حزب حکمتیست – بیانیه ها و قطعنامه های مصوب کنگره هشتم حزب حکمتیست

بيانيه حزب حكمتيست در تقابل با فاشيسم و نژادپرستى

(مصوب کنگره هشتم حزب حکمتیست)

عروج راست افراطى، خارجى ستيزى، ديوارهاى مرئى و نامرئى بين كشورها، تبعيض بر اساس محل تولد و نفرت قومى يكى از مشخصه هاى جهان امروز است. گرچه ” انتخاب” ترامپ توجه جهانى را به عروج نژادپرستى و راست افراطى جلب كرده است، اما ترامپ فقط يكى از نشانه ها و علت و معلول پديده شوم نژادپرستى است كه جهان را در برگرفته است. خطر فاشيسم، نژاد پرستى و گسترش نفرت قومى بر آزاديخواهان، چپ ها و كمونيست ها روشن است و تاريخاً يكى از عرصه هاى مبارزه با وضع موجود بوده است. چپ عمدتاً فاشيسم را در شكل كلاسيك آن و به عنوان ابزارى براى عبور سرمايه دارى از بحران و چماق سرمايه دارى در سركوب كمونيسم مى بيند و به همين اعتبار جايگاه كمترى براى فاشيسم- در معنى كلاسيك آن – قائل است، اما نئوفاشيسم، نژادپرستى، تبعيض بر اساس محل تولد انسانها و بويژه “مسلمان” ستيزى در دوره اخير و بعد از داعش هشداردهنده و خطرناك است و تقابل جدى با آن را در دستور كار كمونيست ها قرار داده است.

فاشيسم از جمله پديده هاى سياسى است كه تعريف دقيق آن همواره مورد اختلاف چپ و راست بوده است. بورژوازى تلاش كرده است اين وجهه كثيف از خود را به دوره اى تاريخى محدود كرده و پرونده آن را همراه جنايات هيتلر و موسولينى دفن كند. از سوى ديگر فاشيسم به سهولت به هر گونه سيستم استبدادى و جنايى اطلاق مى شود. در عين اينكه  فاشيسم چماق سرمايه دارى براى سركوب چپ است، اما وضعيتى سياسى- اجتماعى است كه از دل بحرانهاى جوامع سرمايه دارى ظهور مى كند. فاشيسم كلاسيك كه در دهه دوم قرن بيستم در ايتاليا به دنيا آمد، در تقابل با كمونيسمى بود كه در ايتاليا نظم سرمايه را تهديد مى كرد: پس از انقلاب اكتبر تجربه جمهورى وايمار در آلمان، جمهورى شوروى مجارستان، پاييز سرخ در ايتاليا و عروج برابرى طلبى در سرتاسر جهان، كنترل كارگرى مراكز توليد، شوراهاى كارگرى و فرهنگ برابرى طلبى در حال گسترش بود و نظم سرمايه را به نفع برابرى طلبى و سوسياليسم تهديد مى كرد. فاشيسم ايتاليا با اتحاديه گرايى ملى و امتزاج ناسيوناليسم با سرمايه ايدئولوژى جديدى بوجود آورد كه از مشخصات آن باور به نژاد برتر و برترى جويى قومى، وطن پرستى، نفرت قومى و دشمن تراشى، نظامى گرى و استفاده از زور، تبعيض جنسى و باور به قدرت نرينه و به همين اعتبار نفرت از  همجنسگرايان، استفاده از كلان رسانه ها به منظور مغزشويى، مذهب برتر، اقتدارگرايى و سركوب مخالفان مى باشد.

بحران اقتصادى مزمن، سرخوردگى اجتماعى توده هاى ميليونى بيكار و بى افق، بن بست احزاب راست سنتى و سوسيال دمكرات در تقابل با بحران هاى ساختارى سرمايه، نشانه هايى از بحران سياسى هستند كه راست افراطى را ميدان دار كرده است. گرچه راست افراطى هنوز از بستر موجود سرمايه و چارچوب سياسى در شكل دولت و پارلمان دست نكشيده است، اما به پشتوانه جنبش اجتماعى كه مشخصات فاشيسم را حامل است، نظم قديم را به چالش مى كشد: شعار “آمريكايى ديگر” از سوى ترامپ، يونانى ديگر از سوى گولدن داون در يونان، ايتاليايى ديگر از سوى لگا نورد و اروپايى ديگر از سوى حفظ محافظه كار مردم در اتريش ، انتخاب ” ترامپ دوم در كشور چك، و نيز اجنداى مشترك احزاب راست افراطى در مجارستان، فرانسه، هلند، انگليس و… چيزى جز ناسيوناليسم عظمت طلب نيست كه مخرج مشترك همه جريانات فاشيستى است. راست افراطى در آمريكا و اروپا ضمن تلاش براى كسب حمايت از توده هاى محروم با شعارهايى نظير اشتغال، كنترل و يا انسداد مرزها، اخراج پناهجويان و مقابله با مهاجرت از ميان توده ها و اقشار به حاشيه رانده شده جوامع سرمايه دارى نيرو مى گيرند.

