حسن معارفی پور- چند مطلب

Revolution انقلاب

  1. März um 14:36·

عشق یا عادت کردن به هم
“اسب تازی در طویله گر ببندی پیش خر// رنگشان همگون نگردد، طبعشان همگون شود”


این ضرب المثل به خودی خود گویای زندگی مشترک و ازدواج های مصلحتی میلیون ها و شاید چند میلیارد نفر است که به بنا به دلایلی زندگی مشترک مصلحتی را انتخاب کرده اند.
فریدریش انگلس اموزگار و رهبر پرولتاریا ازدواج های مصلحتی را ناهنجارترین نوع فحشا می خواند.
از من عشق بی نهایت مزخرف شده است یا از ازل مزخرف بوده است. طرف در تمام زندگی اش کسی را نه لمس کرده است و نه دیده است ولی با اولین بار دیدن عاشقش می شود و برای همیشه با او زندگی ش را ادامه می دهد. من نمی خواهم برای اثبات گفته هایم به زندگی خصوصی کسی سرک بکشم واصلا هدفم از مطرح کردن این مسائل دخالت در زندگی کسی نیست. یک برده که به بردگی خود به صورت داوطلبانه ادامه می دهد، را نمی توان به زور از امتداد بردگی باز داشت. یک فاحشه چه مرد چه زن، که به صورت مصلحتی و تنها به خاطر ترس از تنها شدن، بی سر پناه شدن، تحقیر از جانب ایل و عشیره و خانواده به زندگی ایی که اساسش بر هر چیزی که استوار باشد بر اساس عشق و تفاهم و دوستی استوار نیست، ادامه می دهد یک تن فروش است که برخلاف فاحشه ها که تن شان را هر روز را برای همیشه به کسی فروخته است.
اکثریت قریب به اتفاق مردم به تن فروشی دائمی به یک نفر عادت عجیبی کرده اند و گفتن این حقیقت ممکن است خیلی از این ها را بیازارد، اما مهم نیست.
من برای گفتن واقعیت نیازی به خودسانسوری و پیچاندن لقمه دور سرم ندارم. من از تاکتیک های زبانی سوفسطائیانه هم بهره نمی گیرم. پست مدرنیست هم نیستم. من واقعییت را با زبان واقعییت به مردم می گویم. یک گروه انسان روشن و اگاه به منافع طبقاتی و سیاسی خود میلیون ها برابر می تواند تاثیر گذارتر از گله یی از انسان های بی شعور باشد که با هر بادی 180 درجه می چرخند.
متاسفانه در میان اکثریت مردم عشق تنها یک کلمه است که مثل نقل و نبات به کار می رود، اما کمتر کسی درک درستی از عشق دارد. مردم تنها هستند و حق دارند از تنهایی بگریزند، ولی ایا وارد شدن به یک رابطه با کسی که به هیچ وجه دوستش نداری، عاشقش نیستی و احساس جنسی بهش نداری، نمی تواند تو را از تنهایی در اورد.
گزارشاتی که از تن فروش خانه های المان منتشر می شود، حاکی از ان است که اکثریت خریدداران سکس مردان متاهل هستند که از هم اغوشی با همسرانشان احساس خوشبختی نمی کنند و این مردان بارها با تن فروش ها در این زمینه درد دل کرده اند.
یک نفر که یک مجسمه ی متحرک در کنارش وایساده است و از این طریق می خواهد نشان دهد که تنها نیست، در درون خود از یک تنهایی عمیقی رنج می برد.
فرد تنها هزار بار خوشبخت از فردی است که در ظاهر تنها نیست ولی در درون خود از تنهایی غریبی رنج می برد.
بیچاره زوج هایی که در کشورهای اسلامزده و سنتی که به خاطر مناسبات عشیره یی امکان طلاق و جدایی را ندارند. “خیانت” برای کسانی که امکان طلاق ندارند و در یک رابطه بسیار ناخوشایندی به سر می برند را شخصا توصیه می کنم. زنده باد خیانت
……………………

وقتی باد می کاری طوفان درو می کنی!
