رحمان حسین زاده-انتخاب ترامپ و پیامدهای آن بخش اول و دوم

انتخاب ترامپ و پیامدهای آن

برگرفته از میزگرد با رهبری حزب حکمتیست- پاسخهای رحمان حسین زاده

بخش اول و دوم

کمونیست هفتگی: چرا دونالد ترامپ در انتخابات آمریکا پیروز شد؟ او نماینده چه گرایش و سیاستی در بورژوازی آمریکا است؟ آیا انتخاب وی با دمکراسی در تناقض است یا نه؟ چرا؟

رحمان حسین زاده: از پاسخ بخش آخر سئوالتان شروع میکنم. انتخاب ترامپ فاشیست نه تنها با دمکراسی در تناقض نیست، بلکه داده این سیستم و به قول منصورحکمت “طفل شیرین دمکراسی” است. اولین بار نیست، در سیستم دمکراسی و پروسه انتخابات در کشورهای غربی فاشیسم از صندوق رای سر درمیاورد. هیتلر و موسولینی چهره های شاخص فاشیسم جهانی در نیمه اول قرن بیستم محصول طبیعی دمکراسی و چهرهای دست راستی همچون تاچر و ریگان و بوش و بلر با کارنامه سیاهشان علیه بشریت محصول همین سیستم و به اصطلاح انتخابات “دمکراتیک” بودند. دمکراسی تصویر بورژوازی از آزادی و چیزی جز تضمین حاکمیت و آزادی عمل و سیادت طبقه استثمارگر سرمایه دار و نمایندگان سیاسی آن نیست. تمام تاریخ سلطه طبقه سرمایه دار از جمله به قول ایدئولوگها و رسانه هایشان در مهد دمکراسی، یعنی در آمریکا و کشورهای اروپایی همین واقعیت را نشان میدهد. دمکراسی و اشکال مختلف آن، هیچگاه اراده مردم را نمایندگی نکرده است. چهار سال یکبار با مهندسی افکار عمومی، احزاب اصلی ترندهای اجتماعی بورژوازی نیروی مردم را در میان انواع پیچ و خم اداری و قانونی و فیلترهای سیاسی و مالی به پای صندوق رای میکشند، رای آنها را میگیرند و تا چهار سال بعد به رای دهندگان مستقیم خود جوابگو هم نیستند. دمکراسی و اشکال مختلف انتخابات آن سوپاپ اطمینان بورژوازی در مسیر جابجایی قدرت میان جناحهای مختلف آن است. مورد برجسته آن آمریکا بیش از یک قرن است جابجایی قدرت در صحنه سیاسی آمریکا بین دو حزب جمهوریخواه و دمکرات دست به دست میشود و هیچ نیروی دیگری از همان خانواده بورژوازی مجال به دست گرفتن قدرت را نداشته تا چه برسد به طبقه کارگر و مردم و آزادیخواهان و کمونیستها و جریانات مستقیما متکی به اراده مردم. همین مورد اخیر نزدیک به دو سال، هیئت حاکمه و این دو حزب با اتکا به مدیای نوکر و انواع اهرمهای سیاسی، قانونی و مالی مردم را در مسیری قرار دادند که نهایتا در میان دو کاندید، دو چهره منفور و فاسد به یکی رای بدهند. ۴۷ درصد در نفرت از نظم و بساط موجود و آنجا که احساس کردند، اراده آنها پایمال میشود به این اجبار تن ندادند و در آن شرکت نکردند. با عبور دادن رای شرکت کنندگان از فیلتر الکترال انتخاباتی در آمریکا حتی آن ظاهرسازی “به حساب آوردن رای فرد” هم محلی از اعراب ندارد. طبق شمارش آرای دولتی هیلاری کلینتون نزدیک به سه میلیون رای شهروندان را بیشتر داشت، اما در سیستم الکترال، نهایتا رای نخبگان سیاسی طبقه حاکمه بر رای به صندوق ریخته شده آحاد مردم ارجحیت دارد. نتیجتا از میان دو گزینه “بدترین” عاقبت عنصر دست راستی و فاشیست ترامپ انتخاب شد تا چهار سال دیگر ایده ها و سیاستهای فوق ارتجاعی خود را در این جامعه و جهان اجرا کند. این سیستم عین دمکراسی و تماما بیگانه به رای و اراده مردم است.

انتخاب ترامپ را در متن مناسبات ظالمانه سرمایه و بی پاسخی این سیستم به معضلات عمیق اجتماعی که بر بشریت تحمیل کرده، بر بطن وجود بحران و رکود اقتصادی که در دوره اخیر از سال ۲۰۰۸ شروع شده و علیرغم کش و قوس آن، هنوز آثار آن ادامه دارد، باید دید. از نتایج مهم این شرایط رشد و گسترس راست افراطی فاشیست در آمریکا و اروپا و دیگر کشورهای جهان وارونه امروز است که ترامپ از نمایندگان شاخص آن است. به طور مشخص در خود آمریکا و دوران ریاست جمهوری اوبامای دمکرات شاهد گسترش هر روزه شکاف عمیق طبقاتی و فقر و بی تامینی مادی بر طبقه کارگر و جوانان و زنان و مردم محروم، گسترش نژادپرستی و دیگر تبعیضات بر گروهبندیهای اجتماعی تحت فشار همچون مهاجرین، رنگین پوستان و همجنسگرایان بودیم. اینها همگی پایه های اعتراض و نفرت اجتماعی از پایین علیه وضع موجود و هیئت حاکمه بود. در چشم بخش عظیم شهروندان جامعه به حق سیستم حاکم با هر دو حزب آن سیستمی بیگانه با زندگی و حیات آنها و بشدت فاسد است. این از ندانم کاری اوباما و این یا آن رئیس جمهور نیست. همین پایه های نفرت و اعتراض از وضع موجود و هیئت حاکمه است. اینجا تناقضی که مطرح میشود اینست که این نفرت و نارضایتی از نظم حاکم چگونه به قدرت گیری راست ترین جناح همان نظام منجر میشود. دلایل مختلف دارد، اما به نظرم اصلی ترین دلیل غیبت آلترناتیو رادیکال و انقلابی برای سازماندهی و کانالیزه کردن پتانسیل اعتراضی موجود علیه هیئت حاکمه بورژوایی و جناحهای مختلف آن است. اتفاقا در دوره نزدیک به دو ساله اخیر و در جریان کمپین انتخاباتی برای ریاست جمهوری، پدیده برنی سندرز از جناح چپ حزب دمکرات پا به عرصه گذاشت و سمپاتی بخش مهمی از اعتراضات اجتماعی موجود را به خود جلب کرد. به باور من چنانکه به جای کلینتون، سندرز در صحنه باقی میماند، به عنوان کاندیدی بدرجه ای دور از هیئت حاکمه و سیستم حاکم، به عنوان چهره ای با شعارها و خواسته های عدالت خواهانه تر و چپ تر که قاطی فساد موجود نبود، امکان پیروزی آن بر ترامپ بسیار محتمل تر بود. هیئت حاکمه بورژوایی و حزب دمکرات به عنوان یکی از پایه های آن امکان ابراز وجود به کاندید جناح چپ خود را هم نداد. حاصل آن سرخوردگی بخش مهمی از مردم معترض خواهان تغییر در این پروسه و عدم شرکت آنها در انتخابات بود. یادمان باشد که نزدیک به ۴۷ درصد واجدین شرایط رای به پای صندوق رای نرفتند. اینها دنبال آلترناتیو دیگری بودند که هیچکدام از این دو کاندید آنها را نمایندگی نمیکردند.

