حسن معارفی پور – مجموعه مطالب و نوشته های

بهمن شفیق از اینجا رانده و از انجا مانده!

یکی از مشغله های سال های اخیر بهمن شفیق افشای محمد قراگوزلو نویسنده و فعال مارکسیست داخل کشورشده است. بهمن شفیق زمانی به امید جذب در محافل قهوه خانه یی مکتب فرانکفورت از حزب کمونیست کارگری ایران جدا شد و شروع به نقد خط منصور حکمت کرد و سندیکالیست شد. در هنگام انتخابات احمدی نژاد بهمن شفیق تا حدود زیادی طرفدار احمدی نژاد شد و از سندیکالیسم هم راست تر شد و اصول گرا شد. در هنگام اعتراضات جنبش سبز بهمن شفیق و تیم دو سه نفره اش تلاش داشتند با حزب حکمتیست و خط کوروش مدرسی ارتباط برقرار کنند و از این طریق برای خود جایگاهی پیدا کنند.
بهمن شفیق در ماه ها اخیر و به دنبال دخالت نظامی روسیه در سوریه، شدیدا پرو پوتین شده است و تا حدود زیادی به خط قاسم سلیمانی نزدیک است. بهمن شفیق و مرتضی محیط به عنوان راست ترین جناح چپ اپورتونیستی ایران به صورت افسارگسیخته به دفاع از امپریالیسم روس و امپریالسم رژیم اسلامی پرداخته و با این تئوری که بمب های روسیه و هواپیماهای روسی تنها داعش را می زنند و باید علیه امپریالیسم امریکا به دفاع از دولت امپریالیستی روسیه، متحد نزدیک دولت شبه فاشیستی ایران پرداخته و شروع به تبلیغات کثیف علیه مخالفان دخالت نظامی روسیه در سوریه کرده اند و در این راستا از هیچ ناسزایی به طرف کمونیست ها، سوسیالیست، احزاب کمونیستی و فعالین اجتماعی فروگذار نبودند و نیستند. من به هیچ وجه عادت ندارم کیس شخصی انسان ها را علنی کنم و ان را مبنایی برای نقد سیاسی قرار دهم، ولی اگر بخواهم چنین کاری را بکنم، بدون شک بهمن شفیق رسواتر از ان خواهد شد که از درون قصر شیشه یی به بیرون سنگ اندازی کند.

محمد قراگوزلو بارها و بارها در مقالات خود اعلام کرده است که از ابتدا چپ نبوده است و حتی با برادر خمینی رابطه داشته و نامه ی برادر خمینی را از قم به تهران برده است و حتی گفته است که به پروژه ی اصلاحات دوم خردادی متوهم بوده است. قراگوزلو همچنین مدتی به کاپیتالیسم دولتی شوروی سابق متوهم بود و حتی در دفاع از سوسیالیسم عرفانی ومسیحی هوگوچاوزی مقاله نوشته است. من خود در نقد قراگوزلو مقاله نوشته و گرایشات التقاتی او را در سال 2013 نقد کردم، اما امروز قراگوزلو از تمام گرایشاتی که بالاتر اشاره شد عبور کرده و به عنوان یک فعال مارکسیست، از سوسیالیسم علمی و استراتژی کمونیستی و رادیکال در جامعه دفاع می کند. قراگوزلو امروز در جبهه ی مخالف سندیکالیسم شفیقی یا سوسیالیسم پرو پوتینی قرار گرفته است و این مساله باعث شده است که بهمن شفیق به جای نقد نوشته های امروز قراگوزلو دنبال نوشته هایی که توسط او در سال های اخیر و در دوره هایی که مارکسیست نبوده بگردد و از این طریق به قراگوزلو نقد کند و حتی او را “مشکوک” معرفی کند. این دیگر کشف تاریخی نیست که شما مقالات و نوشته های دیگران و اعترافاتی که دیگران خود در نوشته های خود کرده اند را بریده و دوباره منتشر کنید، کاری که شفیق در مورد قراگوزلو انجام می دهد!! شفیق اعلام می کند که چرا قراگوزلو در داخل کشور از سوسیالیسم رادیکال و علمی دفاع می کند و رژیم او را نمی زند؟!!! خب اگر با این تئوری بخواهیم هر کس که در داخل کشور دست به قلم ببرد و از سوسیالیسم دفاع کند و رژیم او را سرکوب نکند اطلاعاتی بخوانیم، باید ده دوازده هزار فعال چپ و سوسیالیستی که چه در فضای مجازی و چه در داخل کشور فعالیت علنی می کنند هم “مشکوک” و “اطلاعتی” معرفی کنیم!

