حسن معارفی پور- دو مطلب ،ساده لوحی سیاسی! و ژورنالیسم چپ و تحلیل های دم دستی!

ساده لوحی سیاسی!

در ماه های اخیر به خاطر اینکه المان اعلام کرده بود که توانایی پذیرش بالای یک میلیون پناهجو در سال 2015 را دارد، کم نبودند پناهجویان سوری، افغانستانی، ایرانی و غیره که عکس انجلا مرکل صدر اعظم سوپر محافظه کار المان را در شهرهای مختلف این کشور حمل می کردند و او را ناجی پناهجویان می دانستند. هنوز عکس های مرکل زمین نگذاشته شده بود، که همین ادمک با اردوغان رئیس جمهور فاشیست و اسلامیست ترکیه نشست داشت و سر کنترل مرزها از جانب ترکیه برای جلوگیری از ورود پناهجویان بیشتر به اروپا، به توافق رسید.
هر کس که ذره یی شرافت داشته باشد و در قبال بازتاب اخبار جعلی و دروغین، از دولت های جنایتکار بورژوایی پول نگیرد، می داند که اردوغان تنها رئیس جمهور ترکیه نیست، بلکه در راس دولت ترویستی داعش هم هست. بدون شک بدون حمایت های همه جانبه ی ترکیه و دیگر دولت های جنایتکار منطقه از جمله عربستان سعودی،قطر، اسرائیل و ایل بارزانی و مهمتر از ان امپریالیسم غرب از داعش، داعش نه می توانست ظهور کند و نه می توانست یک هفته به خلافت اسلامی خود ادامه دهد، این مساله برای انجلا مرکل هم از روز روشن تر است که ترکیه متحد اصلی داعش و یکی از دولت هایی است که در نقض حقوق انسان در منطقه ی خاورمیانه، سرکوب و بمباران کردستان، تلاش برای نابودی روژاوا، بزرگترین نقش را داشته است و دارد.

انچه روشن است، این است که سیاست بورژوایی حتی حقوق بشری ترین نوع ان در ضدیت کامل با حقوق انسانی و منافع طبقاتی اکثریت قریب به اتفاق جامعه ی بشری و طبقه ی کارگر به طور اخص است، اما اینکه چرا طبقه ی کارگر همچنان حامل اگاهی طبقاتی کاذب و ایدئولوژی بورژوایی است، ممکن است در این مجال نگنجد، اما مهم ترین دلیل ان ضعف سازمان یابی کمونیستی و کارگری در مقابل سازمان دهی بورژوایی و متفرق بودن طبقه ی کارگر در مقابل یکدستی نسبی بورژوازی است.
این را هم نباید فراموش کنیم که در بین خود نیروهای بورژوایی نوعی ناموزنی در رشد سرمایه داری و ناهماهنگی نظری و عملی وجود دارد، اما بورژوازی در کلیت خود در تلاش برای حفظ سلطه ی خود و متحدان خود است و کشمکش های درون فراکسیون های بورژوایی، کشمکش بین نیروهای خودی است و در یک کلام می توان گفت، دمکرات ترین دولت بورژوایی، فاشیسم عریان داعشی به عنوان یک دولت فاشیستی بورژوایی را به انقلاب کارگری و سوسیالیسم ترجیح می دهد.

بنابراین اگر کمی از سطح اخبار مزخرفی که خیلی ها را ذوق زده کرده است و مرکل را به مادر ترزا و مهدی موعود تبدیل کرده بود فراتر رویم و سیاست های پیچیده ی نظام های دولتی نئولیبرال بورژوایی را ریشه یابی کنیم، خواهیم دید که برخلاف تبلیغات دروغین انسان دوستانه، همین دولت ها بزرگترین جنایتکاران تاریخ بشری هستند و همین دولت ها هستند که مردم سوریه را به چنین روزی انداخته اند.

در عراق و سوریه مردم عادی و بی دفاع با اسلحه های امریکایی و المانی قتل عام می شوند. بمب های المانی توسط اسرائیل بر سر کودکان فلسیطنی ریخته می شود، المان همچنان سومین صادر کننده ی اسلحه به بحرانی ترین مناطق جهان از جمله عراق است. همچنان قراردادهای میلیارد یورویی فروش اسلحه به عربستان و قطر بسته می شوند و همچنان سرمایه داری نئولیبرال نیمه رفاهی المان در خلق جنایت های جنگی و انسانی در عراق و سوریه و لیبی و فلسطین و اکراین و غیره مستقیم و غیر مستقیم دخیل است.

