حسین مراد بیگی(حمه سور) – کنگره اول کومه له

حسین مراد بیگی(حمه سور)

کنگره اول کومه له


باتوجه به اینکه این روزها در مورد کنگره اول کومه له مطالب مختلفی نوشته شده است، لازم دیدم که ارزیابی و قضاوت خود را در این مورد که حدود دوازه سال قبل در کتاب تاریخ زنده، کردستان، چپ و ناسیونالیسم، نوشته ام که چند صفحه ای بیش نیست، جداگانه منتشر کنم. در این مورد قضاوت را به خواننده واگذار میکنم. هدف این است که خواننده بداند که بسیار پیشتر بحث و جدل در مورد نگرش فکری – سیاسی ناظر بر کومه له آن دوره شروع و سپس بطور اساسی در کنگره دوم کومه له کل این دیدگاه فکری بر اساس آنچه که در کنگره اول کومه له بیان شد، حتی در جزئیات نیز نقد شد. همچنین بخش مربوط به کنگره دوم کومه له را که آنهم خیلی کوتاه و مختصر است و در عین حال از نظر من برای ربط دادن این دو به همدیگر ضروری بود، ضمیمه آن کرده ام.
کنگره اول کومه له
نقد و ارزيابى اين کنگره در نوشته هاى نسبتا مفصلى از شعيب زکريائى يکى از رهبران کومه‌له آن دوره که در پيشروهاى دوره اول، سال ٦٠(خورشیدی) به چاپ رسيده اند، انجام گرفت. شعيب زکريائى در سه نوشته تحت عنوان “از کنگره اول تا کنگره دوم”، نمونه هائى از “پوپوليسم خلقى” و بينش و سنت و سبک کار عقب مانده ناظر بر فعاليت محافل سابق و کنگره اول کومه‌له، نگرش خرده دهقانى اين کنگره به سرمايه دارى و مساله ارضى، عضو گيرى، خرده کارى و تحقير کار تئوريک و سياسى، عدم برنامه و غيره مفصلا بحث کرده است. به اين خاطر من از تکرار مجدد آن در اينجا خوددارى ميکنم و تنها به نکاتى اشاره ميکنم:
ايران سال ٥٧ در آستانه تحول تاريخى مهمى بود، و اين کنگره قاعدتا مى بايست روى مهمترين مسائل سياسى روز و رو به آينده آن تصميم ميگرفت، در حاليکه حدود دو هفته از وقت خود را با بحثهاى بشدت عقب مانده گذراند. حتی شروع مبارزات خودبخودى خارج از اين کنگره نيز که هيچ چپ راديکال و “خلقى” اى را قادر به مقاومت و عدم تمکين در مقابل آن نبود، اجازه نداد که اين گنکره خود را روى مسائل مربوط به تعيين سياست، نحوه شرکت ما در آن، رهبرى و تعيين شعارها و يا پرچمى که بايد بلند کند، متمرکز کند. متاسفانه کمبودهاى فکرى و سياسى آن دوره ما عملا اين اجازه را نميداد. بزعم ما “تئورى از تجربه توده ها” در ميامد و کسى را ياراى آن نبود که قبل از عمل توده ها به “تئورى بافى” مشغول شود. راه افتادن و شرکت خودبخودى در مبارزات اعتراضى سال ٥٧، بدون برنامه، بدون استراتژى و دورنما، بدون شعار و مطالبه، ويژه چپ سنتی از جمله کومه‌له سال ٥٧ بود و از ما هم انتظارى بيش از اين نمى رفت. مباحث اين کنگره، در حد تئوريک و برنامه اى نيز بشدت ضد و نقيض، کنگ و نامفهوم و مغشوش بود.
