رضا مقدم -دستاوردهای خیزش سال 88

دستاوردهای خیزش سال 88

رضا مقدم – 22 اوت 2015

توضیح: اعتراضات سال  88 یکی از تاثیر گذار ترین مبارزات توده ای مردم ایران علیه رژیم اسلامی بود. این جنبش اعتراضی، اثرات دیرپایی هم بر ادامه مبارزات کارگران و مردم ایران علیه رژیم اسلامی و هم بر سرنوشت آن خواهد داشت. ارزیابی از جوانب مختلف این خیزش که در زیر می خوانید در چهار قسمت بصورت گفتار در ماه گذشته از تلویزیون به پیش پخش شد.

اعتراض علیه دیکتاتوری

سال 88 اولین بار نبود که در انتخابات تقلب می شد. انتخابات در رژیم اسلامی همیشه با تقلب همراه بوده است. پیش از آن، در سال هشتاد و چهار هم احمدی نژاد با تقلب رئیس جمهور شد. در آن سال کروبی در فاصله یک چرت پس از نماز صبح، از نفر اول به نفر سوم سقوط کرد و سپس حذف شد. کروبی در نامه ای به خامنه ای به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری اعتراض کرد و رسما و علنا نقش مجتبی خامنه ای را در  رای سازی  برای  احمدی نژاد فاش ساخت.  رفسنجانی هم که در دور دوم حذف شد در اعتراض به تقلب در انتخابات از خامنه ای نزد خدا  شکایت کرد. به‌همین منوال، خاتمی رئیس جمهور اصلاح طلب هم، هم انتخابات مجلس هفتم را با تقلب برگزار کرد و هم انتخابات ریاست جمهوری را! گرچه دائماً از سالم بودن این دو انتخابات دفاع کرده است.

در سال هشتاد و هشت در اعتراض به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری، جنبشی مردمی و میلیونی و با شعار “رای من کو” آغاز شد و بسرعت به شعارهائی علیه دیکتاتوری، علیه خامنه ای و اصل ولایت فقیه رسید! جنبشی که کل نیروهای طرفدار رژیم اسلامی و لیبرال های خواهان تغییرات از بالا را شوکه کرد. اصلاح طلبان در خارج و داخل و همچنین موسوی و کروبی، ترسان از رادیکال شدن جنبش مردم سریعا از تظاهرات مردک و شعارهایش برائت اعلام کردند و ادامه حیات رژیم فعلی را به هر نوع تغییرات رادیکال و یا سرنگونی رژیم اسلامی ترجیح دادند و حتی کوشیدند جنبش مردمی را مهار کرده و خواسته‌ های آنرا در چارچوب بقول خودشان “اجرای بدون تنازل قانون اساسی” ، کنترل کنند.  جنبش سال هشتاد و هشت توسط سپاه و بسیج و آدمکشان وزارت اطلاعات سرکوب شد. هزاران  نفر دستگیر و شکنجه و بیش از پنجاه نفر هم کشته شدند، چه از طریق تیراندازی، سوزاندن یا پرتاب از روی پل عابر پیاده، در خیابانها و یا در زندان کهریزک!  

ولایت فقیه در رژیم اسلامی بر فراز قوه مقننه و قضائیه و مجریه، حرف آخر را می زند. ولی فقیه بنا به ارزیابی اصلاح طلبان حدود هشتاد درصد قدرت را در دست دارد. یکی از وظایف عملی اش قضاوت درباره اختلافات جناح ها و به نوعی پایان دادن به اختلافات آنهاست تا از خطراتی که به اصطلاح کش دادن اختلافات جناحها برای کل رژیم دارد بکاهد. در اعتراضات سال هشتاد و هشت همین نقش اساسی خامنه ای ضربه اساسی خورد زیرا بخشهای بزرگی از رژیم اسلامی قضاوت خامنه ای را به اصطلاح ناعادلانه دانستند و به آن تمکین نکردند. اعتراضات سال هشتاد و هشت یک ضربه اساسی به وجهه خامنه ای در میان جناحهای رژیم اسلامی زد و یک بحران حکومتی ایجاد کرد. بحرانی که اکنون شش سال است ادامه دارد. بحران حکومتی، از انسجام رژیم اسلامی در مقابل اعتراضات و مبارزات کارگران و مردم ایران می کاهد و آنرا آسیب پذیر می کند و زمینه را مهیا می سازد تا هر اعتراض و مبارزه توده ای کارگری و مردمی علیه رژیم اسلامی به یک بحران سیاسی تبدیل شود و باعث تغییرات عمیق و رادیکال بنفع مردم و کارگران بشود.