تئوری ایی که شفیق با ان به سراغ نقد قراگوزلو می رود، تئوری توطئه است و از بنیاد ضد علمی وبیمارگونه است. شفیق خود از مارکسیسم انقلابی به کمونیسم کارگری پیوست و از کمونیسم کارگری به جبهه ی سندیکالیسم و از سندیکالیسم جذب اصولگرایی احمدی نژادی شد و بعد از ان هم به طیف امپریالیسم روسی پیوست! روندی که شفیق طی کرده است یک روند مطلقا قهقرایی و ارتجاعی است، اما قراگوزلو اگر فرض را بر ان بگیریم که سابقا با رژیم هم همکاری داشته است و اصلاح طلب بوده است، به سوسیالیسم بولیواریستی توهم داشته و استالین را ستوده است، امروز یک کمونیست است که از موضع انقلابی به نقد مناسبات سرمایه داری در تمام اشکالش می پردازد. روندی که قراگوزلو طی کرده است یک روند پیشرو و انقلابی است و قراگوزلو دقیقا یک سیر مخالف شفیق را طی کرده است. پس با همین مقایسه ی ساده می توان شفیق را امروز مرتجع و قراگوزلو را پیشرو خواند.

من نمی دانم شفیق از نقد قراگوزلو چه هدفی دارد ولی تلاش شفیق برای افشای نارفیقانه ی قراگوزلو و نوعی برخورد جنون امیز به قراگوزلو به سبک مرتضی محیط (کائوتسکی قرن بیست و یک، در “اپوزیسیون” ایرانی) اگر همکاری مستقیم با سازمان اطلاعات نباشد، کد دادن غیر مستقیم به رژیم برای شناسایی و شکار فعالین سیاسی عنلی و چپ است. به فرض محال جمهوری اسلامی قراگوزلو را دستگیر کرد و به سال ها زندان محکوم کند، ایا دل شفیق خنک خواهد شد؟! ایا با دستگیری و شکنجه ی قراگوزلو توسط وزارت اطلاعات، پروژه ی پرو روسی و پرو جمهوری اسلامی شفیق و همفکرانش پیش خواهد رفت.
بهمن شفیق دیگر مرز پرنسیپ را پشت سر گذاشته است و از یک موضع بی نهایت لمپنیستی و غیر انقلابی و ارتجاعی به نقد سوسیالست ها و احزاب سیاسی چپ و کمونیست که با کلیت امپریالیسم مخالفند نشسته و می نشیند.
باید در مقابل این گرایش ارتجاعی که قاسم سلیمانی را به خاطر “مقابله” با داعش، ستایش می کند و روسیه را الترناتیو رهایی مردم سوریه اعلام می کند ایستاد و اعلام کرد که نمی توان به اسم چپ از امپریالیسم و فاشیسم اسلامی دفاع کرد. باید به انها گفت که نمی توان به اسم چپ و کمونیسم از پدرخوانده های داعش یعنی جمهوری اسلامی دفاع کرد و باید گفت تئوری کمونیستی در مورد امپریالیسم اتفاقا در تقابل با چرندیاتی است که این دوستان در مورد جنگ سوریه اعلام می کنند و دخالت روسیه ی امپریالیست و جنایتکار را به نفع مردم سوریه می خوانند. بشار اسد جنایتکار بود و هست و مردم سوریه تحمل خاندان عشیره و فاشیست او را نداشتند و باید دیر یا زود گورش را گم می کرد. عروج ارتش ازاد سوریه و داعش البته پروژه اسکالاسیون بود که توسط غرب در مقابل قیام توده یی و به عروج انقلابی مردم در خاورمیانه تحمیل شد و طغیان توده یی و عروج انقلابی را به مسیر فاشیستی هدایت کرد. دخالت مستقیم ناتو در به لجن کشیدن جامعه ی سوریه و عراق بر هیچ کسی پوشیده نیست، اما دخالت روسیه در سوریه به بهانه ی تلاش برای نابودی داعش تنها به تقویت جمهوری اسلامی و امپریالیسم شیعی در مقابل فاشیسم اسلامی سنی و داعشی کمک کرده و می کند و در قطب بندی های امپریالیستی بین غرب و شرق، بین فاشیسم و امپریالیسم شیعه و سنی، چپ نمی تواند یکی را به دیگری ترجیح دهد.