در مورد ساختار اقتصادى جامعه ايران کنگره اول همان حرفهاى عهد کهن را تکرار ميکرد، بقول شعيب زکريائى به سرمايه دارى بودن ايران، بعنوان موجودى بيگانه با سوء ظن از طرف طرفداران نظم کهن نگاه ميشد.(شعيب زکريائى، از کنگره يک تا دو، پيشرو شماره ٢، مرداد ماه ٦٠). در مورد خطوط برنامه اى، اسناد کنگره اول، تکرار همان حرفهاى پيشا ٥٧ است و چنين ميگويد: ..
برنامه سازمان ما از ابتداى تشکيل آن مبارزه در راه انقلاب دمکراتيک برهبرى طبقه کارگر و برقرارى جامعه سوسياليستى بوده است. ما معتقد بوديم که بدون ايجاد حزب سراسرى طبقه کارگر بدون تشکيل جبهه واحد از تمام طبقات و اقشار ضد امپرياليست و ضد فئودالى يعنى جبهه واحد خلق و بدون مبارزه مسلحانه توده اى برهبرى حزب مزبور براى سرنگونى ديکتاتورى وابسته به امپرياليسم شاه، دستيابى به اهداف فوق ممکن نيست. در تعيين وظايف فوق نيز ما از مشى توده اى پيروى ميکرديم. اکنونهم کوشش در انجام وظايف عملى و فورى جنبش در دستور کار ما قرار دارد(منظور جنبش براى سرنگونى شاه بود، همان “مشى توده اى” دوره سال ٤٨، پرانتز از من است). اسناد کنگره اول، شعيب زکريائى، از کنگره يک تا دو، پيشرو شماره ٢، مرداد ماه ٦٠.
در مورد سرنگونى شاه اسناد کنگره اول کومه‌له چنين ميگويد: “.. سرنگونى شاه قطعى است، ولى مبارزه کنونى که داراى خصلتى دمکراتيک و ضد امپرياليستى است بايد از مراحل مختلف و طولانى اى بگذرد تا به انقلاب سوسياليستى برسد. بنابراين سازمان ما خود را براى يک مبارزه دمکراتيک پيگير آماده ميکند.( تبليغ سوسياليسم، حتى تبليغ آنهم! در دستور کار ما نبود، پرانتز از من است)، سرانجام کار به مبارزه مسلحانه ميکشد و ما بايد امکانات خود را براى مبارزه مسلحانه بخصوص هنگام سقوط شاه بررسى کنيم؟! کنگره اول در مورد شوراها که در حال تشکيل بود اظهار نظر نميکند، در مورد خمينى و بقول آن دوره، ليبرالها، افشاگرى نمى کند. در مورد آمادگى توده ها فقط به خرده کارى و شرکت خودبخودى، بدون هيچ نقشه و برنامه اى اکتفا ميکند بويژه هيچ برنامه اى براى خلع سلاح پادگانها و مراکز نظامى رژيم سابق، مسلح کردن مردم و غيره ندارد. اسناد کنگره اول ميگويد:” .. مساله فورى سرنگونى شاه است، اين امر نه فقط روى مردم شهر بلکه روى مردم دهات بخصوص در کردستان تاثير مثبت ميگذارد.(اتوپى “انقلاب دهقانى” دوباره گل ميکند، پرانتز از من است) سقوط شاه باعث ميشود که دهقانان ناچار شوند خودشان از زمين و زندگيشان دفاع کنند(ميشد چنين برداشت کرد که تاکنون شاه از دهقانان دفاع ميکرده است، پرانتز از من است) و همين امر ميتواند پايه جنبش انقلابى در ميان آنان باشد.”همانجا، نگفته پيداست که اين کنگره همه اميد و آينده خود را به دهقانان گره ميزد.
