حسن معارفی پور – مجموعه مقالات

کردستان عراق و ضرورت دفاع از حزب کمونیست کارگری کردستان
کردستان عراق محل منازعات و کشمکش های قومی، قبیله یی، طبقاتی، مذهبی، حزبی، عشیره یی و غیره است و در این راستا انچه که دیده نمی شود کشمکش کمونیست ها با حاکمیت مافیایی و چاقو کش ناسیونالیسم اسلامی کردی است.
امروز حتی “محققین”ناسیونالیست که ذره یی “وجدان” و “صداقت” دارند و نانشان در گرو دفاع از این یا ان حزب حاکم در کردستان عراق نیست، این را به روشنی اعلام می کنند که تنها نیرویی که به طور واقعی از خاتمه دادن به کشتار زنان، بریدن دماغ زنان، ختنه، بی حرمتی به زن و دفاع از حقوق انسانی کودک و در یک کلام ازادی و برابری دفاع کرده است و می کند، حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان اند. افراد منشعب از این حزب اغلب جذب جنبش ناسیونالیستی اسلامی و ضد انقلابی و مطلقا ارتجاعی گوران یعنی تغییر به سرکردگی یک قاتل کمونیست کش به اسم نوشیروان مصطفی شدند و تیغ تیز انتقاد از حاکمیت بورژوا ناسیونالیستی عشیره یی کردستان برداشته و یا به طرف حزب شیوعی (کمونیست سابق وابسته به شوروی) که با احزاب اسلامی در کردستان عراق تفاوت میلمتری دارد، چرخش پیدا کردند. در این گیر و دار کومه له_ سازمان کردستان حزب کمونیست ایران هم به مثابه ی یک جریان به اصطلاح چپ به خاطر وابستگی مالی به اقلیم کردستان و به بهانه ی اینکه کردستان عراق حوزه ی اصلی فعالیت ما نیست و ما باید دیپلماسی خود را با احزاب قمه کش کرد ادامه دهیم تا بتوانیم ماندگاری خود را اینجا تضمین کنیم، در مقابل کشتار 12 هزار زن بر اساس امارهای رسمی که اغلب اماری ناقص اند و گفتنی است امار زنان قربانی از بیست هزار نفر هم گذشته است، سکوت را اختیار کرده و سیاست شب نشینی با قاتلانی که خود در راس این احزاب هستند را پیشه کرده است.
به اصطلاح روشنفکران کرد که اغلب کتاب های حجیم و قطور بی مایه می نویسند و از پست مدرنیسم فوکویی و نیهلیسم نیچه و فلسفه ی فاشیستی مانند هایدگر صحبت می کنند، به خاطر استخوانی که بارها توسط بعثی های سابق متشکل در سازمان های اطلاعاتی وابسته به احزاب کردی حاکم، لیسیده شده است و بعد برای این “روشنفکران” پفیوز پرت شده است، اعلام می کنند که در کردستان عراق چیزی به اسم مساله ی زن وجود ندارد و انان در واقع همواره در کنار حاکمیت مشغول تبلیغات راسیستی و فاشیستی علیه کمونیست ها و حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان بوده و هستند و یکی از مشغله های این به اصطلاح روشنفکران پفیوز روی اوری به عرفان و تاسیس انجمن پاستوریزه کردن اسلام سیاسی و بازگشت به فلسفه ی اسلامی سهروردی و بنیان گذاشتن موسسه ی “فلسفی سهروردی” است.
فاروق رفیق از پفیوز ترین “روشنفکران” کرد است که همواره مشغول تبلیغ و کینه توزی و نفرت پراکنی علیه کمونیست ها بوده است. مریوان وریا قانع و بختیار علی و نویسندگان روزنامه ی دست راستی “ئاوینه” (آِیینه) و نویسندگان مجله ی لفین و اساتید دانشگاه دانشگاه های سلیمانیه و اربیل که اکثریت قریب به اتفاقشان خودفروشانی بیش نیستند که از نظر من با یک بسیجی تفاوتی ندارند، از زمره ی این پفیوزهای به اصطلاح روشنفکر هستند.
در مقاله یی که در سال 2011 در جواب به یکی از اعضای حزب کمونیست ایران و کومه له که از لحاظ موضع گیری سیاسی از حزب دمکرات و سازمان زحمتکشان راست تر است نوشتم، به روشنی دلایل عدم توده یی نشدن کمونیسم در کردستان عراق را باز کرده ام و سعی کرده ام با یک بحث واقعی ریشه های انزوای کمونیست ها در کردستان عراق را زیر ذره بین قرار دهم.
بدون شک کسی که ذره یی صداقت انسانی و نه الزاما کمونیستی داشته باشد، نباید در این شک کند که حزب کمونیست کارگری کردستان و عراق علیرغم تمام کمبودهایشان، تنها روزنه ی روشنایی در تاریکستان مطلق و در وضعیت جهالت مطلقی است، که به کردستان و عراق تحمیل شده است و تمام احزاب دیگر، با هر میزان از ادعایی که داشته باشند، مرتجع، جلاد، جنایتکار و خونخوار هستند و تاریخچه ی این احزاب از اتحادیه ی میهنی گرفته تا حزب دمکرات و عشیره ی بارزانی و جریان تغییر(گوران) تا فاشیست های اسلامی متشکل در سه جریان جنبش اسلامی، جماعت اسلامی و وحدت اسلامی، چیز جز توحش و خشونت و زن کشی و انسان فروشی و غیره نبوده و همگی جز جانیان و تبهکاران و قاتلان زنان و کمونیست ها بوده و هستند.
در زیر شما را به خواندن مقاله یی که سال 2011 نوشته ام دعوت می کنم.
حسن معارفی پور
09.01.2016ژورنالیسم زرد بی ابرو تر از این حرف هاست که اصلا بخواهم در موردش بنویسمفاشیسم ترکی و داعشیسم اردوغانی
دولت اردوغان فاشیست تا چند سال پیش به عنوان نمونه ی خوب اسلام “صلح طلب” چه توسط غرب و چه توسط دولت های منطقه و چه توسط اراذل و اوباش اسلامی در کردستان عراق معرفی می شد.