چیزهایی که بهمن شفیق و امثالهم می گویند به هیچ وجه جدید نیستند. کائوتسکی و برنشتاین و منشویک ها و حزب توده و اکثریت هم سال ها قبل گفته اند. بهمن شفیق دقیقا در جایگاه رهبری سازمان اکثریت بعد از انقلاب57 است. بهمن شفیق و دوستانش باید اعلام کنند که قاسم سلیمانی و سپاه پاسدارن را به سلاح های سنگین و زرهی مسلح کنید، همان چیزی که رهبری حزب توده و سازمان اکثریت بعد از انقلاب در مورد سپاه پاسداران گفتند.

بهمن شفیق، مرتضی محیط و یارانش امروز در جایگاه حزب توده و سازمان اکثریت بعد از انقلاب ایران قرار گرفته اند و از رگ گردن به سپاه پاسدارن و جمهوری اسلامی نزدیک ترند!

حسن معارفی پور

04.1.16

سال نو و بازتولید اندیشه های کهنه!

الان دقیقا دو روز از سال جدید میلادی و مسیحی یعنی از روزی که عیسی مسیح 2016 سال و هشت روز پیش به اصطلاح به دنیا امده است می گذرد!

راستش من هیچ گاه ارزشی برای تغییر سال و فصل و جشن و مراسم هایی که ریشه در خرافات مطلق دارند و برگرفته از یک سری اسطوره و داستان مذهبی هستند، قائل نبوده و نیستم و هیچ گاه خزعبلاتی که مردم در این زمینه ها نوشته اند و می گویند، نتوانسته است من را قانع کند، که در این روزهای خرافی بتوانم خوشحال باشم و جشن بگیرم.
این روزها به همان اندازه برای من مهم اند، که روزهای تعطیلات و کاری دیگر!
من نمی دانم کشت و کشتار گوسفند و بز و گاو چه حالی می دهد، که میلیون ها انسان بیمار و مسلمان در کشورهای اسلامزده و حتی مقیم کشورهای غیر اسلامی به ان دست می زنند و این سنت های پوسیده ی هزار و چند صد ساله را پاس می دارند.

من نمی دانم واقعا تولد و عدم تولد یک بیمار روانی که به دروغ ادعای شفای بیماران را کرده است، برای مردم چه ارزشی باید داشته باشد و دارد که مردم هنوز بعد از دو هزار سال و علیرغم پیشرفت علم پزشکی و دیگر علوم همچنان، تولد این تیمار روانی را جشن می گیرند!! افسانه ی شفای بیماران توسط عیسی مسیح هیچ گونه خوانایی با علم و عقل سلیم ندارد، با اینکه پزشکی و تکنولوژی و نانو تکنولوژی جامعه را به کلی متحول کرده است و درمان هر بیماری ایی در سراسر جهان را پیدا می کند، اما کم نیستند کسانی که همچنان به خزعبلات مذهبی بیش از علم معتقدند.

