رحمان حسین زاده-انقلاب کوبا و کاسترو دستاوردها و محدودیتها

انقلاب کوبا و کاسترو

دستاوردها و محدودیتها

مصاحبه با رحمان حسین زاده به مناسبت مرگ فیدل کاسترو

تلویزیون پرتو: فیدل کاسترو رهبر تاریخی انقلاب کوبا درگذشت. عکس العملها را چگونه  دسته بندی می کنید ؟

رحمان حسین زاه: عکس العملها بسیار گسترده بود. زیرا فیدل کاسترو یک شخصیت بزرگ و تأثیرگذار و از شاخص ترین رهبران سیاسی نیمه دوم قرن بیستم بود. اگر بخواهیم جایگاه واقعی کاسترو را دقیق ارزیابی کنیم، با دو دیدگاه عمده رایج در میان چپ، یکی نفی دستاوردهای انقلاب کوبا و جایگاه  مهم کاسترو و دیگری ایده آلیزه کردن و معرفی کردن انقلاب کوبا به عنوان انقلاب سوسیالیستی تمایز روشنی باید داشته باشیم، باید نقش کاسترو را در کانتکست تحولی گذاشت که او به سرانجام رساند. انقلاب کوبا یک انقلاب ضد امپریالیستی، ضد استبدادی و ضد هیئت حاکمه فاسد در کوبا بود. بخشی از انقلابات رایج ضد امپریالیستی بعد از جنگ جهانی دوم و از موفق ترین و رادیکالترین آنها بود.این انقلاب پیروز شد، اما انقلاب سوسیالیستی نبود. در ادامه بحث به دستاوردها و محدودیتهای انقلاب کوبا به رهبری کاسترو برمیگردیم و بیشتر آن را می شکافیم. فیدل کاسترو نقش منحصر بفردی در رهبری این انقلاب داشت. شخصیتی صاحب اراده قوی و مبتکر تحول انقلابی در کوبا بود. نقطه قوت او این بود که توانست اراده فردی خود را به اراده جمعی و به اراده بخش عظیم مردم تبدیل کند. اگر در پنجاه – شصت سال اخیر اکثریت مردم کوبا پشت سر کاسترو و انقلاب قرار نمی گرفتند، در مقابل تمام فشارها از جمله تحریمهای اقتصادی و فشارهای نظامی امپریالیسم آمریکا و دشمنان دیگر انقلاب کوبا دوام نمی آوردند. هنر کاسترو و همراهانش این بود که اراده انقلابی خود را به اراده مردمی تبدیل کردند. لایه های مختلف از کاراکتر شخصی، سیاسی و انقلابی کاسترو باعث شد مرگ او هم بازتاب گسترده ای داشته باشد و نه تنها دوستدارانش به او احترام گذاشتند، بلکه دشمنانش هم به بزرگی کاسترو اذعان دارند.

تلویزیون پرتو: به انقلاب کوبا برگردیم.این انقلاب در کدام کاتگوری قرار می گیرد؟ خیلی ها آن را انقلابی سوسیالیستی مینامند،نظر شما چیست؟

رحمان حسین زاده: انقلاب کوبا یک انقلاب سوسیالیستی نبود، حتی خود کاسترو و همراهانش بویژه در اوایل چنین ادعایی نداشتند. زمانی که جنبش مسلحانه برپا کردند و به قول خودشان با هشتادو دو نفر شروع کردند،شمارزیادی از آنها جانباختند و بعد این جنبش توده ای شد و پیروز شد، تا آنوقت هم انقلاب خود را سوسیالیستی و حتی به لحاظ شخصی خود را کمونیست و مارکسیست نمیدانستند. به عنوان نیروهای انقلابی عمومأ ناسیونالیست چپ ضد امپریالیستی انقلاب کردند. کاسترو در رأس انقلاب پیروزمند کوبا قرار گرفت و آنرا رهبری کرد.  یارانی مانند چه گوارا او را همراهی کردند. این انقلاب از توده ای ترین  انقلابات قرن بیستم بود و مسأله عظیم این بود که بیش از نیم قرن اخیر انقلاب کوبا با اتکا به این حمایت توده ای توانست در برابر فشار شدید و مستقیم دولتهای پی در پی آمریکا دوام بیاورد. انقلاب کوبا در قاره آمریکا و بویژه در کشورهای آمریکای لاتین بسیار تأثیرگذار بود. الگوهای دیگر از این انقلابی گری ضدامپریالیستی در کشورهای آمریکای لاتین، ونزوئلا و جاهای دیگر تکثیر شد، اما موفقیت انقلاب کوبا را کسب نکردند. علیرغم اینکه کشور کوبا کوچک بود اما تحول انقلابی کوبا و نقش منحصر به فرد کاسترو در انقلاب کوبا در سطح جهانی هم تأثیرگذار بود.