ایا ارگانی تروریست تر از ناتو در روی زمین وجود دارد؟
ایا این داعش های خونخوار، طالبان و جمهوری اسلامی و عربستان سعودی و ترکیه و قطر و تمام نیروهای تروریست توسط ناتو حمایت نشده و نمی شوند؟
داعش با اسلحه هایی که از دمکراسی خواهان غربی به دستش رسیده است می کشد.
طالبان مستقیما توسط آمریکا علیه شوروی سابق در افغانستان تاسیس شد.
خمینی احمق را اول دولت های غربی در ماه دیدند.
ترکیه متحد استراتژیک ناتو و عضو آن و یکی از بزرگترین پایگاه های صدور تروریسم است.
دولت مردان غربی همه برای پادشاه عربستان سعودی، دستمال می کشند.
نفت داعش از طریق ترکیه به دولت های غربی فروخته می شود.
کشتن میلیون ها نفر از مردم در خاورمیانه به درک! چون اونا اگر بمب های غربی هم آنان را نکشد، از گرسنگی خودشان می میرند!
یک سفید پوست اروپایی که ممکن است به جز نوشیدن الکل کار دیگری بلد نباشد، انگشتش زخمی می شود، همه ی نگاه ها به طرف او می چرخد.
از نظر راسیسم و فاشیسم سیستماتیک اروپا محور که روی تمام انسان ها تاثیری بس بزرگ گذاشته است، یک تار موی یک سفید پوست اروپایی از تمام مردم خاورمیانه مهم تر است.
دولت های غربی تروریسم را صادر می کنند، ولی می خواهند، دامن خودشان را نگیرد.
اگر خانه ی همسایه ت را آتش بزنی، دود آتش هم دیر و زود به تو هم می رسد و ممکن است آتش خودت و خانه ات را فرا بگیرد.
تروریسم در هر نوعش دولتی و غیردولتی محکوم است، ولی تروریسم غیر دولتی محصول تروریسم دولتی و نتیجه ی صدور تروریسم و بمب به خاورمیانه است.
تروریسم غیر دولتی و دست زدن به ترور تنها بروز عصبانیت از دست سیاست های تروریستی دولت های عضو ناتو است و بس.

………………

پست مدرنیست ها مثل ادم های “موجی” هستند!
انها می توانند سر صبح کمونیستی دو اتشه باشند، موقع ناهار یک نئولیبرال فاشیست، بعد از شام یک مسیحی بنیادگرا و هنگام خواب یک رمانتیک نازک طبع! این وضعیت پست مدرنیست ها به صورت خلاصه است. پست مدرنیسم بر هیچ اساس و بنیادی استوار نیست. پست مدرنیسم ساختار شکنی بیهوده بدون بنیاد نهادن ساختار جدید است. به این گزاره توجه کنید: کمپ های پناهندگی مکانی بسیار نامناسب و افتضاح برای زندگی در المان هستند، باید همه ی این کمپ ها را از بین برد!
خوب! بعد چی!
یک پست مدرنیست هیچ راهکاری ارائه نمی دهد و فقط خواهان شکستن ساختار است. او به این که کمپ های پناهندگی افتضاح اند اعتراض دارد و خواهان نابودی این کمپ هاست، ولی اگر ازش سوال کنید بعد چیکار باید کرد؟ او جوابی ندارد. خوب اگر همین کمپ های افتضاح را نابود کنی و چیز دیگر نسازی ان موقع باید پناهجویان در خیابان ها اسمان جل شوند! پست مدرنیسم بربریت را برای مردم نوید می دهد!
جواب یک کمونیست می تواند این باشد که فعلا از این کمپ ها تا ساختن و تکمیل شدن کمپ های جدید استفاده کرد و پناهجویان را نباید همینطور بی سرپناه نگه داشت.