دولت فاشیست ترکیه که ترکیبی از داعشیسم اسلامی و فاشیسم ترکی و پان ترکیسم است، رویای بازگشت به دوران امپراتوری عثمانی و سلطان عبدالحمید دوم را در سر می پروراند، کسی که به همراه دیگر سلاطین جنایتکار همچون تالت پاشا پروژه ی جنوساید ارامنه را پیش برد. اتاتورک به عنوان اولین رئیس جمهور ترکیه مدرن، همچون یک الگو مورد استفاده فاشیست های المانی قرار گرفته شد و از جنایت های او کپی برداری شد. اردوغان فاشیست و جنایتکار با کشتار مردم بی دفاع کردستان دقیقا در تلاش برای تثبیت یک حکومت فاشیستی مطلق از جنس دولت ناسیونال سوسیالیست المان است و بی دلیل نیست که الگوی حکومتی هیتلر را به عنوان یک الگوی موفق معرفی می کند.
برخورد نیروهای پلیس ترکیه با مردم کردستان، اگر جنایتکارانه تر و وحشیانه تر از جنایات هیتلر وسرکوب کمونیست ها و یهودی ها توسط نازی ها نباشد، بی شک کمتر از ان نیست و این اقدام با دستور رهبری حزب اک پ صورت می گیرد. اکثر مردم ترکیه متاسفانه همچنان تفکرات فاشیستی و پان ترکیستی داشته و این سرکوب وحشیانه همچنان در سطح وسیع محکوم نشده و به چالش کشیده نمی شود.
اگر بخش زیادی از مردم ترکیه فاشیست نبودند، بدون شک اردوغان را قبول نمی کردند.
باید به این توحش خاتمه داد و راهی جز مبارزه ی مسلحانه ی توده یی در سطح وسیع برای نابودی دولت فاشیست ترکیه وجود ندارد.
دولت های غربی و ناتوی جنایتکار چشم خود را به روی این جنایات و این جنوساید در قرن بیست و یکم بسته اند.
رسانه های رسمی که شب و رزو مشغول پخش یک خبر دستمالی چند تا دختر در شهر کلن المان هستند، هیچ کدام در مورد این جنایت خبری منتشر نمی کنند.
نابود باد فاشیسم اردوغانی
شرمتان باش حقوق بشری های تبهکار
رسانه های رسمی را بایکوت کنید

چرا در کردستان عراق کمونیسم از تحولات دور ماند؟!! شما دلایلش را ذکر نکردی آقای بزرگپور؟!!!!
اقای جمال بزرگپور از فعالین حزب کمونیست ایران و کومه له، مقاله ایی را تحت عنوان اینکه چرا در کردستان عراق، کمونیسم از تحولات دور ماند؟ نوشته است که قرار بوده در این مقاله دلایل را توضیح بدهد، اما هیچ دلیلی واقعی که دور بودن کمونیسم یا حاشیه یی بودن ان را توضیح دهد، از سوی ایشان در این مطلب ارائه نشده است.
ظاهرن این مقاله، که درای غلط املایی زیادی هم می باشد در نقد متد حزب کمونیست کارگری و کمیته ی کردستان این حزب ( ایسکرا) نوشته شده است و سعی شده با نقد انها دلایلی که مانع توده ایی شدن کمونیست در کردستان عراق شد را توضیح بدهد ، اما من این مقاله را چندین بار زیرو رو کردم به جز یک دلیل کهنه که بیشتر از دو دهه است کومه له ان را تکرار می کند، هیچ دلیل واقعی و یا ذهنی ارائه نشده است . من شخصن کاری به نوشته های هپروتی حزب کمونیست کارگری و تحلیل های ماوراء بنفشی انان در مورد پدیده های اجتماعی و نقش کمونیست ها در کردستان عراق ندارم و هیچگونه همسویی با این گونه تحلیل ها ندارم، انها به حرکتی حتی ارتجاعی برچسپ انقلابی زده و تلاش می نمایند که سرخوردگی هایشان از رسیدن به قدرت سیاسی را با تحلیل های سراپا ذهنی و به دور از واقعیت جبران نمایند.اما در مورد تحلیل کومه له و کل افراد وابسته به این جریان در زمینه ی دلایل توده ای نشدن کمونیسم در کردستان عراق، باید بگویم که کومه له ی شیفته ی مام جلال و نزدیک به اتحادیه ی میهنی، همیشه توده ایی نشدن کمونیست را به کمونیسم کارگری و “هزیمت انان” در دهه ی 90 میلادی ربط می دهد و به این شکل خیال خود را از هر گونه تحلیل واقعی و مارکسیستی رها کرده و بیش از دو دهه پاسیفیسم و اردوگاه نشینی و قهوه خانه داری را با این دست تحلیل های مبتذل و سطحی توجیه می کند. همان طور که گفته شد،تنها دلیلی که اجتماعی نشدن کمونیسم در کردستان عراق را از نظر اقای بزرگپور توضیح می دهد، همین دلیل کهنه یی است که کومه له، تاکنون بعد از بیش از دو دهه، ان را تکرار می کند.
اما چرا کومه له خود را به کوچه ی علی چپ می زند و تمام کاسه کوزه ها سر کمونیسم کارگری می شکند.؟ اگر در تحولات سالهای اوایل دهه ی 90 میلادی کمونیسم کارگری دلیل توده ایی نشدن چپ بود چرا بعد از بیست سال واندی شما کومه له نتوانستید با تبلیغاتتون یک درصد جامعه ی کردستان عراق را با خود همراه کنید؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چرا شما نتوانستید بخش اندکی از جامعه را با سیاست های خود هدایت کنید و به انان خط بدهید؟ چرا شما بعد از سالها حضور در کردستان عراق نتوانستید تاثیری بر فرهنگ ضد زن، عشیره ایی و عقب مانده ی مردم حتی دور و بر مقرتان بگذارید؟
چرا شما نتوانستید نیرویی باشید که جلو کشتن دهها هزار زن در این جامعه را بگیرید؟
چرا با تبلیغاتتون نتوانستید جلو ختنه شدن دختران را بگیرید؟
چرا نتوانستید وزنه ایی باشید، که چپ و کمونیست عراق به شما اعتماد کند؟
چرا نتوانستید جلو تصویت قوانین ضد زن و ضد بشری پارلمانی را بگیرید؟
چرا نتوانستید جلو کشتار کمونیست ها به دست دوستانتان در رهبری اتحادیه ی میهنی و حزب دمکرات در روز روشن را بگیرید؟
و هزاران چرای دیگر؟
کومه له به راحتی جواب می دهد که ما در این جامعه ” مهمان ” هستیم و اولویت برای ما کردستان ایران است. به این شیوه خود را از زیر بار مسئولیت هایی که بر دوش او گذاشته می شود، خالی می کند، اما نقدهای بی امانی که در این اواخر از جانب نیروهای اکتیو و کمونیست حاضر در صحنه ی کردستان عراق به کومه له شد، نشان داد که این جواب ها و جواب هایی از این قبیل نمی تواند برای مردم به پا خواسته از حکومت جنایتکار، ضد زن و عشیره ی کردستان عراق قابل قبول باشد.
