رها صارمی – یک گزارش کلی در خصوص پدیده‌ی اسید پاشی در ایران و جهان

یک گزارش کلی در خصوص پدیده‌ی اسید پاشی در ایران و جهان
رها صارمی
اسیدپاشی یکی از گونه‌های شدید اعمال خشونت کور بوده که غالباً علیه زنان صورت گرفته و ممکن است در مواردی منجر به مرگ قربانی نیز شود. اسیدپاشی حمله‌ای است که معمولاً به قصد  انتقام جویی و به نابودی کشاندن زندگی اجتماعی و آتی قربانی صورت می‌گیرد. با تکیه بر گزارشات رسیده پدیده اسیدپاشی قدمتی بیشتر از صد و پنجاه سال ندارد. اسید مورد استفاده بیشتر اسید سولفوریک، اسید کلریدریک، اسید نیتریک و سود سوزآور (هیدروکسید سدیم) است، البته این ماده آخری از نظر شیمیایی در زمره اسیدها قرار نمی‌گیرد.
اسیدپاشی در کشورهایی که از زیرساخت و توسعه اجتماعی و اقتصادی مطلوبی برخوردار نیستند و تحت سیطره قوانین مردسالارانه در جامعه که ابعاد وخیمی از جمله شکاف جنسیتی و خشونت علیه زنان و کودکان دربستر جامعه را به همراه دارد، بیشتر مشهود می‌باشد. این پدیده فاجعه آمیز در بسیاری ازکشورها در اقصی نقاط دنیا رخ می دهد و در کشورهایی نظیر کشورهای آسیای جنوبی این فاجعه بیشتر شایع است، سابقه‌ای بیشتر از پنجاه سال ندارد. در افغانستان، دربستر حکومت و چنبره قدرت طالبان مدرسه‌های دخترانه تعطیل شد و اسیدپاشی بر صورت دختران مدرسه‌ای مرسوم گشته بود.
 در بنگلادش اسیدپاشی معمولاً شکلی از خشونت خانگی را در برمی گیرد. در ایران تقریباً در ۹۰ درصد موارد اسیدپاشی، قربانی زنان هستند. برخی از خواستگارانی که روابط عاشقانه‌شان به شکست می‌‌انجامد با اسیدپاشی بر صورت زن موردنظرشان (به قصد تخریب چهره وی) دست به انتقامجویی می‌زنند. برخی از کشورها نظیر بنگلادش، هند، پاکستان، کامبوج، ویتنام، لائوس، هنگ‌کنگ، چین، آفریقای جنوبی، اوگاندا، جاماییکا و اتیوپی به عنوان کشورهایی  که این رفتار خشونت آمیز بیشتر در آن به چشم می‌ خورد شناخته شده می‌باشند. این پدیده در ایران و افغانستان و عربستان سعودی و عراق هم موجود است.
دعوا بر سرِ زمین نیز از موارد دیگری است که در آسیای جنوبی گاهی به اسیدپاشی می انجامد. حملات اسیدپاشی در پاکستان از همه جای دنیا بیشتر انجام می شود و اغلب آنها حملۀ «ناموسی» مردان به همسرانشان است. در هند نیز شمار موارد اسیدپاشی طی دهۀ اخیر رو به فزونی گشته است.  پژوهش ها نشان می دهند که صدها زن در پاکستان و افغانستان صرفاً به جرم نپوشاندن چهره شان، قربانی حمله‌های اسیدپاشی شده اند و از ناحیۀ چشم یا عضوی دیگر آسیب‌های جبران ناشدنی دیده اند.
اسیدپاشی علاوه بر آسیب های جسمی ماندگار از جمله نابینایی، می تواند آسیب های روانی جدی مثل افسردگی، اختلال و تنش‌ پس از رویداد، اضطراب، حملات عصبی حاد، اختلالات در خوردن و حتی اعتیاد و خودکشی را به همراه داشته باشد. اسید به علت خاصیت خورندگی و گرمایی که ایجاد می‌کند به بافت ها آسیب عمیق وارد می‌ کند. معمولا صورت قربانی هدف اسیدپاشی قرار می گیرد.
