سحر صبا – سوسیالیسم و رهایی زنان

 

سوسیالیسم و رهایی زنان
سحر صبا
متن سخنرانی به مناسبت 8 مارس در اتاق پالتاکی در 7 مارس 2014
موضوع بحث امروز وضعیت زنان در جامعه سرمایه داری و چگونگی رهایی آنها است. اسارت و به بند کشیدن زنان تنها مختص نظام سرمایه داری نبوده و با سرمایه داری آغاز نشده است. در نظامهای طبقاتی گذشته زنان همچنان در انقیاد و اسارت بوده اند. ولی بدون شک انقیاد زن و استفاده از نیروی کار ارزانش یکی از اصلی ترین و بنیادی ترین اصول نظام سرمایه داری برای انباشت ثروت و افزایش ستم و نابرابری و بی حقوقی به تمام انسانها است. جامعه بورژوایی بالاترین شناخت را از قوانین کسب سود دارد. استثمار زنان در مقایسه با مردان سودهی افزونی برای سرمایه داران دارد. گرچه زن ستیزی مختص به نظام سرمایه داری نیست اما بشدت در آن تنیده شده و شکل ویژه ایی بخودش گرفته که آن را در قالب سرمایه داری مرد سالاری می توانیم ببینیم. ستم بر زنان و ستم بر کارگران ریشه های مشترکی دارند. تقسیم کار مالکیت خصوصی و استثمار که در مورد کارگران که با ارزش اضافه برای صاحبان سرمایه همراه است و در مورد زنان هم بشکل کار ارزان و هم کار بدون مزد خانگی خودش را نشان میدهد. فقدان کار، بیمه بیکاری و تامین اجتماعی، کارهای پاره وقت و مقاطعه کاری و کم اهمیت، کار یکنواخت و بدون امکان ارتقای مهارت و ارتقای شغلی، همه و همه دامنگیر بخش اعظم زنان هر جامعه است. به اینها اضافه کنید دختران کار و خیابانی که بدون حمایت و هیچ سر پناهی کار می کنند و هم از حق کودکی محروم هستند و هم از حقوق زنان. زنان و دختران جوانی که برای دست یابی به آزادی اجتماعی با معضلات و مناسبات سختگیرانه جنسی در جدال هستند. این زنان و دختران جوان با ساختار خانواده مرد سالار و متاثر از سنتهای ارتجاعی روبروند، و در کنار آن هم در خانواده بار سنگین کار خانگی را بدوش می کشند جزء بی حقوق ترین افراد هستند. بویژه در خانواده های مذهبی زنان از فشارهای مضاعف برخوردارند. گاها ذهنیت افراد خانواده نسبت به این زنان و دختران جوان تا جائی است که زن به عنوان انسان به حساب نمی آید ( بویژه در کشورهای جهان سوم). زن ناموس مردان خانواده است، تن و بدن زن در مالکیت مرد است. زن اختیار آنچنانی ندارد و این نظام مرد سالار است که برای او تصمیم می گیرد. انعکاسی از این نگاه بشدت تبعیض آمیز و تحقیر آمیز را می توانیم در قضایا تجاوزات گروهی و موضع حاکمیت راجع به آن ببینیم که بجای محکوم کردن عاملان به سرزنش قربانیان می پردازد. و یا تدوین طرح عفاف و حجاب برای دختر بچه های سنین پائین در مدارس نشانه ایی از نگاه کثیف جنسیتی به کودکان است. این سرکوبهای سیستماتیک شامل پایه های اقتصادی- اجتماعی نظیر تقسیم کار و مالکیت و استثمار و عوامل ایدئولوژی مثل ایدئولوژی مذهب می باشد که توسط نظام حقوقی و ساختارهای سیاسی تقویت میشوند. و در نتیجه مسئله زن هم اقتصادی و سیاسی، هم حقوقی و هم فرهنگی است. مسئله ای که در قالب تبعیض جنسیتی بر نصفی از جمعیت هر جامعه و بشکل یک پدیده جهانی بروز کرده است. ما سوسیالیستها مسئله زن را حول شکاف سنت و مدرنیزه تبیین نمیکنیم. بر این عقیده ایم که اندیشه های سنتی و مدرن، مناسبات سنتی و مدرن، در