اما برگردیم به مقاله ی اقای بزرگپور و تحلیل های کومه له، در زمینه ی عدم توده یی شدن کمونیست در کردستان عراق. از نظر من این دست تحلیل های سطحی وقهوه خانه ایی کومه له و اقای بزرگ پور،نمی تواند واقعیت جامعه ی کردستان را در طول دو دهه ی گذشته توضیح دهد. در مورد جنگ خلیج هم باید بگویم که همان طور کمونیسم کارگری در ان دوره به درست تشخیص داد، تحولات ان دوران به رهبری امریکا و هژمونی ناسیونالیسم کرد بود و اخر سر این ناسیونالیست ها بودند که قدرت را به دست گرفتند نه کمونیست ها. در روزها و ماههای قبل از قیام در شرایطی که شوراهای کارگری در جامعه ی کردستان، یکی پس از دیگر به صورت قارچ رشد می کرد و عمری بیشتر از قارچ نداشت، کمونیست های کردستان چگونه می توانستند در چنین جامعه ایی که هیچ گونه اگاهی طبقاتی، عامل پیوستن مردم به شوراها نبود و شوراها علیرغم رشد هرمی شان به همان شکل در اسرع وقت نابود می شدند ودر احزاب ناسیونالیست و قومپرست ادغام می شدند، قیام توده ایی ، انچه در ادبیات ناسیونالیست ها( راپه رین ) نام گرفت، را در راستای منافع چپ و کمونیست کردستان سازمان دهی کنند و قدرت سیاسی را به دست بگیرند؟!
از نظر من این تحولات کاملن تحت هژمونی ناسیونالیست ها بود و امریکا نقش اساسی در به قدرت رسیدن احزاب قومپرست و چاقو کش ناسیونالیست کرد را داشت. در این تحولات ناسیونالیست های قومپرستی همچون جلال طالبانی و اتحادیه ی میهنی کردستان به همراه مسعود بارزانی با کفش پلاستیکی و ملیشیایی بی سواد ، از کوه ها بر می گشتند و چون قبلن خوش خدمتی و چاکرمنشی خود را به امریکا ثابت کرده بودند، از تمام امکانات برای رسیدن به قدرت سیاسی برخوردار می شدند. در شرایطی که چپ و کمونیست کردستان به دلیل انکه از پایین ترین امکانات سازمانی، نیروی مسلح و ….. محروم بود روز به روز از قدرتش کاسته می شد و دامنه ی نفوذش کمتر می شد.
اقای بزرگپور اگر شما از جواب سوال خودتان فرار می کنید و تنها با تکرار یک مسئله می خواهید حوادث بیست سال گذشته را توضیح دهید دچار اشتباه شده اید. حزب شما و شما که امکانات مادی و تبلیغاتی و
تمام مخارجتان توسط ” حکومت کردی” تامین می شود و شما هم به عنوان یک “اپوزیسیون کورد”، و برادر مام جلال و دیگر سرکوبگران امروزی در ” حکومت حریم ” کردستان عمل می کنید، و همواره به عنوان مشاور این حکومت ظاهر شده اید، نمی توانید منافع مشترکی با کارگر و کمونیست کردستان عراق داشته باشید، همچنین جواب اینکه چرا کمونیسم در کردستان عراق توده ایی نشد، نمی تواند پیش شما به مثابه ی مدافعین ناسیونالیست های حاکم در کردستان عراق، باشد.
اما چرا کمونیسم توده ایی نشد؟
جواب این سوال و سوالاتی از این قبیل را تنها کسانی می توانند بدهند که منافع مشترکی با طبقه ی کارگر و کمونیست های کردستان و عراق داشته باشند و به عنوان مخالف وضع موجود در کردستان عراق عمل نمایند نه کسانی که هرگونه تغییر در ارایش سیاسی کردستان عراق را به ضرر خود ارزیابی می کنند و بهترین حالت ممکن برای انها همین حالت معلق و حاکم بودن اوباش ناسیونالیست در کردستان و عراق است.
شما و حزبتان ،هرگونه تحول انقلابی را مساوی با به خطر افتادن نان و اب و به گرو گرفتن زندگی مجموعه ایی انسان در تشکیلات کردستان حزبتان می دانید، مسلم است که نمی توانید از کمونیسم و کارگر کردستان دفاع کنید و همیشه حفظ وضع موجود را به نفع خود ارزیابی می کنید، به همین دلیل نمی توانید به توده ای شدن کمونیسم در کردستان عراق خوشبین باشید و حتی رشد کمونیسم کارگری( که از نظر من خیلی کند صورت گرفته و میگرد)، را به ضرر خود می دانید و همیشه به عنوان دشمن سر سخت اما غیر سیاسی کمونیسم کارگری در کردستان عراق ظاهر شده اید.
من در سطح کلی به این سوال شما سوالی که شما مطرح کرده و نتوانسته اید به ان جواب بدهید،جواب خواهم داد، در ادامه، متد محافظه کارانه ی شما که از هرگونه نقد به حکومت حریم کردستان پرهیز نموده و همچون دیگر دوستانت در کومه له، کمونیسم کارگری را عامل اصلی توده ایی نشدن کمونیسم معرفی نموده اید، نه سرکوب حکومتی و تبلیغات انتی کمونیستی و غیره به چالش می کشم و تلاش خواهم کرد تا درک غلط شما ار از این سوال و سوالاتی از این قبیل را با نقد های جدی بررسی نمایم.
