رحمان حسین زاده – آنچه در باره دولت “اعتدال” روحانی گفتیم تلخیصی از سخنرانی در تورنتو- کانادا

آنچه در باره دولت “اعتدال” روحانی گفتیم

تلخیصی از سخنرانی در تورنتو- کانادا

رحمان حسین زاده

تفریبا یک هفته قبل از آغاز بکار دولت “اعتدال” حسن روحانی، در 26 جولای 2013 با ابتکار شورای پشتیبانی از مبارزات مردم در ایران، تورنتوی کانادا، سخنرانی و گفت و شنودی تحت عنوان “چشم انداز تحولات سیاسی ایران” در آن شهر داشتم. آنوقت علاوه بر خود جمهوری اسلامی و جناح پیروز در مضحکه “انتخاباتش”، اپوزیسیون پرورژیمی و ملی اسلامی و فعالین ریز و درشت سیاسی و فرهنگی اش، کل کشورهای غربی و قدرتهای بزرگ جهانی و مدیای نان به نرخ روز خور آنها کارناوال تحمیق و مردم فریبی ایجاد انتظار و توهم به “دولت اعتدال” روحانی را راه انداخته بودند. از آنوقت تاکنون ما کمونیستها و حزب حکمتیست در تمایز و تقابل با این فضا حرف و سیاست دیگری را بیان کرده و نمایندگی میکنیم. در این چهارچوب خلاصه و محورهایی از این سخنرانی، اکنون مکتوب در اختیار خوانندگان نشریه کمونیست ماهانه قرار داده میشود.

چشم انداز تحولات سیاسی ایران
عنوان بحثی که امروز ارائه میکنم، چشم انداز تحولات سیاسی ایران است. زیر این تیتر میشود ابعاد متنوعی از روندهای سیاسی و اجتماعی را در فضای سیاست ایران بحث کرد، اما برای ارائه بحث و برای فرصتی که در نظر گرفته شده، من نمیخواهم به کل این ابعاد بپردازم. از نظر من درست تر اینست از متاخرترین روند یا روندهای سیاسی که امروزه در فضای سیاسی ایران، در سطح افکار عمومی، در سطح احزاب و جنبشها و در خود جمهوری اسلامی به عنوان هیئت حاکمه ای که ما با آن درگیر هستیم، شروع کنیم. در این بحث میخواهم روی اتفاقاتی که مشهور است به بعد از “انتخابات” در جمهوری اسلامی فوکوس کنم. امروز 26 جولای است، هفته آینده بعد از این بساط “انتخابات” جمهوری اسلامی به محصول آن رسمیت میدهد. حاصل آن پروسه، سر از صندوق در آوردن حسن روحانی به عنوان رئیس جهمور است. میخواهند مراسمش را برگزار کنند. دولت جدید با یک پلاتفرم مشخص، تحت نام “پلاتفرم اعتدال” و با نقشه ها و پروژه های اقتصادی، سیاسی، ایدئولوژیک، فرهنگی زیر این عنوان و به نام اداره جامعه به جان جامعه می افتند و فکر میکنم دور دیگری از تعرض در ابعاد مختلف را به طبقه کارگر، به اکثریت عظیم مردم محروم در آن جامعه و به صف آزادیخواه و شهروندان آن جامعه سازمان میدهند. این اصل ماجرا است. در نتیجه سئوال این است، بازتاب این واقعه در جمهوری اسلامی با جناحهایش، با کشمکشها و فراز و فرودهای درونی اش چه جوری است؟ در سطح اپوزیسیون بازتابش چگونه خواهد بود؟ و مشخصا جنبش ما، جنبش طبقه کارگر، جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی، حزب ما به عنوان بخش متحزب در این جنبش، این اوضاع را چگونه میبینیم؟ چه سیاست فعالی را در تقابل با این پدیده اتخاذ کرده و میکنیم؟ به نظرم جمهوری اسلامی با یک صف آرایی دیگر علیه جامعه، طبقه کارگر و مردم و در راستای بقایش عمل میکند و مسئله اینست صف آزادیخواهی و برابری طلبی با چه صف بندی و در سطح ماکرو در مقابل آن قد علم میکنیم.