بی اعتباری رژیم اسلامی در منطقه  

جریانات اسلامی از همان ابتدای به قدرت رسیدن در ایران از حرکتهای ارتجاعی و مذهبی در اپوزیسیون تمام کشورهای اسلامی حمایت کردند تا از این طریق به‌اصطلاح انقلاب خود را صادر کنند. بدین منظور رژیم اسلامی هزینه های گزاف مالی، سیاسی و نظامی متقبل شد. مردم ایران صدها هزار نفر از فرزندان خود را فقط در جنگ با عراق از دست دادند. حربه رژیم اسلامی برای نفوذ در منطقه بر دو پایه استوار بود، تبلیغات علیه آمریکا و اسرائیل و دیگری داشتن پایگاه توده ای در میان مردم ایران.

رژیم اسلامی در مدت کوتاهی توانست در لبنان یک حزب متحد خود یعنی حزب الله را بسازد. قبل از انقلاب پنجاه و هفت تعدادی از کسانی که بعدها از چهره های موثر رژیم  اسلامی شدند با سازمان اسلامی امل در لبنان ارتباط تنگاتنگ داشتند. با اتکا به همین ارتباطات، رژیم اسلامی توانست با کمکهای مالی و تسلیحاتی هنگفت به جریانات اسلامی در لبنان، برای خود پایگاهی دست و پا کند و در ادامه نیز از طریق ایجاد انشعاب در سازمان اسلامی امل، حزب الله لبنان را ایجاد کرد. حزبی که یک متحد ایدئولوژیک رژیم اسلامی است و خامنه ای را رهبر مذهبی خود می داند.

نیروی دوم متحد رژیم اسلامی، حکومت سوریه است. رژیم اسلامی از رقابت و اختلافات میان دو رژیم سوریه و عراق استفاده کرد و با دادن نفت مجانی به حکومت حافظ اسد، حمایت حکومت سوریه را در جنگ ایران و عراق برای خود خرید. در فلسطین نیز رژیم اسلامی خیلی سریع حمایتش از سازمان آزادی بخش فلسطین را به سمت حمایت از جریانات اسلامی برد. در این راستا رژیم اسلامی در عمل با اسرائیل همسو شد که برای ایجاد تفرقه در میان نیروهای فلسطینی علیه سازمان آزادیبخش فلیسطین جریانات اسلامی از جمله حماس را تقویت می کرد. رژیم اسلامی در ساخته شدن و سر پا ماندن جهاد اسلامی نقش اساسی داشت و به مدافع مهم حماس هم تبدیل شد. همه این نقطه اتکا ها در کنار کمکهای مالی و تسهیلاتی فراوان، وسیله ای شدند تا رژیم اسلامی حکومت خود را مدلی مناسب برای کل کشورهای منطقه جا بزند و چهره ای دروغین از خود به مردم منطقه و کلا کشورهای اسلامی نشان دهد.

خیزش سال هشتاد و هشت و سرکوب وحشیانه و خونین آن توسط آدمکشان سپاه، بسیج و وزارت اطلاعات که مردم جهان هر روزه از طریق انتشار فیلمهای آن، شاهد بودند نقاب از چهره دروغین رژیم اسلامی در نزد مردم منطقه  بر داشت و صحت افشاگری های اپوزیسیون ایران علیه رژیم ارتجاعی و آدمکش اسلامی را بر همگان آشکار کرد. مدتی بعد که جنبش های مردمی برای آزادی و رفاه در کشورهای اسلامی براه افتاد و بهار عربی نام گرفت، رژیم اسلامی به اندازه کافی رسوا شده بود که نتواند کوچکترین تاثیری بر آنها داشته باشد. سالها هزینه هنگفت مالی و تسلیحاتی رژیم اسلامی می توانست در بهار عربی یک سرمایه سیاسی تعیین کننده برای بسط قدرتش در منطقه باشد اما درست بر عکس شد. به دلیل آشکار شدن چهره منفور رژیم اسلامی در خیزش هشتاد و هشت، هر حزب و سازمان اسلامی در بهار عربی به ناچار باید تاکید می کرد که خواهان رژیمی همانند حکومت ایران نیست و برای جلب مردم باید علیه رژیم اسلامی ایران نیز تبلیغات می کرد. به این اعتبار، بهار عربی نه تنها منجر به تقویت و گسترش نفوذ رژیم اسلامی در منطقه نشد، بلکه به افشاگری و تبلیغات علیه رژیم اسلامی نیز دامن زد.

