خالد علی پناه به یاد25مین سال روز از دست دادن رفقای گردان شوان

به یاد25مین سال روز از دست دادن رفقای گردان شوان
در گرماگرم جنگ ایران و عراق کومه له در نوار مرزی عراق و ایران رنجیره اردوگاه و مفر هایی دایر کرده بود که کمیته جنوب کومه له که متشکل از تیپ 11 سنندج و گردان کاوه دیواندره و گردان کاک فواد مریوان در بخش جنوبی مستقر بودند و برای استراحت در اردوکاه های جنوب در حال استراحت بودند یکی از این مقرها و استراحتگاه مقر آبادی بیاره عراق بود که در خط مقدم نزدیک جبهه های جنگ وفاصله چندانی با خط جبهه ایران نداشت تیپ 11 سنندج یک ماه یک ماه این واحد را تعویض میکرد بعد از گردان اریز و گردان شاهو نوبت گردان شوان بود برای حفاضت از بیاره. پس از مدتی استقرار هر روز بطور مداوم در ساعاتی از روز و شب مقر و اطراف محوطه ایی که ما مستقر بودیم توسط جمهوری اسلامی هدف توپ و کاتیوشا قرار میگرفت ویک بار هم مفر هدف خمپاره قرار گرفت خوشبختانه تلفاتی نداشتیم . یک هفته پیش از حمله ایران به حلبجه و خرمال شدت این توپ بارانها بیشتر شده بود کمیته ناحیه سنندج تمام مسئولین گردان شوان را برای جلسه در اردوگاه چناره فرا خواند و 25 اسفند تمامی مسئولین گردان شوان بجز رفیق محمد علی وزیری که تازگی به مسئولیت سیاسی گردان از طرف کمیته ناحیه منصوب شده بود همگی به چناره برگشتیم .در جلسه کمیته ناحیه با مسئولین گردان نظر اکثر رفقا این بود که در اولین فرصت باید بیاره را تخلیه کنیم چون احتمال حمله ایران هر روز بیشتر است و شایعات زیادی وجود دارد .روز 26 اسفند حدود ساعت 10 صبح خبر رسید که حمله شروع شده و توپاران شدد گرفته جلسه ناتمام و اکثر مسئولین از جمله شوکی خیر آبادی کاک فادر و جلال رزمنده و صباح و فرهاد و وتعدادی دیگر که 13 نفر بودند با اولین ماشین به بیاره برگشتند و قرار بود سرویس بعدی بقیه رفقا که 12 نفر بودند را به بیاره بازگرداند بعد از چند ساعت خبر دادند که امکان بازگشت ماشین نیست وتوپ باران شدت بیشری پیدا کرده و مرتب جاده زیر آتش شدید میباشد .نزدیکیهای غروب تصمیم گرفته شد با تاریکی هوا بیاره را تخلیه کنند و به مسیر سیروان رو به آب سیروان که سد دربندیخان بود حرکت کنند و بوسیله قایق همگی را به این طرف آب منتقل میکنند همزمان از این طرف هم یک قایق متوری همرا ه5نفر از رفقا برای کنترل محل انتقال به انطرف حرکت کردند نزدیک ساعت 5 صبح قایق مورد حمله قرار گرفت و تماس بیسیم قطع شد کسی خبر نداشت چه بر سر رفقایمان آمده فوری به گردان دستور داده شد که از نزدیک آب دور شوند و خودشان را در یک جای مناسب مخفی کنند تا تاریکی هوا . از هر طریق ممکن تلاش کنند رفقا را منتقل کنند .