بالاتر اشاره کردم انقلاب آنها یک انقلاب ضدامپریالیستی، ضداستبدادی و ضد هیئت حاکمه فاسد باتیستا بود. در این چهارچوب پیروز شدند و به اهداف خود رسیدند. از جمله به طور واقعی در پنجاه – شصت سالی که انقلاب را آغاز کردند و به حاکمیت رسیدند و آن را ادامه دادند، دنیا شاهد آن بود که کوبا یکی از سرسخت ترین دشمنان امپریالیسم آمریکا بود و در بسیاری موارد پوزه آن را به خاک مالیدند و توطئه های مکرر و متعدد بزرگترین قدرت جهانی را در همجواری خود خنثی کردند. دیکتاتوری و استبداد حاکم بر کوبا و باتیستا و طرفداران او را بیرون انداختند. علیرغم تمام تلاشهای ضدانقلابی شان آنها هیچگاه نتوانستند به کوبا و به قدرت برگردند. انقلاب کوبا انقلابی چپگرایانه ضدامپریالیستی بود که خواستها و مطالبات عدالتخواهانه داشت و رابطه عمیقی با طبقه کارگر و دهقان بی زمین و مردم محروم و تحت فشار و ستم داشتند و به دلیل چپگرایی ناظر بر حرکت آنها،مبتکر رفرمهای رادیکال در جامعه کوبا شدند. این رفرمها خیلی تأثیرگذار بود و دگرگونیهای اساسی در مناسبات اقتصاد و مناسبات اجتماعی و مناسبات سیاسی کوبا و زندگی شهروندان کوبا ایجاد کرد. همین انگیزه اصلی حمایتهای مردمی از انقلاب کوبا بود. از دوره بعد از جنگ جهانی دوم انقلابات ضد امپریالیستی، ضد استبدادی بسیاری در سطح دنیا وجود داشت و نمونه کوبا نمونه موفق و چپ تر و رادیکال تر این انقلابات و نمونه متکی به اراده مردم بود.بااین وجود این انقلاب سوسیالیستی نبود و انقلابی نبود که اقتصاد سوسیالیستی و حاکمیت سوسیالیستی ایجاد کند و مناسبات سرمایه دارانه و کار مزدی را به تمام معنا از بین ببرد، کار مزدی را لغو کند و جامعه ای ایجاد کندکه سوسیالیسم در آن برقرار باشد و نابرابری را ریشه کن کند. چنین ادعاییهم  نداشتند. در نتیجه اگر با دید سوسیالیستی به آن بنگرید خیلی کمبودها و محدودیت ها داشت. اما زمانیکه در کانتکست واقعی خود به عنوان یک انقلاب ضدامپریالیستی، ضد استبدای و در عین حال چپگرایانه و مردمی به آن نگاه کنی، آنگاه میتوانی بگوئیانقلابی موفق بود.

تلویزیون پرتو:دستاوردهای اجتماعی و کنکرت این انقلاب چه بود؟ ضعف ها و کمبودهای آن چطور؟