بيگانه ستيزى و عناد كور با كارگران مهاجر و پناهجويان يكى از مشخصات راست افراطى و جريانات نژادپرست در دوره كنونى است. سياستهاى سرمايه دارى در اروپا و آمريكا كه منجر به كاهش خدمات اجتماعى، بيكارى گسترده، حاشيه نشينى و گتوى خارجيان در كشورهاى متروپل سرمايه دارى شده است، از سويى باعث افزايش تنش ها و آسيب هاى اجتماعى شده است و از سوى ديگر منجر به انزواى اجتماعى جوانان سرخورده مهاجر، نيهيليسم و فناتيسم شده است. قربانيان اين وضعيت شكار جريانات تروريست اسلامى شده و در چند سال اخير جناياتى را در اروپا رقم زده اند كه به “نعمتى” براى جريانات فاشيستى تبديل شده اند. يكى از پايه هاى فاشيسم “سپر بلا” است: گروهى از جامعه كه عامل بدبختى به حساب مى آيند؛ در مقابل نژاد برتر، نژاد پست ترى بايد وجود داشته باشد.

عروج فاشيسم و نژاد پرستى، عروج جريانات راست افراطى علاوه بر زمينه هاى ابژكتيو آن مانند بحران اقتصادى، سرخوردگى اجتماعى و بى افقى بشر، محصول يك دوره سركوب تاريخى كمونيسم و چپ در جامعه نيز هست. در دوران فاشيسم كلاسيك به دليل رويارويى مستقيم فاشيسم با كمونيسم اين تقابل آشكار بود و به جنگهايى مانند جمهوريخواهان در مقابل فالانژيستها، نهضت مقاومت در فرانسه، پارتيزانها در ايتاليا و نهايتاً شكست نازيسم هيتلرى توسط ارتش سرخ انجاميد. نئوفاشيسم و نئو نازيسم در يك خلا تاريخى غيبت احزاب كمونيستى و سوسياليست رشد كرده است. راست افراطى و نژادپرستان بدون اغراق از سازمان يافته ترين جنبشهاى ارتجاعى امروز دنياى ما هستند كه كمترين فرصتى را هدر نمى دهند؛ خودآگاه هستند و قدرت بسيج نيرو دارند. با وجود جنبشهاى اعتراضى وسيع، اما پراكنده ضدفاشيستى و ضدنژادپرستى، اين جنبش پراكنده و نامتعين است. بايد اين نيرو را سازمان داد و به ميدان آورد. بسيج اين نيرو اما، مستلزم درجه اى از خودآگاهى است: انسانهاى آزاديخواه و كمونيست بايد اعلام كنند كه نژادى وجود ندارد؛ كره زمين متعلق به همه ساكنان آن است و طبقه كارگر به دليل نقشى كه در توليد و خدمات اجتماعى دارند به طريق اولى صاحبان اصلى اين كره خاكى هستند؛ مرزها اعتبارى ندارند و هر كس حق دارد هر جا كه مى خواهد زندگى كند؛ بايد اعلام كنند كه پناهجويان و مهاجران قربانيان نظم موجود سرمايه، محصول دو سده سياستهاى استعمارگرانه، رقابتهاى امپرياليستى؛ جنگ افروزى قدرتهاى ارتجاعى؛ استبداد و سلطه مذهب هستند كه سرمايه دارى براى حفظ موجوديت خود به مثابه يك صنعت از آن استفاده مى كند. بايد اعلام كرد كه هر گونه إرجاع به محل تولد، رنگ پوست، زبان و مذهب انسانها ممنوع و محكوم است. حزب حكمتيست كمونيستها و آزاديخواهان جهان را فرا مى خواند كه كمترين فرصتى به توليد نفرت قومى، نژادپرستى، راست افراطى و جريانات فاشيستى ندهند و در همه سطوح با اشكال مختلف فاشيسم تقابل كنند.

***

بیانیه کنگره هشتم حزب حکمتیست،

جنبش آزادی زن:

جنبشهای سیاسی و طبقاتی و مسئله آزادی زن

جنبش حقوق زن کماکان یک ستون محکم مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی است. اما جنبش حقوق زن همچون سایر جنبش های اجتماعی تحت نفوذ جنبش های سیاسی – اجتماعی اصلی در جامعه است. سه جنبش اصلی کمونیسم کارگری، ملی – اسلامی و ناسیونالیسم پرو غرب در جنبش حقوق زن نقش بازی می کنند و برای کسب رهبری در آن مبارزه می کنند. رهبری بر این جنبش بیش از هر چیز توسطِ حاکمیتِ روایتِ هر یک از این جنبش ها از هدف غایی و چگونگی دستیابی به این هدف میسر می شود؛ روایت و تبیین از اوضاع سیاسی و توازن قوا در جامعه و افقهای سیاسی برای تغییر.

