رحمان حسین زاده-جهان آشفته: فاشیسم در کاخ سفید

جهان آشفته: فاشیسم در کاخ سفید

 

رحمان حسین زاده

 

ایدئولوگهای بورژوازی خود معترفند، جهان معاصر کاپیتالیستی به نحو خطرناکی آشفته است. کارکرد قدرتهای امپریالیستی و در رأس آنها آمریکا مهمترین عامل این آشفتگی است. عروج راست افراطی در سطح جهانی و بر بطن آن ورود ترامپ فاشیست به کاخ سفید، خود محصول این وضعیت آشفته و بحران اقتصادی و سیاسی و تناقضات عمیق دنیای سرمایه داری است. از نظر جناحی از سرمایه امپریالیستی، راست گرایی افراطی در اقتصاد و سیاست و فرهنگ و دولت داری، میتواند پاسخی به بی پاسخی های کنونی سردمداران سرمایه جهانی به بحرانها و تناقضات عمیق نظم کاپیتالیستی باشد. سئوال اینست آیا عروج ترند دست راستی سرمایه و فاشیسم و راسیسم ناشی از آن، میتواند، جوابی به معضلات همه جانبه دنیای معاصر و آشفتگیهای اقتصادی و سیاسی آن باشد؟ این موضوعی است که بحث و بررسی مفصلتری را میطلبد. در این مطلب بر چند محور قابل توجه تاکید میکنم.

عروج  ترامپ و مخاطرات آن

قبل از هر چیز به نوعی حدس و گمان و پیشداوری سطحی از سر مصلحت و یا خوش خیالی باید پایان داد. در طول کمپین انتخاباتی آمریکا و تاکنون که ترامپ در کاخ سفید مستقر شده، هنوز مفسرانی از راست و چپ مدعی اند، “خط مشی ترامپ سیال است و مشخص نیست. این آدم دیوانه و بی ثبات معلوم نیست چه میگوید. هیئت حاکمه و مجلسین آمریکا او را کنترل و مانع اجرای طرحها و لفاظی های راسیسی و فاشیستی او خواهند شد.” نتیجه گیری چنین تفسیر و تحلیل هایی جدی نگرفتن پدیده ترامپ و مخاطراتی است که در ظرفیت ریاست جمهوری آمریکا بر جامعه جهانی و خود مردم آمریکا تحمیل میکند. سخنرانی ناسیونال پوپولیستی افراطی او در شروع کارش در روز تحلیف نشان داد، این آدم دیوانه یا غیر دیوانه و تیم همراهش میداند چکار میکند. تا آنجا که بتواند پلاتفرم دست راستی دوران انتخابات را پیگیری میکند. اجرائیات پنج روزه آغازین کار او مهر راسیسم و فاشیسم، زن ستیزی، مهاجر ستیزی و نژادپرستی و ضدیت با حقوق اولیه انسانها و شهروندان جامعه را بر خود دارد. اینکه در پروسه اجرای سیاستهایش، هم با موانعی از جانب جناحهای دیگری از قدرت حاکمه و برخی از موئتلفین جهانی تاکنونی آمریکا روبرو خواهد شد و هم اینکه جامعه ای قطبی شده و اعتراضات گسترده اجتماعی را در مقابل خود خواهد داشت، تردیدی نیست. اما اگر با وجود این موانع بتواند ۳۰ تا ۴۰ درصد پلاتفرم ضد انسانی خود را اجرا کند، عقب گردی بزرگ به جامعه آمریکا و به جهان معاصر وارد خواهد شد. پیامدها و مخاطرات عروج ترامپ در ظرفیت رأس هرم قدرت اجرایی امپریالیسم آمریکا را به هر مدت که در این موقعیت باشد، باید جدی گرفت. هنوز یک هفته نشده، نفس حضور او در این پست و شروع اجرائیات او گوشه ای از این مخاطرات را به ما یادآور میشود.