درهرحال، عدم برنامه و اهداف روشن در آن دوره باعث شد که هر کس ناگزير برنامه کار خود را اجبارا از شرايط سياسى و اجتماعى محل فعاليت خود بدست آورد و لاجرم براى جواب دادن به مسائل کوچک و بزرگ زيادى که او را احاطه کرده بودند فشار فوق العاده سنگينى را تحمل کند. در نتيجه هرکس به تشخيص خود در محل فعاليت خود کار ميکرد. اگر رفقاى ناحيه مريوان ميگفتند تا قبل از سال ٥٨ ارتباط چندانى با رهبرى کومه‌له نداشته اند از اين واقعيت سرچشمه ميگرفت که هرکس در محل با امکانات و سليقه خود تبليغ و کار ميکرد و مشکلات و موانع سر راه را نيز خود حل ميکرد. کنگره اول در مورد کار سراسرى، همان سبک کار قديمى ارتباط و همکارى با گروههاى م. ل و بويژه با آنهائيکه داراى “مشى توده اى” هستند، را در دستور کار خود قرار ميدهد و مثل بقيه چپ راديکال ايران، کوشش در جهت وحدت مبارزاتى بين پرولتاريا و خلقهاى ايران را در برابر خود قرار میدهد.
شرايط عضوگيرى در کومه‌له سال ٥٧ نيز با نگرش “پوپوليستى” کنگره اول منطبق بود. در مورد شرايط عضویت اسناد کنگره اول کومه له چنین میگوید:
کسى عضو سازمان است که:
١ – مشی تود ه ای را براساس اعتقاد به مارکسیسم – لنینیسم بپذیرد.
٢- توده هاى مردم او را بعنوان انسانى خوب و دلسوز نسبت به خودشان قبول داشته باشند.
٣- قدرت سازماندهی و فعالیت خویش را در عمل نشان دهد.
٤- برنامه سازمان را(بقول ايرج فرزاد کدام برنامه؟، داخل پرانتز از من است) از هر لحاظ قبول کند.
٥- برای حرفه ای شدن و هر طریقی که سازمان به او پیشنهاد میکند آماده باشد.
٦- آماده باشد زندگی زحمتکشی را بپذیرد و در این راه گام برداشته باشد.
٧- حداقل دو عضو سازمان و کمیته بالا دست عضویتش را توصیه کنند.
قبول شرايط فوق براى روشنفکران اجبارى بود. براى زحمتکشان، شرط اول، پذيرفتن “مشى توده اى” بر اساس اعقتاد به م . ل و شرط ششم، پذيرش زندگى زحمتکشى حذف شده بود.
از اقدامات کنگره اول کومه‌له، کردستانى کردن کومه‌له و محدود کردن فعاليت آن صرفا به محدوده کردستان ايران بود. نقطه رجوع ما در اين مورد نيز حضور عمده کادرهاى کومه‌له در داخل کردستان ايران بود. همه قانع شديم که بايد فعلا در محدوده کردستان ايران فعاليت کنيم. واقعيت اين بود از ديگر سازمانهاى چپ راديکال در ايران دست شسته بوديم، عملا ارتباطى با آنها نداشتيم و چاره اى جز اينکه عمده فعاليت خود را به کردستان ايران محدود ميکرديم نداشتيم. اقدام ديگر کنگره اول کومه‌له، انتخاب آرم کومه‌له بود. آرمى با “خيش و گاو آهن” و تفنگى در وسط نقشه ايران. “خيش و گاو آهن” معرف نيمه فئودالى بودن جامعه ايران بود که ما حتى “داس و چکش” روسيه ٦٠ سال قبل را نيز قابل اين جامعه در اواخر قرن بيستم نمى دانستيم.
کنگره اول کومه‌له با روستا ديدن جامعه کردستان ايران، لااقل در “تئورى” وجود طبقه کارگر مزدى و در نتيجه مطالبات او را در مقابل بورژوازى در کردستان ايران انکار ميکرد به اين علت نيز خود را نه سازمان انقلابى کارگران کردستان ايران که سازمان انقلابى زحمتکشان کردستان ايران ناميد و بهمين دليل نيز براى طبقه کارگر مطالبه اى از جامعه نداشت. بزعم اين کنگره و بينش پوپوليستى ناظر بر کار ما، لااقل از لحاظ نظرى، کارگر موجودى بود که سرمايه دارى وابسته او را به مصرف کننده تبديل کرده بود و تنها در سايه سرمايه دارى “ملى” و رفع “وابستگى” بود که هويت اجتماعى پيدا ميکرد. رياکارى چپ راديکال و پوپوليستى را در مورد طبقه کارگر و رهبرى فرمال طبقه کارگر در انقلاب دمکراتيک به عينه در همين اقدام آن دوره ما هم ميتوان ديد.