به علاوه رقابت بین کلینتون و ترامپ به رقابت بین نماینده حزب دمکرات در قدرت و تداوم وضع موجود و ترامپ بیرون از هیئت حاکمه تعبیر شد. ترامپ و کمپین او که حتی مورد حمایت کل الیت سیاسی حزب متبوعش، حزب جمهوریخواه هم نبود، به خوبی از بیزاری وسیع در جامعه بهره برداری کرد و عوامفریبانه و پوپولیستی خود را در تقابل با هیئت حاکمه فاسد معنی کرد. همانند همه جریانات راست فاشیست در دوران سردرگمی و بحران و مصائب اجتماعی انبوه بر طبل نژادپرستی و راسیسم و مهاجر ستیزی و باد زدن عرق ناسیونالیستی کوبید. در چنین شرایطی و با تکیه بر استیصال و غیاب اراده انقلابی و سازمانیافته مردم، حمایت بخشی از جامعه را به خود جلب کرد و در چارچوب سیستم الکترال انتخاباتی آمریکا، کلینتون را شکست داد. علاوه بر مسائل داخل کشوری، در سطح بین المللی هم ادامه ناکامیهای هژمونی طلبانه آمریکا و سیر نزول موقعیت بین المللی این قدرت امپریالیستی، زمینه  ساز تشدید ناسیونالیسم و فاشیسمی است که تبلیغ حول قدرتمند کردن امپریالیسم آمریکا در سطح جهان با شعار “آمریکا اول” را ترامپ به دست گرفت. طبعا همانطور که در شروع اشاره کردم این اولین بار نیست که یک جریان فاشیستی با پروپاگاند پوپولیستی در جهان دمکراسی و انتخابات آن دست بالا پیدا میکند. بشریت با “انتخاب” و عروج جریانات دست راستی فاشیست تاوان عظیمی پرداخته است. این مورد هم قطعا پیامدهای مخرب و زیانبار بسیار جدی برای مردم آمریکا و جهان امروز خواهد داشت.

کمونیست هفتگی: جنگ و میلیتاریسم در قیاس با دولتهای تاکنونی آمریکا چه جایگاهی در سیاست ترامپ دارد؟ انزواطلبی سیاسی و اقتصادی یا توسعه طلبی میلیتاریستی و امپریالیستی مشخصه دولت ترامپ خواهد بود؟ چشم انداز دخالتهای نظامی دولت ترامپ را چگونه می بینید؟

رحمان حسین زاده: در کمپین انتخاباتی ترامپ و در دو هفته ای هم که از شروع ریاست جمهوری او میگذرد، ادعاهای میلیتاریستی و نظامی او در مقایسه با دولتهای پیشین و برای مثال دولت بوش پسر هنوز برجستگی ندارد. اما نباید خوش خیال بود، صرفنظر از اینکه چه کسی زمام امور را در کاخ سفید در دست گرفته باشد، قلدری نظامی جزو کاراکتر آمریکای امپریالیست است و در این دوران بدون اتکا به قدرت نظامی حتی نمیتواند جلو روند نزولی موقعیت خود را بگیرد. در نتیجه در آینده شاهد پروژه ها واقدامات مخرب نظامی دولت ترامپ خواهیم بود. در همین آغاز کار اشاره به نوسازی ارتش و سلاحهای اتمی و بالا بردن بودجه نظامی و تاکید مکرر بر تقابل همه جانبه با تروریسم اسلامی در خاورمیانه و جهان  اشاره های اولیه به جنگ طلبی و تروریسم دولت ترامپ را نشان میدهد. در نتیجه به نظرم دو قطبی “انزواطلبی سیاسی و اقتصادی یا توسعه طلبی میلیتاریستی و امپریالیستی” به وجود نمیاید. اینجا لازم میدانم در مورد هر دو وجه این مسئله توضیحات بیشتری بدهم. به نظرم در پیش گرفتن سیاست تقویت “اقتصاد کشوری” و پروتکشنیسم در تمایز با روند جاری “گلوبالیسم” به این معنا بازگشت ترامپ به نوعی ناسیونالیسم اقتصادی را نباید به “انزوا طلبی اقتصادی و سیاسی” تعبیر کرد. ترامپ و دولت آمریکا به عنوان اولین اقتصاد کاپیتالیستی دنیای امروز میدانند “انزوا طلبی اقتصادی” نه تنها با منافع سرمایه دارانه شان انطباقی ندارد، بلکه در دنیای گلوبال امروز چنین سیاستی عملی نیست. اینها سرخورده از روند گلوبالیسم، دارند راه دیگری را تجربه میکنند. راهی که به نظرم ناکام خواهد ماند. واقعیت مسئله این است روند همکاری و همگرایی و ائتلافهای اقتصادی و سیاسی بزرگ از جمله مهمترین آنها اتحادیه اروپا امروز در بی پاسخی به بحران اقتصادی دامنگیر نظام جهانی سرمایه و خود اروپا بسر میبرند. نه تنها چشم انداز برون رفت از آن را ندارند، بلکه از وقوع بحرانی بسیار بزرگتر از مورد ۲۰۰۸ صحبت میکنند. برای برون رفت و در تمایز با این الگو، جناحهای راست افراطی سرمایه جهانی در خود آمریکا و اروپا به زعم خود با الگوی “تقویت اقتصاد کشوری” و پروتکشنیسم و ترک ائتلافهای بزرگ چند کشوری دست و پاگیر به “ناسیونالیسم اقتصادی و سیاسی” رجوع کرده اند. برگسیت بریتانیا و عروج ترامپ در آمریکا نمودهای مشخص این روند است. برای مثال در این الگو قرار نیست بریتانیا با خروج از اتحادیه اروپا، یا آمریکا با خروج از پیمان تجارت ترانس پاسیفیک و یا نفتا، انزوا طلبی را پیشه کنند. بلکه آنطور که ادعا میکنند، در نظر دارند فارغ از قید و بندهای ائتلافها، خود مستقلا با تک تک کشورها و قدرتهای اقتصادی وارد معامله شوند. اظهار نظر ترامپ به هنگام لغو قرارداد تجاری ترانس پاسیفیک در این مورد گویا است. او گفت در این ائتلاف نمی مانیم، اما مورد به مورد با هریک از کشورهای جزو همان ائتلاف وارد قرار دو جانبه اقصادی میشویم. تصورشان اینست در قراردادهای دو جانبه به عنوان اولین قدرت اقتصادی جهان شرط و شروط خود را به طرف مقابل تحمیل میکنند و نفع بیشتری میبرند. اما این مسیر یک طرفه نیست و همان ائتلافهای اقتصادی موانع و محدودیتهای جدی پیش پای دولت ترامپ و یا بریتانیای بیرون رفته از اتحادیه اروپا قرار خواهند داد و مقاومت خواهند کرد. خلاء نماندن آمریکا در چنین اتحادهای تجاری بزرگ را، قدرتهای دیگر و از جمله چین میخواهد پر کند و در نتیجه ضرر خواهند کرد. مهمتر راه حل اقتصادی ترامپ و همپالگیهایش نمیتواند پاسخی به بحران اقتصادی و معضلات کنونی نظم سرمایه باشد، بلکه تشدید کننده آن خواهد بود. این الگو شکست خواهد خورد.