نیاز سرمایه و پاسخ راسیستی و ناسیونال پوپولیستی

بسیاری به درست میگویند، عروج ترامپ و راست گرایی افراطی را در نیاز جناحهایی از بورژوازی آمریکا و جهان به این پدیده و خط مشی ضد انسانی باید دید. همانطور که کاپیتالیسم بحران زده در دهه سی قرن بیستم به فاشیسم و در دهه هشتاد به ورژن دیگری یعنی به تاچریسم و ریگانیسم نیاز پیدا کرد. از آغاز دهه نود و با فروپاشی بلوک شرق و پایان جهان دو قطبی، بحرانها و سردرگمی و بی لنگری و تناقضات سرمایه داری بازار آزاد بلوک غرب هم شروع شد. قرار بود، آمریکای ابر قدرت، این بار “نظم نوین جهانی” مورد نظرش، نظم تک قطبی جهانی به سرکردگی خود را بر جهان تحمیل کند. با میلیتاریسم و قلدری نظامی و اشغالگری و گسترش تروریسم دولتی، قرار بود، جهان و دیگر قدرتهای جهانی مدعی را نهایتا پشت سرخود به خط کند. به دلایل روشنی که همگان میدانند و در اینجا لازم به تکرار نیست، این اتفاق نیفتاد. برعکس نه تنها نظام تک قطبی شکل نگرفت، سیر نزولی موقعیت آمریکا ادامه پیدا کرد. قطبهای اقتصادی و سیاسی و نظامی دیگر شکل گرفتند و سربرآوردند. اما در بطن تضادها و بحرانها و معضلات عمیق اقتصادی و سیاسی سرمایه داری، جهان چند قطبی هم شکل نگرفته و ثبات پیدا نکرده است. بی لنگری دنیای امروز و آشفتگی جهانی کنونی از همین جا ناشی میشود. در این آشفته بازار پاسخ های مختلف و کم دوام این و یا آن جناح بورژوازی جهانی، تاکنون یکی پس از دیگری آزمایش شده و ناموفق کنار رفته اند. در دو دهه گذشته در خود آمریکا، خط مشی های دولت بوش پسر و سپس دولت اوباما که با همدیگر تفاوتهایی داشتند، هر کدام میخواستند پاسخی به این اوضاع باشند و اما ناکام و با به جا گذاشتن جنگها و تباهی ها و بحرانها و معضلات بیشتر به کار خود پایان دادند. بر بطن این ناکامی و در این بی پاسخی ترندهای ریشه دارتر سرمایه داری، راست افراطی با پوشش پوپولیسم عاریتی در پدیده ترامپ به صحنه آمده و میخواهد به نیاز سرمایه و یا جناحهایی از آن جوابگو باشد. این ترند راسیستی فاشیستی به هر نسبت در قدرت باشند، مصائب و رنجهای پیش بینی شده و یا نشده بسیاری بر جامعه و طبقه کارگر و مردم تحمیل خواهند کرد. اما به دلایل واقعی دوام زیادی نخواهد داشت.

تناقضات و شکست محتوم راست افراطی

 عروج راست افراطی با عمیق شدن بحران اقتصادی و سیاسی و حکومتی نظم بورژوایی گره خورده است. همانطور که فاشیسم هیتلری از آن مایه گرفت. این بار نیز همین واقعیت عمل میکند. بحران اقتصادی ۲۰۰۸ سرمایه جهانی علیرغم پیش گیریهای کم دامنه و کم دوام در خود آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی، هنوز پاسخی حتی برای میان مدت، آنطور که بعد از جنگ جهانی دوم برای چند دهه جاری شد، نگرفته است. سرمایه گلوبال این دوره هنوز از زیر بار پیامدهای بحران ۲۰۰۸ کمر راست نکرده، چشم انداز بحران عمیق تر و گسترده تر و تکان دهنده تر را پیش بینی میکنند. راسیسم و فاشیسم و ناسیونالیسم افراطی این دوره در این شرایط جان تازه ای گرفته است. برگسیت و عروج ترامپ و جست و خیزهای دیگر جریانات راست فاشیست در فرانسه  و هلند و ایتالیا و دیگر کشورهای اروپایی حلقه های به هم مربوط این روند هستند. شکی نیست این ترند در کوتاه مدتی که در قدرت قرار گرفته، مصائب و ناهنجاریها و عقب گردهای جدی به بشریت تحمیل خواهد کرد. اما فاکتهای قابل مشاهده تاکنونی نشان میدهد، راسیسم و فاشیسم و راست گرایی این دوره از جمله در قالب پدیده ترامپ با تناقضات و محدودیتهای جدی روبرو است. در سطح اقتصادی از منظر سرمایه گلوبال، بازگشت این جریان به اقتصاد کشوری (ناسیونالیسم اقتصادی) و پروتکشنیسم در تقابل و تمایز با روند حرکت جهانی سرمایه (گلوبالیسم)، به علاوه برهم زدن برخی از ائتلافهای کنونی تجارت جهانی، و کم رغبتی به ایجاد ائتلافهای اقتصادی فراکشوری، پاشنه آشیل جدی این جریان خواهد بود. در سطح سیاسی، تشدید ناسازگاری با قطبهای اقتصادی سیاسی مثل چین و حتی اروپای هم پیمان دیرینه آمریکا و پیمان نظامی ناتو، برای بخش مهمی از قدرتها و دولتهای سرمایه داری و کل هیئت حاکمه امپریالیستی آمریکا دردسر ساز خواهد بود.

از زاویه جامعه و بخش وسیعی از مردم، راسیسم و زن ستیزی، مهاجر ستیزی، نژاد پرستی و تعرض به حقوق شهروندی و ناسیونالیسم افراطی و تشدید شکافهای طبقاتی و اجتماعی با اعتراضات گسترده روبرو خواهد بود. مجموعه این فاکتورها نه در کوتاه مدت چند ماهه، اما در میان مدت، این جریان را با تناقضات خرد کننده و شکنندگی بالا روبرو خواهد کرد. دامنه عمل آن محدود و ناکامی و شکست آن بسیار محتمل است.

