حسین مدنی – چهره زن در تاریخ و ادبیات ایران

چهره زن در تاریخ و ادبیات ایران
حسین مدنی
تاریخ و ادبیات یک جامعه می‌تواند آینه‌ تمام نمایی از نوع روابط و مناسبات اجتماعی حاکم در هر دوره مشخص باشد. عوامل متعدد اقتصادی و اجتماعی در شکل‌گیری و تعیین مسیرحرکت تاریخ یک جامعه و نحوه تفکر، ارزش‌ها، آداب و رسوم، نوع و کیفیت روابط بین افراد جامعه مؤثرند و در یک تأثیر و تأثر متقابل، نظام‌های اجتماعی‌-‌ ‌انسانی متفاوتی، متناسب با سطح تکامل هر یک از این عناصر شکل می‌گیرد. 
تاریخ و ادبیات ساخته و پرداخته انسان و انسان موضوع مورد بحث تاریخ و ادبیات هر جامعه‌ است و از طرفی، بر خلاف برخی اندیشه‌های کهن و حتا قرن بیست و یکمی، انسان به هر دو جنس زن و مرد اطلاق می‌شود؛ بدین ترتیب مطالعه تاریخ بشر، آزادی یا اسارتش، پیشرفت و تکامل یا سیر قهقرایی‌اش، بدون در نظر گرفتن هر دو جنس، قابل مطالعه و شناخت نیست. به‌قول براهنی (1363: 30)”نبودن زن در صحنه اجتماع، روابط اجتماعی را ناقص جلوه می‌دهد و از خلال روابط ناقص نمی‌توان به جهان‌بینی کامل اجتماعی دست یافت.”
در این نوشته تلاش بر این است تا برخی ملاحظات تاریخی و ادبی که به نوعی ستم و خشونت مضاعف بر زنان را بازتاب داده و به نهادینه شدن آن یاری رسانده با خوانندگان به اشتراک گذاشته شود. خواننده آگاه جای خالی برخی شواهد، گفته‌ها و نوشته‌هایی که بنا به دلایلی در “شرایط حاضر” از حوزه بررسی و نقد خارج است حس خواهد کرد، امید است روزی این امکان فراهم شود.
سراسرتاریخ بشر، تاریخ بردگی و استثمار و بی‌عدالتی است اما زنان گرفتار ستمی مضاعف بوده‌اند. جامعه‌ای زنان را به بردگی خانگی می‌کشد و جامعه‌ای دیگر او را از قید بردگی خانگی رهایی می‌بخشد و به دست صاحبان سرمایه می‌سپارد تا همپای مردان آزادانه نیروی کار خود را به فروش برسانند و یا وسیله‌ای باشند برای تبلیغ انواع کالاهای مصرفی. جوامعی نیز زنان را گرفتار ستمی مضاعف می‌کنند: بردگی خانگی و تحمل رابطه مردسالار در خانواده و هم‌زمان کار در بیرون از خانه.
اما چه اتفاقی موجب شد تا زنی که می‌تواند پابه‌پای مردان در مزرعه، در کارخانه، در میدان علم وسیاست، در زمینه هنر و ادبیات و بسیاری زمینه‌های دیگر پیش برود، به کرات دیگر سفر کند، اسلحه به‌دست گیرد و در راه آزادی خودش و دیگران بکشد و کشته شود، به ضعیفه‌ای خانه‌نشین تبدیل شود. به نظر می‌رسد تقسیم کار در جوامع اولیه چنین تفاوتی را پایه‌گذاری کرد. تغییر شیوه معیشت و تحول در ابزار تولید نوعی از تقسیم کار اجتماعی را پدید آورد که مردان خانه را به قصد کار اقتصادی ترک کردند و زنان در خانه ماندند. مردان مهارت‌های اقتصادی و اجتماعی خود را توسعه دادند و کار زنان به آشپزی و پرورش کودک محدود شد. خانم نوال سعداوی ( 1359: 207) با اقتباس از تفکر مارکسیستی می‌نویسد: “تمام شواهد نشان می‌دهد مرد تنها از طریق تملک بر ابزار تولید و نظارت بر مذهب و فعالیت‌های اقتصادی توانست سلطه خود را بر زن برقرار کند و نظام‌های اخلاقی و مدنی را به نفع خود تفسیر کند و به‌تدریج مردسالاری تثبیت و تحکیم شود.”
تاریخ ایران نیز با همه فراز و نشیب‌هایش از چنین فرایندی جدا نبوده است. براهنی(1363: 27-28) تاریخ ایران را تاریخی مردانه می‌داند یعنی تاریخی که در آن همیشه مرد، ماجراهای مردانه، زور و ستم‌ها و عدل و عطوفت‌های مردانه بر آن حاکم بوده و زن اجازه نقش‌آفرینی نیافته است. در حقیقت زن ایرانی نتوانسته در جامعه تجلی پیدا کند، در تاریخ وجود خارجی نداشته و وجود او وجودی عقب نگه‌داشته شده و مرد‌زده بوده است.