پست مدرنیسم در مفهوم شرق زده اش به مراتب مزخرف تر از این حرفاست. یک دوستی داشتم که سر صبح از جریان تغییر(گوران) دفاع می کرد، هر موقع حقوقش از طرف دولت قطع می شد ضد بارزانی می شد و به گور ملامصطفی فحش می داد. عاشق شخصیت مام جلال این بشکه ی پر از لجن بود. نوشیروان مصطفی را به خاطر خونخوار بودنش ستایش می کرد! به قول خودش (لاادری) زمانی عضو حزب کمونیست کارگری بوده است. هر موقع دولت پولش را واریز می کرد از تشکیل حکومت کردی دفاع می کرد و بارزانی جلاد و خونخوار را به خاطر دفاع از دولت کردی ستایش می کرد. هر موقع زیر فشار بود پ ک ک را ستایش می کرد و اگر یک پ ک ک یی در خیابان بهش روی خوش نشان می داد ان موقع پ ک کی می شد ولی ریشه اش هم کومه له ره نجده رانی و ئالای شورشی بود و این دو تا الگوهای زندگی مبارزاتی او بودند. مذهب را ستایش می کرد و در عین حال عرق هم می نوشید. به اسلام سیاسی و داعش نقد داشت ولی از اسلام پاستوریزه و سوفیسم و سهروردی دفاع می کرد. تشیع را به تسنن ترجیح می داد. موزیک سنتی داست و خیلی مجذوب سنن و عادات فئودالی و عشایری بود.
این توصیف کوتاه توصیف تفکرات مالیخولیایی یک پست مدرنیست شرقزده است.
تمام پست مدرنیست ها در سراسر دنیا بهتر از این نیستند! پست مدرنیسم ارتجاع مطلق است و یک جنبش و گرایش فئودالی است.
پست مدرنیست ها مثل رادیوهای چند موج هستند که با عوض کردن موج کلیت محتوایشان عوض می شود و با هر بادی همچون پرچم تغییر موضع می دهند.

حسن معارفی پور

نگاهی به وضعیت “کمونیسم کارگری” در شرایط امروز!

حسن معارفی پور

قبل از هر چیز باید بگویم کمونیسم جنبش ایده های خوب علیه ایده های بد نیست. کمونیسم جنبش امید انسان ها علیه نا امیدی انها نیست. کمونیسم جنبش ادم های ” خوب” علیه ادم های “بد نیست”. کمونیسم جنبش ادمهای خوش نام علیه ادم های بد نام نیست.کمونیسم جنبش امال و ارزوهای انسانی در مقابل با امال و ازوهای غیر انسانی نیست، انچه منصور حکمت در برنامه ی یک دنیای بهتر می گوید. کمونیسم بقول مارکس جنبش حی و حاضر طبقه ی کارگر است که نمود واقعی ان را می توان در کشمکش طبقاتی بین طبقات تاریخن متضاد و متخاصم دید. کمونیسم نقد اخلاقی وضع موجود نیست، بلکه نقد طبقاتی و ضروری است. کمونیسم جنبش ضرورت ها و باید هاست. فلسفه ی کمونیسم فلسفه یی سیاسی است. فلسفه ی کمونیسم فلسفه ی تغییرات انقلابی است. کمونیسم به هیچوجه تنها قصد تفسیر مسائل را ندارد، بلکه ضرورت تغییر را پیش پای جامعه و طبقه ی کارگر قرار می دهد. ضرورتی که به قول مارکس تنها با عنصر پراتیک انسانی متحقق می شود. کمونیسم پوزیتیویسم نیست. کمونیسم جنبش خوشباورانی که معتقدند که باید در انتظار جبر تاریخ در خانه های خود کپک بزنند، نیست. کمونیسم جنبش انهایی که مدام از کشمکش خلق و امپریالیسم صحبت می کنند، نیست. کمونیسم جنبش پوپولیست ها و خلق باوران