“هم ميهنان مبازر” نيز از ديگر دست آوردهاى اين کنگره بود و حکايت از هسته ناسيوناليستى قوى تفکر “مائوئيستى” در ميان ما ميکرد. از اين به بعد اطلاعيه هاى کومه‌له بدون ذکر نام کومه‌له – سازمان انقلابى زحمتکشان کردستان ايران با “هم ميهنان مبارز” شروع ميشد. بعد از علنى شدن کومه‌له در ٢٦ آبانماه ٥٧ بجاى نشريه سياسى، خبرنامه کومه‌له منتشر شد. “هم ميهنان مبارز و “خبرنامه کومه‌له”، تحفه کنگره اول کومه‌له بودند.
در مجموع، کنگره اول بيان حال فکرى و سياسى کومه‌له سال ٥٧ و محافل ايجاد شده از سال ٤٨ به بعد بود. اين کنگره افق جديدى به کسى نداد و سياست و تاکتيکى جز نشخوار خزعبلات عهد قديم، تدوين نکرد. در واقع کومه‌له قبل از سال ٥٧ هرچه بود يک بار ديگر خود را تمام و کمال در اين کنگره به صحنه آورد. گذراندن چندين روز اين کنگره با نقد و انتقاد به شيوه محافل مائوئيستى پوپوليستى قديم و تنها يک روز را به بحث در مورد مناسبات توليدى و بويژه انقلابى که در جريان بود اختصاص دادن، نقطه پايانى بود بر اين گذشته. آنچه که کومه‌له را ساخت در واقع رويدادهاى بعد از اين کنگره بود. پائيز سال ٥٧ ما يک عده سابقه دار سياسى داشتيم وقت خود را آنهم در آن مواقع حساس صرف چه مسائل پيش پا افتاده اى ميکرديم در حاليکه همزمان چند قدم دورتر از ما منصور حکمت و حميد تقوايى “خطوط عمده” را تدوين ميکردند. يادداشتهايى که از اين کنگره برجاى مانده است سند گويايى است که اين کنگره چقدر از جنس محافل آن دوره بود و چقدر به کمونيسم انقلابى مارکس بى شباهت و دور بود. به اين دليل حرفهائى که در کنگره اول زده شد، چه انتقاد و انتقاد از خود روانکاوانه دوره فعاليت پوپوليستى و چه بحث در مورد تحليل اقتصادى جامعه به طاق نيسان سپرده شد. هرکس بدون اينکه اين ديدگاه چيزى را برايش روشن کرده باشد به ابتکار فردى خود راه خود را گرفت و در انقلاب ٥٧ شرکت کرد، خود را به آب و آتش زد، هرکدام روانه شهر و ديارى شديم و بعلت سابقه سياسى، خوشنامى در ميان مردم و جسارت و لياقت شخصى خود و مهمتر از آن وزنه اجتماعى طبقه کارگر در مبارزات آن دوره که خود را بر ديگر گرايشات موجود از جمله خود کومه‌له تحميل ميکرد، بتدريج در راس مبارزات آن دوره قرار گرفيتم.. اين کنگره دوم کومه‌له بود که شد بن بست پوپوليسم و جناح چپ ناسيوناليسم کرد. اين کنگره دوم کومه‌له بود نورى نشان داد، چراغى نشان داد و ما را چند گام جلو برد.