اعتراضات جاری و ضرورت عروج رهبری و سیاست کمونیستی

 تظاهراتهای بسیار گسترده توده ای به ویژه از جانب زنان علیه ترامپ، انعکاس ابعاد گسترده نگرانی و نارضایتی از سیاستهای او و دولتش و وضع موجود است. وجود این فضا و بستر اعتراضی گسترده برای مقابله با سیاستهای راسیستی و فاشیستی دولت جدید آمریکا بسیار لازم و اما کافی نیست. اعتراضات و تظاهراتهای کنونی همانند همه جنبشهای اعتراضی توده ای یکدست و همگون نیست. نباید دنباله روانه و پوپولیستی آن را ایده آلیزه کرد. طیفهای مختلف با گرایشات متفاوت در این تحرک اعتراضی شرکت دارند. اعتراضات تاکنونی در خود آمریکا هنوز تحت هژمونی حزب دمکرات آمریکا با جناحهای راست کلینتونی تا گرایش به اصطلاح چپ سندرزی است. هنوز مهر رقابتهای دو حزب هیئت حاکمه امپریالیستی و انتخابات اخیر در آمریکا را برخود دارد. در این چهارچوب و با چنین کاراکتر و رهبری جنبش نارضایتی از دولت کنونی، نهایتا به عنوان اهرم فشار حزب دمکرات مبنای زد و بند و سازش با جمهوریخواهان و ترامپ قرار میگیرد. تغییر و بهبودی به نفع طبقه کارگر و مردم آزادیخواه ایجاد نخواهد کرد. نهایتا به عنوان سوپاپ اطمینان هیئت حاکمه بورژوایی آمریکا عمل خواهد کرد. نارضایتی و جنبش اعتراض توده ای در آمریکا و هر جای جهان علیه میدانداری راست افراطی و ترامپ و همپالگیهایش، اگر بخواهد به جنبش موثر علیه راسیسم و فاشیسم سر بلند کرده تبدیل شود، لازمست به جنبش اعتراضی رادیکال علیه سرمایه و همه جناحهای افراطی و غیر افراطی آن و هر دو جناح هیئت حاکمه امپریالیستی آمریکا تغییر ریل دهد. چنین تغییر ریلی در گرو ایفای نقش طبقه کارگر و تامین رهبری رادیکال و کمونیستی از جانب این طبقه در اعتراضات گسترده این دوره است. طبقه کارگر کشورهای پیشرفته صنعتی چون آمریکا و اروپا و گرایش رادیکال و سوسیالیستی آن، لازمست تکانی به خود دهد و بیدار شود. رسالت آزادیخواهانه و طبقاتی خود را در مقابله همه جانبه با کاپیتالیسم افسار گسیخته جهانی و در مرکز مهم آن آمریکا از خود نشان دهد. کاپیتالیسم جهانی و جناحهایش، همه ابعاد استثمار و سبعیت، تشدید هر روزه فقر و بیکاری و ناهنجاری و تباهی اجتماعی، راسیسم و فاشیسم و نژاد پرستی و جنگ و تروریسم و اتکا به خرافه ناسیونالیسم و مذهب و زن ستیزی و مهاجز ستیزی را به اقصی نقاط جهان رسوخ داده است. رنج و محنت و نفرت و نارضایتی وسیع اکثریت عظیم کارگران و شهروندان همه جوامع ریشه در تباهی های این نظم ظالمانه و ضد انسانی دارد. عروج راست افراطی در آمریکا و بخشا اروپا قطعا به پولاریزاسیون شدید طبقاتی و اجتماعی در این دو قاره و در سراسر جهان سرمایه منجر خواهد شد. صف بندیهای حاد مبارزاتی در پیش است. پیشروی صف آزادیخواهی و برابری طلبی تماما در گرو عرض اندام طبقه کارگر و کمونیسم این طبقه به عنوان رهبر مبارزه بی اما و اگر برای ساقط کردن سرمایه داری و بنا نهادن جامعه سوسیالیستی است. هیچگاه به اندازه این دوران طبقه کارگر و بشریت حق طلب، متنفر و منزجر از نظم ظالمانه سرمایه نبوده است. هیچگاه اینچنین انقلاب کارگری و کمونیستی همین امروز نیاز عاجل طبقه کارگر و انسانیت برای رهایی قطعی بشریت نبوده است. در شرایط پاگذاشتن به صدمین سالگرد انقلاب اکتبر، دنیا به انقلاب کارگری نوع اکتبر برای ریشه کردن نظم جهنمی سرمایه و همه مصائب آن شدیدا نیازمند است. این رسالت طبقه کارگر خودآگاه و سازمانیافته تحت رهبری حزب کمونیستی است. *