من نمی دانم سال هجرت محمد پیامبر پدوفیلی اسلام که با یک دختر شش هفت ساله همبستر شده است، چه ارزشی برای مردم داشته و دارد که همچنان هر ساله مردم در این روز جشن می گیرند ووو

و واقعا هم نمی دانم چرا مردم به نوروز که سنت اتش پرستان زرتشتی و مردم ناسیونالیست و قومپرست است، چرا احترام گذاشته و در روز نوروز جشن می گیرند و به مخدراتی به اسم جشن نوروز و دیگر جشن ها پناه می برند ووو

من شکی ندارم که مردم به شادی و خوشی نیاز دارند و در این شکی ندارم که حداقل در اروپا به اندازه ی کافی شادی، خوشی، سرگرمی، دیسکو ووو برای شادی مردم وجود دارد ولی چرا این مردم حتی در اکادمیک ترین شهر المان و مهمترین شهر دانشگاهی این کشور در روز تولد عیسی مسیح، در صورتی که 99 درصد خود مردم مسیحی واقعا نمی دانند که ایا عیسی مسیح وجود داشته است یا این داستان و خزعبلاتی که سر هم کرده اند بیشتر یک جوک بوده است که نسل به نسل به طرق مختلف به ارث برده شده است، چنین روزی جشن می گیرند!!!

پاسخ به این سوالات پیش من به تنهایی نیست ولی من به شخصه می دانم که هر سال که می گذرد، مردم سطحی تر و مرتجع تر می شوند و اندیشه های ارتجاعی و کهنه اشان را به شکلی از اشکال بازتولید می کنند. هر سال امار مطالعه ی منسجم پایین میاید و مردم بیشتر به مطالعات فست فودی روی می اورند. اکثریت مردم در قرن حاضر قدرت تحلیل را از دست داده اند و تا حدی پراکندگی خوانی کرده اند که نمی توانند منسجم سر یک موضوع سه دقیقه صحبت کنند، به همین خاطر مدام از یک شاخه به شاخه ی دیگر می پرند و هیچگاه نتیجه گیری درستی از مطالعاتشان نمی کنند.

ممکن است فرم جشن گرفتن تولد عیسی مسیح کمی متفاوت تر از قتل عامی که در کشورهای اسلامزده توسط مسلمانان در عید قربان راه می افتد،باشد، اما ماهییت یکی است. هر دو ارتجاعی اند و بدبختی کار این جاست که مترقی ترین انسان ها در این مراسم ها شرکت می کنند و سال نو میلادی را حتی کمونیست ترین کمونیست ها تبریک می گویند و اتفاقا یکی از رهبران کمونیست چند سال پیش در این روز به دلیل زیاده روی در نوشیدن الکل مجروح شد و به کلی منزوی شد.

به نظر من نیروهایی که امروز خود را کمونیست و چپ معرفی می کنند، اگر عقب مانده تر از مردم جامعه نباشند، به هیچ وجه جلو تر نیستند! این نیروها پیشگام نیستند، بلکه ساعت خود را با ساز توده ی مردم مرتجع کوک می کنند و هیچگاه موضعی نمی گیرند که احساسات مردم را جریحه دار کنند! این برای ما مارکسیست ها یعنی اپورتونیسم پوپولیستی.
نیرویی که سعی می کند دل مردم جامعه را نگه دارد و با عدم موضع گرفتن در مورد برخی از مسائل مردم را راضی نگه دارد، یا مناسبت های ارتجاعی را تبریک می گوید، یک نیروی اپورتونیست و تبهکار است. این نیرو هر چی باشد نه پیشرو است و نه کمونیست!!