تقسیم‌بندی تاریخ به قبل و بعد از اسلام، قبل و بعد از مشروطیت و قبل و بعد از انقلاب اسلامی نیز تفاوت زیادی در ماهیت موضوع ایجاد نخواهد کرد اگر چه می‌شود شواهدی را برای پیشرفت و عقب‌گرد یا بهتر و بدتر بودن وضع زنان ایرانی در هر دوره ارائه کرد اما تاریخ ایران، تاریخ ستم طبقاتی بر مردم فاقد زمین و ابزار تولید و تاریخ ستم مضاعف بر زنان بوده است و این فرایند در اشکال جدیدی باز تولید شده و هم‌چنان ادامه دارد.
فرهنگ و ادبیات برآمده از چنین تاریخی چه می‌توانسته باشد جز فرهنگی مردسالار که زن را خوار و حقیر شمرده و در شعر و نثر خود بازتاب داده است. اگر ادبیات و بویژه شعر فارسی را بعد از ورود اسلام به ایران مورد توجه قرار دهیم ملاحظه می‌شود که در برخی از اشعار، بزرگان شعر و ادب ایران به بدترین و موهن‌ترین وجه زنان را با نیش قلم خود گزیده‌اند. نکته جالب توجه این است که بعد از ورود اعراب به ایران ادبیات ایران رنگ و بویی عربی به خود می‌گیرد و شاعران و نویسندگان تلاش می‌کنند نوشته‌های خود را با زبان و فرهنگ عربی بیامیزند. اولین بیت شعر دیوان حافظ را بخوانید:
اَلا یا اَیهاالساقی اَدِر کأساً و ناوِلها               که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
در میان این شاعران فردوسی یک استثنا است اما اگر فکر می‌کنید که زنان از نیش قلم این شاعر حماسه‌سرا در امان مانده اشتباه می‌کنید:
زن و اژدها هر دو در خاک به                جهان پاک از این هر دو ناپاک به
(فردوسی)
به‌عنوان فرزند یک مادر، به‌عنوان برادر دو خواهر، به‌عنوان همسر یک زن، به‌عنوان پدر دو دختر و به عنوان یک مرد از همه زنان عالم پوزش می‌طلبم اما اجاره بدهید به عنوان مشتی نمونه خروار، چند بیت از اشعار فارسی در مورد زنان را بخوانیم:
به گفتار زنان هرگز مکن کار                زنان را تا توانی مرده‌انگار
زنان چون ناقصان عقل و دینند            چرا مردان ره ایشان گزینند
(ناصر خسرو)
عقل زن ناقص است و دینش نیز            هرگزش کامل اعتماد مکن
گر بَدست از وی اعتبار مگیر                 ور نکو بر وی اعتماد مکن
*****
زن چه باشد ناقصی در عقل و دین          هیچ ناقص نیست در عالم چنین
درجهان از زن وفاداری که دید              غیر مکاری و غداری که دید
(جامی)
بدترین مرد اندر این عالم               به بهینه زنان دریغ بود
هرکه دل نهد به مهر زنان             گردن او سزای تیغ بود
(انوری)
زنی تازه کن تو به وقت بهار          که پالان دیرینه ناید به‌کار
(سعدی)
پس از “دوقرن سکوت” (دو قرن اول پس از حمله اعراب به ایران) آن‌گونه که عبدالحسین زرین‌کوب آن را در کتابی با همین نام توصیف می‌کند، نطق شاعران ما باز می‌شود و چنین اشعار ناپسندی را می‌سرایند. در کنار اشعار و نثرهای خوب و زیبایی که همین شاعران و نویسندگان سروده‌اند وجود چنین اشعاری قابل پذیرش نیست. تنها تاریخی مذکر و مردسالار است که چنین ادبیاتی از آن تراوش می‌کند و آن را توجیه‌پذیر می‌سازد. حتا تغزل در شعر فارسی که با حافظ به اوج خود می‌رسد تغزلی است یک سویه که در آن مرد حکمران و فاعل و زن فقط شنونده و منفعل است. زن حق ندارد احساسات خود را بیان کند و فقط باید بازیچه هوس مرد باشد.
نه تنها شعر و ادبیات بلکه فلسفه و انسان‌شناسی نیز همین راه را می‌پیماید. غزالی فیلسوف(راوندی، 1368: 329) در کلامی بدتر از شعر شاعران در وصف زنان چنین می‌نویسد: “زنان را از ضعف و عورت آفریده‌اند، داروی ضعف ایشان خاموش بودن است و داروی عورت ایشان خانه برایشان زندان کردن است”. تصور نکنید که چنین تفکری نسبت به زنان ویژه تاریخ و فرهنگ ایران است. افلاطون خدا را شکر می‌کند که یونانی آفریده شده و نه غیر یونانی، آزاد به‌دنیا آمده و نه برده، و مرد آفریده شده و نه زن، و ارسطو معتقد است که “نسبت زن به مرد مثل نسبت بدن به روح است” (جهانفر، 1354: 18). و فکر نکنید که نظام سرمایه‌داری در جوامع صنعتی زنان را از تحقیر و توهین رهانیده است. نگاه کنید به آمار تجارت جنسی و سوء استفاده از زنان در این جوامع و نگاه کنید به نهایت پستی و بی‌شرمی با دامن‌زدن به مصرف‌گرایی از طریق نوشتن منوی غذا و کالاهای مصرفی بر روی بدن برهنه زنان.