رژیم چنج

برای بورژوازی غربی و نئولیبرال هر دولتی که ساز خود را با ساز بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و سیاست های ضد بشری ریاضت اقتصادی برای اکثریت و رفاه برای یک لایه ی نازک انگل در جامعه کوک نکند، باید سرنگون شود. نمونه ی انان رژیم سابق اکراین و نمونه ی روشن تر رژیم بشار اسد است.

دولت های عربی حوزه ی خلیج اگرچه به خاطر ثروت های میلیاردی باداورده از فروش نفت خام و گاز توانسته اند رفاه نسبی را برای مردم فراهم کنند، اما همزمان مردم را تبدیل به انگل هایی کرده اند که فقط خوردن و خوابیدن و دفع انچه که خوردن بلدند. نباید شک کرد که در تمام عربستان سعودی به اندازه ی انگشتان دست ادم وجود ندارد که کتاب های با ارزش علمی را خوانده باشند. این دولت ها همچنین مزدور بی قید و شرط غرب هستند و بزرگترین مشتریان تولیدات صنعتی غربی از ماشین الات گرفته تا اسلحه و تجهیزات پزشکی هستند، بنابراین بورژوازی امپریالیست غرب تحت هیچ شرایطی حاضر نیست سر نقض “حقوق بشر” از جانب دولت های خاورمیانه از دو لقمه ی چرب اکسپرت به این کشورها و خرید نفت ارزان دست بکشد. برای حفظ این وضعیت هم دولت های غربی حاضرند دهها جنگ راه انداخته تا بتوانند همزمان که اسلحه می فروشند و پول هنگفت به جیب می زنند، بحران های اقتصادی خود را ترمیم کرده و همزمان هم از وضعیت پیش امده سوء استفاده کنند و نفت ارازان از این جانیان بخرند.

معادلات سیاسی در خاورمیانه و عروج فاشیسم اسلامی

عروج فاشیسم اسلامی در خاورمیانه نه در ادامه ی خلافت اسلامی، انچه برخی از محقیقین سطحی اندیش می گویند، بلکه در امتداد سیاست های امپریالیستی غرب برای سیطره ی اقتصادی و هژمونیک بر این منطقه ی همیشه بحرانی است. جنگ در خاورمیانه تنها و تنها سر یک چیز است و ان طلای سیاه (نفت خام) است. هنوز حتی پیشرفته ترین کشورهای جهان نتوانسته اند انرژی دیگری را جایگزین نفت خام کنند، بنابراین تا زمانی که نفت خام مورد نیاز است، تلاش برای به دست اوردن ان به ارزان ترین قیمت از جانب غرب وجود خواهد داشت و همین تلاش و کنفلیکت می تواند جنگ و خانه خرابی را برای توده های مردم دامن بزند.
مساله ی دیگر که بارها و بارها بهش اشاره کردم و می کنم این است که امریکا و غرب برای دستیابی به این مواد خام حاضر است با هر نیروی سیاسی حتی فاشیستی ترین و وحشی ترین نیروها وارد ائتلاف شود تا این طلای سیاه را راحت تر به دست اورد. دست یابی به مواد خام منطقه ی خاورمیانه، اتوماتیک هژمونی سیاسی برای دولت های غربی را در پی خواهد داشت و هژمونی سیاسی بیشتر می تواند سیاست جنگ طلبانه را گسترش دهد.

مورد دیگر این است که امریکا هر چند به بهانه های واهی در عراق دخالت نظامی کرد، اما بعد از چند سال به این نتیجه رسید که بازنده ی سیاسی است ولی امریکا تلاش کرد چون مهمان ناخوانده یی که از در بیرون انداخته می شود و از پنجره وارد می شود، از طریق ائتلاف با فاشیستی ترین نیروها، از جمله بعثی های سابق، جبهه ی النصره، بخش های فاشیست اسلامی ارتش ازاد سوریه، طالبان و القاعده و انصار الاسلام، برای تشکیل یک دولت اسلامی اسرائیل گونه اقدام کند و همزمان که جمهوری اسلامی، (که بعد از جنگ امریکا در عراق صاحب خانه شده بود) و دیگر رقبا همچون روسیه را منزوی کند، اسلام سیاسی “فوندمنتال” یا “بنیادگرا” را به کنترل خود دراورد. تلاش برای ساختن یک اسرائیل اسلامی در خاورمیانه، همانطور که در گزارش های مختلفی که به بیرون درز کرده است یکی از پروژه های امریکا در سال های گذشته بوده است و حمایت دولت اسرائیل از داعش و تظاهرات یهودیان فوندمنتال در تل اویو در دفاع از داعش و با پرچم داعش، مهر تاییدی بر این واقعیت است.