یک جنبه دیگر را در مورد پلاتفرم و سیاست دست راستی ترامپ باید تاکید کرد. این مشاهده درست است، که وجه اقتصادی پلاتفرم ترامپ و کشمکشهایی که در این رابطه در عرصه جهانی خواهد داشت، پر رنگتر از وجه میلیتاریسم و نظامی است. به همین دلیل جدال با چین از جمله بر سر اقتصاد به اولویت او تبدیل میشود. در مقایسه با دولتهای پیشین آمریکا جدال با روسیه که عمدتا رنگ زورآزمایی نظامی و تشدید رقابت تسلیحاتی در مقابل هم را دارد، تاکنون کمرنگ است. با این وصف صف بندیهای قدرتهای جهانی و پیچیدگیهای دنیای امروز این معادله را به هم میزند. همین رقابتهای اقتصادی که دنبالش است، در همان حوزه اقتصاد باقی نخواهد ماند و جاهایی پای صف آرایی نظامی و اعمال فشارهای نظامی تا جنگ های موردی و نیابتی را به خود خواهد دید. در دنیای بی لنگر امروز، آمریکای کماکان مدعی رهبری جهانی، پتانسیلهای مخرب نظامی خود را افزایش خواهد داد. در نتیجه ادامه جنگ و قلدری میلیتاریستی و تروریستی دولت آمریکا با پلاتفرم ناسیونالیسم اقتصادی و پروتکشنیسم مورد ادعای ترامپ مکمل هم خواهند بود.

در پاسخ به بخش پایانی سئوالتان اگر چه هنوز چهارچوب استراتژی نظامی دولت ترامپ اعلام نشده و معلوم نیست، اما یک چیز روشن است، دامنه دخالتگری نظامی و تروریستی آمریکا در مهترین کانون بحرانی و جنگی دنیای امروز یعنی خاورمیانه و بخشا در شمال آفریقا، گسترش خواهد یافت. به این دلایل: ادعای ترامپ مبنی بر جنگ همه جانبه و قاطعتر با تروریسم اسلامی، معنی عملی اش اینست، ارتش آمریکا نه تنها در صحنه های جنگ کنونی، در افغانستان و عراق و بخشی از سوریه کماکان درگیر خواهد بود و حتی در این میدانهای جنگی لازم میداند پررنگ تر عمل کند، بلکه باید در تقابل و تعقیب داعش و القاعده و طالبان و بوکوحرام و دیگر گروههای تروریست اسلامی و حامیانشان، در صحنه های جنگ در پاکستان و لیبی و یمن و نیجربه و … دخالت نظامی بکند. به علاوه آنطور که ادعا میکنند، محدود کردن دخالتهای جمهوری اسلامی در منطقه معنی اش اینست که در سوریه و عراق و در آبهای خلیج فارس و تنگه هرمز قدرت نمایی نظامی بیشتر داشته باشد. تهدید آمریکا علیه جمهوری اسلامی بعد از موشک پراکنی اخیر آن دولت از این دست است. همین جا تاکید کنم برعکس امیدواریهای اپوزیسیون راست ایران، آمریکا امکان درگیر شدن در جنگی برای انداختن جمهوری اسلامی را ندارد. در تقابل با حزب الله لبنان بعید نیست در همکاری با دولت کنونی اسرائیل اقدامات نظامی در دستور بگذارند. در یک چشم انداز قابل پیش بینی، دامنه دخالت نظامی دولت آمریکا چنین خواهد بود. با این وجود در دنیای آشفته امروز همه اتفاقات را نمیتوان پیش بینی کرد. احتمالات دیگر را باید در نظر داشت. کشمکش با کره شمالی، رقابت با چین، چه بسا مانورها و اقدامات نظامی به دنبال آورد. اگر چه ترامپ و پوتین دست دوستی به طرف هم دراز کرده اند، اما رقابتهای ناتو و روسیه که آمریکا عضو مهم ناتو است، میتواند تشنجات و اعمال فشارهای نظامی در مقابل هم را شکل بدهد. آنچه روشن است به طرف جهان ناامن تری میرویم.