عروج روحانی: نقطه تعادل جدید جناحهای جمهوری اسلامی
باید اشاره کرد وضعیتی که پیش آمده و روحانی سر از صندوق رای در آورده، نهایتا نتیجه یک نقطه تعادل جدید در جدال دیرینه جناحهای خود جمهوری اسلامی است. همه میدانیم اینها برسر راه حلهای سیاسی و عملی مختلفی که دارند برای حفظ نظامشان، برای ادامه حیات ننگینش، حتی راه حلهای مختلفی که برای نجات بورژوازی از بحرانهای دامنگیرش در آن جامعه دارند، کشمکش جدی داشته و دارند. در کشمکش این دوره طرفین زورشان را زدند و یک جایی به خاطر “مصالح نظام” به نقطه سازش و تعادلی رسیدند و امکان دادند، روحانی سر از صندوق در آورد. این سازش و تعادل از کجا شروع و ممکن شد؟ به نظرم از آنجائی که جناح سکاندار جمهوری اسلامی که خامنه ای و بیت رهبری و سپاه پاسداران و دم و دستگاه پیرامونشان است و کنترل اوضاع را به عهده داشتند و هنوز هم قدرتمندند، در این مقطع در این جدال شکست خوردند و پروژه شان ناکام ماند و مجبور به سازشی شدند. در جدال و کشمکش بر سر راه حلهای مختلفشان، بر سر آلترناتیوهای مختلفشان، یک نقطه تعادل درست شد و از یک جایی مجبور شدند به یک سازشی برسند. اما اینطوری نیست در مقابل خامنه ای و اعوان و انصارش یک جناح دیگر از جمله همین جناحی که با رفسنجانی و روحانی شناخته میشود، یکه تاز میدان شده، فعال مایشاء شده است. این سازش پایدار نیست، شکننده است، الان بطور اصلی و اساسی دو جناح در مقابل هم صف آرائی کرده اند و دو چهره اصلی این نظام مخوف در راس دو جناح آن قرار گرفته اند، خامنه ای از یک طرف، رفسنجانی از طرف دیگر، اما راه حلهای دو طرف امتحان پس داده هست و به آن معنا هر دو عاجزند از ارائه ی راه حل اساسی برای پایان دادن به آن معضلاتی که سیستمشان و هیئت حاکمه شان با آن دست به گریبان است، چه در عرصه اقتصاد، سیاست، حتی اداره جامعه و غیره. به چه دلیل؟ به دلایلی که بارها در ادبیات کمونیسم کارگری به آن اشاره شده و دوباره آن را تاکید میکنم. اولا جمهوری اسلامی و جناحهای آن در کل پروسه حیاتش عاجز بوده از ارائه ی یک راه حلی که فائق بیاید بر بحرانی که سرمایه داری ایران عمیقا دچارش شده است. بحرانی که بورژوازی ایران درگیرش شده از دوره خود جمهوری اسلامی شروع نشد. ریشه این بحران برمیگردد به بحران سرمایه داری در دوره خود سلطنت و اتفاقا باعث شد رژیم سلطنت از همین جا ضربه بخورد. بخشی از ما بیاد داریم بحران سرمایه داری ایران شروع شد، شکل مشخص به خود گرفت، تحولات انقلابی شروع شد و منجر شد به ساقط شدن یک رژیم بورژوایی که اتفاقا آن وقت در سطح منطقه قدر قدرت بود، رژیم سلطنت در منطقه ژاندارم غرب بود، آن بحران اقتصادی ادامه پیدا کرد، اینکه جمهوری اسلامی با سرکوب خشن حاکمیت خود را تحمیل کرد و بعدا جنگ ایران و عراق به دادش رسید و کل اتفاقات دیگر به جای خود، اما از دوره ای که لازم شد پروژه های اقتصادی پنج ساله و … داشته باشند، الگوهای اقتصادی داشته باشند از دوره ی رفسنجانی، بعد خاتمی، بعد احمدی نژاد و الان روحانی، عاقبت آنها نتوانستند راه حلی را ارائه بدهند برای فائق آمدن بر بحران اقتصادی بورژوازی ایران. به ویژه با بحرانهای منطقه ای و به ویژه بحران اقتصادی کنونی سرمایه در دنیا کارشان سخت تر شده و معضلاتشان بیشتر شده است. دلیلش چیست؟ بر خلاف نظرگاه سطحی بعضی دلیلش این نیست که نمیدانند طرح و پروژه اقتصادی تدوین کنند، برنامه های اقتصادی ندارند، یا حتی نمیخواهند با غرب بسازند، و نخواهند به طرف بازار آزاد و اینها بیایند، همه ی اینها را دارند آزمایش میکنند. از دوره ی رفسنجانی آزمایش میکنند، از دوره ی خاتمی میخواستند بیشتر ادامه بدهند، در دوره ی احمدی نژاد و به ویژه دوره آخرش هم میخواستند این کار را بکنند. اینکه موفق نمیشوند، برمیگردد به المنت های اساسی تر سیاسی ساختاری در خود جمهوری اسلامی. آن ساختار سیاسی، ایدئولوژیکی که جمهوری اسلامی دارد، خودش مانعی اساسی در مقابل راه حلهای اقتصادی بوده که جمهوری اسلامی خواسته عرضه اش کند، ارائه اش کند و پیش ببرد. فلج اقتصادی جمهوری اسلامی دلیل سیاسی و ریشه سیاسی دارد و ما بارها این را تاکید کرده ایم و همه وقایع دوره های اخیر این را بیشتر تاکید میکند. آن ساختار سیاسی، آن روبنای سیاسی که هست و سیستم جمهوری اسلامی است مانع جدی در مقابل پروژه های پایدارتر اقتصادی بورژوازی است. این یکی از دلائل آن فلج اقتصادیش است. دلیل دیگر، بورژوازی ایران در خاورمیانه بی ثبات به سر میبرد، هم دوره های قدیم تر، خاورمیانه همیشه کانون تب و تابهای سیاسی، بحرانهای سیاسی و حتی به آن معنا بی ثباتی که از یک طرف کشمکش اسرائیل و اعراب را داشتیم، مسئله ی فلسطین را داشتیم، جنگ ایران و عراق را داشتیم، ماجرای اشغال کویت پیش آمد و مسائلی که این کشورها دارند، به این معنا، در حوزه تقسیم کار جهانی اقتصاد بورژوایی، خاورمیانه علیرغم اهمیت استراتژیکش، آن جائی است که بورژوازی جهانی ناچارا مدام با احتیاط به آن برخورد کرده و نمیتواند بدون دلهره به قول معروف همه تخم مرغهایش را دریک سبد بگذارد. نتیجتا از جمله بسیاری از دولتهایی که در آنجا سرکار بوده و هستند، هیچ وقت آن مسیری که این سیستمها بتوانند تماما نرمال، به آن معنای معروف از کارکرد اقتصاد متعارف بورژوایی برخوردار باشند، نبوده اند. مثلا دوره رژیم سلطنت اقتصاد ایران به این خیلی نزدیک شد اما بحران اقتصادی که شروع شد و تحولات انقلاب 57 که پیش آمد آن مسیر را قیچی کرد و خود آن تحولات انقلاب 57 هم تاثیرات خودش را بر بقیه منطقه هم گذاشت. میخواهم بگویم خود خاورمیانه و بودن در چهارچوب جغرافیای خاورمیانه، بخشی از معضلات اقتصادی سیاسی را برای بورژوازی دامن زده است. به ویژه دوره اخیر، دوره سه، چهار ساله ی اخیر شما شاهد تحولات تونس، مصر هستید، و تحولاتی که در خود خاورمیانه و شمال آفریقا اتفاق افتاده، این تحولات خیلی جاها مسیر ضد مردم و ضد کوچکترین حقوق ابتدائی مردم را به خود گرفته در لیبی، سوریه، حتی در یمن، در جاهای دیگر به جای خود، اما عاقبت شاهد تب و تاب انقلابی و جوش و خروش سیاسی در تونس، مصر و جاهایی بودیم که بهر حال اثرات عمیقی را بر این منطقه گذاشته و نمی تواند بر کشورهای همجوار و از جمله ایران تاثیرش را نگذاشته باشد. میخواستم بگویم یکی از آن عامل هایی است که بهر حال بورژوازی را عاجز میکند از ارائه ی راه حل اقتصادی برای فائق آمدن بر بحرانی که دارد.