نیست. کمونیسم هیچ سنخیتی با ناسیونالیسم و ارمان های نژادپرستانه، ملی، میهنی ندارد. ممکن است و شاید لازم است انقلاب سوسیالیستی در ابتدا در مرزهای دولت- ملت ها شکل بگیرد، ولی تداوم انقلاب وظیفه یی سوسیالیستی و کمونیستی است. کمونیسم جنبش طرفداران سوسیالیسم در یک کشور نیست. کمونیسم جنبش طرفداران کنترل تولید از جانب دولت نیست. کمونیسم هیچ سنخیتی با انارشیسم و دولت ستیزی محض ندارد. کمونیسم هیچ ربطی به پساساختارگرایی و پست مدرنیسم ندارد. کمونیسم ربطی به دیکتاتوری ندارد. کمونیسم اتوپی نیست، بلکه طغیان علیه اتوپیسم است. کمونیسم و سوسیالیسم نقطه مقابل بربریت و توحش سرمایه داری اند. کمونیسم ممکن است در یک مقطع خاص ضعیف یا قوی باشد، اما همیشه به عنوان یک جنبش در کشمکش های اجتماعی حضور داشته و دراد. کمونیسم جنبش طبقه ی کارگر علیه کلیت سرمایه داری است. کمونیسم نه امید به تغییر جهان بلکه ضروت تغییر جهان است. اگر کمونیسم را جنبش امید ها و ارزوهای، ماتریالیسم را تبدیل به ایدئالیسم تبدیل کرده ایم. کمونیسم یک ضرورت است که عدم تحقق ان بربریت را در پی دارد. کمونیسم نتیجه ی خوش نیتی انسان ها یا نگرش ذاتی به برابری انچه برخی از مدافعین کمونیست اعلام می کنند، نیست، کمونیسم ضرورت دگرگون کردن وضع موجود به نفع اکثریت جامعه یعنی طبقه ی کارگر است. کمونيسم ضرورت رساندن یک طبقه به حق خود و ضرورت سلب ید از طبقه ی بورژوازی و اشتراکی کردن مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است.
همانطور که مارکس اعلام می کند:” کمونیسم یک حالت از امور نیست که باید استقرار یابد، آرمانی نیست که واقعیت مجبور است خود را با آن منطبق کند. ما کمونیسم را جنبشی واقعی می خوانیم که حالت فعلی چیزها را از میان بر می دارد. شرایط این جنبش از مقدماتی که اکنون وجود ندارد، نتیجه می شود”
(برگرفته از کتاب ایدئولوژی المانی کارل مارکس و فریدریش انگلس، ترجمه ی زوبین قهرمان).
شرایط رسیدن به کمونیسم بر خلاف تصورات خام اندیشانه ی بخشی از نیروهای موسوم به کمونیست در چپ ایران و جهان، یک روزه اتفاق نمی افتد، بلکه نتیجه ی یک سیر مشخص و نتیجه ی یک تحول انقلابی و رادیکال است که با قهر انقلابی طبقه ی کارگر در یک انقلاب کارگری و با گذار از یک مرحله ی سوسیالیستی صورت می گیرد. مرحله یی که در ان دیکتاتوری پرولتاریا به مثابه ی دولت طبقه ی کارگر از طبقات ستمگر سابق خلع ید می کند و سرکوب گران را سرکوب می کند. برای عبور از فاز پایینی کمونیسم( سوسیالیسم)، به فاز بالایی کمونیسم مراحلی را باید پشت سر گذاشت و در این راستا دیکتاتوری پرولتاریا( دولت مقتدر طبقه ی کارگر)، از هر لحاظ تلاش خواهد کرد که زمینه های مادی برای از بین بردن طبقه و فاصله ی طبقاتی را از فراهم کند و به همراه ان از لحاظ فکری پیشرو ترین اعتقاد را با تبلیغ و ترویج به فرهنگ اکثریت مردم تبدیل کند.