جمع بندی و نتیجه گیری

اگر بخواهم این مطلب جسته گریخته را جمع بندی کنم، می توانم بگویم که ساده لوحی سیاسی مختص تنها انسان های عادی و مشاهده گران سطحی اوضاع سیاسی نیست، بلکه در برخی مواقع دامن اکادمیسین های بورژوازی را هم گرفته است، البته این را بگویم که اکثریت این اکادمیسین ها منافعشان حکم می کند که دروغ را به واقعییت و واقعییت را به دروغ تبدیل کنند و در بهترین حالت، موضع نگیرند و واقعییت را نادیده بگیرند.

مساله ی دیگر کمشکش پناهندگی به عنوان کشمکشی واقعی در اروپا است. این ساده لوحی در مورد اینکه دولت های غربی انسان دوست اند و پناهنده می پذیرند، غیر قابل تحمل است. دولت های غربی از جمله دولت المان اگر پناهنده پذیرفته است که در حال حاضر در تلاش برای دیپورت پناهجویان است، به خاطر این نیست که سرمایه داری امپریالیست المان انسانی است، ابدا! بلکه به این خاطر است که اینها در نتیجه ی به نابودی کشاندن زندگی میلیون ها نفر در سوریه پول های هنگفتی به دست اورده است که ده هها برابر بیشتر از پولی است که به پذیرش پناهجویان اختصاص داده است. این دولت به همراه دولت های امپریالیستی دیگر عاملین اصلی مهاجرت مردم به اروپا هستند و اگر این دولت ها مردم مناطق مختلف جهان از جمله خاورمیانه را ازاد بگذارند و به خاطر منافع اقتصادی و سیاسی، به حمایت از الترناتیو سازی فاشیستی به عنوان نقطه مقابل انقلاب بر نخیزند و خانه و کاشانه و زندگی مردم را متلاشی نکنند، بدون شک امار پناهندگی از یک میلیون در سال به چند ده هزار نفر خواهد رسید.

برای مشاهده گران سطحی وقایع و کسانی که مغزشان را به مدیای مسلط و فاشیست اجاره داده اند و تمام پیش زمینه ی ذهنی شان را اگاهی و ایدئولوژی کاذب بورژوایی تشکیل داده است، درک این مساله که هیچ دولتی حق ندارد در مسائل داخلی دولت های دیگر دخالت کند، غیر ممکن است. در نهایت می توانم بگویم کسانی که فکر می کنند، سیاست مداران اروپایی ناجی مردم هستند، اگر احمق نباشند، تبهکار و جانی اند که باید به همراه این جانیان محاکمه شوند، اما به قول رفیقی در شرایطی که زندان ها به خود جانیان تعلق دارد و دادگاه ها و قضات توسط همین تبهکاران خریداری شده است و در شرایطی که جای قربانی و مجرم به راحتی عوض می شود، صحبت کردن از دادگاهی عادلانه غیر ممکن است.
برای هر میزان از تحمیل رفرم به بورژوازی و برای هر میزان هر چند اندک عقب نشینی به بورژوازی، به کمونیسم و سوسیالیسم به عنوان تنها راهکار نجات بشریت از دست فاشیسم بورژوایی نیازمندیم. هر جنبشی که بخواهد خواهان تغییرات مقطعی یا همیشگی در زندگی مردم باشد، نیازمند درک رادیکال از مسائل، کسب اگاهی طبقاتی، سازمان دهی رادیکال اجتماعی،تحزب کمونیستی و تلاش برای انقلاب کارگری و در هم کوبیدن سیستم دولتی سرمایه با پلیس و زندان و ارتش ان است.

حسن معارفی پور
هایدلبرگ
29.10.15

ژورنالیسم چپ و تحلیل های دم دستی!

انچه این روزها ژورنالیسم چپ را از ژورنالیسم زرد، جدا می کند ماهییت این نیروها نیست، بلکه شکل فرمول بندی جملات و اخباری است که روی ان کار می کند. این روزها همه از حرکت های بزرگ “ضد راسیستی” در اروپا صحبت می کنند، بدون اینکه ماهییت راسیسم و فاشیسم به عنوان طاعونی برای نابودی بشر متوجه باشند. کار ژورنالیستم بزرگنمایی از اخباری که به نفع خودش است و کوچک جلوه دادن نقش حرکت هایی که نقطه مقابل است. من به شخصه به کلمه ی ژورنالیست الرژی دارم و هیچگاه خود را ژورنالیست حساب نکرده و نمی کنم، چون ژورنالیسم چیزی جز سطحی نگری و بلعیدن و استفراغ مسائل نیست.