کنگره دوم کومه‌له
کنگره دوم کومه‌له کنگره پيروزى “مارکسيسم انقلابى” بر “پوپوليسم” بود. اهميت کنگره دوم کومه‌له نه در نحوه بيان و فرمولبندى بحثها و يا حتى قطعنامه هاى آن، بلکه در اهميت سياسى و در دور و نقش ضد “پوپوليستى” آن در سطح ايران بود. بسيارى از بحثهاى اين کنگره در نقد پوپوليسم قبلا توسط “اتحاد مبارزان کمونيست” و شخص منصور حکمت بسيار عميقتر و روشنتر از ما بيان شده بودند، ما حقيقتا در آن مقطع با نقد پوپوليسم بعنوان يک سيستم نظرى کمابيش حاضر و آماده روبرو بوديم و اصولا شکل گرفتن فراکسيون ضد پوپوليستى در ميان بخشى از رهبرى و کادرها و اعضاء کومه‌له نيز نتيجه نقد سوسياليسم کارگرى اتحاد مبارزان کمونيست از پايه هاى اين پوپوليسم بود. اهميت اين کنگره در نقش تاريخى آن عليه “پوپوليسم خلقى” در ايران بود. کنگره دوم کومه‌له در مقياس ايران زير پاى “پوپوليسم خلقى” را بکلى جارو کرد. آنهم نه بخاطر نقد عميق آن به پايه هاى اين پوپوليسم، بلکه به دليل نقش و جايگاهى که کومه‌له آن دوره در چپ ايران داشت. بخش زيادى از مقاومت و سرسختى “پوپوليسم خلقى” در مقابل مارکسيسم انقلابى به اين دليل بود که ميديدند يک سازمان سياسى با نفوذ و توده اى در کردستان ايران وجود دارد که به تز “نيمه فئودال- نيمه مستعمره” در جامعه ايران معتقد است و از نفوذ و اعتبار بسيار زيادى نيز در ميان مردم کردستان ايران برخوردار است. پيوستن کومه‌له به جريان “مارکسيسم انقلابى” و اعلام صريح آن در کنگره دوم کومه‌له اين دلخوشى(آنان) را به ياس مبدل کرد. خيلى‌ها بعدا با “دهقانى” ناميدن کومه‌له و از اين طريق تحقير کومه له، داشتند آبى بر آتش خشم خود از کومه‌له آن دوره مى پاشيدند. در قطعنامه هاى اين کنگره در نيمه اول فروردين ماه سال ٦٠ از اتحاد مبارزان کمونيست با اين عبارات تجليل شد:” در پايان لازم ميدانيم کوششهاى ارزنده اى را که از جانب رفقاى “اتحاد مبازران کمونيست” در راه مبارزه با پوپوليسم و اکونوميسم و تثبيت تئوريک بينش پرولترى در جنبش کمونيستى ايران بعمل آمده و ما را نيز در طرد بينشهاى انحرافى مساعدت کرده است، خاطر نشان سازيم. هيات تحريريه، قطعنامه هاى کنگره دوم، مورخ١ \٣\٦٠.
با اين حال بايد گفت (که) کنگره دوم کومه‌له فقط نمودهائى از پوپوليسم را مورد نقد قرار داد. در واقع سنگرهائى را که قبلا توسط “اتحاد مبارزان کمونيست” درهم کوبيده شده بود فتح کرد. لذا آثار و بقاياى سنت و سبک کار پوپوليستى در کنار ناسيوناليسم چپ درون کومه‌له به شيوه هاى مختلف تا مدتها به حيات خود ادامه داد. يکى از نکات جالب اين کنگره اعتراض اکثريت کادرها و اعضاى کومه‌له به ضعف تئوريک، عدم فعاليت نظرى و تحقير تئورى در سنت پوپوليستى سابق بود. در اين کنگره براى اولين بار نوشته هاى اتحاد مبارزان کمونيست در ميان اعضاى کنگره دوم دست بدست ميگشت. اين کنگره اعتماد سياسى بالائى به رهبران و کادرها و اعضاى کومه‌له داد که تا آنوقت سابقه نداشت.
حسین مرادبیگی(حمه سور)
تاریخ زنده، کردستان چپ و ناسیونالیسم، بخش نقش کنگره ها و پلنومها، ص 311 – 316