متاسفانه برخی از صاحبنظران سطحی هیچ جایی در نظرات خود برای مرحله ی انتقالی و فاز پایینی کمونیسم قائل نیستند و اعلام می کنند که کمونیسم را یک روزه پیاده می کنند. این تصوری به غایت ضد مارکسیستی و ضد کمونیستی است و هیچ مبنای علمی مارکسیستی ندارد. حداقل تاریخ دو انقلاب، کمون پاریس و انقلاب اکتبر این را به خوبی به ما نشان داده است که بدون حضور یک دولت قدرتمند که حافظ منعفت طبقه ی پرولتر است، بدون در دست داشتن ابزار سرکوب برای سرکوب مرتجعینی که خواهان بازگشت ارتجاع هستند، بدون یک مبارزه ی واقعی حتی در مرحله ی سوسیالیستی امکان تحقق کمونیسم به تصوری خیالپردازانه تبدیل می شود.
از نظر من کمونیست کمونیسم نه مدینه ی فاضله و دنیای موعود “مهدی”، بلکه یک مرحله ی گریز ناپذیر از تکامل تاریخ بشری است که به اراده ی انسان اگاه و انقلابی خلق می شود. ما کمونیست های پراتیک، برخلاف سوسیالیست های خیال پرداز به انتظار تحقق کمونیسم و به انتظار تحقق امیدها و ارزوهای میلیون ها انسان دست روی دست هم نگذاشته و نمی گذاریم، بلکه ما با اراده ی اگاه خود با اراده ی اگاه هم طبقه یی هایمان، با تلاش بی وقفه برای سازمان یابی عملی و نه صرفن مجازی، با پراتیک انقلابی، با تلاش برای متشکل کردن طبقه ی کارگر، برای تبدیل کردن این ضرورت محتمل به واقعییت مبارزه می کنیم. ما برخلاف مارکسیست های قلابی و دروغین، برخلاف نیروهای اپورتونیستی که خود را به شکل چپ در اورده اند، برخلاف نیروهای موسوم به کمونیستی که بیشتر از خود بورژوازی به کمونیسم ضربه زده اند، در انتظار تکمیل مکانیکی و اتوماتیک تاریخ ننشسته و نخواهیم نشست، بلکه با ارادی انقلابی خود به سبک بلشویک ها و کموناردها تاریخ را خواهیم ساخت.
با این مقدمه تلاش خواهم کرد تفاوت های متدی انچه موسوم به کمونیست است را با انچه که ما مدافع و مبلغ ان هستیم را نشان دهم.
کمونیسم در ایران نیاز به یک بازبینی جدی دارد!
چپ و کمونیسم ایران در طول یک سده ی گذشته مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته که بررسی کل این مراحل در این مجال مجمل نمی گنجد. امیدوارم این بحث باعث شود که افراد و شخصیت های سیاسی دیگر هر کدام از زوایایی دیگر بخشی از این تاریخ را نه از موضع راست بلکه از موضع منفعت طبقاتی طبقه ی کارگر و کمونیسم پراتیک جامعه بازبینی کنند و تفاوت های فحاش سوسیالیسم پرولتری را با چپ بورژوایی و خرده بورژوایی نشان دهند. من به سهم خود تلاش خواهم کرد به بخشی از این تاریخ یعنی دوره ی متاخرتر ان بپردازم.
انچه امروز در جامعه ی ایران به عنوان چپ و کمونیست شناخته می شود، شامل سازمان هایی است که به ظاهر یا تا حدودی پرچم کمونیسم را تا به امروز نگه داشته و تاکنون خود را کمونیست معرفی می کنند. این نیروها از کومه له و بخشی از فدائیان تا شاخه های مختلف کمونیسم کارگری را شامل می شود.
من به شخصه در زمینه ی کومه له به اندازه ی کافی قلم زده و معضلات این چپ ناسیونالیست را بررسی کرده ام. از وارد شدن به بررسی در زمینه ی فدائیان و غیره هم خود داری می کنم.اما انچه اینجا تلاش خواهم کرد نشان دهم،تناقضات واقعی جبهه ی موسوم به کمونیسم کارگری است.