ناسازگاری جمهوری اسلامی با جامعه و مردم
جنبه ی دیگر، خود این سیستم سیاسی با 35 سال عمرش ناسازگاری هر روزه اش با حیات و ممات شهروندان آن جامعه روشن است. با سرکوبش، با بگیر و ببندش، با استبدادش، با اعدامهای صد هزار نفره، با زندانیان و به ویژه با پایمال کردن ابتدائی ترین حقوق کارگر و زن و جوان و مردم آن جامعه، جزو آن کشورهائی است که طبقه کارگرش زیر خط فقر، چهار برابر زیر خط فقر زندگی میکنند، خیلی از نرمهای ابتدائی حتی جوامع دور و بر برای شهروند آن جامعه اینجا ممنوع است. این ناسازگاریها جزو مختصات و مشکلات آن است که علیه صف میلیونی در آن جامعه تحمیلش کرده، این سیستم اساسا با سرکوب خودش را آنجا حفظ کرده است و به ویژه یک مسئله ی اساسی تر هست برای بورژوازی در کشورهایی مثل ایران، میخواهند متکی باشند به نیروی کار ارزان، به استثمار شدید، به انقیاد بی حد و حصر، اینجا است دیگر به استبداد خشن احتیاج دارند. این را شما در ایران میبینید. در همان کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا دیدیم. الان این اعتراضات علیه شان شروع شده، در نتیجه این را میخواهم بگویم از این سر هم بهرحال این سیستم لازمه اش این است استثمار شدید داشته باشد، سود آوریش را بالا ببرد، نیروی کار ارزان داشته باشد، احتیاج پیدا میکند به یک سیستم استبدادی بسیار خشن و این دوباره به این مسئله برمیگردیم چرا این سیستم علیرغم هر ادعا و شیفت کردنهای مختلف این یا آن چهره، این یا آن جناح نهایتا نمیتواند آن معضلات اساسی که بر جامعه ایران تحمیل کرده اند، حل کند. بر خلاف تبلیغات سینه چاکان دولت “اعتدال” در اپوزیسیون، روحانی هم نمیتواند به ناسازگاریهای جمهوری اسلامی با جامعه و مردم پایان دهد. اینها معضلاتی است که سیستم بورژوایی جمهوری اسلامی در آن جامعه چه در عرصه اقتصاد، در عرصه سیاسی و ایدئولوژیک و در عرصه ی ناسازگاریهایش با شهروندان آن جامعه با آن روبرو است.

با غرب به توافق و سازش میرسند
یک مسئله ی دیگر تاکنونی، در سطح بین المللی ناسازگاری جمهوری اسلامی با غرب و با منافع کشورهای غربی است. غرب یک دوره رفت پشت جمهوری اسلامی برای سرکوب انقلاب، این ضد انقلاب را حاکم کرد بر آن جامعه، اما از یک دوره ای که جمهوری اسلامی خاصیت ابزاری خودش را برای غرب از دست داد، ناسازگاریهایشان بیشتر شد. جمهوری اسلامی در معادلات منطقه و خاور میانه مزاحم خیلی از پروژه های کشورهای غربی بوده، از این سر است کشورهای غربی پدیده ای به اسم هسته ای را واقعا بهانه کردند. مسئله ی هسته ای به محدوده چگونگی تکنولوژی هسته ای محدود نیست و فکر میکنم خیلی از شماها هم نظر باشید، از این کانال، ازاین چهارچوب میخواهند عاقبت آن زیاده رویهای جمهوری اسلامی را در سطح منطقه قیچی کنند. جمهوری اسلامی عاقبت در این سه دهه طبق منفعتهای خودش و در مقابل قدرتهای جهانی و در مقابل کشورهای غربی، دخالتگریهایش در سطح خاورمیانه معلوم است میبینیم دخالتش در عراق، دخالتش در مسئله ی فلسطین و اسرائیل، حزب الله لبنان، الان در سوریه و بهرحال کل این مسائل، آن تنش و آن ناسازگاری را ایجاد کرده و غرب دنبال یک تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی در این زمینه ها است. این دخالتها اگر دوره ای غنیمتی بوده برای جمهوری اسلامی به ویژه در دوره دو، سه ساله ی اخیر به نزاع جدی آنها و غرب تبدبل شده است. بعلاوه زیر فشار تحریمهای اقتصادی جاری شده در ایران که در وهله اول هم واقعا دودش به چشم کارگر و مردم آن جامعه رفته، ابتدا سران جمهوری اسلامی برایش شانه بالا انداختند و الان خودشان هم میدانند دیگر به درجه ای فلج شان کرده است. جمهوری اسلامی زیر فشار آمریکا و غرب است، مسئله اینست که آیا جمهوری اسلامی میتواند این مسئله را به جایی برساند و با غرب به توافق و سازش برسد. اتفاقا این عرصه ای است که حسن روحانی آمده و به قول خودشان “شیخ دیپلماتشان” است، امکان دارد توافق و سازش با غرب را ممکن کند. در عرصه های دیگر گفتم امکان اجرای برنامه جدی ندارد. شاید این عرصه ای باشد که بتواند به درجه ای جلو ببرد، چرا؟ چون کلیت جمهوری اسلامی ناچار به این توافق و سازش است. مسئله این نیست که روحانی دیپلمات هنرمندتری است، خیلی مبتکرتر است، گویا با جک استراو رابطه اش خوب بوده، جمهوری اسلامی در یکی، دو سال اخیر خیلی روشن است عاقبت دنبال یک نقطه سازش با غرب است، میدانم سر آن در خود جمهوری اسلامی کشمکش هست، جناحهای مختلف دارند، هنوز خامنه ای و آن جناحش در فاز قدیمی خودشان هستند اما به احتمال قوی ماجرا و مسئله به این طرف پیش برود، جمهوری اسلامی مجبور بشود به سازشهایی تن بدهد و به آن معنا شاید یک بار دیگر مجبور شوند یک جام زهری را بنوشند تا فشارهایی را از روی سرشان بردارند. اما این یک پدیده دولبه برای جمهوری اسلامی است. این پدیده درون جمهوری اسلامی مبنای کشمکشهای جدی است و همین الان مباحثشان شروع شده، آخرین سخنرانی خامنه ای را شما گوش داده باشید، خط و نشان میکشد برای دولت جدید، برای دولت روحانی، که از چهارچوبهایی بیرون نزند.

برزخ جمهوری اسلامی
من میخواهم نتیجه بگیرم، آن معضلات اساسی اقتصادی، سیاسی که هست گریبان آنها را گرفته و به جای خودش باقی است و پروژه ای که آمده و روحانی زیر نام “اعتدال” با آن مانور فریبکارانه میکند، فاقد شرایط و چهارچوب موثر برای برون رفت جمهوری اسلامی از این وضعیت است. در نتیجه این مسائل سرجای خودش میماند و اثرات خودش را خواهد داشت از جمله در تشدید جدال جناحهای جمهوری اسلامی، این ادامه پیدا میکند. این دوره سازش کوتاه آنها پشت سر گذاشته میشود و دوباره به دلیل منفعتهای زمینی مختلفی که تعقیب میکنند و به ویژه به دلیل راه حلهای مختلفی که برای نجات نظامشان دارند، دوباره در مقابل هم صف آرائی میکنند. از یک طرف جناح خامنه ای و غیره روش خشن و سرکوب را دارند. این روش تقریبا ناکام است و آینده ای ندارد، همین دوره هشت ساله احمدی نژاد ناکامی این روش را بیشتر نشان داد، به این حد انفجاری رسید، حتی در چهارچوب جمهوری اسلامی به این دلیل همین بساط انتخابات را باختند و آن جناح “اصولگرا” و غیره شانسی نداشتند و کنار رفتند، این روش آنها برای حفظ نظامشان است ولی بهر حال تا ابد نمیتوانند این کار را ادامه بدهند، این یک برزخ است برای آنها، طرف دیگر هم بهرحال روش دیگری را میخواهد در پیش بگیرد که به قول خودشان اسمش را گذاشته اند “اعتدال و معتدل”. این روش هم امتحان پس داده است. ظاهرا “معتدلترش” دوره اصلاح طلبی شان بود، از جائی بیشتر نمیتوانند عقب بنشینند، چون هر قدم عقب نشینی با تعرض بیشتر مردم روبرو میشود. چون تعرض از پایین علیه شان سازمان داده میشود و کل سیستم و نظامشان زیر سئوال میرود. این هم برزخ این جناح است. به نظرم جمهوری اسلامی با برزخ راه حل دو تا جناح اصلیش روبرو است. مشخصا این “اعتدال گرایی” در جمهوری اسلامی بی پایه است. این را اضافه کنم ، وقتی تجربه ترکیه را کنار دست ایران میبینیم و آن اسلام معتدل اردوغانی آنجا چه جوری زیر ضرب قرار میگیرد یا اخوان المسلمین در مصر بعد از یک سال رئیس جمهورش از سرکار برداشته میشود، اینها هم به جایی نمیرسند. واقعیت این است اساسا ترس فشار از پائین، ترس فشار اعتراض از پائین و ترس از انقلاب کارگر و مردم زحمتکش این جناحها را مجبور میکند دوباره در کنار هم قرار بگیرند، در غیر اینصورت زودتر با هم تعیین تکلیف میکنند.