با گسترش جنبش های خواهان آزادی و رفاه به سوریه، موقعیت رژیم اسلامی در نزد مردم منطقه کاملا سقوط کرد. رژیم اسلامی در کنار رژیم بشار اسد قرار گرفت و صدها هزار نفر از مردم سوریه را کشتند، میلیونها نفر را آواره و بخشهای وسیعی از سوریه را ویران و با خاک یکسان کردند. تاریخ سوریه همکاری رژیم اسلامی با دولت بشار اسد در آوارگی، ویرانی و کشتار مردم سوریه را هرگز فراموش نخواهد کرد.

دولت سوریه که روزی پایگاه قدرت نمایی رژیم اسلامی در منطقه بود اکنون میلیاردها دلار برای رژیم اسلامی هزینه دارد و مایه بی آبرویی رژیم اسلامی نزد مردم منطقه و کشورهای اسلامی شده است. میلیاردها دلاری که می توانست صرف بهداشت و نظام آموزشی مردم ایران شود، همچنان به بشار اسد داده می شود تا به آواره کردن و کشتن مردم و ویرانی سوریه ادامه دهد.

رژیم اسلامی که خود را بر آمده از یکی از بزرگترین انقلابات قرن بیستم جا می زد و خود را حامی و نجات دهنده مردم محروم منطقه از زیر بار ظلم و ستم حکومت های فاسد و دیکتاتور جلوه می داد اکنون شریک جرم یک رژیم جبار و آدمکش در سوریه شده است.

راه حل انتخاباتی و راه حل انقلابی

خیزش سال هشتاد و هشت یک ضربه تاریخی به اصلاح طلبان دولتی و کل لیبرالیسم ایران بود. تقلب در انتخابات، بی حاصل بودن راه حل های انتخاباتی برای رسیدن به حتی پیش افتاده ترین خواستهای مردم در رژیم اسلامی را به میلیونها نفر نشان داد. نتیجه ای با این ابعاد میلیونی با هیچ انتقاد نظری حاصل نمی شد. بعلاوه، میلیونها مردم ایران عملاً تجربه کردند که اصلاح طلبان دولتی و لیبرالها فرسنگها با خواستهای مردم فاصله دارند.

خیزش هشتاد و هشت که با اعتراض به تقلب در انتخابات اغاز شد و به سرعت به اعتراض علیه کل دیکتاتوری حاکم، خامنه ای، و کل ولایت فقیه رسید، اصلاح طلبان دولتی و متحدین لیبرالشان را سراسیمه کرد و از همراهی با اعتراضات مردم پشیمان ساخت. یکبار دیگر این حکم تاریخی  تکرار شد که اصلاح طلبان و لیبرالها با انقلاب بیشتر مخالف هستند تا ارتجاع و استبداد. آنها دیکتاتوری را به انقلاب ترجیح می دهند. در سال هشتاد و هشت اعتماد به صندوق رای حتی در میان هواداران لیبرالها و اصلاح طلبان هم از میان رفت. رژیم اسلامی  با سرکوب خیزش هشتاد و هشت بسیاری از نیروهای مدافع خود را از دست داد و پس از یک ریزش نیروی عظیم، برای ادامه حکومتش بیش از پیش به ارگانهای سرکوب متکی شد. از طرف دیگر لیبرالها و اصلاح طلبان هم به دلیل شکست استراتژی انتخابات و بی اعتباری صندوق‌های رای ، با ریزش نیرو مواجه شدند. شکست رژیم و همچنین اصلاح طلبان و لیبرالها بیشترین زمینه‌های اجتماعی را برای مقبول واقع شدن یک استراتژی انقلابی مهیا ساخت.