کمونیسم کارگری که از دل مباحثی رادیکال و جدی درون کومه له و حزب کمونیست ایران بیرون امد، در ابتدای امر نقدی کارگری و کمونیستی به نیروهای ان دوره بود و تعبیری که کمونیسم کارگری در ان دوره توسط منصور حکمت به کار برده شد، با تعابیری که امروز پیروان مختلف او هر کدام در جبهه ی به کار می برند کاملن متفاوت است و حتی تعبیر منصور حکمت در متون اولیه ی خود در مورد عبور از مارکسیسم انقلابی به کمونیسم کارگری با تعبیر او در اواخر حیاتش عملن متفاوت بود. در اینجا دلایل ان را با استناد به متون سیاسی منصور حکمت توضیح می دهم.
منصور حکمت در مصاحبه با به سوی سوسیالیسم تحت عنوان تفاوت های ما اعلام می کند که واژه ی کمونیسم کارگری در این مقطع برای جدا کردن کمونیسم کارگری از کمونیسم غیر کارگری اعلام می کند که:
“کمونيسم کارگرى قبلا يکبار خود را در تمايز با سوسياليسم هاى ديگر توضيح داده و بيان کرده است. مانيفست کمونيست اساسا بيانيه اى براى همين کار بود. روش مارکس در مانيفست تفکيک اجتماعى کمونيسم کارگرى از ساير گرايشات است و نه تفکيک مکتبى آن. مارکس آنجا، پس از آنکه کمونيسم کارگرى را بعنوان يک حرکت و جنبش اجتماعى و يک عکس العمل طبقاتى ويژه به جامعه سرمايه دارى توضيح ميدهد، تفاوت هاى اين جنبش را با سوسياليسم طبقات ديگر، سوسياليسم فئودالى، بورژوائى و خرده بورژوائى، برميشمارد. مانيفست کمونيست اين جريانات را نه به مثابه مکاتب، بلکه بعنوان حرکت هاى طبقاتى معين، حاصل شرايط معين و برخاسته از منفعت هاى معينى توضيح ميدهد و مرز کمونيسم کارگرى را با آنها ترسيم ميکند. بعبارت ديگر مارکس ازتقابل جنبش هاى اجتماعى و تنها بر اين مبنى از تقابل آراء و افکار سخن ميگويد.براى مارکس کمونيسم کارگرى يک حرکت بالفعل و عينى و اجتماعى بود که مقدم بر انديشه ها و تلاشهاى خود او وجود داشت و حتى فى الحال رهبران فکرى و فرمولاسيون هاى تئوريکى هم از خود بيرون داده بود. مارکسيسم سر و سامان دادن به اين جنبش، مسلح کردن آن به افق و اهداف روشن و به يک نقد عميق و محکم به جامعه موجود را هدف خودقرار داد. خيلى سريع مارکسيسم به پرچم کمونيسم کارگرى تبديل شد.
ما هم امروز با همين روش مانيفست به جهان نگاه ميکنيم. براى ما کمونيسم کارگرى قبل از هر چيز يک جنبش اجتماعى و عينى است. تنها بر اين مبنا وارد بحث تفکر و سياست ناظر بر اين جنبش و تمايز آن با ساير گرايشات سوسياليستى در جامعه معاصر ميشويم. اين دقيقا عکس نحوه نگرش کليه گرايشات کمونيسم موجود به مساله است. يکى از نمودهاى جدائى اين کمونيسم از طبقه کارگر و کمونيسم کارگرى همين انکار عينيت اجتماعى کمونيسم کارگرى است. براى اينها سوسياليسم کارگرى اشتقاقى از ايدئولوژى سوسياليستى است. مکتب سوسياليستى خالق اعتراض سوسياليستى طبقه کارگر است. اينها مارکسيسم را، حال با هر برداشتى که از آن دارند، منشاء سوسياليسم کارگرى ميدانند. رابطه جنبش و تفکر، جامعه و انديشه، کاملا براى اينها وارونه شده است. اگر اين مارکسيسم را تحريف شده و تجديد نظر شده بدانند، آنوقت ناگزيرند عينيت اعتراض سوسياليستى کارگر را انکار کنند.” (برگرفته از نشریه ی به سوی سوسیالیسم، تفاوت های ما، مصاحبه با منصور حکمت)