جنبش ملی – اسلامی یا ملی – مذهبی با برخورداری از بیشترین امکانات و منابع اقتصادی، سیاسی و شریک بودن در حاکمیت دارای نفوذ نسبتا بالایی درون جنبش حقوق زن است. فعالین شناخته شدۀ جنبش حقوق زن در داخل کشور عمدتا متعلق به جنبش ملی – اسلامی هستند. در حالیکه فعالین رادیکال مدافع آزادی زن تحت شدیدترین سرکوب سیاسی قرار دارند، فعالین ملی اسلامی “حوزه زنان” از آزادی عمل و بیان نسبی برخوردارند. جنبش ناسیونالیسم پرو غرب بعنوان یک جنبش سیاسی – اجتماعی صرفا با بازتعریف و شکوه بخشی به موقعیت زنان در زمان سلطنت پهلوی می کوشد نفوذ خود را درون جنبش حقوق زن گسترش دهد. فعالین جنبش ناسیونالیسم پرو غرب و ملی – اسلامی با هم پیوند خواهری دارند. جنبش ناسیونالیسم پرو غرب برنامه یا افق ویژه ای به جنبش حق زن ارائه نمی دهد؛ صرفا می کوشد “شکوه تاریخی” خویش را زنده نگاه دارد. ناگفته پیداست که جنبش ناسیونالیسم پرو غرب نه قصد سازماندهی یک انقلاب را دارد و نه می کوشد روی دوش یک جنبش وسیع انقلابی به قدرت برسد. اتکاء به دولت آمریکا و دولتهای غربی مهمترین استراتژی قدرتیابی این جنبش است: “رژیم چنج” یا کودتا راه دستیابی بقدرت این جنبش است.

کمونیسم کارگری تاریخا پرچم آزادیخواهی و برابری طلبی و ماکزیمالیسم را در جنبش حقوق زن برافراشته و گرایش رادیکالِ آزادیخواه درون این جنبش را نمایندگی می کند. منصور حکمت در سال ۲۰۰۱ در سمینار “آیا کمونیسم درایران پیروز می شود؟” با توجه به جایگاه جنبش آزادی زن در تقابل با رژیم اسلامی از یک سو و موقعیت کمونیسم کارگری در جامعه و مشخصا در جنبش آزادی زن، از سوی دیگر، اعلام کرد که “انقلابى که ميشود {در ایران} ميتواند خيلى زنانه باشد.” افقی که توسط این جنبش نمایندگی می شد و روایتی که از آزادی زن، تمایلات و خواستهای زنان ارائه می داد بشکل وسیعی درون جنبش حقوق زن انعکاس یافته بود. برخی فعالیتهای آن حتی در نشریات کثیرالانتشار داخل منتشر می شد. صف وسیعی از فعالین رادیکال آزادی زن که یک افق متفاوت و رادیکال را ارائه می دادند، نقطه قوت این جنبش و راه نفوذ آن درون جنبش حقوق زن در ایران بود. شرایط به نسبت ۱۶ سال پیش تغییرات قابل توجهی کرده است. بمیزانی که موقعیت پیشتاز کمونیسم کارگری درون اپوزیسیون تضعیف شده است، درون جنبش حقوق زن نیز موقعیت خود را از دست داده است.

پرچم سکولاریسم سیاسی در رادیکالترین شکل ممکن را بطور گسترده و قاطع کمونیسم کارگری برافراشت؛ اما این پرچم بتدریج توسط ملی – اسلامی ها، حال بشکل کاملا رقیق شده، ربوده شد. متاسفانه برخی فعالین کمونیسم کارگری جنبش حقوق زن با این توهم که با رقیق کردن افق ماکزیمالیستی کمونیسم کارگری می توانند در بستر اصلی جامعه قرار گیرند، هر گونه تمایزی را با جنبش ملی – اسلامی که اکنون پرچم سکولاریسم را برافراشته و جنبش ناسیونالیسم پرو غرب که سکولاریسم و دموکراسی را بعنوان مبهم ترین شعار ممکن بدست گرفته عملا محو نمودند. “حقوق بشر” و “سکولاریسم” به پرچم هم آنها و هم دو جنبش دیگر بدل شد. بجای برجسته کردن نقطه تمایزات برای ایجاد فصل مشترک ها تلاش کردند. نزد آنها خواستهای جنبش آزادی زن به نقد و مبارزه علیه واضحترین خشونت های اسلامی تقلیل یافت: قتل ناموسی، سنگسار و “حجاب اجباری.” نزد آنها، افق رادیکال و آزادیخواهانه کمونیسم کارگری که به روشنی در برنامه یک دنیای بهتر ثبت شده و توسط جنبش فعالینش پیش از آن نمایندگی می شد رنگ باخت و مبارزه برای سکولاریسم و علیه “حجاب اجباری” جای آنرا پر کرد.