من یک کمونیستم و خلاف جریان حرکت می کنم، برام مهم نیست که مردم با خواندن این استاتوس احساساتشان جریحه دار می شود، اما من نه در مناسبت های ارتجاعی که در قالب مدرن برگزار می شود، شرکت می کنم و نه تمایلی به جشن گرفتن مناسبت های مذهبی و ارتجاعی دارم. هر کس حق دارد مرتجع و احمق باشد، اما هیچ کس حق ندارد، حماقت و مرتجع بودن خود را به دیگران تحمیل کند. من جشن نمی گیرم و به کسی هم تبریک نمی گویم، چون صد سال هم بگذرد، در صورتی که طبقه ی کارگر متشکل نشود و با سازماندهی اعتصاب، مبارزات کارگری، و جنگ طبقاتی سیستم فعلی را متوقف نکند، شرایط نه تنها بهتر نخواهد شد، بلکه به مراتب وحشیانه تر از سال های قبل خواهد شد. من متاسفانه واقع بینم و به همین خاطر باید بدبین باشم، چون طبقه ی کارگر را در هیچ کشوری چه کشورهای بحران زده و چه کشورهای غربی برای قدرت گیری سیاسی و پیشبرد جامعه به طرف سوسیالیسم اماده نمی بینم و بربریت بورژوایی و جنگ نه تنها متوقف نخواهد شد، بلکه ممکن است در سال جدید به مراتب شدید و وحشیانه تر شود. کسانی که این مناسبت ها را جشن می گیرند، بدون اینکه سوالی در ذهن خود ایجاد کنند، با گوسفندی که تفاوت کاه و یونجه را تفاوتی ندارند.

کسی که بدون اندیشه کاری را انجام میدهد، یک احمق است، حالا یک احمق می تواند مذهبی یا غیر مذهبی، سکولار یا فاشیست و یا داعشیست باشد.

کمونیست ها، حزب شیوعی کردستان عراق را مسخره می کنند، که این حزب به مناسبت تولد پیامبر و در مراسم مذهبی و اسلامی بیانیه صادر می کند، ولی متاسفانه بسیاری از همین کمونیست ها در مراسم میلاد عیسی مسیح تا خرخره مشروب می نوشند و جشن می گیرند و این مراسم را به صورت حزب شیوعی کردستان عراق تبریک می گویند!

یاد بگیریم بفهمیم که تمام مذاهب ارتجاعی و خونخوار هستند و مذهب صلح طلبی در کار نیست. فاشیسم در ریشه ی مذهب و ناسیونالیسم خوابیده است و هیچ مذهبی نیست که پتانسیل فاشیست شدن را نداشته باشد و یا قبلا فاشیست گونه مخالفین خود را قتل عام نکرده باشد، بنابراین کسانی که در مراسم مولودنامه (میلاد پیامبر پدوفیلی و جنایتکار مسلمانان) شرکت نمی کنند، اما سال جدید میلادی را جشن می گیرند، برای من یکسان هستند و هر دو را مرتجع می دانم.

حسن معارفی پور

2.1.16

رسانه ی بورژوایی، ژورنالیسم و نوکر و راسیسم

سربازان امریکایی هنگام حمله به عراق بارها و بارها به کودکان زیر سن تجاوز کردند ولی هیچ رسانه ی رسمی در کشورهای متروپل گزارش این جنایات و تجاوزهای وحشیانه را منتشر نکرد. چند پناهنده جلو ایستگاه مرکزی قطار شهر کلن المان به دختران ممکن است متلک انداخته باشند، تمام رسانه های فاشیستی و بورژوایی بسیج شده اند، تا خارجیان مقیم المان را تجاوز گر و وحشی قلمداد کنند و اعلام کنند که امنیت در جامعه ی المان وجود ندارد. فاشیسم سیستماتیک و فاشیسم رسانه یی سال های سال است به همراه سرکوب پلیسی و فاشیسم از پایین دست در دست هم علیه توده ی مردم خارجی و ضعیف ترین اقشار اجتماعی به خصوص پناهجویان تنفر پراکنی می کنند و به هر بهانه یی به کل خارجیان در کشورهای اروپایی حمله می کنند.

افتضاح تر از این سایت استکهلمیان است که این خبر را به مراتب راسیستی تر از روزنامه های راسیستی بیلد سایتونگ منتشر کرده است. استکهلمیان همواره در سنگر نئونازی های اروپایی قرار گرفته است و به صورت علنی راسیسم اروپایی را تبلیغ کرده است و پناهجویان را انگل خوانده و می خواند.