متن فوق که به شیوه یی درست تفاوت کمونیسم کارگری را با کمونیسم غیر کارگری نشان می دهد. از نظر همان طور که منصور حکمت کمونیسم کارگری را برای تمایز از کمونیسم استفاده می کند به نوعی کمونیسم را کنکرت تر کرده است و به این شکل تفاوت ان را با دیگر نیروهای موسوم به کمونیست اشکار می کند،کاری که مارکس و انگلس درمانیفست انجام دادند. دقیقن و به درست در جای دیگری اشاره می کند که:
“آنچه من در پاسخ سوالات قبلى شما ميخواستم تاکيد کنم اين بود که کمونيسم کارگرى يک جنبش فکرى نيست که دنبال پايه پراتيکى خود ميگردد، برعکس يک جنبش مادى و پراتيکى متمايز است و به اين اعتبار بايد در يک جدال فکرى عظيم در سطح جامعه نيز حضور داشته باشد. بنابراين تنها وقتى که ما صف اجتماعى خودمان را، بعنوان يک جنبش، در برابر جامعه موجود و کل جنبش هاى اعتراضى ديگرى که از جمله تحت نام سوسياليسم و کمونيسم وجود دارد، به درستى بشناسيم ميتوانيم به يک روياروئى نظرى با اين جامعه و اين جنبش ها پا بگذاريم”.
این مباحث دقیق متاسفانه بعدها جایگاه خود را در نظریات منصور حکمت از دست می دهد. فروپاشی شوروی به مثابه ی سوسیالیسم جعلی و سیستم کاپیتالیسم دولتی و عروج ارتجاعی ترین سیستم هار سرمایه داری باعث شد که تمام کشمکش های واقعی در سراسر جهان تغییر پیدا کند و جهان یک قطبی بعد از دوران جنگ سرد، در نقطه نظرات تک تک سیاستمداران چپ و راست در سراسر جهان تاثیر گذاشت. فروپاشی شوری اگر چه خود نشان از تناقض واقعی نظام سرمایه داری از نوع دولتی ان بود و دیر یا زود باید اتفاق می افتاد، اما خواه ناخواه قطب بندی جدیدی را به جامعه ی بشری تحمیل کرد و روی ادبیات، افکار، برنامه و استراتژی تک تک نیروها تاثیر گذاشت. چه انهایی که در نتیجه ی این فروپاشی اسم کمونیسم و مارکسیسم و لنینسم را از خود بر داشته چه انهایی که تحت نام کمونیسم اما به صورت لاک پشتی عقب نشینی کردند. کمونیسم کارگری به مثابه ی یک نیرو در جوامع اروپایی اگر چه ممکن بود به کشمکش های داخل ایران زیاد مرتبط نشد و هیچگاه نتوانست ان پایگاه و جایگاه مورد نظر حکمت در شروع کارش را پیدا کند،اما عملن می توان مشاهده کرد و با مراجعه به ادبیات ان دوران دید که عقب نشینی های جدی در زمینه ی سوسیالیسم داشته است.
منصور حکمت در برنامه ی یک دنیای بهتر از موضوعی کاملا اخلاقی به تفسیر کشمکش های جهان امروز می پردازد و امید تغییر را امید هزاران ساله ی انسان می داند و کمونیسم کارگری را جنبش انسان های امیدوار به تغییر می خواند.
“تغيير جهان و ايجاد دنيايي بهتر يک اميد و آرمان هميشگي انسانها در طول تاريخ جامعه بشري بوده است. عليرغم رواج ايده هاي قدرگرايانه و خرافي اعم از مذهبي و غير مذهبي حتي در دنياي باصطلاح مدرن امروز، ايده هايي که هريک به نحوي علاج ناپذيري و مقدر بودن وضع موجود را تبليغ ميکنند، زندگي واقعي و عمل روزمره توده هاي وسيع مردم همواره حاکي از يک اميد و باور عميق به امکان پذيري و حتي اجتناب ناپذيري يک آينده بهتر است. اين اميد که دنياي فردا ميتواند از محروميت ها و مشقات و کمبودها و زشتي هاي امروز رها باشد، اين اعتقاد که عمل امروز انسان ها، چه جمعي و چه فردي، در تعيين چند و چون دنياي فردا موثر است، يک نگرش ريشه دار و قدرتمند در جامعه است که زندگي و حرکت توده هاي وسيع مردم را جهت ميدهد.