در مورد حرکت های “ضد فاشیستی”، “انتی راسیستی” و موج به ظاهر طرفدار پراکنده در اروپا و به ویژه در المان به عنوان کشوری که بیشترین امار پناهجو را در سال های اخیر پذیرفته است، روشن کردن چند نکته حیاتی است، چیزی که ژورنالیست های چپ هم نمی فهمند و عقلشان به ان نمی رسد.

  1. موج ناهمگون تظاهرات “طرفداران پناهنده و ضد راسیست”، اگرچه ممکن است از جانب چپ ها و انارشیست ها فراخوان داده شده باشد، اما یک موج ناهمگون از انواع و اقسام نیروهای دست راستی، احزاب راسیستی، نئولیبرال، سبز، موسسه هایی مانند کلیسای کاتولیک، پروتستان، مسیحی های “خیر” و دیگر جانواران که سعی می کنند خود را به طرق مختلفی به این حرکت وصل کنند تا از قافله جا نمانده و در واقع این حرکت ها را به تصرف خود دراورده و در چارچوب مناسبات بورژوایی و ارتجاعی پارلمانتارستی نگه دارند. چپ رادیکال اگر نتواند خود را تثبیت کند و بقیه را تحت هژمونی خود دراورد در بهترین حالت به نیروی ذخیره سوسیال دمکراسی تبدیل خواهد شد.
  2. احزابی پارلمانتاریست و بورژوایی که اغلب بخش چشمگیری از این حرکت های “انتی فاشیستی” را تشکیل می دهند با اهداف و انگیزه های خاصی شرکت می کنند، که برای ژورنالیسم سطحی حتی نوع چپ ان قابل درک نیست. این احزاب خود در پارلمان المان قوانین کثیف ضد پناهندگی را امضا کرده اند و فقط مجموعه ی معدودی از اعضای این احزاب با ورود پناهجویان به اروپا و باز کردن مرزها به روی انان موافق اند.
    نمونه ی روشن ان حزب سبز المان است که در پارلمان استان بادن ورتمبرگ دومین استان پرجمعیت المان قدرت را در دست دارد و خواهان بازگرداندن پناهندگان کشورهای اروپای شرقی شد و به خاطر تصویت این قانون راسیستی از جانب ان جمع کثیری از این پناهجویان “اقتصادی” به زور به کشور خود دیپورت شدند.
    نمونه ی دیگر حزب اس پ د ( حزب سوسیال دمکرات المان) به رهبری گابریل یکی از دست راستی ترین سیاستمدارن اروپاست که از به همراه احزاب دیگر و از جمله حزب سوسیال مسیحی، دمکرات مسیحی، حزب نئولیبرال، حزب نازیستی ا اف د ( الترناتیو برای المان) و دیگر احزاب عجیب و غریب خواهان صدور اسلحه به مناطق جنگ زده و بحرانی در خاورمیانه است.
    3. نقد راسیسم و فاشیسم باید از نقدهای دم دستی فراتر رفته و حداقل چپ باید با این خزعبلات که نازی ها عده یی شعبان بی مخ و لمپن هستند، مبارزه و راسیسم را به عنوان یک تفکر و ایدئولوژی سیستماتیک دولتی مورد نقد و بررسی قرار دهد.
  3. مخالفت احزاب راسیست پارلمانتاریسم با نئونازیسم، نه به خاطر این است که احزاب پارلمانتاریست خود در راسیست نیستند یا می خواهند با راسیسم به طور کل مبارزه کنند، انها اتفاقا نئونازی ها را تا حدود زیادی به عنوان اهرم فشار برای عقب نشینی کردن به ترقی خواهی سوسیالیستی در جامعه پشتیبانی و حمایت می کنند، بی دلیل نیست که هر موقع این سیاست مداران “جنتلمن” پارلمانتاریست در ضرورت مبارزه با نازیسم صحبت می کنند، سریعا به چپ رادیکال به عنوان نیرویی که خطرناک تر از نازیسم است هم حمله می کنند.