در شرایط حاضر جنبش ملی – اسلامی به یمن منابع وسیعی که در اختیار دارد موفق شده که نفوذ خود را بمراتب درون جنبش حقوق زن گسترش دهد. این منابع چه بعلت سهیم بودن در قدرت در ایران و چه از طریق کمکهای نجومی دولتهای غرب تامین می شود. مهمترین پلاتفرم رسانه ای در اختیار این جریان قرار دارد. بی بی سی که همیشه سخنگوی این گرایش بوده است با افتتاح تلویزیون فارسی زبان در سال ۸۸ یک قدرت عظیم رسانه ای را در اختیار آنها قرار داده است؛ بعلاوه، نه تنها ریاست رادیو و تلویزیون صدای آمریکا در اختیار این جنبش است، بلکه عناصر کلیدی این جریان منظما در این رسانه حضور دارند. اکثریت فعالین زنی که پس از سرکوب سال ۸۸ از ایران گریختند بنوعی توسط این دولتها جذب شده اند. سازمانهای ان جی او و حقوق بشری متعددی که توسط این فعالین راه افتاده است توسط منابع دولتی غرب تامین می شود.

گسترش نفوذ سیاسی درون جنبش حقوق زن و تقویت گرایش آزادیخواهانه و ماکزیمالیست درون آن مستلزم اشاعه روایت برنامه ای و سیاسی کمونیسم کارگری درون این جنبش است. ما باید بتوانیم تمایز خود با دو جنبش سیاسی ارتجاعی ملی – اسلامی و ناسیونالیسم پرو غرب را بروشنی تصویر کنیم. باید روایت کمونیسم کارگری از آزادی و برابری و یک دنیای بهتر را در جنبش حقوق زن اشاعه دهیم. باید بر تمایز دیدگاه و جنبش سکولاریسم راست و چپ تاکید کنیم. این سیاست نه تنها در قبال رژیم اسلامی و جامعه ایران اساسی است، بلکه در سطح بین المللی و در قبال خاورمیانه نقش حیاتی دارد. طی دهه اخیر جریان راست و گرایشات متعلق به جبهه تروریسم دولتی نفوذ بسیاری درون جنبش سکولاریست و مدافع حقوق زن در جوامع اسلامزده  بدست آورده اند. با برخورداری از منابع وسیع مالی و تبلیغاتی موفق شده اند برخی فعالین متعلق به جبهه چپ و رادیکال را بخود جذب کنند. در این میان جنبش اسلامی به رهبری رژیم اسلامی با زیرکی سیاسی موفق شده است که بر سیاست های اپوزیسیون “ضد امپریالیست” کشورهای خاورمیانه و جوامع غربی در قبال جنبش اسلامی و اسلام تاثیرات قابل توجه ای بگذارد. شایع شدن گفتمان “اسلاموفوبی” و انتخاب “داوطلبانه” حجاب توسط بخشی از زنان جوان نتیجه توفیق این سیاست است. حجاب، این بیرق جنبش اسلامی، اکنون برای بخشی از جنبش ضد امپریالیست نقش بیرق “مرگ بر آمریکا” را پیدا کرده است. باید ظرائف این سیاست ها را شناخت و با دقت آنها را افشاء کرد. تروریسم اسلامی عملا در مبارزه علیه تروریسم دولتی یک دست انداز جدی ایجاد کرده است که باید با آن مقابله شود. باید جنبش ملی – اسلامی و ضد قهرمانانش را افشاء کنیم و بکوشیم افق فعالین جنبش حقوق زن را گسترش دهیم. آزادی و برابری واقعی زنان تنها از طریق پیاده کردن افق کمونیسم کارگری امکانپذیر است.

تئوری و تاریخ نشان داده است که تنها در یک جامعه فارغ از طبقات، در یک جامعه ای که نقطه محرکۀ آن بر سود بنیان نگذاشته شده باشد، در یک جامعه سوسیالیستی هرگونه نابرابری سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میان انسانها از میان می رود. دستاوردهای بلافاصله انقلاب اکتبر و مبارزات جنبش آزادی زن در شوروی در دهه اول پس از انقلاب یک نمونه افتخار آمیز این حقیقت است. دولت کارگری شوروی در سال ۱۹۱۷ اولین کشوری در جهان است که کلیه نابرابری های حقوقی میان زن و مرد را لغو نمود و آزادی و برابری همه جانبۀ زنان را برسمیت شناخت. بسیاری از حقوقی که پس از انقلاب در شوروی بتصویب رسید بیش از نیم قرن بعد، بدنبال مبارزات وسییع جنبش آزادی زن، در برخی کشورهای اروپایی تصویب شد. متاسفانه با شکست انقلاب کارگری در شوروی و حاکم شدن سرمایه داری دولتی بخشی از حقوق و موقعیت بدست آمده پس از انقلاب از زنان باز پس گرفته شد. قدرتیابی دولت کارگری در روسیه، حیات آن بمدت بیش از یک دهه و سپس شکست دولت کارگری نیز بر این واقعیت انکار ناپذیر صحه می گذارد که تا زمانیکه سرمایه داری حاکم است، نابرابری، تبعیض و سرکوب نیز بر جامعه حاکم خواهد بود.

کنگره هشتم حزب کمونیست کارگری – حکمتیست طبقه کارگر و زنان و مردان برابری طلب و سوسیالیست و آزادیخواه را فرامیخواند که حول پلاتفرم کمونیستی کارگری برای برابری بیقید و شرط زن و مرد متحد شوند. بطور مشخص و در پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی، شعار و سیاست “نه به حجاب”، ” نه به آپارتاید جنسی”، “لغو کلیه قوانینی که با برابری زن و مرد در تناقض قرار دارند” و “دست مذهب از سر زنان کوتاه!” بمیدان بیایند و با ایجاد تشکل و شبکه های مبارزاتی و پیوستن به حزب و سازمان آزادی زن، پرچم مبارزه برای ازادی و رهائی زن را برافراشته تر کنند.