کمونيسم کارگري قبل از هر چيز به اينجا تعلق دارد، به اميد و اعتقاد انسان هاي بيشمار و نسلهاي پي در پي به اينکه ساختن يک آينده بهتر، يک جهان بهتر، بدست خود انسان، ضروري و ميسر است. ”
کمونیسم مارکس بی شک هیچ سنخیتی با چنین تعابیر اخلاقی از سوسیالیسم ندارد و این پاراگراف که برنامه ی یک دنیای بهتر با ان شروع می شود، نشان از بازگشت کمونیسم کارگری منصور حکمت به سوسیالیسم تخیلی و اتوپیستی ماقبل مارکس است.
در همین برنامه به یک تناقض جدی بر می خوریم از یک طرف منصور حکمت مخالف سقط جنین است و مواضع به کاتولیک ها نزدیک می شود، این در حالی است که بشریت برای تحمیل سقط جنین مبارزه کرده است، از طرف دیگر همزمان که ازمبارزه با فحشا صحبت می کند از کسانی صحبت می کند که به صورت فردی به تن فروشی تن می دهند و معتقد است که اگر این انسان ها به صورت داوطلبانه این کار را بکنند باید توسط دولت ( بخوانید دولت سوسیالیستی مورد نظر او) قرار بگیرند تا توسط باندها مورد سوء استفاده قرار گرفته نشوند. این ایده هم در مقابل با نگرش کمونیستی است که انگلس از ان صحبت کرده است و انگلس معتقد است که در جامعه ی سوسیالیستی فحشا به طور کلی از بین می رود.
نقل قول زیر از برنامه ی یک دنیای بهتر است:
“مبارزه فعال با فحشاء از طريق از ميان بردن زمينه هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي آن و مقابله قاطع با شبکه اي سازماندهي فحشاء، دلالان، واسطگان و باج خورها.
رفع ممنوعيت فروش سکس بعنوان يک شغل فردي و حمايت قانون و نهادهاي انتظامي از اين افراد در مقابل شبکه ها و باندهاي گانگستري، باج خورها و اوباش.
صدور جواز کسب براي افرادي که بعنوان يک شغل فردي مبادرت به تن فروشي ميکنند، مصون داشتن شخصيت و حيثيت آنها بعنوان شهروندان محترم جامعه و کمک به سازمانيابي آنها در سازمان صنفي خويش.
ارائه رايگان خدمات پزشکي ويژه پيشگيرانه و درماني براي مصون داشتن اين افراد از بيماري ها و صدمات ناشي از مبادرت به اين حرفه.
کار آگاهگرانه، ترغيب و مساعدت هاي عملي نهادهاي مسئول دولتي به افراد تن فروش در کناره گيري از اين حرفه، کسب مهارت و آموزش لازم براي اشتغال در بخش هاي ديگر جامعه.”
اگر بخواهم نظریات التقاطی منصور حکمت را با چارچوب نظری مارکسیستی به نقد بکشم و نقل قول هایی که منصور حکمت از مارکس اورده است و تنها فرمول بندی را عوض کرده است بدون اینکه اسم مارکس را بیاورد کنار بگذارم، در واقع چیزی از ایده ها و نظریات منصور حکمت باقی نمی ماند.
ادامه دارد….
این بخش کوچکی از دستنوشته های من در مورد به چالش کشیدن کمونیسم کارگری منصور حکمت و نظریات متاخر اوست. این بحث ها به صورت همه جانبه ادامه خواهد یافت و کلیت سیستم فکری منصور حکمت از موضع سوسیالیسم علمی، مارکسیسم انقلابی و کمونیسم به چالش کشیده می شوند.