اپوزیسیون بورژوایی و دولت “اعتدال”
در صف اپوزیسیون بورژوایی بازتاب این پدیده چیست؟ نمیخواهم به همه تک سازمانها و گروهها بپردازم، به جریانات اصلی و قابل اعتنا در اپوزیسیون بورژوائی میپردازم. بنظرم دو شاخه اصلی را میشود دید، یکی اپوزیسیون پرو رژیمی است. اپوزیسیون پرو رژیمی که بدنه ی اصلی آنها را ملی – اسلامیها، که یک دوره در حاکمیت هم بودند، به بیرون رانده شده از قدرت و حاکمیت و ملی اسلامیهایی که هیچ وقت در قدرت نبودند لابلای جمهوری اسلامی همیشه وجود داشتند و همیشه هم امید بسته به این یا آن جناح جمهوری اسلامی بودند، فکر کنم حضار اینها را میشناسند یا حتی جریانات غیر مذهبی در همین چهارچوب مثل اکثریت، توده یا بخشی از جمهوری خواهان همه اینها چه در دوره دوم خرداد با آن وعده اصلاحات حکومتی که میدادند رفتند کنار آن جناح قرار گرفتند و گفتند باید فرصت داده بشود گویا میلیمتری دارد بهبود ایجاد میشود، اوضاع عوض میشود، بهرحال بنام اپوزیسیون در کنار رژیم قرار گرفتند و حقیقتش این است کارکردشان غیر از مانع ایجاد کردن برای یک صف اعتراضی انقلابی چیز دیگری نبود و خیلی کمک کردند به عمر خریدن هشت ساله برای جمهوری اسلامی. این بار و با آمدن روحانی تقریبا و با اندک تفاوتهایی همان صف دوباره برگشته پشت سر روحانی و پرچم پوچ “اعتدال” و زیر این پرچم و دوباره خاک پاشیدن در چشم کارگر و مردم زحمتکش آن جامعه و صف آزادیخواه را امر خود میداند. اعلام میکنند، اجازه بدهیم آقای روحانی آمده، فرصت بدهیم، عجله نکنیم، از دو خردادیهای سابق، جنبش سبزیها، گفتم همین بخشهایی که در اپوزیسیون بودند، حتی دو روز قبلترش بساط انتخابات را تحریم کرده بودند بعدا که روحانی آمد، ندامت نامه ها را نوشتند، پشیمان نامه ها را نوشتند، بهرحال فضایشان عوض شد که گویا این بار باید نشست به امید “اعتدال” حسن روحانی و پشت سرش رفسنجانی و غیره، از زاویه انسان دردمند و صف ما در آن جامعه، از زاویه صف کارگر و انسان آزادیخواه و حق طلب میتوانی نشان دهی چقدر این پروژه و این توصیه کردن و فراخوان دادن به این که صبر کنیم، ببینیم آقای روحانی چکار میکند!، چقدر بی ربط است به حقیقت آن جامعه، چقدر بی ربط است به حق طلبی و حق خواهی و آزادیخواهی کارگری و برابری طلبی انسانها که وسیعا در آن جامعه موج میزند. با درسی هم که از گذشته گرفتیم، با درسی که از دوره دو خرداد هست، خیلی هوشیارو روشن پا به پای این که در مقابل کلیت جمهوری اسلامی و در مقابل پروژه اعتدال خود جمهوری اسلامی می ایستیم، باید این اپوزیسیون پرو رژیمی را افشا کرد و زیر فشار قرار داد، ایزوله بشود، و بهرحال از سر راه مبارزات آزادیخواهانه کنار زده بشود. چون دوباره خاصیتشان این خواهد بود عمر بخرند برای جمهوری اسلامی و نباید این اجازه را به آنها داد.