 

انتخاب ترامپ و پیامدهای آن

بخش دوم

کمونیست هفتگی: صفبندیهای دولتی در خاورمیانه در ایندوره چه اشکالی بخود خواهد گرفت؟ کدام مسیر در جنگ قدرت و هژمونی طلبی در خاورمیانه ممکن است؟

رحمان حسین زاده: خاورمیانه پیچیده ترین کانون بحران و جنگ دنیای امروز و در چشم انداز میان مدت این اوضاع ادامه می یابد. با سرکار آمدن ترامپ جنگ تروریسم دولتی آمریکا و متحدینش با تروریسم اسلامی در خاورمیانه تشدید میشود. قطب تروریسم اسلامی و شاخه های مختلف آن مثل داعش و طالبان و القاعده به جنگ و تروریسم خود ادامه خواهند داد. روسیه و اقدامات نظامیش در سوریه بخش مهمی از سناریوی سیاه آن کشور است. سهم خواهی و جنگ طلبی دولتهای تروریست جمهوری اسلامی، عربستان و ترکیه آینده خاورمیانه را با تاریکی بیشتر روبرو میکند. واقعیت اینست تلاش ارتجاعی برای باز تعریف خاورمیانه و آرایش آتی آن در جریان است. اگر چه “خاورمیانه بزرگ” پروژه همزاد “نظم نوین جهانی” مورد نظر آمریکا و بوش پدر در اوایل دهه نود هر دو طرح به دلایلی که همگان میدانند شکست خوردند، اما هم آشفتگی جهان امروز و هم بی ثباتی خاورمیانه امروز جواب میخواهد. در جهانی که نه ساختار تک قطبی و نه چند قطبی شکل نگرفته، در جهان بی لنگر کنونی، اولا: هژمونی طلبی جهانی امپریالیسم آمریکا و سهم خواهی دیگر قدرتهای جهانی و مشخصا روسیه بیش از هر گوشه دیگر دنیا در خاورمیانه ترجمه عملی شده و این منطقه را به کانون بحران جهانی تبدیل کرده است. ثانیا مسائل و زخمهای حل نشده قدیم در منطقه و نمونه برجسته آن مسئله فلسطین و به علاوه قدرت گیری قطب تروریستی اسلامی همگی بر بی ثباتی منطقه افزوده است. ثالثا و یک مسئله پایه ای تر که سردمداران بورژوازی و رسانه هایشان بخشا مجبور به اذعان آن هستند،  تناقضات و شکافهای  طبقاتی و سیاسی و اجتماعی عمیق در بطن مناسبات سرمایه دارانه و قرون وسطایی  است که در تار و پود مناسبات تک تک کشورهای آنجا ریشه دارد. در نتیجه خاورمیانه هم به دلیل فاکتورهای جهانی و هم معضلات قدیم و جدید منطقه ای و هم تضاد و تناقضات طبقاتی و سیاسی در مناسبات اجتماعی هر کشوربا تحولات مهم روبرو است. کشورهای این  جغرافیا دستخوش تحولات مهم خواهند بود، هم اکنون سوریه و عراق و افغانستان و یمن  وبعضا بحرین درگیر این تحولات هستند. این روند به این کشورها محدود نمی ماند. شواهد متعددی نشان میدهد سه کشور بزرگ منطقه ایران و عربستان و ترکیه به کام این بی ثباتی و بحران کشیده میشوند. به علاوه وضعیت درکشورهای عربی حاشیه خلیج به این شکل باقی نمی ماند. در هر حال اوضاع در خاورمیانه به شدت پیچیده است. اینجا هم صف بندی قدرتهای بزرگ جهانی با متحدان منطقه ای را در مقابل هم داریم. هم صف آرایی قطبهای تروریستی دولتی و غیر دولتی و عینا حامیان و متحدان آنها را می بینیم.  در عین حال یک صف بندی اساسی بین مردم و دولتها و حکام فاسد و مستبد در این کشورها است. به طور فشرده در مورد هر کدام توضیحاتی خواهم داد.

– صف بندی  قدرتهای بزرگ جهانی و متحدان آنها: رقابت جهانی آمریکا و روسیه در خاورمیانه هم بازتاب روشنی دارد و هریک متحدان منطقه ای خود را دارند. آمریکا میخواهد آرایش مجدد خاورمیانه به نحوی باشد که حرف اول را در این منطقه بزند و از این طریق هژمونی جهانیش را هم ترمیم بخشد. هدفی که برایش دست نیافتنی است و همین عامل مهمی در ادامه جنگ و بی ثباتی منطقه است. سیر نزولی موقعیت جهانی این کشورو ناکامیهای آن  درعراق و افغانستان و شکست فاحش آن در سوریه، این هدف را غیرعملی کرده است. در مقابل روسیه سهم بیشتری از حوزه نفوذ اقتصادی و سیاسی در خاورمیانه و در سطح جهانی میطلبد. موفقیت های او در سوریه، وسوسه این سهم خواهی را بیشتر کرده و میخواهد در آرایش مجدد خاورمیانه موقعیت و منافع او در نظر گرفته شود. ادامه جدال و کشمکش این دو قدرت و یا سازشهای آنها با هم بر تحولات جاری و آتی خاورمیانه، بر جنگ و اتمام جنگ، بر تقابل و یا سازش دولتها و نیروهای دخیل در این تحولات  و در تشدید تباهی و سیاهی این منطقه نقش بسزایی ایفا کرده و میکند.  جدال این دو قدرت در این منطقه فعلا ادامه پیدا میکند. برای سهم گیری جهانی و منطقه ای از کارت خاورمیانه در مقال هم استفاده میکنند، اما عرصه تعیین تکلیف اساسی آنها با هم خاورمیانه نیست، بلکه در خود اروپا و در جاهایی مثل اوکراین و کشورهای مشابه و در مناسبات بین ناتو و روسیه رقم میخورد.