رحمان حسین زاده:ابتدا مسئله مهم این بود، اراده یک جامعه را برای به دست گرفتن سرنوشت خود احیا کردند. اراده له شده مردم کوبای تحت ستم و فشار عمیق امپریالیسم آمریکا و دست نشانده های آنها یعنی باتیستا، اراده مردم برای تامین معیشت و احترام به شخصیت و کرامت شهروندان آن جامعه را احیا کردند. علاوه بر آن از لحاظ اقتصادی و مادی دگرگونیهایی بوجود آمد. انقلاب، تقسیم اراضی را سازمان داد، چون دوره کشاورزی و زمین داری بود و مردم فقیر را صاحب زمین و به تبع آن صاحب زندگی و معیشت بهتری کرد. در کوبا بیسوادی را ریشه کن کردند. بهداشت و درمان و پزشک رایگان با استاندارد بالای جهانی را سازمان دادند که حتی امروزه با کشورهای اروپایی قابل مقایسه است. تحصیل رایگان همگانی شد. همه شهروندان جامعه صاحب مسکن شدند. بیکاری را به صفر رساندند و به گرسنگی پایان دادند. در کوبا با تمام فشارها و تحریمهای اقتصادی، این سطح از رفرمها و اصلاحات و دستاوردها بوجود آمد و مردم زندگی بهتری داشتند. طبعا بعد از فروپاشی شوروی و قطع حمایتهای مالی این قدرت جهانی، با ادامه شدید تحریمهای اقتصادی آمریکا، کوبا با فشارهای اقتصادی بسیار بیشتری روبرو شد و زندگی شهروندان هم افت کرد، فقر عمومی وجود داشت، با این وجود با ابتکارات و اراده همگانی سازمانیافته، همواره نیازهای مادی فوری مردم تامین شد. اینطورنشد که قشری در ناز و نعمت زندگی کنند و اکثریتی در بی امکانی و فقر مطلق و حتی به گرسنگی کشیده شوند، آنطور که در خود آمریکا و غرب بسیار کشورهای بزرگ سرمایه داری شاهدیم. مسأله مهم این بود که در مقابل تحریمها و فشارها ایستادگی کردند. محدودیتها و فشاراقتصادی و معیشتی داشتند اما شهروندان صاحب اراده جامعه می دیدند که همه از امکانات موجود استفاده می کنند و با هم فشار محرومیت ها را تحمل میکنند. طبعا این انقلاب و این تحول محدودیتهای خود را داشت زیرا تحولی در چهارچوب نظم سرمایه بود و در پی دگرگونی اساسی و ریشه ای نبود و انقلاب سوسیالیستی در اقتصاد و سیاست نبود و نتوانستند به طور کامل یک جامعه برابر را ایجاد کنند. کمبودها این بود، در سطح داخلی هنوز در کوبا کار مزدی وجود داشت، فقر و محرومیت و نابرابری وجود داشت. آزادی کامل عقیده و بیان سیاسی رعایت نمیشد. سطحی از فشارهای سیاسی و زندانی سیاسی  و حتی مجازات اعدام وجود داشت. در سطح بین المللی با توجه با دیدگاه ضدامپریالیستی که کاسترو و حکومت کوبا داشتند، با بخشی از دولتهای به شدت ضد مردمی مثل رژیم بعث عراق و جمهوری اسلامی ایران و … هم جهتی و همگامی غیر مجاز داشتند. در نتیجه آن رفرمهای رادیکال در چهارچوب نظم سرمایه از این بیشتر نمیتوانست تغییر ایجاد کند. نکته قابل توجه اینست، اگر با این درجه از رفرمهای رادیکال توانستند تاثیرات مهمی در جامعه ایجاد کنند،تصور کنید اگر میتوانستند انقلاب سوسیالیستی را سازمان دهند و برابری اقتصادی سوسیالیستی و اجتماعی را ایجاد کنند، به تحول بسیار بزرگتری در دنیا تبدیل میشد، بیشتر حمایت میشد و آنگاه دگرگونی و دستاوردهای بزرگتری به همراه داشت. یک درس مهم اینست که افق و سیاست ضدامپریالیستی، ضد استبدادی در موفق ترین نمونه خودش هم نتوانست جامعه را به رفاه و سعادت کامل و واقعی رهنمون شود. هنوز دارای کمبودها ومحدودیتهای فراوان در مسیر رهایی انسان بود. با این وجود به همان نسبت که خود را به آزادیخواهی و سوسیالیسم نزدیک می دانستند به همان نسبت مبتکراصلاحات رادیکال شدند و به همان اندازه تأثیرگذار بودند.