در همان روز شهر حلبجه هم بمباران شیمیایی شد و گاز شیمیایی پخش شده در منطقه تعدادی از رفقای ما را هم مسموم کرده بود مرتب تا نزدیکی های غروب تماس برقرار بود وغروب رفقا از مخفیگاه بیرون آمدند و رو به دریاچه حرکت کردند چند صد متری دور نشده بودند که از پشت به آن‌ها تیر اندازی شد وبا واحدی از نیروهای رژیم که دنبال جمع‌آوری وتجسس بودند درگیر می‌شوند رفقای ما که هیچ آشنایی به منطفه نداشتند و گل ولای راهپیمایی طولانی شب قبل همگی را خسته کرده بود و بخاطر اینکه اکثراً مهمات کافی با خود حمل نکرده بودند در دامی گیر میافتند که بعد از 45 دقیقه درگیری اکثراً یا جان میبازند یا اسیر می‌شوند وبعد از 45 دقیقه ارتباط بیسیم قطع شد بعد از مدتی اطلاع پیدا کردیم که تعدادی از رفقایمان که فشنگ و مهماتشان تمام شده بود را به اسارت در می آورند و 2نفر هم جان سالم بدر میبرند و بعد از ماهها بی‌خبری به ما ملحق شدند ……. روزهای 27و28 اسفند 1366 غمی سنگین فضای اردوگاه چناره را فرا گرفت .یک گردان از رفقای عزیزی که سالها با هم شب های بارانی و بی خوابی و گرسنگی های زیادی کشیده بودیم در کوهستانهای اطراف سنندج در کنار هم همدوش و استوار و محکم با امیدهای بیکران به رهایی گارگران و زحمتکشان از قید بردگی مزدی را بسر برده بودیم .اکنون دیگر در بینمان نبودند هیچ کس باور نمی کرد که برای همیشه ما را ترک کرده‌اند هیچ‌ کس هم فکر نمی کرد که دیگر آن‌ها را نمی بینیم همه می گفتند که ارتباط قطع شده حتماً راهی پیدا کرده اند و یا شاید به تیمهای کوچک تقسیم شده اند و در منطقه پراکنده شده اند و بعد از چند روز دوباره متمرکز می‌شوند و به چناره برمیگردند یا شاید به پشت جبهه داخل خاک ایران برگشته اند زمانی که در اطراف شهر سنندج به چنین شرایطی برمی خوردیم یا محاصره و درگیری طولانی با رژیم پیش می آمد به واحدهای کوچک تقسیم می شدیم و بعد از چند روز مخفی شدن به کمک مردمی که همیشه پشتیبانمان بودند متمرکز می شدیم و توطئه رژیم را خنثی می کردیم این بار هم همگی چنین تصوری داشتیم اما دلهره و ترس از اتفاقی که تصورش هم باورکردنی نبود سرتا پای وجودمان را می لرزاند آخر در آخرین تمای شوکی گفت تعداد زیادی تلفات داده‌ایم .بله حقیقتی تلخ وجودمان را آزار میداد اما کسی جرأت بیانش را نداشت .همزمان با کشتار 5000نفر از مردم بی دفاع حلبچه توسط رژیم فاشیست عراق یک گردان از گردانهای کومه له در شرایطی که هیچ امکان دسترسی به مردم قهرمانی که همیشه اغوششان برای مخفی کردن گردان شوان باز بود وجود نداشت .در شرایطی که حتی فشنگ و مهمات کافی برای اتفاقات را با خود حمل نکرده بودند و اکثراً فشنگ و مهمات همراه نداشتند .در چنین شرایطی که حتی هیچ شناختی از منطقه نداشتند وتمام عوامل بیرونی و فیزیکی به نفع دشمن بود رفقای ما را محاصره و از بین بردند جمهوری اسلامی که هیچ وقت حتی به فکر بهترین طراحان ومتفکرین نظامیش هم خطور نمیکرد توانست بهترین رفقایمان را از پا در آورد به دلائل بالا که ذکر کردم و موفقیت جمهوری اسلامی نه بخاطر موج وسیع و گسترده نیروهای نظامیش در منطقه . وحتی نه بخاطر سنگینی و قدرت بیش از حد آتش توپخانه و سلاح های سبک و سنگینش چون بارها با تمام این برتریهای جمهوری اسلامی رفقای ما در ده ها شرایط بدتر جان سالم بدر برده بودند و با موفقیت توانسته بودند ضربات سنگین به دشمن بزنند .این بار 3 عامل اصلی که رفقای ما را ضربه‌پذیر کرد .