یکی از معدود پژوهش‌ها در این زمینه، در ایران درمدت شش سال، از خرداد ۱۳۸۳ تا مهر ۱۳۸۹، بر روی ۵۹ مورد اسیدپاشی در بیمارستان سوختگی مطهری تهران انجام شده است.بر اساس این پژوهش ۵۱ درصد قربانیان مرد و ۴۹ درصد زن بودند و پنج نفر از آنها زنده نماندند. صورت و نواحی فوقانی بدن بیشتر از هر جای دیگری هدف حمله قرار گرفته بود وفرد اسیدپاش معمولا یکی از اعضای نزدیک خانواده یا بستگان بوده است. ولی بدان جهت که اسیدپاشی هایی که بر علیه زنان رخ داده ریشه در مناسبات زن ستیزانه ای دارد که تنها به این عمل محدود نمی گردد، می تواند بیشتر مورد بحث و توجه قرار گیرد چرا که انجام چنین عملی نه صرفاً یک انتقام شخصی که ادامه شدت یافته و حاد شده همان ستم جنسیتی مردان بر زنان است. چرا که در تحقیق انجام شده به هیچ روی عنوان نگشته که فرد اسیدپاش بر روی مردان چه کسی بوده و علت آن چه بوده است ولی به طور قطع می تواند گفت که در اکثریت قریب به اتفاق حملات اسیدپاشی بر زنان، فرد اسیدپاش مرد بوده است.
بیشتر قربانیانی که در این تحقیق بررسی شدند (۷۱ درصد) متاهل بودند. نیمی از زنان هدف حمله شوهر یا بستگان دیگر قرار گرفته بودند و بقیه مصدومین هدف افراد غریبه. این خود گویای جریان داشتن قوانین وفرهنگ مردسالار و زن ستیزدر جامعه می باشد که مرد را از نظر اعتقادی بر این امر استوار ساخته که به تجاوز و خشونتی تا این حد مهیب  دست بزند و از طرفی بعد از وقوع فاجعه و بازداشت مجرم به دست ماموران و ناجیان دولتی که خود از پاسداران و محافظان منابع وقوع این فجایع هستند و همچنان با  نظارت برچگونگی روند جریان قوانین زن ستیز حکومتی در بسط این قوانین کوشا هستند، به اعدام مجرم می‌پردازند و اذهان عمومی را از حول  کلیت و ریشه های این جنایت که خودشان را نشانه گرفته منحرف کرده و به سوی تفکرات و استدلالات رووانشناسانه ای که صرفا فردی را که به این عمل دست زده مجرم اصلی شناسایی می کند می پردازند.
ردپای گرگ پیر در اسیدپاشی سه نوجوان به رانندگان  تیتر یکی از اخباری بود كه  چندین سال پیش در یکی از روزنامه های دولتی منتشر شد بود. گرگ پیر، نامی بود كه خبرنگاران حوادث برای مردی شصت ساله انتخاب كردند كه پسران فراری از منزل را شناسایی و آنها را وادار به سرقت می‌كرد. اما نكته مهم در پرونده این مرد وسه نوجوان ، «اسیدپاشی» آنها هنگام سرقت بود. دو نفر از متهمان این پرونده در تحقیقات مقدماتی اعتراف كردند كه درهجده فقره سرقت همراه با ضرب و جرح و اسیدپاشی به رانندگان دست داشته‌اند. آنها تاكسی‌ها را دربست كرایه می‌كردند و در میان راه به صورت راننده اسید می‌پاشیدند و ماشینش را می‌دزدیدند. هر سه نوجوان متهم، اقرار كردند فرزندان طلاق هستند، در خانه فرد دیگری زندگی می‌كنند و برای سرقت اسیدپاشی كرده‌اند. این خبر این مطلب را یادآوری می کند که علاوه بر زنان، مردان نیز در معرض این خشونت قرار می گیرند و این بار در این خبر حادثه حاکی از دلایلی نظیر فقر که بار این معضل و فجایعی که با خود به همراه داشته مستقیماً بر دوش دستگاه حاکمه می باشد، اما با برنامه ریزی و طرح بندی پرسش های دادگاه به جای تفکیک این فجایع و ریشه یابی این معضل با کشانیدن این امر حول مسائلی نظیر فرزند طلاق بودن ابن نوجوانان و یا داشتن بیماری‌های روانی که اگر هم چنین باشد باز دلایل آن به تنش زایی و نابسانی جامعه بر می گردد، نوک نقد و حمله را از سمت خود منحرف می کنند، و برای مثال زنی دیگر به نام سارا  كه از اعتیاد و بی کاری شوهر خود به تنگ آمده بود و نابسامانی روحی ‌داشت، به صورت كودك 20 ماهه خود اسید پاشید. تخریب روانی و استیصال ناشی از فقر باید تا چه میزان گسترده باشد که کسی دست به چنین عمل هولناکی زند.