کسی نیست این وسط بگوید اخر احمق های فاشیست، شما چرا به ارسال اسلحه به خاورمیانه و نابودی کامل کشورهایی مانند افغانستان، عراق، لیبی، سوریه ووو با اسلحه های المانی و همکاری دولت المان در اکثر جنگ ها، اعتراض نمی کنید ولی متلک اندازی پناهجویان به دختران را بهانه یی برای حمله به کل انسان های خارجی و پناهجویان قرار داده ایید.

من شخصا مصاحبه ی دخترها با تلویزیون ان تی وی المان را دیدم و متوجه شدم تجاوزی در کار نبوده است و فقط در حد متلک اندازی یا لمس کردن بدن دختران بوده است. این اعمال هر شب در دیسکو ها اتفاق می افتد و پسران المانی زیادی را دیده ام که به زور خودشان را به دختران چسپانده اند و حتی هزار و یک کلک سر هم کرده اند تا بتوانند با دختران همبستر شوند، اما انگار برای المانی ها همبستری اجباری یا سوء استفاده از دختران عادی تر از عادی است ولی پیشنهاد دادن و متلک گفتن برای خارجیان تجاوز و وحشی گری است!!!

من مخالف هر گونه ازار و اذیت انسان ها هستم و از لمپنیسم و مذهب و ارتجاع و زن ستیزی و داش مشتی بازی و متلک اندازی و غیره بیزارم، اما انچه باید افشا شود اتفاقا ریاکاری و دوروی رسانه های بورژوایی در برخورد به پدیده های مشابه است. رسانه هایی که کاملا سیستماتیک راسیسم را تبلیغ می کنند و با سانسور واقعیات یا بزرگنمایی از یک سری مسائل کوچک، بر روی اتش فاشیست ها بنزین می پاشند و مردم را در سطح وسیع علیه پناهجویان بسیج می کنند!

کسی تاکنون گزارشی از پیرزن های المانی که مدام در دیسکوها دنبال پسران “کله سیاه”می گردند تا بوکسلشان کنند و یک شب را در بغل انان به سر برند، خوانده است و گفته است که این عمل سوء استفاده از پسران است؟! کدام رسانه ی بورژوایی تاکنون چنین پیرزن های کارکشته یی را تجاوزگر خطاب کرده است؟!!

رسانه های بورژوایی، ژورنالیسم نوکر و تمام کسانی که با اعتماد به این رسانه ها، مردم و خود را تحمیق می کنند، تنها اپورتونیست و دورو نیستند، بلکه تبهکار و مجرم هستند و باید به وقت خود تاوان پس دهند!

حسن معارفی پور

5.1.16

درباره ی خشونت

خشونت تنها علیه دیگران نیست، بلکه خشونت علیه خود یکی از اشکال رایج خشونت در جامعه است. مازوخیسم یکی از وحشیانه ترین اشکال خشونت در جامعه است که اتوماتیک سادیسم را در پی دارد. کسی که به خود رحم نمی کند و علیه خود خشونت را به کار می گیرد، اتوماتیک این خشونت را علیه دیگران هم به کار می گیرد.
کسی که بدن خود را به الکل و مواد مخدر می بندد، یک مازوخیست است. کسی که خودزنی می کند و روحیات خود را نابود می کند و هر روز خود را سرزنش می کند و خود را تحقیر می کند، به مراتب از کسی که علیه دیگران خشونت را به کار می گیرد، خشن تر است. خشونت علیه خود ممکن است یک شکل نهان از خشونت باشد ولی باز هم خشونت است.

تصورش را بکنید کسی که به معده و روان و روحیات خود رحم نمی کند و خود را نابود می کند و هر روز الکل و مواد مخدر مصرف می کند، چطور می تواند انسان های دیگران را معالجه کند.