تلویزیون پرتو: در افکار عمومی و مدیای جهانی از او به عنوان دیکتاتور یاد می کنند. ترامپ در اظهار نظر اخیرش کاسترو را دیکتاتور نامید. نظر شما چیست؟

رحمان حسین زاده:قبل از هر چیز شارلاتان فاشیستی مثل ترامپ صلاحیت اظهار نظر در مورد جایگاه و شخصیت کاسترو و انقلاب کوبا را ندارد. بحث دیکتاتورنامیدن کاسترو قبل از اینکه بخواهد حقیقتی را روشن کند، پروپاگاندای دست راستی دشمنان انقلاب کوبا و دشمنان خود کاسترو بود. آمریکا و متحدین و هم پیمانانش که سردمدار این پروپاگاند بوده و هستند، خود به عنوان دولت، دیکتاتوری طبقه سرمایه دار علیه طبقه کارگر و مردم محروم هستند. در دنیا طرفدار کثیف ترین دیکتاتوریهای مستبد موجود در دنیا هستند. طرفدار ملک سلمان عربستان سعودی و دیگر حکام شیخ نشین ها و جانیان حاکم در قاره آسیا و آفریقا و آمریکا لاتین و دیگر نقاط دنیا هستند. در دوره ای طرفدار صدام حسین فاشیست در عراق یا محمد رضا پهلوی دیکتاتور تحمیل شده به جامعه ایران بودند که با کودتا او را سر کار آوردند. حامی باتیستای کوبا و سوموزای نیکاراگوئه و پینوشه شیلی و مارکوس فیلیپین بودند. نمونه های شنیع دیکتاتوری و استبداد در دنیا مورد حمایت کشورهای سرمایه داری جهانی و امپریالیسم آمریکا و هم  پیمانان و متحدین آنها بودند. این تبلیغات دوره جنگ سرد و بعد از آن علیه کوبا بود. اتفاقا مورد کوبا و رهبری کاسترو و انقلاب کوبا متفاوت از حکام ضد مردمی و نورچشمی آمریکا و غرب بود. متکی به اراده  اکثریت عظیم مردم کوبا بود و این را در مکانیزمهای مختلف در همه این سالها تامین کردند. در نتیجه دیکتاتور نامیدن کاسترو توسط اینها قبل از هر چیز در جهت دشمنی کور با شخصیت کاسترو و سیمای انقلاب کوبا است. به این عنوان باید آن را رد کرد.

اما اگر از خلط مبحثی که مدیای نوکردامن میزنند، بگذریم، با دید علمی و حقیقت جویانه و مارکسیستی به مسئله نگاه کنیم، آن وقت بحث در سطح دیگری مطرح است. آن هم اینکه تا زمانی که طبقات وجود دارد و دولت موضوعیت دارد، هر دولتی که سرکار است، یک دولت طبقاتی و دیکتاتوری یک طبقه را اعمال میکند. به این اعتبار همه دولتهای موجود در دنیا از بزرگ و کوچک دولت یک طبقه و دیکتاتوری یک طبقه را در مقابل جامعه اعمال میکنند. در همین سوئد که جزو دموکراتیک ترین کشورهای جهان است دولت موجود دولت یک طبقه و حاکمیت بورژوایی حزب سوسیال دموکرات است که البته خود را لیبرال می دانند. آزادیهای سیاسی را به رسمیت می شناسند اما نهایتأ دولت این جامعه دولت طبقه معین و دولت بورژوا است و از این جهت دیکتاتوری یک طبقه را نمایندگی می کند. مادامیکه یک جامعه برابر و یک جامعه کمونیستی از نظر اقتصادی و سیاسی بوجود نیاید، هر دولتی که حاکم باشد دولت یک طبقه است. معلوم است که دولت کاسترو دولت یک طبقه در چهارچوب همین نظم موجود سرمایه بود. اما تفاوتش با دیکتاتوریهای موجود این بود، مورد حمایت اکثریت عظیم زحمتکش جامعه کوبا علیه افسارگسیختگی نظم سرمایه و علیه اقلیت انگل استثمارگر بودند که آنها را بیرون راندند و در فلوریدا ساکن شدند. در هر کشور دولتها نمایندگی یک طبقه را بر عهده دارند. اگر دولت کارگری هم حاکم باشد، دولت یک طبقه است و ما کمونیستها به عنوان دیکتاتوری پرولتاریا از آن نام میبریم. دیکتاتوری پرولتاریا علیه مقاومت طبقه بورژوازی است تا اینکه به یک جامعه بدون طبقه و کمونیستی برسیم و دولت برچیده شود و آنگاه برابری کامل ایجاد می شود. یک مغلطه دیگر که در ارتباط با این مسئله عمل میکند، این است که خیلیها که بعضا هم خود را چپ و سوسیالیست میدانند،بین مقوله دیکتاتوری و استبداد سیاسی تفاوت قائل نمی شوند. در بسیاری از کشورها دولتهای دیکتاتوری موجود، استبدادی هم هست همانطور که در خاورمیانه و کشورهای آفریقایی و حتی در آمریکای لاتین و در فیلیپین هم وجود داشته است. در غرب،  فرانسه و انگلیس و آلمان دولتهای حاکم دولت یک طبقه معین و به این جهت دیکتاتوری طبقه معین هستند اما سیستم آنها استبدادی نیست که آن هم نتیجه مبارزات طولانی بوده که آنها را به عقب نشانده است و استبداد را از آنها گرفته است. اینها را باید ازهم تفکیک کرد و آنگاه دید که تبلیغات علیه کاسترو و دولت او و شخص کاسترو تبلیغات جریانات راست جهانی است، که در عین حالیکه به دیکتاتوریها و استبدادها امتیاز داده و میدهند و با آنها مدارا کرده و میکنند، با کشور کوچکی مثل کوبا دشمن بودند که دولت آن متکی به اراده مردم بود.