صف بندی دولتهای منطقه:  در سطح منطقه جمهوری اسلامی و عربستان سعودی محورهای اصلی یک صف بندی منطقه ای را شکل میدهند.  محور عربستان، قطر و کشورهای عربی حاشیه خلیج و جریانات تروریستی مورد حمایت آنها در کمپ آمریکا و محور ایران، سوریه، حزب الله در کمپ روسیه هستند. جنگ های نیابتی و بعضا مستقیم که این دو محور در سوریه و یمن درمقابل هم سازمان داده اند، تا هم اکنون یک عامل مهم قتل عام و کشتار و سیاهی در منطقه و در خاورمیانه بوده است. ادامه کشمکش این دو کشور و متحدان آنها در چشم انداز است. عربستان سعودی با اتکا به دولت جدید آمریکا و دولتهای عربی حامیش، برای دست بالا پیدا کردن خود و جبهه متحدش در منطقه  و برای محدود کردن دخالتهای جمهوری اسلامی در یمن و عراق و سوریه و لبنان و به زعم خودشان برای “عقب راندن جمهوری اسلامی به مرزهای خودش”  تلاش میکند. جمهوری اسلامی ادامه این دخالتها در منطقه را بخشی از پروژه بقای خود میداند.ادامه جنگهای نیابتی آنها و احتمالا مستقیم آنها و حمایت شان از جریانات قومی مذهبی به اصطلاح اپوزیسیون هر کدام  در مقابل هم خطر سناریوهای سیاه ضد مردمی در کل منطقه و این دو کشور را  تشدید میکند.

به علاوه در صف بندی کشورهای منطقه ، ترکیه تحت رهبری اردوغان مرتجع نهایتا در شکاف بین آمریکا و روسیه راه دیگری را در پیش گرفته و با دخالت مستقیم در سوریه، اولا میخواهد بر بحرانها و معضلات گریبانگیرش به ویژه مسئله کردها در خود ترکیه فایق آید و حاکمیت مستبد خشن و “سلطانی” را احیا کند و دوما در معادلات منطقه به حساب آید و در آرایش آتی منطقه نقش ایفا کند. نقش فاشیستی و ضد مردمی دولت ترکیه چه در داخل ترکیه و چه در منطقه بر معضلات این منطقه افزوده و بر کشی پوشیده نیست.

– صف بندی تروریسم دولتی و تروریسم اسلامی: جنبش اسلامی در خاورمیانه و حتی در بعد جهانی به عنوان یک قطب تروریستی قد علم کرده است. پیشینه و دلایل عروج این تروریسم سیاه ضد انسانی با حمایت آمریکا و کشورهای غربی در چهار دهه اخیر و به ویژه در یک دهه اخیر در عراق و سوریه لازم به توضیح نیست. بعد از یازده سپتامبر قطب تروریستی اسلامی با داعیه جهانی و منطقه ای، به مزاحم مهم سد راه نقشه های آمریکا و متحدانش در خاورمیانه تبدیل شده است. با اقدامات تروریستی ناامنی را به قلب کشورهای غربی کشانده است. اکنون صف بندی تروریسم دولتی آمریکا و متحدان منطقه ایش با تروریستهای اسلامی در خاورمیانه، حادترین جنگ و جدال نظامی این منطقه است. دولت ترامپ وعده گسترش و تشدید این جنگ را داده است. در جنگ سوریه تروریسم دولتی روسیه هم در مقابل تروریستهای اسلامی داعش و النصره قرار گرفته است، درعین حال شواهد نشان میدهد در افغانستان از کانال رابطه با طالبان میخواهد به معادلات سیاسی آن کشوربازگردد. جنگ این قطبهای تروریستی اکنون منطقه را به صحنه کشتارهای جمعی و قتل عام هر روزه کشانده است. داعش و طالبان بازوهای اصلی تروریسم اسلامی هستند و اما به اینها محدود نیست. اگر چه بیرون راندن داعش از موصل و رقه دو پایگاه اصلی این جریان در چشم انداز است، اما واضح است نه تنها پایان کاراین جریان نیست، بلکه گسترش اقدامات تروریستی آن در خاورمیانه، در شمال آفریقا و در خود کشورهای غربی خطر بسیار بزرگی است. آنچه ثابت شده است، تروریسم دولتی قدرتهای بزرگ ومتحدان آنها نتوانسته و نمیتواند به تروریسم به طور کلی  و مشخصا تروریسم اسلامی پایان دهد. در این مورد بار ها نوشتیم و گفتیم و درفرصت دیگری به آن برمیگردیم. آنچه مسلم است خاورمیانه یک عرصه مسابقه قطبهای تروریستی دولتی و اسلامی خواهد بود و آینده سیاهی را بر این جامعه بزرگ تحمیل خواهند کرد.

– صف بندی و جدال کارگر و مردم در مقابل حکام ارتجاعی: صف بندی جبهه کارگران،زنان، جوانان و مردم به تنگ آمده در مقابل حکام فاسد و دولتهای مستبد و خشن منطقه، پایه ای ترین صف بندی کشورهای خاورمیانه است که زیر سرکوب غیرقابل تصور و خرافه های اسلامی و قومی و تقابلهای تروریستی اراده این صف و این مردم پایمال شده است. همانطور که بالاتر اشاره شد، این وضعیت تغییر خواهد کرد. در یک طرف ثروت افسانه ای و نجومی در دست اقلیت انگل سرمایه دار و حکام فاسد و مستبد همه این کشورها و درطرف دیگر فقر و گرسنگی و فلاکت غیر قابل تصور صدها میلیون شهروندان کشورهای خارمیانه به نقطه جوش و غیر قابل تحمل رسیده است. شورشهای اجتماعی که در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ در شمال آفریقا و در کشورهای تونس و مصر و لیبی شروع و به خاورمیانه و کشورهای عربی مثل سوریه و بحرین و یمن کشیده شد، قبل از هر چیز در این واقعیت پایه ای ریشه داشت. یک چیز مسلم است، ساختارهای سیاسی و اجتماعی کهن اداره جامعه به شیوه عصر حجری ۱۴۰۰ سال قبل و در “قالب  شاه و شیخ و امیر و ولی” و حاکمیتهای مستبد و سفاک در خاورمیانه دوام نمی آورد. اگر چه نتایج خیزشهای اجتماعی در همه جا شکل مشابهی نداشته و دخالت قدرتهای امپریالیستی و دولتهای مرتجع منطقه در هریک از این تحولات ابعاد یکسان نداشته،  با این حال تحول انقلابی در مصر و تونس را کنترل کردند و فعلا برای دوره نه چندان معلوم حاکمیت بورژوایی را احیا کردند. در کشورهای سوریه و لیبی و یمن جنگ دهشتناک داخلی و سناریوی سیاه سهم مردم بخت برگشته ای شد، که به این زودیها راه حل نرمالی برای آنها متصور نیست. با این وصف امید به احیای اراده مردم برای به دست گرفتن سرنوشت خود، یک فاکتور تعیین کننده در تحولات آینده خاورمیانه است. در بطن این جنگ و سناریوهای سیاه منطقه، نمونه هایی چون مقاومت کوبانی و مبارزات مردم در کردستان سوریه ، تقابل و مبارزه جبهه سکولار و آزادیخواه ترکیه در مقابل دولت فاشیست اردوغان، اعتراضات توده ای وسیع در شهرهای عراق و کردستان عراق و اعتراضات گسترده کارگری در ایران فاکتهای مهم در راستای احیای اراده طبقه کارگر و مردم برای پایان دادن به این اوضاع سیاه است. تنها به میدان آمدن صف آزادیخواه و برابری طلب در خاورمیانه و در کشورهای آن میتواند به شکل گیری آینده روشن و سفید و امید بخش این منطقه کمک کند. تنها چنین قدرت و اراده اجتماعی میتواند، ارتجاع جهانی و منطقه ای و کشوری در خاورمیانه را افسار زند. این جبهه ایست که کمونیستها و سوسیالیستها و آزادیخواهان باید و میتوانند به ایفای نقش بپردازند. این جبهه ایست که رهبری کمونیستی را میطلبد و با قدرت گیری آن خاورمیانه سوسیالیستی را میتوان نوید داد.