دکتر و روانشناسی که خود معتاد و بیمار است، نمی تواند با بیمارانی که بهش مراجعه می کنند، بدون خشونت رفتار کند. به قول کردی کچل اگر تیمار بکند، باید قبل از هر کس خود را تیمار کند. کسی که خود الکلی است باید خشونت علیه خود و مصرف الکل را متوقف کند، ان موقع می تواند در مورد خاتمه دادن به خشونت علیه دیگران صحبت کند. کسی که الکلی و معتاد است و بچه دار می شود، روح و روان بچه اش را نابود می کند. بچه یی که از یک انسان الکلی و معتاد متولد می شود، هیچگاه نمی تواند انسان سالمی باشد. خشونت هم همچون مذهب و طبقه به ارث خواهد رفت. یک انسان عصبی و خشن و الکلی یک کودک سالم را به جامعه تحویل نخواهد داد.

خاتمه دادن به خشونت بدون دست بردن به ریشه مثل هر پدیده ی دیگری غیر ممکن است. ریشه ی خشونت مناسباتی است که خشونت را ضروری می کند و خاتمه دادن به خشونت علیه خود و علیه دیگران زمانی ممکن است که ما مناسباتی که این خشونت را تولید و بازتولید می کند یعنی سیستمی که خشونت را تبدیل به ضروت می کند، در هم بشکنیم تا از بازتولید ان جلوگیری کنیم. سیستمی که خشونت را تولید می کند و فراتر از ان اجتماعی می کند و از نسلی به نسل دیگر منتقل می کند، سرمایه داری است و هر کس توان مقاومت در مقابل خشونت و سرکوب سیستماتیک دولتی کاپیتالیستی ندارد، به همین خاطر است کم نیستند کسانی که از خشونت سیستماتیک می نالند و به جای تلاش برای از بین بردن خشونت سیستماتیک، به خشونت علیه خود روی می اورند و مصرف بی رویه ی الکل و مواد مخدر خطرناک را شروع می کنند.

انان با این کار اینده ی نسل های اینده را نابود می کنند. به جای اه و ناله کردن از دست خشونت سیستماتیک باید قبل از هر چیز مازوخیسم و خودازاری را متوقف کرد و برای نابودی خشونت سیستماتیک سازماندهی رادیکال و اجتماعی کرد و قهر انقلابی و سازمان یافته را علیه هر فرم از خشونت دولتی و غیر دولتی به کار گرفت.

برای سازماندهی و انقلاب و پیشروی به سمت سوسیالیسم ما قبل از هر چیز به انسان های سالم نیازمندیم که قبل از هر کس به خودشان رحم کنند و خشونت را علیه خودشان به کار نگیرند.