تلویزیون پرتو: رابطه کاسترو و دولت کوبا با جمهوری اسلامی مورد نقد بسیاری جریانات است. به عنوان تاریخ بدی از آن یاد می کنند. سطح و علت این رابطه چه بود؟

رحمان حسین زاده:مناسبات دولت کوبا و کاسترو با جمهوری اسلامی مورد نقد جدی ما هم هست. رابطه آنها با جمهوری اسلامی جزء اشتباهات آنها بود و این به محدودیت افق و استراتژی سیاسی آنها برمیگردد که جنش آنها و انقلاب آنها و خود آنها داشتند. زمانیکه انقلاب آنها انقلاب ضدامپریالیستی بود و جنبش خود را اساسا ضدامپریالیستی تعریف میکنند، بدون مرز روشن با جریانات، حکومتها و دولتهایی که خود را ضدامپریالیست تعریف میکنند، همسویی پیدا می کردند. رژیم جمهوری اسلامی و خمینی هم هویت ضدامپریالیستی برای خود تعریف کرد و داشت. از این جهت جریانات چپ بورژوا و خرده بورژوای ضدامپریالیست چه در سطح جهانی، چه در داخل کشور با رژیم مرتجع جمهوری اسلامی همسویی پیدا کردند. یکی از دلایل اصلی همسویی دولتهایی مثل کوبا و ونزوئلا و حتی در دوره ای اتحاد شوروی با جمهوری اسلامی و همچنین همسویی جریاناتی که در داخل ایران خود را چپ تعریف می کردند مانند حزب توده و چریکهای اکثریت با جمهوری اسلامی موضع ضدامپریالیستی و سیاست اپورتونیستی ضدامپریالیستی بود که همه زیر عبای خمینی جای میگرفت. همه اینها به این سیستم فکری و استراتژی چپ در سطح جهانی و در داخل ایران برمیگردد که از بیخ و بن اشتباه است. این یک نوع سیاست غیر مردمی است. علت دیگر اینکه ، در صف بندیهای جهانی کوبا به دنبال متحدین خود بود تا یک سری از فشارهای آمریکا و غرب را کم کند و اصطلاحا پراگماتیستی برخورد کردند. این نوع سیاستها و همسویی با جریانات ضد مردمی و ضد انقلابی زیر نام مبارزه با امپریالیسم چه در دوره کاسترو و چه تا زمان حال سیاستی بد و کاملا اشتباه است و این سیاست و تاکتیک دولت کوبا و ونزوئلا و …. را باید اشتباه به حساب آورد. اما ما به عنوان اپوزیسیون کمونیست سرنگونی طلب جمهوری اسلامی اگر صرفا از زاویه ضد رژیمی و ضد جمهوری اسلامی به کاسترو نگاه کنیم باید کارنامه او را کاملأ کنار بگذاریم. اما به عنوان کمونیستهای انترناسیونالیست که نماینده افق و جهان بینی وسیع تر و سیاست وسیع تر و انترناسیونالیستی هستیم کاسترو را در کانتکست جهانی و کانتکست انقلابی کوبا و تحولات انقلابی آمریکای لاتین می بینیم و تأثیرگذاری او را در بهبود زندگی کل مردم کشور کوبا در نظر میگیریم در این صورت خواهیم دید که دستاوردهای مهمی داشته به آن توجه داریم. طبعا اشتباهات قابل توجه و معینی هم داشته واز آن صرفنظر نمی کنیم. به جای نقد اخلاقی، محدودنگرانه و ضد رژیمی، نقد همه جانبه کمونیستی به این پدیده داریم تا از آن درس گرفته شود.