در دسترس نبودن مردم و قطع کامل ارتباط مردم با گردان دوم نبود مهمات کافی وسوم آشنا نبودن به منقطه و شرایط اطرافشان دلائل اصلی شکست و از بین بردن گردان شوان بود . رابطه گردان با مردم مثل رابطه ماهی و اب بود و همیشه رمز هر موفقیت این رابطه بود مردمی که رفقای ما رامی شناختند همچون فرزندان خودشان از ما محافظت میکردند رفقای ما همیشه یار و یاور مردم زحمتکش بودند مواقعی که در بین مردم بودیم و برایشان از درد و رنج و راه چاره این مصیبتها صحبت می کردیم و کوشش برای زندگی بهتر که شایسته انسان باشد دفاع از انسانیت و ارمانهای والایمان حرف می زدیم و مشوق مبارزه پیگیر بودیم باعث شده بود که پیوندی صمیمانه و دلسوزانه بوجود بیاید که در سخت ترین شرایط به ما قدرت و انرژی می داد و بهترین .محافظمان بود . رمز موفقیت گردان شوان نه تعداد عملیاتهای موفقیت آمیز نظامی ونه جسارت و فداکاری تک تک افراد سازمان یافته در گردان شوان ونه هیچ شاخص نظامی و نظامیگری بلکه رابطه گسترده و صمیمانه با مردم مناطق تحت فعالیتمان عشق به مبارزه توده‌ای و مردم محروم و ستمدیده و با هر درک و شناختی در مورد ارمانهای سوسیالیستی که داشتیم .. انسانهایی بودند که با اعتماد بنفس و ایمان در بین کارگران و زحمتکشان منطقه تبلیغ و ترویج میکردند.. واز طرف دیگر موج تنفر و انزجار مردم از حکومتی که از همان روزهای اول حاکمیتشان زن و کودک و پیر و جوان را به توپ بسته بود خانه هایشان را روی سرشان خراب کرده بود ودهها و صدها نفر از بهترین فرزندانشان را روانه زندانها یا به پای طناب دار اعدام فرستاده بود .کومه له به مثابه جریانی چپ و سوسیالیستی به مثابه قاطعترین و سازش ناپذیرترین جریان در مقابل جمهوری اسلامی برای همه مردم کردستان شناخته شده بود همیشه شعارمان در لحظاتی که در چند قدمی مرگ بودیم زنده باد سوسیالیسم بود همگی ما زیر یک چتر برای این آرمان مبارزه میکردیم و این حقیقت را نمیشود از تاریخ گردان شوان پاک وحذف کرد بهترین شاهد این دوران مصمم بودن در دفاع از دستاورهای فعالیت آزاد در کردستان ومقابله کردن با جنگ تحمیلی حزب دمکرات که کومه له بدون هیچ تزلزلی از حفظ دست اوردهای دمکراتیک و دفاع از آزادی بدون قید و شرط سیاسی آن زمان در کردستان دفاع میکرد توانستیم این توطئه حزب دمکرات را به شکست بکشانیم و در این رابطه گردان شوان نقش چشمگیری داشت و هیچ وقت حتی برای یک لحظه هیچ تزلزل و دو دلی نه در سطخ مسئولین نه پیشمرگ دیده نمیشد.هر چند با تمام وجودمان از بروز این جنگ متنفر بودیم و میدانستیم فقط و فقط جمهوری اسلامی برنده این بازیست.. یاد و راه رفقای عزیز گردان شوان همیشه زنده در تمام لحضات زندگیمان همچون کسانی که رفیق و همسنگرشان بودیم از نزدیک افتخار آشنایی و رفاقت با آنها در سختیها و خوشیهای همدیگر شریک بودیم همیشه بعد از جاودانه خواهد ماند بعد از 25 سال در شرایطی از زحمات و فداکاری این رفقا یاد میکنیم که غم از دست دادنشان هنوز بر جسم و روحمان سنگینی میکند ..
یادشان گرامی زنده باد سوسیالیسم
خالد علی پناه
16-03 3013
göteborg