کمونیست هفتگی: موقعیت جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی طرفدار رژیم ایران در ایندوره چگونه خواهد بود؟

 

رحمان حسین زاده:  قبل از هر چیز موقعیت جمهوری اسلامی از سر رابطه با جامعه و مردم ایران باید ارزیابی کرد. جمهوری اسلامی ناسازگاری عمیق و چند جانبه با جامعه ایران و شهروندان، آن با طبقه کارگر، زنان و جوانان  و مردم حق طلب دارد. اساس مسئله اینست این رژیم در ابعاد اقتصادی و معیشتی  و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نه تنها نمیتواند پاسخگوی نیازهای جامعه و مردم باشد، بلکه علیه ابتدایی ترین حقوق مردم در سطوحی است که به آن اشاره کردم. بحران و فلج اقتصادی یکی از معضلات تعیین کننده اش است. یک صف مشخصه اش برای سرکوب حق طلبی مردم، در تمام طول عمر ننگینش سرکوب خشن اساس ابزار کارش بوده است. اکنون ظرفیتهای سرکوبگریش کاهش یافته و لذا به میدان آمدن طبقه کارگر و مردم برای تحقق مطالباتشان و عقب راندن آن و نهایتا سرنگونیش  در چشم انداز است. این کابوس سران جمهوری اسلامی است.

در عین حال تروریسم و دخالتگریهای جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه، در عراق و سوریه و لبنان و یمن و بحرین و به درجه ای افغانستان اگر تاکنون جزوی از پروژه بقاء و تامین امنیت منطقه ای “نظام” بوده همزمان برایش هزینه بردار سیاسی و مالی و نظامی است. در دوره کنونی و با سخت گیریهایی که دولت ترامپ و متحدینش مثل اسرائیل و عربستان و دیگر کشورهای عربی تعقیب میکنند، این دخالتگریها برایش بسیار دردسر ساز و بخشی از نقاط ضربه پذیر رژیم اسلامی در مقابل آمریکا و غرب و متحدان خاورمیانه ای آنها است. شواهد نشان میدهد، دست دخالتگری جمهوری اسلامی در منطقه را کوتاه میکنند. اگر بخواهد مقاومت کند، با قدرت نظامی برتری که دارند، گوشمالی اش خواهند داد. جمهوری اسلامی را از این کشورها و حوزه های دخالتگری وادار به عقب نشینی خواهند کرد. این پدیده عوارض داخلی و منطقه ای فراوانی برایش خواهد داشت.

یک وجه دیگر مسئله، به طور کلی جنبش اسلام سیاسی در خاورمیانه تحت فشار است. به علاوه تضاد و تقابل جدی دو شاخه اصلی آن در جهان و در خاورمیانه، یعنی اسلام سیاسی شیعی و سنی خود لطمه مهمی بر پیکر جنبش ارتجاعی اسلام سیاسی و ظرفیت تروریستی آن زده است . در این معادله هم جمهوری اسلامی در مقابل رقیب خود در موقعیت ضعیف تری است. خلاصه کنم جمهوری اسلامی از چند جانب ا ز جمله از جانب و جامعه و مردم ایران، در معادلات منطقه ای و در مقابل دولت جدید آمریکا و غرب تحت فشار است. با این وصف فشارهای آمریکا و متحدینش در منطقه سرسوزنی در خدمت منافع مردم ایران نیست. طبقه کارگر و مردم ایران خود باید بتوانیم با اراده سازمانیافته و آگاهانه به عمر جمهوری اسلامی پایان دهیم. سرنگونی جمهوری اسلامی و سازماندهی انقلاب کارگری  در ایران، میتواند دروازه بزرگی به روی رهایی انسان در خاورمیانه و جهان امروزبگشاید. این رسالت مهم طبقه کارگر و صف آزادیخواه جامعه ایران و ما کمونیستها است.

کمونیست هفتگی: حزب حکمتیست در ایندوران باید برای چه اوضاعی آماده شود و کدام فراخوان و رهنمود را به طبقه کارگر و جنبشهای آزادیخواه میدهد؟