چنین تصویری از زن در سایر شئون زندگی اجتماعی ما بازتاب داشته و کل روابط اجتماعی و فرهنگی ما را تحت تأثیر قرار داده است. رفتار و گفتار روزمره ما همین روابط و مناسبات اجتماعی را بازنمایی می‌کند. اما جوامع انسانی شکل ثابتی ندارند و پیوسته در حال تغییر و تحول‌اند. جوامع انسانی درحال گذر از دوره‌ای است که مردان با استفاده از زور بازوی خویش تسلط خود را بر زنان اعمال می‌کردند و زنان روز‌به‌روز در حال پیشرفت و پس زدن این روابط مردسالارانه‌اند. شاید دوره‌ای فرابرسد که به‌قول آلوین تافلر (1362: 303) نوعی عشق بعلاوه آگاهی، عشق بعلاوه احساس مسئولیت و انضباط نفس یا عشق بعلاوه دیگر فضیلت‌ها در رابطه با کار در پیش داشته باشیم و شاید به‌قول او بشنویم که از این پس شاعران شعر خود را این‌گونه بسرایند:
من چشمان تو را دوست  می‌دارم و لب‌های آلبالویی‌ات را
و عشقی که پیوسته مرا در تب و تاب می‌دارد
و شیوه تو را در بازی با کلمات و علایم راداری
و انگشتان ظریفت را که ماهرانه کامپیوتر را به کار می‌گیرد.
اما آنچه از همه مهم‌تر است و افرادی چون تافلر آن را نادیده می‌گیرند این است که چگونه امکان دارد در جامعه‌ای طبقاتی، عشق واقعی پدیدار شود. آزادی و رهایی زن و مرد از هرگونه ستم و تبعیض زمانی محقق می‌شود که نظام تولیدی و اقتصادی و مناسبات اجتماعی برآمده از آن فارغ از هرگونه ستم و بهره‌کشی باشد. هم‌چنین، پناه بردن به فمینیسم ضدمرد، برای گریز از ستم مضاعف بر زنان جامعه، به‌مثابه سکتاریسمی است که موجب تداوم ستم بر زن و مرد خواهد شد. و نیز یادآوری این نکته ضروری است که تأکید این نوشتار بر “ساختار” به معنی نادیده گرفتن “عاملیت” نیست. حضور زنان در عرصه‌های مختلف مبارزه و نمونه بارز آن این روزها در کوبانی بیانگر اهمیت عاملیت است، ولی اهمیت آن را نمی‌توان تا حد برداشتی اگزیستانسیالیستی بالا برد؛ بلی، بنا به گفته مارکس: “انسان‌ها تاريخ‌شان را مي‌سازند، ولي نه آن‌چنان كه خودشان دوست دارند؛ آن‌ها تاريخ را تحت شرايط دلخواه‌شان نمي‌سازند، بلكه تحت شرايطي اين كار را انجام مي‌دهند كه مستقيماً در برابر آن‌ها وجود داشته و از گذشته به آن‌ها انتقال يافته است” (ريتزر، 1374: 600). و تاریخ دیگری ساخته خواهد شد با حضور آگاهانه و آزادانه زن و مرد و فارغ از هرگونه ستم و تبیعض، و اشعاری از نوعی دیگر سروده خواهد شد؛ آن‌چنان که تا کنون برخی از شاعران مانند شاملو و فروغ سروده‌اند.
فهرست منابع
-براهنی، رضا (1363). تاریخ مذکر. تهران: انتشارات آذر.
-تافلر، آلوین (1362). موج سوم. ترجمه شهیندخت خوارزمی. تهران: نشر نو.
-جهانفر، محمد (1354). تاریخچه نظریه‌های جمعیتی. تهران: شرکت سهامی چهر.
– دیوان اشعار برخی شاعران.
-راوندی، مرتضی (1368). تاریخ اجتماعی ایران. جلد هفتم، ( مناظری از حیات اجتماعی، هنری و صنعتی ایرانیان بعد از اسلام. چاپ دوم. تهران: انتشارات فجر اسلام.
-ریتزر، جورج (1374). نظریه جامعه‌شناسی در دوران معاصر. ترجمه محسن ثلاثی. چاپ دوم. تهران: انتشارات علمی.
-زرین‌کوب، عبدالحسین (1355). دوقرن سکوت. تهران: انتشارات جاویدان.
-سعداوی، نوال (1359). چهره عریان زن عرب. ترجمه مجید فروتن و رحیم مرادی.