دلایل توده ایی نشدن کمونیسم را باید در سه سطح بررسی کرد:1. سطح جهانی 2. منطقه ایی و 3. اوضاع حاکم در عراق و کردستان
به نظر من در یکی دو سه دهه ی گذشته با سر براوردن موج نئولیبرالی( تاچریسم و ریگانیسم)، در نتیجه ی بحران دولت رفاه در بیشتر کشورهای سرمایه داری در اروپا و…،سوسیالیسم طبقه ی کارگر نیز به مثابه ی یک نیروی رادیکال و جدی که، در مقعطی توانسته بود مطالبات حداقلی خود را به دولت های سرمایه داری تحمیل نماید، دچار عقب نشینی شده و با فروپاشی سرمایه داری دولتی و سقوط دیوار برلین، این ضربات به پیکره ی چپ و کمونیسم در سراسر دنیا دوچندان شده و مرگ سرمایه داری دولتی در ان مقطع از جانب مدیای غربی و تئوریسین های ابله بورژوازی و نان به نرخ روز خور با مرگ کمونیسم و شکست کمونیسم تداعی شد و تاکنون بعد از گذشت دو دهه از فروپاشی شوروی هنوز تبلیغات و جنگ سرد ضد کمونیستی از جانب مدیای غربی، نوکر و دیگر نهادهای وابسته به سرمایه داری جهانی ادامه دارد.
در شرایطی که در بیشتر دنیا مردم شعار مرگ کمونیسم را سر می دادند کردستان عراق به عنوان پایگاه کمونیسم و به عنوان یکی از قوی ترین قطب های کمونیستی عمل می کرد. اما این شرایط نمی توانست در کردستان عراق تداوم یابد در صورتی که چپ و کمونیسم در منطقه تقویت نشود و قدرت سیاسی به دست کمونیست های نیفتد. در شرایطی که شوروی سقوط کرده بود و امریکا به عنوان یکه تاز میدان، دنبال بهانه ایی بود تا زور بازویی به جهانیان نشان دهد و یکه تازی خود را ثابت کند، به بهانه ی حمله ی صدام حسین به کویت، عراق را اشغال نمود و با متحدان خود (نیروهای ناسیونالیست کرد)، توانست افق مبارزاتی مرد م در کردستان عراق را به طرف خود بچرخاند و با زور پول، امکانات و غیره، ایدئولوژی کثیف ناسیونالیستی و قومپرستی که موید نئولیبرالیسم جهانی بود، را به خورد مردم بدهد و نئولیبرالیسم و انتی کمونیسم درمقابل کمونیسم در کردستان پیروز گردد.
در سالهای بعد از فروپاشی دیوار برلین، تاکنون در کردستان عراق چرندیات لیبرال های جهانی و خزعبلات میدیای غربی از جانب احزاب قومپرست و چاقوکش حاکم در کردستان عراق نشخوار می شود و به خورد مردم کردستان داده می شود.
مدارس، دانشگاه ها، بازار و محیط کار به مکانی برای مغز شویی انسان ها تبدیل شده است که در ان فرهنگ پوسیده ی ناسیونالیست کورد و خاطرات حماقت امیز و حلقه به گوشی های امثال ملا مصطفی بارزانی و شرخر های لمپنی چون جلال طالبانی و ارازل و اوباش دور و برشان، به عنوان تاریخ به صورت اسطوره وار به خورد مردم داده می شود.
در شرایطی که، از نوکران رژیم های شاهنشاهی، خادمین جمهوری اسلامی، دولت ترکیه، سوریه و متحدین استراتژیک امریکا قهرمانان کاریزماتیک ساخته می شود و امکانات عظیم این منطقه صرف مدیای بی ارزش مغز شویی و شبه فاشیستی کوردی می شود و کمونیسم جامعه با پایین ترین امکانات تبلیغی و اطلاع رسانی، بزرگترین محدودیت های امنیتی، مالی و غیره به فعالیت ادامه داده، چگونه می توان انتظار داشت که کمونیسم بتواند در چنین شرایطی توده ایی شود!!. در شرایطی که فراعنه ی ناسیونالیست کورد بر دریایی از صورت باد اورده ی ناشی از پول نفت و کمک های مالی دول غربی تکیه زده اند، کمونیست ها به صورت خود کفا با حداقل ام�
�انات، با سرکوب ،ترور ، توحش، حمله ی نظامی و کشتار در روز روشن روبرو بوده اند. در شرایطی که ناسیونالیسم هژمونی اش توسط امریکا تثبیت شده بود و در شرایطی که کوردایتی، اخلاقیات کوردی، جامانه ی کوردی، کمربند کوردی، ادامس کوردی و تخم مرغ کوردی و ……………. از طریق مدیای حاکم به مقدسات مردم تبدیل شده بود و هر چه غیر کوردی بود را با عناوین تحقیر امیز از قبیل عجم و … مسخره می کردند چگونه کمونیست که نوید دهنده ی دنیایی به دور از قومیت،مذهب، رنگ پوست ،نژاد، ناسیونالیسم و دیگر ایدئولوژی های دست ساز بشریت نامتمدن است، می تواند زمینه ی توده ایی شدن را پیدا کند؟
در این شرایط کمونیست ها که، برای متحد کردن کارگران و زحمتکشان کردستان تلاش می کردند، با موج عظیمی از تبلیغات ضد کمونیستی و شوینیستی روبرو می شدند، که گذر از ان و تلاش برای پاک کردن ذهن توده ها از این سموم کثیف و ضد بشری نیاز به دهها سال کار و فعالیت و تبلیغات و حتی انقلاب عظیم فرهنگی داشت.
در شرایطی که طبقه ی کارگر کردستان الوده به سموم ناسیونالیسم کورد بود، تبلیغ انترناسیونالیسم پرولتری و کمونیسم نمی توانست زیاد تاثیر گذار باشد و حتی با نوعی تنفر از جانب اقشار لمپن پرولتاریا و ملیسشای مزد بگیری که از روی ناچاری و بیکاری به این کار روی اورده بود،روبرو می شد.
در شرایطی که احزاب چاقوکش حاکم برای انکه در رقابت با جریانات اپوزیسیون اسلامی کرد جا نمانند، مشغول مسجد سازی بودند و از طریق همین مساجد کهنه ترین و ارتجاعی ترین خزعبلات و مخدارت را در گوش مردم می خوانند، چپ و کمونیست جامعه تریبونی برای تبلیغ اندیشه های رادیکال خود نداشت و رادیوی حزب کمونیست کارگری هر روز مورد اماج نظامی اوباش و نیروهای حاکم درکردستان عراق، قرار می گرفت. روزنامه های کمونیستی یکی پس از دیگری توقیف می شد.