حسن معارفی پور

1.2.16

پناهندگی و معضل کیس سازی!
من مدت هاست که به صورت فردی با مسائل و مشکلات پناهجویان درگیر هستم و در حال حاضر هم به صورت تخصصی و شغلی این کار را ادامه می دهم. در جایی که کار می کنم بین شش تا هفت هزار پناهجو وجود دارند که زبان اکثریت قریب به اتفاق انان را می فهمم. اکثریت یا از کشورهای عربی مانند سوریه و عراق امده اند، یا از ایران و افغانستان و مجموعه یی هم از افریقا و کشورهای حوزه ی بالکان.
در هر صورت من با بخش وسیعی از این پناهندگان می توانم ارتباط برقرار کنم و انان به خاطر اعتماد از مشکلات و مصائبی که پشت سر گذاشته اند با من و دیگر همکارانم صحبت می کنند.
کابوس کیس پناهندگی
یکی از مشکلات پناهجویان دادن کیس برای قبولی است. قاعدتا ما نه به کسی کیس می فروشیم و نه در ازای فعالیت های انسان دوستانه مان از کسی کوچکترین انتظاری داریم. در واقع اکثریت قریب به اتفاق کارمندان این موسسه به صورت داوطلبانه و بدون اجر و مزد کار میکنند و وکلای ما هم وکلایی انسان دوست هستند که از کسی پول نمی گیرند. مشکل اصلی این پناهجویان این است که چگونه کیس پناهندگی شان را تنظیم کنند که در دادگاه رد نشوند. بسیاری مواقع ما اطلاعات لازم برای گرفتن قبولی در دادگاه را در اختیار پناهجویان قرار می دهیم و انان برای گرفتن قبولی تا حدی این مسائل را در ذهن خود تکرار می کنند که باور می کنند که واقعی است. در مورد جزئیات کیس پناهندگان خودشان باید تصمیم بگیرند که چه چیزی را بگویند و یا نگویند.
پناهجویی که کیس “محکم” سیاسی نداشت به ما مراجعه کرد و ما راهنمایی و کمکش کردیم که چگونه می تواند قبولی بگیرد، بعد از مدتی دوباره اومد پیش ما و تصور می کرد که ما قاضی هستیم و همان اطلاعاتی که خودمان بهش داده بودیم، تحویل ما داد و گفت باور کنید همه ش واقعی است!! واقعییت این است که اکثریت قریب به اتفاق پناهجویان در یک شرایط بسیار نامناسب روحی به سر می برند و افسردگی مطلق بخشی از زندگی واقعی پناهجویان را شکل می دهد. پناهجویان دیگر مرزهای واقعیت و فانتزی و کیس واقعی و ساختگی شان را در بسیاری مواقع نمی دانند و تمام مواردی که به اصطلاح به عنوان ضمیمه ی کیس واقعی است و ناچارا برای گرفتن قبولی بگویند را با مسائل واقعی قاطی کرده اند و در ذهنشان به واقعییت تبدیل شده است. این وحشتناک ترین شرایطی است که می تواند از لحاظ روحی برای انسان ها پیش بیاید.
انسان تا چه حد زیر فشار روحی باشد و تا چه حد از دیپورت و دستگیر شدن و بازگرداندن اجباری به کشورش بترسد، که تفاوت فانتزی و واقعییت برای خودش از بین برود!
دولت های غربی عاملین اصلی بحران روحی پناهجویان هستند.

ناسیونالیسم ایرانی تهوع اور است
کافی است یک ایرانی یک افتابه، یک سوزن، یک کاغذ توالت، یک دمپایی و یک فرغون و فندک و کبریت و غیره درست کند، انچنان ایرانی های ناسیونالیست در بوق و کرنایش می کنند که انگار تمام محققین دنیا بشر نیستند و تنها ایرانی هایی که “خون پاک اریایی” تو رگ هایشان جاری هست ادم هستند.
دانشگاه هایدلبرگ بالای سی و پنج هزار دانشجو دارد و هر ساله بهترین تحقیقات علمی در المان در این دانشگاه صورت می گیرد. این دانشگاه تاکنون رتبه ی اول در بین دانشگاه های المانی زبان به خود اختصاص داده است و ثروتمندترین دانشگاه المان است و ثروت این دانشگاه به خاطر تحقیقاتی است که محققین در این دانشگاه هر ساله ارائه می دهند. در دانشگاه هایدلبرگ اخر هر سال یک گزارش نوشته می شود و تمام تحقیقاتی که انجام شده است و پول هایی که بابت ان دریافت شده است، منتشر می شود و بس! دیگر کسی نه از خون پاک المانی و نه از منطقه گرایی صحبت می کند و نه از ملیت محقق صحبت می کند.
در همین شهر چند هزار پرفسور، دکتر، متخصص، صاحب نظر و غیره وجود دارد و بیشترین متفکران المان از فلاسفه گرفته تا جامعه شناسان مطرح در سطح دنیا در همین دانشگاه درس خوانده و تدریس کرده اند، ولی تاکنون ندیدم که به اندازه ی یک هزارم، ایرانی هایی که مثلا یک تحقیق انجام دادند، تو بوق و کرنایش بکنند!
نژاد پرستی در ایران یک معضل جدی است و باید با ان مبارزه شود!
کوبا کشوری است که در پژشکی بیشترین دستاورد ها را در سطح جهان داشته ولی کوبایی ها ان را به پای کوبایی بودنشان و خون پاک کوبایی نمی نویسند!
بسی کنید! این خزعبلات را دیگر تمام کنید! یک ایرانی لوله ی افتابه درست کرد! یک ایرانی رید! یک ایرانی چه غلطی کرد ووو