مصوب کنگره هشتم با دو رای مخالف و یک رای ممتنع

                                                            آبان 1396 – نوامبر 2017

***

بیانیه کنگره ٨ حزب حکمتیست )کنگره اکتبر( درباره اوضاع جهان

جهان نیازمند انقلاب کارگری عظیمتری است

 

(مصوب کنگره به اتفاق آرا)

روز پس از روز، درصد کوچکتری از غولهای سرمایه، سهم بزرگتری از ثروت جهان را میبلعند و از نو در تکاپوی سیری ناپذیر برای تصاحب سهم بازهم بزرگتر گلو پاره میکنند. همزمان اکثریت عظیم طبقه میلیاردی کارگر روز به روز با تنزل بیشتر سطح معیشت دست و پنجه نرم میکنند. در هراس از کابوس فقر فراگیرتر و بیکاری هولناکتر، روزگارشان تباهتر میگردد. اما دمی از تلاش برای بالاتر بردن اتحاد صفوف خود باز نمیایستند تا بتوانند بر این بردگی و فرودستی فزاینده فایق آیند. این منطق مبارزه طبقاتی جهان امروز است. یک دهه پس از بحران اقتصادی ٢٠٠٨- ٢٠٠٧ که نتایج آن در یک سو تشدید استثمار طبقه کارگر و در سوی دیگر تشدید رقابت شعبات مختلف بورژوازی جهانی بر سر تصاحب سهم بیشتر سود حاصل از استثمار جهانی طبقه کارگر بوده است.

شکاف افزائی بیسابقه طبقاتی و بر مبنای آن رشد بیشتر نابرابری به حادتر شدن مبارزه طبقاتی همچون موتور محرک تحولات جامعه منجر شده است. جناحهای مختلف بورژوایی، غرق فساد و گندیدگی و جنگ افروزی، جز تشدید استثمار، جز افزایش خطر گسترش مدام جنگها، پیشه دیگری پیش پای خود و نظام وارونه شان نمیگذارند. از این رو پاسخی هم برای درهمریختگی و نابسامانی اوضاع جهان ندارند. در مقابل، طبقه کارگر برای رهایی خود و بشریت از این اوضاع غیر قابل تحمل، قد برافراشته است. نیروی اجتماعی قدرتمندی که پیشاپیش بشریت تشنه رهایی میتواند این نظام وارونه را زیرورو کند و بر ویرانخانه آن، جامعه آزاد و برابر سوسیالیستی، جامعه شایسته انسان قرن ٢١ بنا سازد.

رویدادهای سالهای اخیر جهان، نشان از تحرک و تقابل همزمان دو روند غالب دارد.

– در یک سو راستترین جناحهای بورژوازی به جست و خیز افتاده اند تا در کشورهای معین زمام دولت را بدست بگیرند. ساطور تفرقه راسیستی، فاشیستی، قومی و مذهبی را بر سر مردم گرفته اند و این داعیه چرکین را در سر میپروراند که با احیای نفوس مرده قرون پیشین در قرن ٢١ جامعه را طبق الگوی جانیان تاریخ معاصر سلاخی کنند. در صددند پندار ضد انسانی خود را به جزء ثابت ایدئولوژی مسلط طبقه حاکم بدل سازند، کردار جنایت بارشان را در ساختار دولت و سیاست جاری حاکمیت سرمایه جا دهند و شمشیر شکاف اندازی مذهبی و نژادی را همواره روی سر جامعه نگهدارند. ترامپ و پوتین و امثال مارین لوپن، اسلام سیاسی تا مغز استخوان ضد بشر در ایران و شعبات تروریست آن در عراق و سوریه و لبنان و یمن، رژیمهای اسلامی ترکیه و عربستان، دارودسته های تروریسم اسلامی داعش و بوکوحرام و طالبان و القاعده و حزب الله و حشد شعبی و غیره، هر یک با ابزار ایدئولوژیک دم دست خود و با شیوه و عملکرد ویژه خود در آشفته بازار کنونی جهان تاخت و تاز میکنند.