دوران انتخابات سال 92 کابوس بزرگی برای لیبرالها و اصلاح طلبان بود زیرا جامعه اعتنایی به تبلیغات انتخاباتی آنها نداشت. در آخرین هفته ها و روز های قبل از رای گیری کاندید شدن و سپس رد صلاحیت شدن رفسنجانی به کمک آنها آمد و عده ای از هواداران رژیم را امیدوار کرد. اصلاح طلبان و لیبرالها به حربه های کثیف تبلیغاتی متوسل شدند. مردم ایران از همکاری رژیم اسلامی با دولت بشاراسد در کشتار صدها هزار نفر از مردم سوریه و ویرانی شهرها و آوارگی میلیونها سوریه، مطلع بودند. ولی در انتخابات سال 92  بخشی از لیبرالها و اصلاح طلبان بجای آنکه نشان دهند جنایات رژیم محدود به مرزهای ایران نیست، اوضاع سوریه و بلایی که رژیم اسلامی و دولت سوریه مشترکا بر سر مردم آوردند را وسیله ای کردند برای ترساندن مردم از توسل به راه حل های انقلابی. این لیبرالها و اصلاح طلبان، ابتدا ترس از سوریه ای شدن ایران را در بوق و کرنا کردند و سپس برای اجتناب از آن، راه حل انتخابات را تجویز کردند. حربه دوم تبلیغاتی اینها هم ترساندن مردم از خطر حمله آمریکا به ایران به دلیل سیاست های اتمی بود. حتی خامنه ای هم به کمکشان آمد و برای اولین بار از مخالفان خواست تا حداقل برای منافع کشورشان در انتخابات شرکت کنند و رای مردم را حق الناس دانست که برای سپاه و بسیج معنایش محدود کردن تقلب در رای به آنهایی است از صافی شورای نگهبان گذشته اند. لیبرالها و اصلاح طلبان هم با وجودی ‌که از شروع مذاکرات مخفیانه رژیم اسلامی در دوران احمدی نژاد مطلع بودند، رای به روحانی را رای به مذاکرات اتمی، پایان تحریمها و رفع خطر حمله آمریکا به ایران جلوه دادند. اینها با توسل به دروغ کوشیدند که با موثر نمایاندن رای مردم، آن را منشا تصمیم به آغاز مذاکرات اتمی جلوه دهند در صورتیکه خودشان می دانستند خامنه ای و سپاه قبل از انتخاب روحانی در حال مذاکره هستند. خود روحانی هم میدانست که در صورت رئیس جمهور شدنش، این رای مردم نیست که سیاست اتمی رژیم اسلامی را تغییر داده بلکه سپاه و خامنه ای از یکسال قبل تصمیم گرفته اند تا به خواستهای کشورهای پنج باضافه یک گردن بگذارند و تسلیم شوند. با تمام اینها، لیبرالها و اصلاح طلبان تنها توانستند در آخرین روزهای باقیمانده به رای گیری تنها نظر تعداد کمی را برای شرکت در انتخابات تغییر دهند بگونه ای که حتی رژیم متقلب اسلامی هم نتوانست تعداد شرکت کنندگان در انتخابات را زیاد نشان دهد. ریا کاری و توسل به دروغ اصلاح طلبان و بخشی از لیبرالها برای موثر نشان دادن اتکا به صندوق‌های رای برای دستیابی به مطالبات، اساسا کارساز نشد. سخنان هفته پیش خامنه ای که رسما اعلام کرد مذاکرات از همان دوران احمدی نژاد و با واسطه گری پادشاه عمان آغاز شده بود دروغ اصلاح طلبان و لیبرالها را در تاثیر رای مردم بر تعیین سیاستهای اتمی کاملا بر ملا کرد. حال برای همه آشکار شد که روحانی دو سال ریاست جمهوری را سرگرم تکلیفی بوده که قبلا خامنه ای و سپاه برایش تعیین کرده اند. ضربه ای که تقلب در انتخابات سال هشتاد و هشت و سرکوب خونین خیزش مردم توسط رژیم اسلامی به راه حل های انتخاباتی و کلاً استراتژی انتخابات زد  به این زودی ها ترمیم نخواهد شد.