رحمان حسین زاده: تحولات جهان کنونی و تحولات در ایران وارد دوره متفاوت و پیچیده ای شده و ما در دل این اوضاع پرپیچ و خم  استراتژی و تاکتیک و فراخوانهای خود را پیگیری میکنیم. اساس کار ما اینست با بالابردن آمادگیهای جنبشی و حزبی جوابگوی تحولات مهم و متفاوت و احتمالات پیش رو باشیم. به نظرم روند اوضاع در سطح جهان و ایران فراخوان پایه ای کمونیستی وراه برون رفت قطعی و واقعی جنبش کمونیستی و کارگری را به جلو سوق میدهد. انقلاب کارگری و تحقق سوسیالیسم فراخوان عینی و واقعی ما در قبال تعرض افسار گسیخته کاپیتالیسم جهانی و در هر کشور و در مقابل بحران اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی وتحولات جامعه ایران است. ما این افق و فراخوان را در تحولات جهان و ایران برجسته میکنیم. اجازه بدهید تاکیدم را بر مبرمیت این فراخوان بیشتر توضیح بدهم.  بحرانهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی نظم گندیده سرمایه و تعرض همه جانبه و هر روزه آن به طبقه کارگر و به بشریت، عروج  راست افراطی و همه مضرات آن، علاوه بر اینکه مقاومت و سنگربندی هر روزه و در ابعاد متنوع مبارزاتی را به منظور مقابله و عقب راندن بورژوازی و بهبود دایمی اوضاع میطلبد، اما کافی نیست. راه حل قطعی پایان دادن به استثمار و تبعیض و ستم و زشتی های دنیای امروز و تامین رفاه و سعادت و آزادی وبرابری  پایان دادن به حیات ننگین کاپیتالیسم است. راه میان بری وجود ندارد. آلترناتیو قطعی این نظام و وضع موجود چیزی جز انقلاب کارگری و سوسیالیسم نیست. دنیا بدون فراخوان به سوسیالیسم بیش از پیش به منجلاب دهشتناکتر در میغلطد. در این اوضاع چه در سطح جهان و چه در ایران این اولین فراخوان ما است. در عین حال ما ساده انگار و خوش خیال نیستیم، میدانیم چه در سطح جهانی و چه در ایران برای تحقق این استراتژی موانع عمده ای را باید کنار زد. اما در کنار موانع عدیده، پتانسیلهای بالایی به نفع جنبش طبقه کارگر و آزادیخواهی و تامین رهبری کمونیستی موجودند که با اتکا به آنها و با این افق  آستینها را باید بالا زد. از جمله:

الف: هیچ وقت سیطره بورژوازی در سطح جهان و منطقه و ایران، اینچنین بشریت را در تنگنا قرار نداده و تهدید به نیستی نکرده است. در عین حال هیچ وقت بورژوازی جهانی اینچنین در آشفتگی و بی پاسخی به معضلات عمیق گریبانگیرش بسر نبرده است. به روشنی میتوان دید، جامعه بشری در ابعاد جهانی به مسیر پولاریزاسیون طبقاتی و اجتماعی و مبارزاتی گسترده در حال چرخش است. صف آرایی قطب های اجتماعی چپ و راست در جامعه، محصول تبلیغ و آگاهگری صرف نیست، واقعیتی اجتماعی و عینی و بسیار امید بخش است که از بطن جدال طبقات اصلی جامعه قد علم کرده و گسترش می یابد. راست افراطی و راسیسم و فاشیسم به عنوان یکی از پاسخ های کاپیتالیسم بر این بستر رشد کرده است. به هر درجه و مدتی که این ترند فوق ارتجاعی در قدرت باشد، تباهی و سیاهی بیمانند و عقب گردهای جدی به انسانیت تحمیل میکند. اما به حکم شرایط عینی، این ترند و این روند آینده ای جز شکست ندارد. به وضوح میتوان دید هیچ گرایش و لایه ای از بورژوازی، آنها که سابقا نقش “سانتر و اعتدال و لیبرال” را به عهده داشتند،  نه توانایی مقابله جدی با این روند را دارند و نه راه حل برون رفتی برای این اوضاع دارند. جناحهای مختلف بورژوازی به درجات متفاوت شریک و سهیم ایجاد این اوضاع غیرقابل تحمل اند. رهایی قطعی از دست این وضعیت راه وسطی ندارد. مقاومت و مقابله توده کارگر و مردم جان به لب رسیده، چه برای بهبود زندگی و اوضاع و چه برای رهایی قطعی انسان،  یک امر واقعی و در جریان است. این پدیده اجتماعی اما رهبری سوسیالیستی و کمونیستی را میطلبد. ما کمونیستها و حزب کمونیستی واقعی باید پاسخگوی این رسالت تاریخی و این نیاز زمانه خود باشیم. این اساسی ترین فراخوانی است که میتواند و باید متحقق شود.

ب- در ایران جنبش کمونیسم کارگری و حزب  حکمتیست به طور ویژه این رسالت را به عهده دارد. فراخوان همین امروز ما در ایران سرنگونی فوری جمهوری اسلامی و سازماندهی انقلاب کارگری است. ما میخواهیم با سازماندهی و گردآوری نیروی طبقه کارگرو جنبشهای اجتماعی حق طلب، سرنگونی جمهوری اسلامی و تحقق انقلاب کارگری را به یک روند واحد تبدیل کنیم. ما با وقوف کامل بر موانع سد راه این افق و استراتژی، در عین حال مولفه های متعدد امکانپذیری و مبرمیت و ضرورت آن را هم میشناسیم. در اینجا به طور فشرده برمولفه های امکانپذیری و به علاوه رفع موانع سر راه تاکید میگذارم. سرمایه داری ایران و حکومت کنونی آن جمهوری اسلامی یکی از حلقه ضعفهای کاپیتالیسم جهانی و ضربه پذیر است. تعرض به این حلقه ضعیف تا به شکست کشاندن آن فراخوان مهم ما در این دوره است. بحران اقتصادی کاپیتالیسم ایران که از سالهای پایانی حاکمیت سلطنت شروع و منجر به سقوط آن رژیم شد، نه تنها جواب نگرفته، عمیق تر هم شده است. جمهوری اسلامی بعد از ۳۸ سال در فلج اقتصادی و بی پایگی سیاسی و اجتماعی به سر میبرد. اگر ابزار سرکوب خشن را از دست دهد، چند روز نمیتواند در مقابل کارگر و مردم عمیقا متنفر از خود دوام بیاورد. ۳۸ سال استبداد خشن و قتل عام و سرکوبگری نه تنها موجب تمکین کارگران، زنان، جوانان و مردم حق طلب نشده، در همین دوران شاهد گسترش اعتراضات کارگری و عمیق شدن نفرت و نارضایتی عمومی از جمهوری اسلامی هستیم.  ناسازگاری عمیق این رژیم با جامعه، با طبقه کارگر و زنان و جوانان و اکثریت عظیم میلیونی مردم ایران چشم اسفندیاراین سیستم عقب مانده و فاسد است. جمهوری اسلامی پاسخی برای معضلات  عمیق اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه ندارد. انواع ترفندها و برنامه ها و مانوورها و مورد آخر آن “برجام” به گل نشسته و راکد مانده است. اینها فاکتورهای تعیین کننده مساعد در راستای سرنگونی جمهوری اسلامی متکی به اراده طبقه کارگر و مردم است. اما هنوز کافی نیست. مسئله به ایفای نقش و ابراز وجود و به میدان آمدن اراده سازمانیافته طبقه کارگر و مردم برای عقب راندن جمهوری اسلامی و سرنگونی آن گره خورده است. به میدان کشیدن آگاهانه این نیرو به تامین رهبری روشن بین، آزادیخواهانه و کمونیستی نیازمند است. کمونیسم کارگری و حزب حکمتیست بیش از پیش بر این وجه مسئله متمرکز میشود و برای آن تلاش میکند. همه تجارب تاریخی و تجارب سالهای اخیر در شمال آفریقا و خاورمیانه و تجربه خود ما در جریان انقلاب ۵۷ این را میگوید که جنبش طبقه کارگر و جنبش آزادیخواهی و سرنگونی بدون داشتن حزب و رهبری رادیکال و کمونیستی نمیتواند به آینده بهتری منجر شود. باید  خلاء رهبری  کمونیستی را پرکرد.فراخوان ما به رهبران و فعالین رادیکال کارگری و فعالین جنبش های اجتماعی حق طلب و مبارزات حق طلبانه اینست در صفی متحد و همگام در این راستا گام برداریم. طبق نقشه آگاهانه خود بورژوای ایران و جمهوری اسلامی را از اریکه قدرت به زیر بکشیم و قدرت و حاکمیت طبقه کارگر و مردم آزادیخواه را ایجاد کنیم و سرنوشت خود را به دست گیریم.