  4. راسیسم و فاشسیم محصول مناسبات اجتماعی سرمایه داری بحران زده هستند و برای مبارزه با راسیسم، برخلاف یاوه گویی های ژورنالیستی و پرت و پلاگویی های روشنفکران خرده بورژوازی، تنها روشنگری کافی نیست، بلکه باید به جنگ طبقاتی و عملی و سازماندهی کارگری رادیکال علیه سیستم طبقاتی ایی که خود همواره راسیسم و فاشیسم را همچون سمی کثیف و زنگ زده تولید و بازتولید می کند، مبارزه کرد. تا زمانی که سرمایه داری حاکم است، خطر قدرت گیری فاشیسم افیون گر بر فراز سر جامعه می چرخد و نئولیبرالیسم در حال حاضر در واقع فاشیسم در فرمت پارلمانتاریسم است، اما فاشیسم کلاسیک، خشک و خشن، امروز از جانب فاشیسم معتدل نئولیبرالی کنترل شده است و تنها نقش یک اهرم فشار را بازی می کند که با ان همواره همچون چکشی بر سر مردم ازادی خواه و برابری طلب بکوبند.
  5. اگرچه امروز چپول های زیادی چه در اپوزیسیون پلاسیده ی ایرانی و چه در میان چپ ها پست مدرنیست غربی دنبال پیدا کردن متحد در میان تمام اقشار و لایه های اجتماعی هستند، اما به نظر من پناه بردن به دامن کلیسا و مسجد و صومعه و دیگر نهاد های کثیف مذهبی، برای توده یی شدن و تعریف از کشیش های ” سوسیالیست”، تبدیل کردن اخوندک پشمالویی مانند شیخ عزالدین حسینی به شخصیت افسانه یی و کاریزما ساختن از اخوند ها و کشیش های خونخوار و مرتجع، عملی بی نهایت ارتجاعی و تبهکارانه و نه در خدمت روشنگری بلکه در خدمت به تجاهل کشیدن جامعه است.
  6. بدون شک سوسیالیسم تنها الترناتیو عبور از شرایط پیش رو است و هر کس با هر میزان نقد از مناسبات موجود، بدون دست بردن به سازمان یابی اجتماعی، کارگری و در یک کلام سوسیالیستی برای به زیر کشیدن مناسبات ناعادلانه ی موجود، برای رسیدن به انقلاب کارگری و سوسیالیسم،در هر مسیر دیگری که گام نهد، تنها و تنها به ماندگاری بیش از پیش و بازتولید مناسبات وارونه ی سرمایه داری خواهد انجامید.
  7. معدل گرفتن از کار مزدی و سرمایه به عنوان دو قطب ذاتا متضاد، معدل گرفتن از فقر و ثروت و تلاش برای کمتر کردن نابرابری های اجتماعی در شرایطی که نابرابری های اجتماعی به صورت نجومی رشد می کند و هر روز این نابرابری ها تعمیق می شود، نه موضوعیت دارد و نه می توانند حامل کوچکترین اندیشه های ترقی خواهانه یی باشد،بلکه در واقع نوع انفعال سیاسی و یک حرکت شدیدا ارتجاعی است. کسی که خواهان نابودی سیستم دولتی بورژوایی و اجتماعی کردن مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و دیکتاتوری پرولتاریا و سوسیالیسم و کمونیسم نباشد، هر عقیده یی که داشته باشد، برای من یا یک احمق است و یا یک تبهکار!

9.انچه چپ بورژوایی خود را علیه ان معرفی می کند نه کلیت نظام سرمایه داری، بلکه نئولیبرالیسم است، بی دلیل نیست که این روزها این چپ گفتمان بازگشت به دولت- ملت را در بسیاری از کشورها مطرح می کند. نه سیپراس خودفروش و نه پابلو ایگلیساس و نه گرگور گیزی از حزب چپ المان که بازنشسته شد و نه صلاح الدین دمیرتاش که برای جذب نیرو به دامن علویست ها پناه برده است و خود را در موقعییت حسین بن علی طالب فرض کرده است جوابگوای وضع موجود نیستند و تجربه و تئوری نشان داده است که چپ بورژوایی نه الترناتیو وضع موجود، بلکه نیم کلاج بورژوایی برای تعمیر و ترمیم بورژوازی بحران زده است.

  1. سوسیالیسم یا بربریت. راه سومی وجود ندارد. راه سوم راهی است که مردم را به دنیای قذافی ها و گلوی نئولیبرالیسم می برد.

حسن معارفی پور
هایدلبرگ

28.10.15

Heidelberg