یک بخش دیگر، اپوزیسیون پرو غربی ناسیونالیست و قومی است، اپوزیسیون پرو غربی که اساسا ناسیونالیسم ایرانی از جمله سلطنت طلبان که حول شورای ملی ایرانیان به مسئولیت رضا پهلوی جمع شده اند، ناسیونالیستهای دیگر ایرانی که الزاما نه در شورای ملی ایرانیان در چهارچوبهای دیگر سازمان پیدا کرده اند. شاخه های مختلف جمهوریخواهان، به علاوه ناسیونالیستهای محلی، قومی و فدرالیست، این هم یک ترند است. اپوزیسیون ناسیونالیست پروغربی اساس افق و تصویرش امید بستن به غرب بود. به تحریمهای اقتصادی جنایتکارانه غرب و خیلی هایشان امید به گزینه ی نظامی را داشتند. اینها در این دوره با این شیفت قدرت در جناحهای جمهوری اسلامی دوره استیصال و ناامیدیشان بیشتر شده چون آنهایی که سرمایه گذاری کرده بودند بلکه آمریکا و غرب بیایند یک دخالتی بکنند، هم تشدید تحریم اقتصادی و یک جایی هم اقدامات نظامی، کاری بکند و اینها به نان و نوایی برسند. با این پروژه ای که الان غرب پراگماتیک میخواهد با حسن روحانی فعلا سر دیالوگ و توافق را باز کند، فعلا برای دوره ای پروژه آلترناتیوسازیهایشان که داشتند از مد میافتد و ناامیدیشان بیشتر میشود. اینها به نام اپوزیسیون آن سردرگمی سیاسی و آن استیصال و آن بی افقیشان را در جامعه تزریق میکنند. در نتیجه در مقابلشان یک صف بندی روشن وجود داشته باشد و تلاشی برای خنثی کردن همین سردرگمی ها، همین استیصالی که میخواهند به جامعه تحمیل کنند را در مقابلش صف بست و افشا کرد.

صف بندی جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی
به عنوان صف جنبش طبقه کارگر، صف آزادیخواهی و برابر طلبی، کمونیستها و چپ انقلابی، در مقابل این وضعیت چکار باید کرد؟ در مقابل کل اردوی بورژوازی از پوزیسیونش که جمهوری اسلامی است و اپوزیسیونش که به ترندهای اصلیش اشاره کردم، به صف بندی روشن بین و بی ابهام نیروی آزادیخواه و برابر طلب و انقلابی و کمونیست متکی به طبقه کارگر احتیاج است. در مقابل کل این اردوی بورژوازی باید با یک دید وسیع و تصویر وسیع و ماکرو ایستاد. باید نه گفت به کلیت ترفند و شگردها و پروژه های ضد مردمی که در مقابل جامعه قرار میدهند. باید یک صف متفاوت را سازمان داد. کل نیروی آزادیخواه جامعه، طبقه کارگر، زنان، جوانان، مردم حق طلب در مقابل کلیت جمهوری اسلامی و جناحهایش و اپوزیسیون طرفدار و یا مجیزگویش به صف بندی متکی به اراده انقلابی و سازمانیافته خود نیازمند است. تلاش کند کل جویبارهای مبارزاتی، اعتراضی که در این صف ممکن و موجود است متحد بشود، سازمان پیدا کند و یک صف کاملا متفاوت در مقابل آنها باشد. در دل این وضعیت، به آلترناتیو پرولتری مدعی قدرت سیاسی، آلترناتیو طبقه کارگر و کمونیستها که کل صف آزادیخواه را پشت سرش بیاورد در مقابل حاکمیت بورژوایی جمهوری اسلامی، شکل داد. مبتکر به میدان کشیدن نیرویی باشیم که کل این اردوی ارتجاع را به عقب نشینی وادار کند. قدم به قدم تناسب قوا به نفع جبهه کارگرو صف آزادیخواهی تغییر دهد.

