حسین مرادبیگی -جز این راه دیگری نیست!

جز این راه دیگری نیست!
حسین مرادبیگی
در مورد حرکتهای اعتراضی اخیر در اصفهان و تهران
حدود دو هفته قبل در تونس و ایران شاهد دو رویداد مهم بودیم. در تونس زنان و مردان آزاده، اسلامیهای ضد زن و ضد آزادی را در یک انتخابات شکست دادند. در ایران، زنان و مردان آزاده از همان نسل در شهرهای اصفهان و تهران علیه سران اسید پاش جمهوری اسلامی به میدان آمدند و آنان را عقب راندند. در تونس اسلامیها ناچار از اعتراف به شکست خود شدند، در ایران سران اسید پاش جمهوری اسلامی به شیوه رذیلانه خود علیه این دو حرکت اعتراضی وارد عمل شدند، اما نتوانستند غافلگیری و هراس خود را در مقابل آن از انظار مخفی کنند. دستوردهندگان اسید پاشی های اخیر، ریز و درشت، همصدا، تلاش کردند که هرچه زودتر این حرکت اعتراضی را حاشیه ای و منزوی کنند. رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی، معاونش، رئیس مجلس اسلامی، امام جمعه اصفهان که خود مستقمیا دستور اسیدپاشی های اخیر در شهر اصفهان را داده بود، فرمانده ناجا، کیهان شریعتمداری، روحانی، سرکار فیروزآبادی و غیره، به سرعت علیه این حرکت اعتراضی بسیج شدند. بسیج شدند تا  اسیدپاشی ای را که مجلس اسلامی به دستور خامنه ای چند روز قبل تر تحت عنوان لایحه دفاع از دستجات امر به معروف و نهی از منکر (اوباش مخل امنیت جامعه) صادر کرده بود، زیر نام  رویدادی “شخصی”، و یا نسبت دادن آن به جزئی از “توطئه عوامل خارجی” برای ایجاد آشوب در جامعه ایران، موقتا زیر عبا کنند. سپس عکاسان و خبرنگاران روزنامه ها و رسانه های محلی خود را که خبر از این اسید پاشی ها داده و یا از قربانیان آن عکس گرفته بودند، بازداشت کردند. از آنان به شیوه اسلامی “اعتراف” گرفتند که گویا این انسانها اعتراف کرده اند که سابقا نیز کارشان ساختن چنین اخبار و عکسهای جعلی بوده است. همراه این اقدامات، پخش هرنوع خبری را در این مورد در روزنامه ها و رسانه های خود قدغن کردند و خلاصه در عرض چند روز همه ترفندهای اسلامی خود را به کار بردند تا صدای این اعتراض را هرچه زودتر بخوابانند و آن را به “فرد مجهول” و بخت برگشته ای که این بار باید سپر بلای سران جنایتکار جمهوری اسلامی شود، نسبت دهند. خیال اوباش حزب الله و ثارالله و دیگر دستجات اسلامی شرور و مخل امنیت جامعه را نیز راحت کنند که خطری از جانب حکومت اسلامی متوجه آنان نیست. فعلا و تا تدارک دور جدیدی از تعرض به زنان و به جامعه، به آنان راحت باش دادند.