در شرایطی که اسلامی ها و مرتجعین ادمکش وابسته به جمهوری اسلامی از بیشترین امکانات تبلیغی، مادی،برخوردار بودند و از لحاظ امنیتی هم کمترین مشکل برایشان ایجاد می شد، کمونیست ها هیچکدام از این امکانات را نداشتند.
در شرایطی که اسلامی های مرتجع با توجه به امکاناتی که داشتند مشغول پخش غذا و پول در بین اقشار کم درامد جامعه بودند، کمونیست ها توانایی اداره ی یک رادیوی محلی یا یک روزنامه را هم نداشتند.
دوست عزیز اقای بزرگپور تاریخ بیست سال گذشته از هر لحاظ چه در بعد جهانی،چه منطقه ایی و چه کردستانی گواه این است که این نه ” شکست و هزیمت” کمونیست کارگری ایران و تاثیرات ان بر کمونیسم کارگری عراق، بلکه سرکوب، تبلیغات ضد کمونیستی، عروج نئولیبرالیسم جهانی، اشغال عراق توسط امریکا و دهها دلیل واقعی دیگر مانع رشد کمونیسم و دور افتادن کمونیست ها از قدرت سیاسی شد.
در مورد تحولات اخیر هم باید بگویم که این تحولات ناشی از شکست و بمبست نظام سرمایه داری در سطح جهانی، بمبست نئولیبرالیسم و بحران نظام سرمایه داری در سطح جهان و تحولات و انقلابات شمال افریقا و خاورمیانه بوده و است. کمونیست ها در کردستان علیرغم قلت نیرو و هر ضعفی که داشته باشند همواره تلاش نموده اند یک پای ثابت حرکت های انقلابی در این جامعه باشند و همواره در صف مقدم مبارزات رادیکال و کارگری در این جامعه قرار داشته اند. اگر طبقه ی کارگر در کردستان عراق نتوانسته تاکنون خود را از توهمات ناسیونالیستی و قومپرستی رها کند در حقیقت به دلیل غالب بودن فرهنگ حاکم از طریق مدیای ناسیونالیستی و مغلوب بودن کمونیست ها در این جامعه در بین سگ و گرگهای رنگارنگ بورژوا ناسیونالیست است و نه فقط ضعف کمونیست ها.
به نظرمن کمونیسم کارگری در کردستان عراق دارای اشکالات زیادی است و نقدهای اساسی هم وارد استف که اگر لازم باشد در مطلبی دیگر به ان خواهم پرداخت، اما همین را اشاره می کنم که در شرایطی که روبنای سیاسی حاکم در جامعه ی کردستان قبیله ایی و عشیره ایی بود و اسلحه حرف می زد، کمونیست ها نباید متوهم می شدند که تنها با کار در اتحادیه های کارگری و ار طریق مبارزه در محیط کار می توانند به قدرت برسند، در شرایطی که تمام احزاب از احزاب حاکم گرفته تا اپوزیسیون اسلامی اسلحه به دست گرفته و قدرت خود را با زور اسلحه نشان می داد، کمونیست ها باید یک تشکیلات وسیع مسلح پرولتری درست می کردند و هرگونه تعرض از جانب ارازل و اوباش حاکم و اپوزیسیون اسلامی و دیگر نیروهای مرتجع را با اسلحه و به شیوه ای قهر امیز پاسخ می دادند، در این شرایط کمونیست ها می توانستند وزنه ایی قوی در تحولات اجتماعی باشند و در انتقال قدرت نقش زیادی ایفا نمایند.
حسن معارفی پور

!
در باره ی استقلال کردستان ترکیه
هر کس که ذره یی انسانیت در وجودش باشد، با هر میزان دوری و نزدیکی به مواضع پ ک ک، لازم است فاشیسم ترک و توحش دولت نئوعثمانی و فاشیسم اسلامی اردوغان، علیه مردم کردستان ترکیه را محکوم کند. کسانی که به بهانه ی ناسیونالیست بودن و مماشات جو بودن پ ک ک، این کشتار وحشیانه و توحش فاشیستی را محکوم نمی کنند، اگر مستقیم از کشتار وحشیانه ی مردم کردستان ترکیه دفاع نکنند، غیر مستقیم مشغول آب ریختن به جویبار کثیف فاشیسم ترکی و اسلامیسم داعشی در ترکیه هستند.
من به شخصه بر این عقیده ام که پ ک ک یک جریان ناسیونالیست و بعضا ارتجاعی و مماشات جو است و به هیچ وجه تاریخ درخشانی ندارد و هیچ گاه نمی تواند مورد اعتماد نیروی چپ و کمونیست جامعه باشد، اما اینجا بحث بر سر این است که توده ی مردم کشته می شوند و در این میان تنها پ ک ک است که نیروی نظامی مسلح دارد و می تواند از کشتار بیش از پیش توده ی مردم جلوگیری کند.
راه حل مساله ی کرد در کردستان ترکیه به هیچ وجه دست پ ک ک نیست و پ ک ک اتفاقا خود نیرویی است که حل این مساله به شیوه ی رادیکال را همیشه به اینده ی نامشخص سپرده است و زیگزاگ های پی در پی اوجالان و پ ک ک و نزدیک شدن به ایران و صلح با ترکیه و خلع سلاح این سازمان به دستور رهبری و دوباره از سرگیری مبارزه ی مسلحانه همه و همه نشان از نداشتن یک استراتژی روشن و بی برنامگی پ ک ک در طول سالیان سال هستند.
با تمام این مسائل چپ و کمونیست جامعه، انسان های ازادی خواه و برابری طلب و مخالفین فاشیسم و راسیسم، باید در سطح وسیع این کشتار را محکوم کنند و نه تنها محکوم کنند، از سازماندهی مبارزه مسلحانه و قیام توده یی علیه فاشیسم ترکی و داعشیسم اردوغانی توسط مردم کردستان و پ ک ک حمایت کنند.
کردستان ترکیه باید به صورت یک کشور مستقل دراید و حل منازعات دولت فاشیست ترک با مردم این منطقه تنها از طریق استقلال سیاسی و اقتصادی کردستان می گذرد.