به عنوان نتیجه گیری نهایی در این اوضاع مشخص:
الف: یک قدم مهم شکل دادن به یک صف آزادیخواهانه در تقابل با این کارناوال “اعتدال” در جمهوری اسلامی است. در ابتدا گفتم مسئله فقط این نیست هفته آینده حسن روحانی جای احمدی نژاد میایستد. این را هم میدانم خیلی پروژه ها و مسائل گذشته شان در آینده و در حالشان هم ادامه پیدا میکند. اما یک تفاوتی هست که اینها خودشان را مجددا آرایش داده اند، به منظور یک تعرض مجدد به آن جامعه، به صف طبقه کارگر و به صف آزادیخواهان با پرچم “اعتدال” و خیلی ها هم در اپوزیسیون میخواهند در کنارشان باشند و برایشان نیرو جمع کنند. اینجا است تقابل بی ابهام با این روند جدی است. به ویژه تجربه دوره دو خرداد را هم داریم. لازم نیست مثل آن دوره، یکسال، دو سال، چهار سال، بخش پراگماتیست جامعه منتظر وعده های “اصلاح طلبی حکومتی و اعتدال” باشد و گوشه ذهن عده ای را به خود مشغول کند. دیدیم پروژه اصلاح طلبی حکومتی شان پوچ از آب درآمد از آن پوچ تر اعتدال است. در نتیجه وقتی کل این درس و تجربه ها و این تصویر هست وظیفه کمونیستها، حزب ما، چپ انقلابی، صف آگاه طبقه کارگر، صف آزادیخواه و برابری طلبی است بی اما و اگر، بی ابهام علیه پرچم “اعتدال” و بی ربطیش، نه تنها بی ربطیش ضدیتش با منافع کارگر و صف آزادیخواه آن جامعه وسیعا فعالیت کند و در مقابلش صف بست و در مقابلش نیرو جمع کرد، فقط این نیست تبلیغات کرد، فقط این نیست آگاهگری کرد، در مقابل این نیروئی که حول این پرچم اعتدالی که آنها سازمان میدهند شما باید با یک پرچم انقلابی، یک پرچم سیاسی روشن نیرو جمع کنید. در نتیجه درافتادن با این پروژه یک مسئله اساسی است و بنظرم راه را هموار میکند برای پیشروی صف ما. در مقابل پرچم “اعتدال” آنها بیش از پیش بر پرچم سرنگونی جمهوری اسلامی باید تاکید کرد. در آن جامعه سرنگونی طلبی وسیع مردم وجود دارد . تنفر از جمهوری اسلامی ابعاد وسیعی دارد. هنر جریان کمونیستی، انقلابی و مشخصا ما این باید باشد، این سرنگونی طلبی وسیع را کانالیزه کند، به یک جنبش سرنگونی انقلابی تبدیلش کند، پرچم سیاسی به آن داد، رهبری برایش تامین کرد، سازمان برایش ایجاد کرد، جویبارهای مختلف این مبارزه را به هم وصل کرد و این وظیفه ای است که اساسا بر دوش طبقه کارگر و رهبران طبقه کارگر و حزب کمونیستی اش است.
ب- همزمان در عرصه جدال همه روزه دیگری باید حضور داشت. عرصه بهبود زندگی که هر روزه جزو مبارزه دائمی است که طبقه کارگر و مردم زحمتکش با آن روبرو هستند در این عرصه هم هدفمندتر و با پلاتفرم روشن، صفها باید محکمتر، سازمان یافته تر، متشکل تر و قدم به قدم با بهبود ایجاد کردن تناسب قوا را تغییر داد.
ج- در افتادن جدی و روشن با اپوزیسیون بورژوائی ملی و اسلامی که در کنار پرچم پوسیده “اعتدال” برای جمهوری اسلامی عمر میخرد. به علاوه اپوزیسیون ناسیونالیست و قومی پروغربی. لازمست این ترندها ایزوله شوند، نقد شوند، در مقابلشان یک صف محکم سیاسی و آگاهانه ایجاد بشود. ما فکر میکنیم رسالت کارگر کمونیست، حزب ما به عنوان بخش متحزب کمونیستی در جنبش طبقه کارگر، نیروهای چپ و انقلابی است، باردیگر بدون تردید در تقابل با کلیت جمهوری اسلامی، در تقابل با جناحهای آن و در تقابل با این کارناوال “اعتدال” و در تقابل با اپوزیسیون بورژوایی محکم بایستند و با این تصویر به شکل گیری یک جنبش قدرتمند اجتماعی در محیط کار و زیست، در جامعه، در هر کوی و برزن، در مراکز کارگری، در محلات شهرها، در دانشگاه و هر جای دیگرکمک کند. میتوان یک بار برای همیشه نیروی تعیین تکلیف قطعی با بورژوازی و جمهوری اسلامی را سازمان داد و به میدان کشید. تلاش ما اینست جنبش سر و سامان یافته متمایز از کل این دار و دسته های بورژوائی چه در پوزیسیون و چه در اپوزیسیون شکل بگیرد و یک بار برای همیشه میدان سیاست در ایران، میدان تاخت و تاز آنها نباشد.

با تشکر
***