در پاکستان نیز این پدیده تخریب‌گر قربانی می گیرد، اسید پاشی تبدیل به یک مجازات معمول برای آن دسته از زنان و دخترانی شده است که قربانی افکار افراط گرایانه و به اصطلاح «غیرت» برخی مردان می شوند. شدت این افراط گرایی گاهی به حدی است که زنان و دختران در صورت کمترین بی توجهی به دستورات خانواده یا شوهر، ممکن است قربانی اسیدپاشی شوند یا حتی عضوی از صورتشان بریده شود.
برای مثال دو حادثه اسید پاشی ای که از سوی افراد ناشناس در مناطق ˈمستونگˈ و ˈکویتهˈ در ایالت بلوچستان در جنوب پاکستان صورت گرفته، دو خواهر در شهر مستونگ از ناحیه صورت و گردن به شدت دچار سوختگی شده و چهار زن نیز که در بازار شهر کویته مشغول خرید بودند، هدف اسید پاشی افراد نقاب پوش قرار گرفته بودند.
بنیاد ثبت حملات اسید پاشی در پاکستان تعداد این حوادث را در سال 2013 ،143 مورد عنوان کرده بودند که قطع به یقین تا کنون به رغم وضع قوانین سخت گیرانه علیه عاملان حوادث اسید پاشی در پاکستان، این پدیده شوم و ناهنجاری اجتماعی به ویژه در مناطقی از ایالت بلوچستان رو به افزایش گذاشته و قشر زنان این منطقه به ویژه زنان علاقه مند به انجام کار و فعالیتهای اجتماعی خارج از خانه را به شدت نگران کرده است. طی بررسی ای اجمالی این بار نیز شاهدیم که باز هم به جای ریشه یابی؛ مجازات به جلو کشیده می شود وهمچنین نظراتی از سمت چندی از مسئولین دولتی به گوش می رسد که  بسیاری از گروههای تندرو که چهره کریه خود را پشت نقاب زیبای اسلام مخفی کرده اند و در شهرهای مختلف ایالت بلوچستان پاکستان فعال هستند دست به چنین خشونت هایی می زنند و این بار هم هدف تطهیر دادن اسلام(مذهب) است که خود ریشه های عمیق زن ستیزی را به همراه دارد می باشد. این امرخود نشان دهنده دلایل عمیق و متعدد این معضل است که دقیقا از لابه لای قوانین دولتی برخاسته و روز به روز قربانیان بیشتری می گیرد.
در بهمن 1390 (فوریه 2012) خانم ˈشرمین عبید چوناییˈ مستند ساز پاکستانی مستندی را با عنوان «نجات چهره» با موضوع حملات اسید پاشی علیه زنان در پاکستان ساخته و به خاطر پرداختن به این سوژه، موفق به کسب جایزه اسکار شد، که البته به گفته تنی چند از منتقدین  متاسفانه تهیه کننده این فیلم گویا با سوژه قرار دادن قربانیان اسید پاشی در پاکستان، تنها نیت تصاحب جایزه اسکار را داشته است. زیرا این فیلم مستند، در عمل تاثیر  کارسازی  را که باید برای مبارزه با پدیده اسیدپاشی در مناطق محروم پاکستان داشته باشد را نداشته است.
در آسیای جنوبی هم نیز حملات اسیدپاشی گاه به عنوان نشان مطالبۀ جهیزیه، و گاهی هم برای اعتراض به رد درخواست ازدواج یا رد پیشنهاد آمیزش جنسی انجام می شود.
در روند پژوهشی گسترده که در حیطه معضل اسیدپاشی در جای جای جهان به عمل آمده، یافته های به دست آمده حاکی از آن است که در کامبوج، اسیدپاشان، اغلب زن هستند؛ زنان شوهرداری که بر معشوقه همسر خود اسید می پاشند؛ این اخبار و پژوهش ها بازگوی این است که قربانیان نیز زن هستند که توسط زنان دیگر دچار این ضربه شده اند، این امرخود شاهدی است برای فقدان رفاه و فرهنگ که البته در اخبار و گزارشات به نحوی حول این معضل پوشش خبری صورت می گیرد که دلیل این فاجعه  فقط حسادت زنانه و انتقام گیری های بس حقیرانه قلمداد شود.