ناکافی بودن تظاهرات برای ایجاد تغییرات رادیکال!

خیزش سال 88 اگر چه بر یک نارضایتی عمومی و سراسری متکی بود اما به تظاهرات در چند شهر و اساسا در تهران محدود ماند و به سراسر کشور گسترش نیافت و چون با اعتصابات کارگری تقویت نشد، نیروی کافی برای عقب راندان خامنه ای و سپاه و تغییرات رادیکال نداشت.

طبقه کارگر چند ده میلیونی ایران یک نیروی بزرگ در عرصه اجتماعی و سیاسی است و به میدان آمدنش با اعتصابات عامل تغییرات بنیادی است. اعتصابات عمومی کارگران ایران در انقلاب 57 که عامل اساسی سرنگونی شاه شد، اثبات همین اصل است. در خیزش سال 88 کارگران ایران اگر چه بشکل آحاد در تظاهراتها شرکت داشتند و دستگیر و کشته شدند اما این اعتراضات در محل کار و با روش کلاسیک جنبش کارگری که اعتصاب است، صورت نگرفت.

جنبش کارگری ایران در آنزمان آمادگی پیوستن به خیزش 88 و تاثیر گذاری و در نهایت بدست گرفتن رهبری آن را نداشت. جنبش کارگری ایران تازه در دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی داشت از لطمات و صدمات سرکوب خشن و خونین دهه شصت و کشتارهای سال 67 و از صدمات بیکار سازی های عظیم دوران رفسنجانی فاصله می گرفت و درگیر مراحل اولیه سازماندهی و سرو سامان دادن به صفوف خود بود. کمتر از دو ماه قبل از آغاز خیزش 88 یعنی در یازده اردیبهشت و روز کارگر سال 88 در تهران، تجمع فعالین کارگری در پارک لاله ضربه بزرگی خورده بود و دهها نفر از فعالینش دستگیر شده بودند.  

تاثیر گذاران بر خیزش سال 88 از جنبش کارگری و اهدافش بیش از خامنه ای و سپاه بیم داشتند. وقتی اعتراضات از حد “اجرای بدون تنازل قانون اساسی” فراتر رفت و ستون فقرات رژیم اسلامی و ولایت فقیه را نشانه رفت به واهمه دچار شدند و از آن فاصله گرفتند. هدف آنها بازگشت به دوران طلایی خمینی، یعنی سالهای سرکوب تشکل کارگری از همان ابتدای سال 58، یعنی دوران اوج فعالیت شوراهای اسلامی در منحل کردن تشکل های کارگری و لو دادن فعالین کارگری به کمیته ها و سپاه، یعنی دوران کشتار دهه شصت و انحلال تمامی تشکلها کارگری و اخراج و دستگیری و اعدام فعالین کارگری و کشتار سال 67 بودند. سئوال بزرگ این بود که چرا برای بازگشت به دوران طلایی خمینی برای موسوی و دوره در بستن مطبوعات، انحلال تشکلهای کارگری و دستگیریها و کشتارهای دهه شصت برای مردم و کارگران، باید  مبارزه، تظاهرات، و اعتصاب کرد و به زندان رفت و جان باخت؟

قبل از اینکه انتقال دینامیزم اعتراضات “رای من کو” به مبارزه علیه دیکتاتوری و ولایت فقیه منتقل شود و تاثیرگذاران و فعالین و رهبران خود را نیز بیابد و طبعا اوضاع برای پیوستن جنبش اعتصابی کارگری فراهم آید، خامنه ای و سپاه و بسیج تمامی آدمکشان خود را سازمان دادند و اعتراضات علیه دیکتاتوری را که بخش وسیعی از “رای من کو” ها را با خود نداشت، سرکوب کردند.