تلویزیون پرتو: به نظر شما آینده کوبا بعد از فیدل کاسترو به کدام سمت میرود؟

رحمان حسین زاده: واقعیت این است که قبل از مرگ کاسترو، در یک دهه اخیر  تحولاتی در کوبا شروع شده و در جریان است. متأسفانه در تناسب قوای نامساعد  موجود جهانی عقب نشینیهای زیادی به نسبت کوبای انقلابی گذشته و به کوبا تحمیل شده است. در ده سال اخیر عناصری از سرمایه داری عیان را بیشتر از گذشته در مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه وارد کرده اند. بخشا از سر ناچاری است و از این جهت که چه در خود کوبا و چه در سطح جهانی و منطقه قطببندی رادیکال چپ و کمونیستیاجتماعی وجود ندارد که بتواند در مقابل سرمایه داری بازار آزاد هار ایستادگی کند و در نتیجه دولت کوبا به عقب نشینیهای از دوره کاسترو تا حال تن داده است. روابط حال حاضر آمریکا و کوبا از سر خیرخواهی دولت آمریکا نبوده است بلکه طبق منفعتهای اقتصادی و سیاسی و تحمیل عقبگرد به جامعه انقلابی کوباست. اینکه مردم کوبای بعد از کاسترو چگونه میتوانند در برابر زیاده رویهای امپریالیسم آمریکا و روند گسترش سرمایه داری بازار آزادی در کوبا ایستادگی و مقاومت کنند و اراده خود را نشان دهند. به نظرم قضاوت در مورد این مسأله کمی زود استو دقت بیشتری میخواهد. شواهد نشان میدهد که روند عقب نشینی بیشتر به مردم کوبای انقلابی در جریان است، مگر اینکه تحولاتی رادیکال در آمریکا و در سطح جهانی و در خود کوبا میان چپ و راست به وجود بیاید. به نظر من در این دوره و بویژه با سر کار آمدن ترامپ راسیست و فاشیست چه در آمریکا و چه در سطح جهانی، مناسبات میان چپ و راست جامعه قطبی تر و کشمکشها قطبی تر میشود. اگر یکبار دیگر از آمریکا گرفته تا سطح جهانی صف بندی چپ محکم شود و خود را در برابر سرمایه جهانی و در مقابل نظم سرمایه در هر کشور احیا کند و سنگربندی چپ به این صورت بوجودبیاید، قطعأ یکی از آن سنگرهای محکم این مبارزه علیه سرمایه داری، کشورو مردم کوبا متکی به سنتهای انقلابی خواهد بود. امیدواریم چنین صفبندی روشنی از جانب طبقه کارگر و کمونیسم و چپ جهانی و چپ هر کشور و از جمله کوبا در مقابل تعرض سرمایه داری ه  بیاید، آن زمان دستاوردهای پیشرو کوبا هم احیا میشود و ایستادگی بیشتری در برابر فشار قدرتهایبزرگ سرمایه داری خواهد داشت.

 

***