مسئله زن دخیل هستند. ما مسئله زنان را نه اقتصادی و فرهنگی، و نه حقوقی و نه جنسیتی آنطوریکه فمنیستها سعی می کنند آن را نمود دهند نمی بینیم. بلکه بر اساس ماتریالیست تاریخی در مفهوم علمی آن یعنی بر اساس تعیین چند جانبه عوامل و روابط ساختاری آنها و عامل اقتصادی تبیین می کنیم. از این جهت ما سوسیالیستها ستم جنسی و طبقاتی زنان را دو مقوله ایی می دانیم که کاملا بهم ربط دارند. و بر این اعتقادیم که ستم بر زنان منشاء طبقاتی دارد. ما معتقدیم که ستم و تبعیض علیه زنان ریشه در ذات نظام طبقاتی دارد و می دانیم که سرمایه داری تنها نظامی نبوده که ستم بر زنان را روا داشته است، در نظامهای قبل از سرمایه داری با پیدایش مالکیت خصوصی و دولت زنان هم تحت ستم بوده اند. هر چند سرمایه داری در بعضی کشورهای توسعه یافته به یُمن مبارزات جنبشهای اجتماعی مجبور شده، به یکسری قوانین حقوقی و حمایتی از زنان تن دهد، اما این قوانین برای رهایی زنان کافی نیستند. بدون بر چیدن سرمایه داری و بر پایی جامعه ایی که در آن اکثریت جامعه بر زندگی خود کنترل داشته باشند و از خطر تهدید فقر، ناتوانی و سرکوب رها شده باشند و جامعه بر پایه مالکیت اجتماعی بنیان نهاده شده باشد، محو کامل ستم علیه زنان امکانپذیر نیست. این نگاه تفکیک کننده که حل مسئله زن را از مجراهایی پی می گیرد که قائم به رفع ستم طبقاتی علیه زنان نیست، اثر نادرستی بر استراتژی جنبش زنان دارد و این ذهنیت را بوجود می آورد که برابری حقوقی مسئله پدیده ستم بر زن را حل کند. بسیاری از مردم به فمینیسم به عنوان یک آلترناتیو در مقابل انقلاب سوسیالیستی فکر می کنند باید گفت از قرن نوزدهم به بعد فمینیستی وجود داشته است، که قطعا با انقلاب سوسیالیستی سازگاری ندارد. در واقع مانعی است برای مبارزه طبقاتی و شرکت زنان در جنبشهای سوسیالیستی. این نوع فمینیسم معتقد است که مردان ( ازجمله مردان طبقه کارگر) دشمن زنان هستند. این فمینیستها بجای آنکه بکوشند بینش مردان طبقه کارگر را تغییر دهند و در عمل آنها را وادار به حمایت از زنان نمایند، به سادگی امکان وجود جنبش مشترکی از زنان و مردان در مبارزه طبقاتی را نفی می کنند. مسئله فمینیستها تنها در شیوه های رفرمیستی و سازش کارانه این و آن نیست بلکه در نوع نگاه به پدیده زن و مبارزه برعلیه ستمی است که بر زن روا است، در عین حال این بینش جدایی طلبی که زنان به طور مجزا در امر رهایی خود می توانند به تنهایی و بر علیه مردان مبارزه کنند، تدبیری نادرست و از سر استیصال و راهی برای جدایی بیشتر زنان از مردان از یکدیگر است. زنان برای مقابله با نظامی که همه ما را سرکوب می کند، و برای اینکه مردان را وادارند که ضرورت تغییر جهان را دریابند، سازمان دادن مبارزه ای مشترک با مردان را می طلبد.
در جامعه امروز، زنان در رابطه با شغل، دستمزد، تحصیل و رفاه، مورد تبعیض قرار می گیرند. بیشتر زنان از نظر مالی به مردان وابسته هستند و بدون هیچ کمک و یاری بار مراقبت از کودکان و سالمندان و بیماران را بدوش می کشند. در جامعه ما زنان برابر نیستند، آزادی ندارند، و از احترام به معنای واقعی برخوردار نمی باشند زنان باید قادر شوند، که با این وضعیت مقابله کنند و در یک جبهه مشترک با مردان به مبارزه برخیزند.