با همه این ترفندها و تلاشهای رذیلانه سران جنایتکار جمهوری اسلامی، مردم و جامعه ایران آشفتگی و هراس آنان را در مقابل این حرکت اعتراضی دید. هراس و آشفتگی ای که توضیح آن را باید در مضمون و نوع این حرکت و خروش رادیکال آن دید. چرا که نه اسیدپاشی جمهوری اسلامی به زنان در ایران جدید و نه اعتراض مردم معترض به آن نیز چیز جدیدی است. آنچه که جدید و برای سران جمهوری اسلامی غافلگیر کننده و هراس آور بود، مضمون و نوع این حرکت اعتراضی بود. برای اولین بار و بعد از مدتها این اولین حرکت اعتراضی خارج از دایره و سیطره جناحهای درون جمهوری اسلامی بود که حکومت اسلامی را به مصاف می طلبید. این حرکت اعتراضی، پشت سر خاتمی نبود، پشت سر موسوی و کروبی و روحانی و به “بهانه” کسی نبود، علیه همه سران ریز و درشت اسیدپاش جمهوری اسلامی بود، از خامنه ای تا رفسنجانی و اژه ای تا خاتمی و موسوی و کروبی و روحانی و جعفری و امثال اینها در جمهوری اسلامی، علیه کلیت حکومت کشتار و جنایت اسلامی در ایران بود. ادعا نامه ای بود علیه همه نیروها و جریاناتی که توده کارگر و زن و جوان سکولار و آزادیخواه و برابری طلب در ایران را پشت سر این یا آن فرد و این یا آن جناح جمهوری اسلامی فرامیخوانند. کوچک بودن و محدود بودن آن به اصفهان و تهران و چند جای دیگر و یا حتی کاملا آگاه نبودن کسانی که این حرکت اعتراضی را سازمان دادند، چیزی از اهمیت و مضمون و نوع این حرکت رادیکال کم نمیکند. شعارهای دولت تزویر و اسید پاشی (دولت روحانی)، یا “داعشی به ما اسید می پاشی” و “لغو قوانین ضد زن” در ایران، گویای مضمون این حرکت رادیکال است. این حرکت دست رد به سینه همه نیروهای “اصلاح طلب” و روشنفکران بورژوا و خرده بورژوای شرق زده و مذهب زده درون و برون رژیمی ایران میزند که تا مردم میخواهند علیه جمهوری اسلامی دست به اعتراض بزنند فورا، رفسنجانی، خاتمی، موسوی و کروبی و روحانی اسید پاش و در آینده سید اسید پاش دیگری را بعنوان سمبل اعتراض خود جلو این مردم قرار میدهند. کسانی که روحانی اسید پاش و روضه خوان را آقای دکتر روحانی میخوانند و برای چنین شخصیت “نازنینی” قند در دلشان آب میشود. یک عده از همین روشنفکران در داخل کشور در نامه ای خطاب به دولت و سران جمهوری اسلامی از آنان خواسته اند که “امنیت” جامعه را تامین کنند! از کی تا حالا این جانوران اسلامی تامین کننده امنیت در جامعه ایران شده اند؟ کلیت جمهوری اسلامی علیه امنیت و آزادی و رفاه جامعه و مردم ایران به میدان آورده شد. سی و پنج سال است که کل این ماشین ارتجاعی مدافع بورژوازی و سرمایه در ایران، علیه امنیت و آزادی و رفاه اکثریت توده کارگر و دیگر مردم زحمتکش و آزادیخواه ایران عمل میکند. سپاه پاسداران، نیروی نظامی و انتظامی و لباس شخصی، وزارت اطلاعات و شکنجه گاههای مختلف و واحدهای گشت “ارشاد” و گله حزب الله و ثارالله و مانورها و رزمایشهای مختلف رژیم اسلامی علیه امنیت و رفاه و آرامش و آزادی شهروندان جامعه ایران عمل میکنند. خلاصی توده کارگر و مردم آزادیخواه ایران از نکبت اسلامی شرط اصلی تامین امنیت و رفاه و آزادی در جامعه ایران است. حضرات اینها را میدانند، با وجود این دست به دامن جمهوری اسلامی در تامین “امنیت” جامعه میشوند. برای اینکه چنین حکومتی باید سرکار بماند تا اینها خود را به نام “اصلاح طلب” و “میانجی” میان مردم و “رژیم” به مردم قالب و از اینطریق فداکاری و از خودگذشتگی توده مردم معترض به جمهوری اسلامی را در کیسه این یا آن فرد و این یا آن جناح رژیم کرده و آنان را آخر سر، سرخورده تحویل جمهوری اسلامی دهند.