چپ ها، کمونیست ها و انارشیست های ترک هم لازم است در سطح وسیع برای به زیر کشیدن فاشیسم نئوعثمانی اردوغان با مردم کردستان ترکیه متحد شده و از هر طریق برای استقلال فوری کردستان ترکیه بکوشند.
مساله ی کردستان ترکیه با کردستان عراق که در انجا ناسیونالیسم مافیایی کرد و مزدوران دولت های منطقه با پروژه ی “استقلال” مشغول بازرگانی هستند، کاملا متفاوت است و دفاع از استقلال کردستان ترکیه با دفاع از استقلال کردستان عراق متفاوت است. اتفاقا کمونیست های کردستان عراق بیست سال است که شعار استقلال کردستان به شعار اصلی و استراتژیک انان تبدیل شده است و شخص منصور حکمت رهبر جریان کمونیسم کارگری در این زمینه برای انان جزوه نوشته است.
دفاع از استقلال کردستان ترکیه دفاع از هویت انسان هایی است که ده های زیادی است آسمیله می شوند و هویت و موجودیت انان به عنوان شهروند انکار می شود. دفاع از استقلال کردستان ترکیه دفاع از کرامت انسانی انسان و تلاش برای بازگرداندن کرامت انسانی انسان های این منطقه به انان است. دفاع از استقلال ترکیه بر باد دادن رویاهای فاشیستی اردوغان (بازگشت به امپراتوری عثمانی) است. دفاع از کردستان ترکیه بر باد دادن رویاهای ناسیونالیسم کرد مماشات جو و رفورمیست هم است، که همواره ستم ملی را دلیلی برای حقانیت دادن به ایدئولوژی ناسیونالیستی بورژوایی خود کرده است و دفاع از استقلال کردستان ترکیه بدون شک می تواند در اینده به عمیق تر شدن مبارزه ی طبقاتی بین پرولتاریا و بورژوازی در این منطقه خدمت کند به و حاشیه یی شدن ناسیونالیسم کرد بیانجامد.
حسن معارفی پور

خفه شو پفیوز
در جواب به اکبر گنجی، لیبرالی که مدافع خشونت عملی و ضد انقلابی است ولی منتقد رادیکالیسم “خشونت” زبانی است.
اکبر گنجی از موضع بی نهایت راست و ضد انقلابی یک مقاله علیه لنین نوشته است و لنین را به خشونت زبانی متهم کرده است. اگر کسی سابقه ی این جنایتکار ادمکش را بررسی نکرده باشد و نداند که ایشان عضو سرکوبگرتن و درنده ترین ارگان جمهوری اسلامی یعنی سپاه پاسداران بوده است، با خواندن این “مقاله” که در سایت رادیوی “بی طرف” زمانه هم منتشر شده است، به این نتیجه می رسد که ایشان انسانی نازک طبع و “آزادی خواه” است!!!
گفتنی است که اکبر گنجی زمانی که در سپاه پاسداران بود بر روی صورت دخترانی که یک تار مویشان بیرون بود اسید می پاشید و حتی کسانی که درون نظام بوده اند ایشان را به خاطر این کارها “سرزنش” کرده اند!!
اکبر گنجی در سال 1363 از سپاه بیرون امده و با سعید حجاریان بنیان گذار وزارت اطلاعات رابطه ی نزدیکی داشته است.
اکبر گنجی بعد از بیرون امدن از سپاه وارد وزارت فاشیستی ارشاد می شود و در سال 1366 به عنوان کارمند “خانه ی فرهنگ ایران” به انکارای ترکیه می رود.
اکبر گنجی بعدها به خاطر اصلاح طلب شدن زندان شد و کشور را ترک کرد و از جانب دولت های جنایتکار جایزه ی “قهرمان ازادی مطبوعات” را هم دریافت کرد!!
تلاش گنجی و سازگارا در دوران اعتراضات جنبش سبز جذب “سپاهی” های معترض درون نظام بود!!
بر همه ی کسانی که الفبای سیاست را بلد باشند روشن است که اکبر گنجی یک جنایتکار عملی و کسی است که خشونت سیستماتیک را در درون یکی از سرکوبگرترین و جانی ترین نظام های اواخر قرن بیست و اوایل قرن بیست و یکم علیه مخالفین سیاسی نظام جمهوری اسلامی به کار گرفته است و این سازمان جواب مخالفین سیاسی اش را نه با “ادبیات خشن” بلکه با گلوله و طناب اعدام داده است و اکبر گنجی “افتخار” انسان کشی سیستماتیک و خشونت وحشیانه را در کارنامه ی خودش ثبت کرده است.
همانطور که گفتم اکبرگنجی البته خود به خاطر گرایشات اصلاح طلبانه اش از جانم همین سیستم به زندان محکوم شده است، اما این مساله ی دیگری است و به جنگ درون جناحی حاکمیت جمهوری اسلامی برمی گردد و دلیلی بر “ازادی خواه” بودن این جنایتکار نیست.
اکبر گنجی با ریز کردن مجموعه یی نقل قول از مجموعه اثار لنین به خصوص کتاب دولت و انقلاب یکی از درخشان ترین کتاب ها و تئوریک ترین بررسی ها در مورد دولت که توسط لنین نوشته شده است، می خواهد نشان دهد که کمونیست ها خشونت زبانی به کار می برند و این خشونت زمانی ممکن است به خشونت فیزیکی تبدیل شود!
تاریخچه ی لیبرالیسم به خصوص در فرمت جدید ان چیزی جز کشتن انسان ها نیست. تمام جنگ هایی که در این اواخر صورت گرفته است توسط نیروهایی که جناب اکبرخان گنجی هم خود مزدور و وابسته به انان است صورت گرفته است.
پینوشه ی فاشیست، هزاران انسان مبارز و انقلابی را در روز روشن و با چراغ سبز نئولیبرالیسم به گلوله بست و از خون کمونیست ها جویبار درست کرد.
حکومت جنایتکار و نئولیبرال امریکا در طول چند دهه ی گذشته و به ویژه پس از فروپاشی شوروی، هر حرکت انقلابی و هر تلاش برای تغییر انقلابی را در هم کوبیده و با الترناتیو سازی ارتجاعی و نئولیبرالی در راستای سیاست های بورژوازی جهانی به پیش رفته است و هر حرکت ازادی خواهانه را در نطفه خفه کرده است.