این تفکر که علت ستم جنسی زنان این است که زنان با مردان برابر نیستند و اگر این برابری حاصل شود کافی است، باید گفت، برابری با مردان کافی نیست، زیرا مردان خود نیز برابر نیستند. تا زمانی که ما در یک جامعه طبقاتی زندگی می کنیم، برخی از زنان بدون هیچ بیم و واهمه ای قادر خواهند بود از وضعیت بهبود یافته ی خود برای استثمار و سرکوب دیگران و بویژه زنان استفاده کنند. البته در مقام مقایسه با مردان، ما هنوز حتی در سطح جهانی تعداد کمتری زن سیاستمدار، کارفرما و مدیر داریم. اما آیا تعداد بیشتری از این زنان، آن چیزی است که نیاز داریم؟ آیا زنان در نقش صاحبان سرمایه و یا جزء هیئت مدیره کمپانی با یک زن کارگر می توانند از یک حقوق برابر برخوردار باشند؟ قطعا نه، زن کارگر بوسیله زن سرمایه دار همان اندازه استثمار میشود که بوسیله مرد سرمایه دار. اینجا مسئله جنسیت نیست که زن کارگر را به بردگی و انقیاد می کشاند بلکه مسئله کاملا طبقاتی است که شما به عنوان یک زن به چه طبقه ای تعلق داری. به عنوان مثال(مارگارت تاچر) یکی از طراحان و اجراکننده طرح نئولیبرالیسم و از نماینده گان واقعی بورژوازی بود که بالاترین خدمت را به بورژوازی جهانی نمود و بیشترین ضربه را به طبقه کارگری جهانی وارد ساخت. بهمین دلیل زنان بخشی از طبقات مختلف جامعه بشری هستند، اگرچه در همه حال همه زنان از ستم جنسیتی برخوردارند، اما هم زنان ثروتمند و صاحب قدرت وجود دارند که استثمار می کنند و به طبقات دارا متعلق دارند و هم زنان کارگری، که استثمار میشوند و جامعه را بر دوش خود حمل می نمایند و ثروت می آفریند.
اکثریت عظیمی از زنان طبقه کارگر، امروزه خود کارگر هستند؛ اما در رابطه با کار تفاوت هایی بین کار زنان و مردان کارگر وجود دارد، که بر تجارب، هشیاری و بر مبارزات آنها تاثیر می گذارد. از جمله: کارگران نیمه وقت، مقاطعه کار، مشاغل کم مهارت و کارگاههای تولیدی زیر 10 نفر، بیشتر به زنان اختصاص دارند و دستمزدی کمتری از مردان می گیرند و از بیمه، مزایای کاری و امنیت شغلی برخوردار نیستند. حتی در بسیاری از مراکز تولیدی که مردان و زنان کارگر کار مشابه هم انجام میدهند، در این مراکز هم دستمزد کارگران زن از کارگران مرد بمراتب کمتر است. برای خاتمه دادن به این وضعیت که شایسته بشری نیست مبارزه همه جانبه ای را می طلبد.
برای مارکسیستها، مبارزه طبقاتی تنها راه تغییر جهان، خلاصی از طبقات حاکم کنونی، و ایجاد جامعه ای است که توسط کارگران و برای مردم کارگر بر پا و اداره میشود. جامعه ای که در آن انسان حاکم بر سرنوشت خود است و با فقر فلاکت و سرکوب روبرو نیست، و با اتکاء بر توانائی های خود در سازندگی جامعه مشارکت می نماید. زنان باید بخشی از این مبارزه باشند. رهایی زنان برای تحقق اهداف این مبارزه حیاتی است. زنان نمی توانند در انتظار بمانند، تا پس از انقلاب سوسیالیستی به گونه ای آزاد شوند. افزون بر این، مبارزه برای سوسیالیسم نمی تواند به تاخیر بیافتد، تا باور کهنه همگی کارگران در مورد جایگاه زنان تغییریابد. باورها در حین مبارزه شروع به تغییر می کنند. جدا نمودن مبارزه علیه ستم بر زنان بدون در نظر گرفتن محو استثمار زنان و برقراری کامل سوسیالیسم خطایی است که به اندازه جدایی مبارزه با استثمار زنان به سرنگونی جمهوری اسلامی نادرست است. این وعده گرایی سوسیالیستی و سرنگونی طلبی انتزاعی جریانات چپ غیر کارگری هر دو آفتی هستند که جنبش زنان و جنبشهای اجتماعی را بکلی بی محتوا می کنند. مبارزه با ستم و استثمار زنان جزء پایه ایی برنامه و مبارزه کمونیستها در چهارچوب مبارزه برای سوسیالیسم است. بدون رهایی زنان سوسیالیسم ممکن نیست و بدون سوسیالیسم رهایی زنان.