ج- یک وجه مهم دیگر تحولات در ایران که ما همواره به آن توجه داشتیم و کماکان باید مورد توجه جدی باشد، مخاطراتی است که مداوما در مقابل ما و جنبش آزادیخواهانه و در پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی جامعه را تهدید کرده و در دوره کنونی تشدید میشود. عروج راست افراطی و ترامپ مسئله دخالتگریهای ضد مردمی آمریکا در معادلات سیاسی منطقه و ایران و احتمال تشدید تحریم  اقتصادی و تهدیدات جنگی، مصائب کشمکشها و جنگهای دولتهای منطقه و عوارض سناریوهای سیاه موجود در خاورمیانه، موانع و مخاطرات و اهرم فشارهای نگران کننده را علیه مبارزه حق طلبانه برای سرنگونی جمهوری اسلامی به دست میدهد. اپوزیسیون راست ارتجاعی به چنین نقشه و سناریوهای ضد انسانی و ریاست جمهوری ترامپ چشم امید دوخته است. باردیگر تلاش میکنند مردم را به امید آمریکا و تحول از بالا از صحنه بیرون کنند. به علاوه دارودسته های قومی و مذهبی سناریو سیاهی به امید پول و اسلحه و لجستیک پنتاگون و دولتهای مرتجع منطقه برای راه اندازی جنگهای قومی و مذهبی در این یا آن گوشه ایران خود را آماده میکنند. سناریوی مشابه سوریه و عراق را در مقابل مردم قرار میدهند. با اتکا به آگاهی و تجارب تاکنونی مان،  جنبش طبقه کارگر واردوی آزادیخواهی و کمونیسم و کل نیروهای چپ و  کمونیست، میتوان و باید در مقابل این طرحها و مخاطرات و سناریوهای نگران کننده بایستد و قدرت مقابله سیاسی و عملی موثررا داشته باشد. تنها قدرت متحد و متشکل و پتانسیل سیاسی و حتی نظامی جنبش آزادیخواهی کارگران و زنان و جوانان و مردم ایران، تنها همگامی کل جنبشهای رادیکال و نیروهای چپ و کمونیست و متعهد به یک سناریوی سفید، میتواند، پابپای تلاش بی امان برای سرنگونی، این مخاطرات را خنثی کند. ما به سهم خود برای ایجاد چنین صف بندی تلاش میکنیم.

حزب حکمتیست با تمام توان آگاهگرانه و سازمانگرانه اش، همه اهرمهای موثر سیاسی و اجتماعی، تجارب  و قدرت عمل سیاسی و نظامی و اتکا به عمل مستقیم مردم در دفاع از خود از جمله در قالب گارد آزادی در مقابل مخاطرات مختلف و سناریوی سیاه مورد نظر گانگسترهای قومی مذهبی می ایستد و صف آزادیخواهی را به این ایستادگی فرا میخواند.

به علاوه با دقت لازم است احتمالات مختلف در مسیر تحولات ایران را دید و برای مواجه با آن آمادگی داشت. در خاورمیانه بی ثبات که جمهوری اسلامی خود یک پای این بی ثباتی است، و در متن رقابت های منطقه ای تقابل با عربستان و هم پیمانانش و بر بستر تداوم نزاع و کشمکش با آمریکای تحت مسئولیت ترامپ،  تحولات پیش بینی نشده بسیاری میتواند اتفاق بیفتد. تحلیل و تفسیر از سیر این اتفاقات و احتمالات هرچه باشد، آنچه باید بر آن تاکید کرد، این واقعیت است جنبش کمونیستی و کارگری، جنبش آزادیخواهانه مردم با هوشیاری و آمادگی و در قامت نیروی رهبری کننده جامعه باید آمادگیهای خود را چنان بالا ببرد، هم اتفاقات مضر و منفی را خنثی کند و هم در دل تحولات نامساعد نقشه آگاهانه خود را پیگیری کند.

به عنون سخن پایانی، جامعه ایران در بطن تلاطمات جهان کنونی، به طرف تحولات مهمی میرود. جنبش کمونیستی و کارگری ایران در بوته آزمایش مهمی است که چگونه مهر خود را براین تحولات  میزند. مسئله اینست نباید نظاره گر بود، بلکه به عنوان نیروی فعاله ایجاد تغییر انقلابی، مبارزه برای بهبود زندگی و تغییر تناسب قوا ، مبارزه برای مقابله با مخاطرات  ضد انسانی علیه جامعه  و مردم و مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و  سازماندهی انقلاب کارگری را میتوان به فرجام رساند. این رسالت طبقه کارگر و کمونیسم آن در این دوره و چکیده فراخوان ما در این اوضاع حساس است.

***