جنگ اول عراق، جنگ دوم عراق، ساپورت طالبان، جنگ افغانستان، حمایت از الترناتیو نئولیبرالی در لیبی، حمایت و ساپورت داعش در عراق و سوریه و تلاش برای تحمیل الترناتیو نئولیبرالی به اکراین و حمایت از فاشیست ها در این کشورعلیه روسیه و تحمیل پروژه های سرمایه داری نئولیبرالی بعد از جنگ سرد برای نابودی جهان در صورت عدم قبول این الترناتیو از طرف کشورهایی که شورش و طغیان در انجا شکل گرفته است.
مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست می نویسند: “بورژوازی از طريق تکامل شتابناک ابزارهای توليدی و سهولت بی‌وقفۀ ارتباطات، همه را، حتی بدَوی ‌ترين ملت‌ها را به درون تمدن می‌کشاند. قيمت‌های نازل کالاهايش، توپخانه سنگينی‌اند که با آنها بورژوازی همه ديوارهای چين را با خاک يکسان می‌کند و سرسختانه ‌ترين غريبه ‌ستيزی بربرها را به زانو در می‌آورد. او همه ملت‌ها را ناگزير می‌کند که اگر نابودی خود را نمی‌خواهند، شيوه توليد بورژوائی را بپذيرند؛ آنها را مجبور می‌کند به اصطلاح، تمدن را به خود راه دهند، يعنی که بورژوا بشوند. در يک کلام، او برای خويش دنيائی می‌ سازد که خود الگوی آن است.” (مانیفست حزب کمونیست)
سرمایه داری نئولیبرال برای تحمیل سیاست های اقتصادیش و برای تطبیق الگوی خود، هر نیروی سیاسی و هر دولتی را حاضر است نابود کند و هر کشوری را با خاک یکسان می کند و هر مقاومت انقلابی را سریع در هم می شکند و به مسیر ضد انقلابی و ارتجاعی نئولیبرالی هدایت می کند و هر دولتی که مقاومت کند، به عنوان دولتی که “حقوق بشر” را زیر پا گذاشته است به جنگ و حمله ی نظامی تهدید می شود و هر دولت فاشیستی حتی دولت ایران، به محض پذیریش این سیاست ها به عنوان دولتی “متعارف” و “مدافع حقوق بشر” شناخته می شود و حتی حاضرند برای رئیس جمهور قاتلی مانند روحانی که رکورد اعدام را شکست، فرش قرمز پهن می کنند. این دورویی و کثافت کاری دولت های اروپایی و غربی تهوع اور است و هر کس که به اصل ازادی انسان معتقد است، باید بداند که دولت های دیکتاتور خاورمیانه زمانی که اهنگ شان را با سازهای نئولیبرال کوک کند، سریعا مورد حمایت قرار گرفته می شود. کم نیستند، همچنان کسانی که به جای مغز در کله شان تپاله وجود دارد و تمام اطلاعاتشان را از تلویزیون شان می گیرند. اکبر گنجی مدافع این نظام نئولیبرالی است که جنگ و انسان کشی و تروریسم “مشروع” ناتو را به سراسر جهان صادر می کنند و همین دلقک جنایتکار از ادبیات تند و رادیکال لنین می ترسد!!
دردنیایی که انحصار مدیا در دست جنایتکاران است و کسی که بخواهد حرفش شنیده شود باید دست به دامان این مدیا شود، حرف امثال ما اگر هم شنیده شود، فورا مهر تئوری توطئه می خورد ولی اخباری که توسط فاشیست ها و جنایتکاران و قاتلان و صاحبان زندان ها و شکنجه گاه منتشر می شوند، واقعییت خوانده می شود!!
اکبر گنجی از نظر من به همان اندازه منفور و جنایتکار است که خلخالی، خامنه یی، شریعتداری، سازگارا، نوری زاده، نگهدار، رجوی و مهتدی و محمد نوری زاد منفور هستند!
اکبر گنجی اما الان با حمایت های مالی و معنوی امریکا با افسار تمدن در تله ویزیون ها ظاهر می شود و به نقد لنین هم می نشیند!
اکبر گنجی! نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم.
اگر شما الزایمر گرفته ایید و جنایات خودتان را فراموش کرده ایید ما فراموش نکرده ایم و به موقع جواب امثال شما را خواهیم داد.
حسن معارفی پور
30.01.16

ژورنالیسم زرد یعنی جاکشی و قلم فروشی در مقابل چلقوزکی پول و خودفروشی و استخوان لیسی!
تمام اخبار یکی دو روز اخیر در مورد پوشش مجسمه های برهنه ی فلان و یا بهمان موزه به احترام رئیس جمهور دولت فاشیستی اسلامیسیتی جمهوری اسلامی است.
دولت های غربی ریاکارترین و کثیف ترین دولت های جهان هستند. اگر ایران از لحاظ نظامی قوی نبود، مثل سوریه و عراق مدتها بود با خاک یکسانش کرده بودند و الان به خاطر یک رئیس جمهوری قاتل و ادم کش مجسمه هایی که محصول خلاقیت های هنری انسان ها از گذشته تاکنون بوده است را می پوشانند!
حالا به بیا به الاغ های نئولیبرال بگو سیاست و اقتصاد در یک رابطه ی تنگاتنگ با هم هستند و سیاست دولت ها متاثر از برنامه های اقتصادی انان است!
“دیکتاتور خوب” و “دیکتاتور بد” این هم جدیدا به ادبیات اراذل و اوباش سیاستمدار غربی اضافه شده است.
دیکتاتور خوب کسی است که الگوی اقتصادی کشورش را با الگوی اقتصادی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول یعنی سیاست های اقتصادی نئولیبرالی تنظیم کند و دیکتاتور بد کسی است که در مقابل این سیاست ها مقاومت کند!!
حالم از حقوق بشر بورژوایی و ریاکارانه و کثیف و ضد انسانی بهم می خورد!
پفیوزهایی که این روزها حقوق بشر حقوق بشر می کنند برای من تفاوتی با سیاستمداران جانی دولت های غربی ندارند!