حرکت اعتراضی اخیر، سران جمهوری اسلامی را متوجه حساسیت آن برای نظامشان کرد، اما از برخورد واکنشی و سطحی یک عده که هر نوع یورش و فشار و اقدام جنایتکارانه سران جمهوری اسلامی را از سر استیصال این حکومت توضیح میدهند و خیال خود را از بابت هر نوع تحلیل واقعی و هر نوع پراتیک موثری راحت کرده اند، که بگذریم، این حرکت اعتراضی رادیکال و شجاعانه زنان سکولار و آزادیخواه آنچنانکه لازم است از طرف پیشروان کمونیست و آزادیخواه جامعه بدست گرفته نشد و ازجمله در حد ضروری و ممکن مورد توجه فعالین جنبش ما و حزب ما در داخل و خارج قرار نگرفت. صف پیشروان کمونیست و آزادیخواه جامعه و ازجمله فعالین جنبش ما و حزب ما نرفتند که دشمن هراسان و درحال عقب نشینی را اگر در داخل فورا امکان نداشت، در خارج تحت فشار قرار دهند و در سطح وسیعی آن را به افکار عمومی جهان بعنوان پدر خوانده های “داعش” در ایران معرفی کنند. آنان را چنان رسوا کنند که امکان سازماندادن مجدد تعرض دیگری به زن و به جامعه را از آنان سلب کند. این پیشروان و فعالین در سنندج، تبریز، مشهد و جای دیگری مردم را برای حمایت از این حرکت اعتراضی فرانخواندند که همبستگی سراسری ای که اکنون فرصت آن را خود زنان و جوانان سکولار و آزادیخواه و برابری طلب در مقابل جمهوری اسلامی فراهم کرده بودند، ایجاد کنند. انگار اینگونه مسائل و اتفاقات مهم جامعه ایران ول شده و توجه مان به آن کمتر شده است.  انگار یادمان رفته است که هر قدم عقب راندن جمهوری اسلامی در مقابل توده کارگر و مردم معترض به این حکومت در ایران اهمیت تعیین کننده ای در عقب راندن اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی در منطقه و در جهان را دارد؟
جز این راه دیگری نیست
ما بارها توده کارگر و مردم سکولار و آزادیخواه و برایری طلب را در ایران خطاب قرار داده ایم که خامنه ای از اعتراض کسی که دنبال رفسنجانی، خاتمی، موسوی، کروبی و یا فرد دیگری از درون جمهوری اسلامی راه میافتد حساب نمی برد. میزان و درجه تعهد آنان به جمهوری اسلامی را میداند، نیرویی را که پشت آنان راه افتاده است میزند و عقب میراند. خامنه ای از کسی و از اعتراضی حساب می برد که خارج از درون جمهوری اسلامی و خارج از فرد و یا جناحی از آن باشد، بویژه اگر پشت این حرکت اپوزیسیون رادیکال و کمونیست این جامعه قرار داشته باشد بشدت حساب می برد. دستش را در سرکوب آن بسته می بیند. میترسد با سرکوب آن این یا آن شهر و این یا آن محله و محل کار دیگر نیز به آن افزوده شوند. پوزه خونین خود را نشان میدهد، اما ناچار از کنار آمدن و عقب نشستن در مقابل آن میشود. حرکت اعتراضی اخیر در اصفهان و تهران از این جنس بود. به همین دلیل سران جمهوری اسلامی در مقابل آن غافلگیر و هراسان شدند. این حرکت هرچند کوچک و محدود به شهرهای اصفهان و تهران بود اما برای جمهوری اسلامی میتواند شدیدا نگران کننده و مقدمه و شروع خیزشهای اعتراضی خارج از درون رژیم و لذا غیر قابل کنترل برای این حکومت باشد. به این جهت این دو رویداد را تمام شده تلقی نخواهند کرد و تمام تلاش خود را برای راه انداختن دستجات گله حزب الله علیه این حرکت اعتراضی، به کار خواهند برد. توده کارگر، جوانان سکولار و آزادیخواه و برابری طلب در سنندج، تبریز، کرمانشاه، مشهد، شیراز و دیگر شهرهای ایران نمی بایست و نه می باید منتظر بمانند تا سران اسید پاش جمهوری اسلامی دستور اسید پاشی به زنان را در این شهرها بدهند تا آنان نیز علیه آن به میدان بیایند. می بایست در ابراز همبستگی با حرکت اعتراضی در اصفهان و تهران به میدان میامدند، آنوقت جمهوری اسلامی خود را در موقعیت دیگری و به مراتب ضعیفتری در مقابل آنان می دید. اکنون نیز باید هشیار باشند و هر ترفند دیگر حکومت اسلامی را با همبستگی و اتحاد درون خود عقب برانند. جز این راه دیگری نیست. جز همبستگی و اتحاد خود توده کارگر و دیگر مردم آزادیخواه و برابری طلب در ایران در مقابل جمهوری کشتار و جنایت، نجات دهنده دیگری نیست. سرنگونی این حکومت، رسالت بزرگی است بر دوش ما، برای رسیدن به آزادی و رفاه و عدالت اجتماعی در ایران و خدمت به نسلهای بعدی که ابعاد تاثیرات آن فراکشوری، منطقه ای و جهانی خواهد بود. باید این رسالت را به پیش برد. *