در یازده اردیبهشت سال 88، تشکلها و فعالین کارگری بیانیه مشترک دادند و در آن با ادبیاتی که در آن شرایط امکان پذیر بود خواهان آزادیهای وسیع از جمله آزادی مطبوعات و تشکلها و احزاب، برابری زن و مرد و ممنوعیت کار کودکان شدند. به میدان آمدن این نیرو و دست بالا یافتنش در خیزش 88، اهرم اصلی پیروزی مردم ایران برای دست یابی به جامعه ای آزاد و مرفه بود. ادامه نیافتن خیزش 88 تا ایجاد تغییرات بزرگ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به دلیل ناآمادگی جنبش کارگری بود در متحد و متشکل کردن صفوف خود و بسیج مردم برای پایان دادن به بختک رژیم اسلامی. منفعت مشترک همه اصلاح طلبان و اغلب لیبرالها با رژیم اسلامی در اینکه کارگران ایران تشکل نداشته باشند، در همین جا نهفته است.

در سال پنجاه هفت با اعلام حکومت نظامی، و پس از کشتار روز جمعه، 17 شهریور میدان ژاله در تهران، یاس و نا امیدی گریبان بسیاری را و از جمله فعالین مذهبی و جبهه ملی را گرفته بود و بسیاریشان اعتراضات خیابانی را مانند سرکوب پانزده خرداد سال 42 تمام شده می دانستند. اما اعتصابات کارگری جبهه مبارزه را از خیابانها به کارخانجات برد و هنگامی که مایوسان به چشم دیدند که جنبش ضد سلطنتی ادامه دارد بمرور اعتراضات خیابانی نیز مجددا آغاز شد.

در واقع به دلیل ساختار اقتصادی جامعه سرمایه داری نظیر ایران، به میدان نیامدن طبقه کارگر با اعتصابات کارگری جامعه را با سئوال انقلاب آری یا نه مواجه نمی کند. رژیم ها در نهایت مسئولیت دارند که سوخت و ساز اقتصادی جامعه و از این طریق ثبات اجتماعی و سیاسی جامعه را تضمین کنند. بطور ساختاری، تظاهرات های خیابانی حیات اقتصادی و تولیدی جامعه را دچار وقفه نمی کند. حیات اقتصادی جامعه در عین وجود تظاهرات خیابانی می تواند ادامه می یابد. به همین دلیل همه مخالفان انقلاب، هدفشان سازمان دادن اعتراضاتی است که پای جنبش اعتراضاتی و اعتصابی کارگری را بمیان نکشد و در واقع و به زعمشان پای انقلاب و تغییرات بنیادی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به میان کشیده نشود.

آنها به درست از جناح چپ و سوسیالیست جنبش کارگری بیمناکند زیرا کنترل کنندگان تظاهرات خیابانی لزوما همان کنترل کنندگان و هدایت کنندگان اعتصابات کارگری نیستند. با وجود اعتصابات کارگری، حتی اگر رژیم ها با تاثیرگذاران بر تظاهرات خیابانی به توافق برسند هنوز معضل اصلی که حیات اقتصادی جامعه یعنی تولید است باقی می ماند و زندگی اجتماعی از کار افتاده است. به همین دلیل اعتصابات عمومی کارگری کل آحاد جامعه را مستقل از رنگ، جنسیت، عقیده و مذهب و ملیت در مقابل یک سئوال اساسی قرار می دهد، انقلاب آری یا نه. دو راه بیشتر نمی ماند یا همراه با رژیم حاکم و سرکوب کارگران و اعتصابات آنها و راه انداختن مجدد تولید و حیات اجتماعی و یا همراه با کارگران و سازمان دادن جامعه ای جدید که رفاه و آزادی همگانی را تضمین کند. در جامعه ایران حتی آزادیهای نیم بند مورد نظر لیبرالها هم تنها توسط مبارزات کارگری میسر است. تشکل کارگری و اعتصابات کارگری کلید هر نوع بهبود اوضاع اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در ایران است. به همین دلیل است که اصلاح طلبان علنا اعلام می کنند که نزد آنها و رژیم اسلامیشان جنبش کارگری در حوزه امنیت دسته بندی شده است و رفتارشان با جنبش کارگری و فعالینش کاملا خشن و سرکوب گرانه است.