باید بیانیه ی حقوق بشر بورژایی را به دستشویی تاریخ انداخت! زباله دان تاریخ برای حقوق بشر بورژوایی خوب نیست. دستشویی عمومی تاریخ برای بیانیه ی حقوق بشر بورژوایی بهتر است.

……
جالبی قضیه اینجاست کسانی که از ایدئالیسم هگل دفاع می کنند و سعی می کنند هگل را از زیر ضرب هر گونه نقد رادیکال بیرون بکشند، از کسانی مثل آیت الله و فیلسوف زمان یعنی حضرت عبدالکریم سروش دفاع نمی کنند!! خوب کسی به من بگوید تفاوت هگل با سروش چی هست!
بلاخره هر دو “فیلسوف” هستند و دم از “فلسفه” زده و می زنند! هر دو از نظام های تا سر استخوان ارتجاعی و ضد بشری دفاع کردند. سیستمی که هگل از ان دفاع می کرد، امثال فوئرباخ را از دانشگاه اخراج کرد و برنو بائر و مارکس و اشتیرنر و دیگران را تحت تعقیب قرار داد و مجبور به ترک کشور “مقدس” پروس کرد و سیستمی که فاشیست جنایتکاری مانند سروش از ان دفاع می کرد و می کند، هم ناخن کمونیست ها و ائتیست و مجاهد را می کشید و کمونیست ها و کل اپوزیسیون سرنگونی طلب را جنوساید کرد و خاوران را تبدیل به گورستان دسته جمعی کمونیست ها کرد! طرف ممکن است بگوید خوب هگل متدلوژی انقلابی دیالکتیکی را توسعه داد! بله این را نزدیک به دو قرن است که کمونیست ها بهتر از هر کسی می دانند، اما کسی که یک تئوری انقلابی را به کار می گیرد، چگونه می تواند برای رسیدن به مقام “استادی” یکی از مرتجع ترین دولت های اروپا را به عنوان روح مطلق اسم ببرد؟!!
برای من هگل نقش شاعران درباری را دارد که در ازای استخوانی که پادشاهان جلوشان پرت می کردند، به “طبقه” و “مردم” خود خیانت می کردند! هگل هم به خاطر استخوانی که “امپراتوری” و سلطنت مطلقه ی پروس جلوش انداخته بود، به ستایش یکی از ارتجاعی ترین نظام های سیاسی اروپا پرداخت.
نقش هگل در ایدئالیسم المانی شبیه نقش مارتین لوتر در مسیحیت است. هگل ایدئالیسم المانی کانت را گرفته و با وارد کردن دیالکتیک به این حوزه فلسفه ی المانی عصر خود را بازسازی کرد.
در اولین فرصت به نقد تفکرات امثال هگل خواهم رفت و فلسفه ی ایدئالیستی را به چالش خواهم کشید! مارکسیسم متدولوژی و ابزار سنجش واقعیات برای من در جهان است.
…………..

آیا موضوع مهمتری از انگولک کردن چند تا دختر، ان هم گفتنی است که کاملا از قبل برنامه ریزی شده بوده است، در المان و اروپا وجود ندارد؟!
همین الان در سراسر این کره ی خاکی میلیون ها موضوع مهم برای بحث و گفتگو وجود دارند که می تواند موضوع بحث و گفتگوی مدیایی باشند.
دیروز توی یک کافه با یک المانی نازی اشنا شدم، هنوز نیومده بود بغل من گفت نترس من نازی نیستم! ژورنالیسم نوکر و نان به نرخ روز خور احساسات فاشیستی و راسیستی مردم را با چرندیات هر روز بیش از پیش تحریک می کند! شاخک های حسی نازی ها را رسانه های المانی تحریک می کنند!
باید یک بار برای همیشه متشکل شد و سرمایه داری را به زباله دان تاریخ انداخت. تمام مشکلات و مصائب جامعه ی بشری مستقیم یا غیر مستقیم از مناسبات بردگی بورژوایی نشات می گیرد.
در میان طبقات بورژوا سکسیم همیشه بیداد می کند ولی هیچ رسانه یی در مورد تجاوز جنتملن هایی کا با افسار تمدن (کراوات) به منشی ها و دستیارانشان تجاوز می کنند،نمی نویسد و نه تنها مشکلی برای کسانی که در محیط کار از کارگرانشان سوء استفاده ی جنسی می کنند، مشکلی پیش نخواهد امد، بلکه اتفاقا مورد تشویق هم قرار می گیرند.
فاشیسم و راسیسم تنها علیه طبقات پایین جامعه است. پولدار باش و بیا در المان صنعت تجاوز “قانونی” به زنان را راه بیانداز کسی در مورد تو حرف نخواهد زد ولی فقیر باشی و بخواهی کسی را ببوسی تمام مدیا تو بوق و کرنا می کنند که این سکسیسم است. به قول یک دوست نازنین گفت خوب تو دیسکو موقعی که شلوغه و تن ها به همدیگر مالیده می شود، اتوماتیک احساسات جنسی بیدار می شوند و این برای کسی که در زندگیش دست یک دختر را نگرفته و کسی را نبوسیده مسلم است، سریع تر اتفاق می افتد و ممکن است کار به جایی برسد که کنترل از دست طرف خارج شود! البته سکسیسم تنها نگاه کالایی به زنان نیست. نگاه کالایی زنان به مردان هم سکسیسم محض است!
اقای هرمان مولیر رئیس تن فروش خانه ی پاشا در شهر کلن سالی هشت میلیون یوروی ناقابل از صنعت کثیف تجاوز به زنان درمی اورد و در میان رسانه های المانی هم خیلی محبوب است و اتفاقا اغلب مهمان همین رسانه هاست!
یک المانی لمپن الکلی هست که اکثر مواقع هنگام ناهار بغل من می نشیند و در مورد مسائل مختلف صحبت می کنیم. یک بار گفت سیاستمداران المانی مانند تن فروش و فاحشه هستند، هر چقدر بیشتر بهشون مالیات بدی بیشتر برای می لیسند! این حرف اگرچه لمپنیستی است، اما در مورد سیاست المانی صدق می کند و اگر اینطور نبود، با این اب و تاب از اقای هرمان مولیر بزرگترین جاکش جهان که صنعت تجاوز “قانونی” به زنان را در المان، اتریش و غیره هدایت می کند، تفریف نمی کردند!