– در سوی دیگر بر زمینه مبارزات جهانی طبقه کارگر، بر زمینه اثبات مجدد برحق بودن مارکس در پی بحران ٢٠٠٨- ٢٠٠٧، بر زمینه بازگشت شبح کمونیسم، نیروهای اجتماعی پیشرو، بویژه صف رزمنده نسل جوان پردانشِ دارای آرزوهای بلند و توقعات بالا اما محروم از ابتدائی ترین ملزومات زندگی شایسته انسان، به میدان آمده اند تا در برابر دژخیمان افسارگسیخته ای که به جان بشریت افتاده اند، بایستند و مقاومت کنند. منشا اجتماعی این روند ایستادگی، وجود اعتراض طبقاتی کارگر و توقعات انسانی برخاسته از نیازهای واقعی زندگی توده های اعماق جامعه است. در عرصه جنبش کارگری، برجسته ترین نمونه ها ازجمله مبارزات وسیع کارگران در فرانسه در برابر تعرضات ضدکارگری ماکرون و بورژوازی فرانسه به معیشت و شرایط کارشان، مبارزات مداوم کارگران در ایران برای ایفای حقوقشان و بهبود معیشت و شرایط مبارزه شان است. در این سالها جریانات لیبرال و رفرمیست و سندیکالیست و آنارشیست، در تلاش بوده اند و هستند که برای پس نشاندن و به حاشیه راندن شبح مارکس و شبح کمونیسم، نیروی اعتراض کارگران و نسل جوان و زنان و توده های ناراضی اعماق جامعه را به بیراهه بکشند و بعضا هم برچسب “ضد سرمایه داری” بر تلاشهای خودشان زده اند.

برآیند تقابل این روندها بار دیگر اثبات میکند که انتخاب تعیین کننده در مبارزه طبقاتی جهان امروز، انتخاب بین کمونیسم انقلابیِ رادیکال طبقه کارگر در یک سو و در سوی دیگر جریانات بورژوایی و خرده بورژوایی لیبرالیسم، سندیکالیسم، رفرمیسم و آنارشیسم سترون و بی فرجام است. کمونیسم اصیل کارگری در تمایز بنیادی با همه ترندهای لیبرال و رفرمیست، در پاسخ به بحرانها، معضلات و مشقات سرمایه داری بر مبرمیت انقلاب کارگری، لغو کار مزدی و برقراری مالکیت اشتراکی تاکید میکند.

 

اوضاع جهان: بی نظمی فراگیر

جهانِ پس از بحران اقتصادی ٢٠٠٨- ٢٠٠٧ درگیر چرخه جدیدی از جدال قدرتهای جهانی و دولتهای منطقه ای تازه عروج کرده سرمایه داری برای تجدید تقسیم بازارها و مناطق نفوذ بوده است. جنگ و جدالهای مرتبط با این چرخه جدید در سالهای اخیر شتابی سرسام آور گرفته و خرابی دهشتناک در مناطق مورد نزاع به بار آورده است که پایان آنها به چشم نمیآید. جهان دهه پرآشوب و پرتحولی را از سر گذرانده که ماحصل آن بروز یک بی نظمی فراگیراست. در این فضای بی چشم اندازی، رقابت قدرتهای بورژوایی در مقیاس جهانی و منطقه ای و سربرآوردن نیروهای محلی برای کسب سهم درخورِ وزن خود از انباشت حاصل از استثمار جهانی طبقه کارگر بیشتر از همیشه تشدید شده است.

به موازات تلاش ترامپ و دولت آمریکا برای بازگرداندن سرکردگی جهانی آمریکا و “تجدید عظمت آمریکا”، رقیب جهانی آن، پوتین با تکیه بر ناسیونالیسم عظمت طلب روسی و داعیه تبدیل شدن به یک قطب قدرت جهان در برابر آمریکا به میدان آمده است. اتحادیه اروپا پس از رفراندم خروج بریتانیا (برگسیت) و تلاشهای دوگانه ترامپ و پوتین برای تقسیم و تضعیف آن، نگران از افت وزنه جهانی اش به جنب و جوش هراسان افتاده تا موقعیت کنونی خود را حفظ کند. دولت چین به امید بازیابی برتری تجارت آسیائی قرون گذشته با ایجاد “جاده ابریشم” قرن بیست و یکمی، در مسابقه کسب مقام “تاجر اول” دنیا دوندگی میکند. دولت ترکیه با رویای احیای امپراتوری مدفون و تقسیم وراثت شده عثمانی به تکاپو افتاده است. رژیم اسلامی ایران که توهم رژیم شاه درباره تبدیل شدن به قدرت اول منطقه را به ارث برده است، دست به مصادره تاریخ کوروش و میراث ایران کهن زده است و با تکیه بر تفرقه آفرینی مذهبی، دارودسته های تروریسم اسلامی خودرا به قصد تسخیر کشورها و تامین کریدورهای صدور نفت و گاز، در اکناف خاورمیانه پراکنده است. دولتهای عربستان و مصر و خلیج با تکیه بر پیکر نحیف اتحادیه عرب به جنگ و جدال ویرانگر با رژیم اسلامی ایران برخاسته اند. بر متن این رقابتها، در باتلاق خونین سوریه و عراق، تروریسم اسلامی داعش مجال عروج مییابد، داعیه حکومت در سر میپروراند تا سرانجام در همان باتلاق آفریدگاه خود غرق گردد.