سوسیالیستها از جنبش زنان بمثابه یک جنبش اجتماعی-سیاسی حمایت می کنند و با پیگیری استراتژیکی در آن و در اتحاد با سایر جنبشها خواهان تغییر بنیادی در مناسبات اجتماعی- سیاسی – اقتصادی و فرهنگی به پیشروی آن یاری می رسانند. کمونیستها جنبش زنان را یک جنبش اجتماعی – سیاسی میبینند و جنبش زنان را جنبشی انترناسیونالیستی ارزیابی می کنند و ضمن پافشاری بر ضرورت استراتژی جنبش زنان که فقط با اتحاد این جنبش با سایر جنبشهای اجتماعی با در محور بودن جنبش کارگری امکانپذیر است بر استقلال جنبش زنان تاکید می ورزند. تحقق استراتژی و رهایی واقعی زنان امکان پذیر نیست، مگر از طریق کمونیسم. کمونیستها باید بر ارتباط گسست ناپذیر بین شرایط انسانی – اجتماعی زنان و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید پای بفشارند، تنها از این طریق است که مرز واقعی و قوی بین جنبش بورژوایی زنان و بر علیه آن کشیده میشود.
سنت مارکسیستی ضرورت استقلال را در برپائی تشکلهای مستقل زنان و لزوم پرداختن جدی به کار توده ای را در آموزش و سازماندهی زنان کارگر و فرودست می داند، همینطور تقویت شبکه های محلی زنان و تبدیل و اتصال آن به یک شبکه سراسری مبارزاتی کارگران در سطح وسیعتر بویژه در محلات کارگری را مبنای سازماندهی زنان تلقی نموده و از رفرمهای انقلابی که مبارزات زنان را قدمها به جلو سوق میدهد حمایت می نماید. ما فعالین سوسیالیست مسائل زنان را به مثابه بخشی از مسائل اجتماعی- طبقاتی بررسی می کنیم و آن را جدا از مبارزه طبقاتی نمی دانیم. جنبش سوسیالیستی زنان باید به خودی خود یک جنبش توده ای و بخشی از جنبشهای توده ای باشد، و نه فقط مختص به زنان کارگر؛ جنبش همه استثمار و سرکوب شوندگان، همه قربانیان سرمایه داری.
از دیگر وظائف سوسیالیستهای جنبش زنان برقراری و تقویت پیوندهایی بین جنبش زنان در منطقه و جنبش جهانی زنان می باشد، همچنین دخالت موثر مارکسیستها در مباحث نظری جنبش زنان احیای سنتهای رادیکال مبارزاتی زنان و حمایت و تقویت آنها تشکیل و تقویت محافل سوسیالیست زنان و نزدیک کردن نگرش وعمل آنها به همدیگر به منظور یک جبهه سوسیالیستی زنان، چارچوب عمل و استراتژی ما سوسیالیستها را در قبال جنبش زنان تشکیل میدهد. البته از نظر تاریخی انقلاب کارگری اکتبر در سال 1917 این امر سازماندهی زنان را متحقق نمود. زنان کارگر رل مهمی را در انقلاب 1917 بازی کردند؛ در حالیکه فمینیستهای اشراف و طبقه متوسط در واقع علیه انقلاب بودند، بخصوص علیه انقلاب کارگری اکتبر.
طولی نکشید که حکومت شورایی تازه متولد شده در اکتبر 1917 قدمهایی را در راه رهایی قانونی زنان برداشت. طلاق، سقط جنین، و تسلط کلیسای ارتودوکس بر ازدواج شکسته شد؛ و دولت در مقابل رفاه مادران و فرزندان مسئولیت پذیرفت. اما بلشویکها می دانستند، که رهایی قانونی فقط اولین قدم برای آزادی واقعی زنان است. بدون تغییر در شرایط اجتماعی – اقتصادی زنان نمی توانستند به آزادی ای که حتی قانون به آنها قول می داد، دست یابند. این سنت سوسیالیسم انقلابی است، که آزادی زن را با قدرت کارگری همراه می کند. و تضمین کننده تغییرات بنیادی است، اما تغییرات کامل نمی شوند، تا زمانیکه جهانی که در آن زندگی می کنیم، تغییر کند؛ تا زمانیکه جامعه برای نیازهای بشریت سازمان دهی شود و نه برای سود. و این تغییر، تنها از طریق یک انقلاب سوسیالیستی میسر است.
و در برهه ایی از تاریخ هستیم که هیچ مبارزه سیاسی اجتماعی در هیچ نقطه ایی از جهان بدون سازماندهی شدن نیمی از جمعیت مبارزان و معترضان در آن عرصه که رادیکالترین و پی گیرترین بخش آن یعنی زنان، به پیروزی نخواهد رسید. کمونیستها باید بر اساس مسئولیت سنگینی که بر دوش دارند و بر اساس وظیفه تاریخی اشان بیشتر از هر زمان دیگری در جنبش رهایی زنان دخالتگر باشند و رسالتشان را در قبال این جنبش به انجام برسانند.
مارچ 2014