 

خاورمیانه: میدان جنگی به وسعت منطقه

خاورمیانه که در دوره پس از جنگ دوم جهانی “کانون بحران” نام گرفته بود، امروز در ادامه بحرانها و جنگهای حاصل از رقابت دولتهای امپریالیست در این منطقه استراتژیک، به میدان جنگهای گسترده و طولانی بدل گشته است. سوریه پس از شش سال جنگ “نیابتی”، اکنون صحنه جنگ مستقیم قدرتهای جهانی روسیه و آمریکا و دولتهای ایران و ترکیه است. وحشت بی پایان این جنگ به رغم کنفرانسهای متعدد ژنو و آستانه همچنان ادامه دارد. پایان داعش در سوریه که با تصرف رقه به مرحله تعیین کننده رسیده است، پایان جنگ سوریه نیست. در عراق هم با تصرف موصل و پایان تقریبی داعش، جنگ پایان نیافته است. تهاجم نظامی دولت عراق و حشد شعبی و پاسداران رژیم اسلامی ایران با رضایت آمریکا در کردستان عراق، آغاز رشته جنگهای جدیدی است که پایان دادنشان دشوار است. جنگ دولتهای عربستان و خلیج در یمن با انصارالله حوثی و رژیم اسلامی حامی آن نشان از پایان ندارد. جنگ دولت ترکیه در کردستان و دستگیری و سرکوب اهالی جای پروژه “پروسه آشتی” نشسته است.

جنگهای اخیر خاورمیانه و چشم انداز ادامه آنها پس از شکست داعش، گواه روشنی است که داعش مخلوق جنگ افروزان اصلی حاضر در صحنه، مخلوق دولتهای عراق و سوریه و ایران و مولود باتلاق خونینی است که با لشکرکشی ٢٠٠٣ دولتهای آمریکا و بریتانیا به عراق آفریده شد. پس از تروریسم اسلامی داعش، نسخه دیگر تروریسم اسلامی در قامت “حشد شعبی” برای اشاعه ترور در منطقه توسط رژیمهای اسلامی ایران و عراق سازماندهی و آماده جنگ شده است.

رژیم اسلامی حاکم بر ایران، لکه ننگ چرکینی بر پیشانی بشریت است. همه قدرتهای امپریالیستی بی استثناء در به قدرت رساندن آن از روز اول و بقای آن تا به امروز شریک بوده اند. رژیمی مسلح به تروریسم اسلامی که طی چهار دهه به موازات قدرتهای امپریالیست، حافظ استثمار و سرکوب عریان کارگران و محرومان با تکیه به استبداد و خفقان و اعدام، از عاملان اصلی ایجاد تفرقه و دشمنی مذهبی و قومی، اشاعه ترور و جنایت علیه بشریت، در ایران و خاورمیانه و جهان بوده است. به زیر کشیدن رژیم اسلامی ایران به نیروی اجتماعی کارگران، زنان، نسل جوان رادیکال و میلیتانت و توده های محروم اعماق جامعه، گام بزرگی در مسیر رهایی بشریت از نظام گندیده سرمایه داری است.

 مساله فلسطین همچنان حل نشده باقی مانده است. ادامه ستمگری دیرین بر مردم فلسطین اشغالگری و کشتار، محاصره اقتصادی، شهرک سازی و سر باز زدن از مذاکرات، یکی از فاحش ترین شواهد ضدیت دولت قومی مذهبی اسرائیل و قدرتهای امپریالیست و “جامعه ملل” حامی آن با ابتدائی ترین حقوق مردم ستمدیده است. بارزترین گواه این واقعیت است که قدرتهای امپریالیست خالق اصلی “کانون بحران” خاورمیانه، خالق اسلام سیاسی و تروریسم منبعث از آن، خالق و ادامه دهنده جنگهای جاری خاورمیانه هستند. اخیرا با امضای قرارداد صلح حماس و فتح در قاهره و تسلیم اداره غزه از جانب حماس به سلطه حاکم بر کرانه غربی، امکان جدیدی برای رفع بن بست مذاکرات و ازسرگیری گفتگو به سوی راه حل دو دولت و برقراری دولت مستقل فلسطین پدید آمده است. حزب حکمتیست همواره از تشکیل دولت مستقل فلسطین بر مبنای مرزهای ١٩٦٧ همچون راه حل این معضل سیاسی حمایت کرده است.

مساله کرد یک گرهگاه سیاسی منطقه خاورمیانه است که به حل سیاسی و عادلانه دست نیافته است. این مساله در هر یک از کشورهای ترکیه، ایران، عراق و سوریه ویژگی سیاسی مشخص دارد. راه حل استقلال در کردستان عراق با رای اکثریت بالای رای دهندگان در رفراندم ٢٥ سپتامبر، به پشتوانه حقوقی و پشتیبانی مردمی متکی گردید اما توسط تهاجم نظامی دولت عراق به کرکوک و مناطق کردنشین قیچی شد. حزب حکمتیست خواهان حل فوری مساله کرد است. از سالها پیش طرح برای حل سیاسی، عادلانه و کارساز این مساله از راه برگزاری رفراندم را ارائه داده است. در جریان رفراندم اخیر کردستان عراق حزب حکمتیست از رفراندم و رای به استقلال حمایت کرد و پس از رفراندم اعلام داشت که از رای مردم کردستان به استقلال دفاع میکند.

پاسخ سوسیالیستی به اوضاع جهان

از آنجا که همه ترندهای مدافع سرمایه روز پس از روز عیانتر نشان میدهند که جز تشدید استثمار و سرکوب طبقه کارگر و جز تشدید رقابت و جنگ میان خود، پاسخ دیگری برای بحرانها و معضلات سرمایه داری ندارند، ضرورت و مبرمیت آلترناتیو سوسیالیستی به عنوان پاسخ کمونیسم کارگری بیشتر از همیشه عیان میگردد. حزب حکمتیست مجددا تاکید میکند که پاسخگویی سوسیالیستی تنها با دست بردن به قدرت سیاسی در ضعیف ترین حلقه های نظام سرمایه داری گلوبال و پیشروی بیوقفه تا انقلاب کارگری، تا رهایی از بردگی مزدی و برقراری مالکیت اشتراکی بر وسائل تولید میسر میگردد.

رژیم اسلامی حاکم بر ایران یکی از حلقه های ضعیف و پرتناقض حاکمیت سرمایه در جهان است. طبقه کارگر در ایران این واقعیت را باید در مبارزه به پیروزی رساندن آلترناتیو سوسیالیستی خود به کار گیرد. به زیر کشیدن رژیم اسلامی و از این راه به هزیمت کشاندن اسلام سیاسی و تروریسم گسترده آنان، خدمت بزرگی به رهایی بشریت و اهداف سوسیالیستی کارگران جهان است. طبقه کارگر یک طبقه جهانی میلیاردی است. تقویت و تحکیم همبستگی انترناسیونالیستی در سطح جهان یک رکن مهم استراتژی جهانی طبقه کارگر برای برچیدن نظام سرمایه داری و یکی از مهمترین ملزومات پیروزی آن در کسب قدرت و خلع ید سیاسی و اقتصادی از بورژوازی است.

سال ٢٠١٧، صدمین سالگرد انقلاب اکتبر، یادآور عظمت تاثیرگذاری انقلاب کارگری ١٩١٧ روسیه بر یک قرن گذشته جهان است. سرچشمه واقعی این یادآوری، ضرورت عروج کمونیسم انقلابی و نیاز صدها برابر جهان امروز به انقلاب کارگری عظیمتری است. شیپور انقلابی کردن جهان و زیرورو کردن اوضاع موجود باید از نو نواخته شود.انقلاب اکتبر اثبات این حقیقت بود که طبقه کارگر بدون کمونیسم و حزب کمونیستی خود به جائی نمیرسد. کارگران جهان با کاربست خلاقانه تجارب تاریخی پرافتخار انقلاب کارگری١٩١٧ روسیه و درس آموزی از نارسائیهای آن، و مسلح به حزب سیاسی کمونیستی خود، میتوانند زنجیرهای سنگین بردگی مزدی، این سنگ بنای استثمار و ستم سرمایه داری را از دوش خود و کل بشریت بردارند و برای همیشه این نظام را به گور بسپارند. امروز صدها بار روشن است که رهائی انسان در گرو رهایی از انقیاد سرمایه، در گرو برقراری جامعه آزاد و برابر کمونیستی است. جامعه ای که در آن شکوفائی آزادانه هر انسان شرط شکوفائی آزادانه همگان است.

کنگره هشتم حزب کمونیست کارگری – حکمتیست (کنگره اکتبر)

چهاردهم ابان ١٣٩٦- پنجم نوامبر ٢٠١٧

پیام کنگره هشتم حزب حکمتیست (کنگره اکتبر)

 

در بزرگداشت صد سال پرتوافشانی انقلاب اکتبر

 

امروز در آستانه هفتم نوامبر، سالروز پیروزی انقلاب اکتبر، ما نمایندگان و شرکت کنندگان کنگره هشتم حزب حکمتیست (کنگره اکتبر) با دلهایی سرشار از غرور و افتخار، صدمین روز تولد تاثیرگذارترین انقلاب تاریخ بشر را شادباش میگوئیم. شادباش به همه انسانهای تشنه رهائی، به همه کارگران در سراسر جهان که پیروزی کارگران روسیه در اکتبر ١٩١٧ را از آنِ خود میدانند و در بزرگداشت آن سرود پیروزی انقلاب خود را میخوانند. شادباش به صف کمونیستهای انقلابی رزمنده ای که با آموختن از تجربه پیروزی انقلاب اکتبر و همچنین تجربه شکست بعدی آن، سازماندهی انقلاب کارگری سوسالیستی را در صدر وظایف خود میگذارند.

انقلاب اکتبر به رغم شکست بعدیش، آتشی نیست که به خاکستر نشسته باشد؛ آتشگهی است که رقص شعله های فروزانش پس از صد سال در هر کران جهان پیداست. اختری است که با پرتوافشانی پایدار، روشنگر بزرگراه انقلاب کارگری و مشعل رهروان پیگیر آن است. کمونیسم معاصر، کمونیسم پرولتری مدافع سنت انقلابی لنین، آن نیروی اجتماعی فعاله ای است که موظف است شعله این آتشگه دیرین انقلاب کارگری را فروزانتر سازد.

پیروزی کارگری اکتبر، چنان شوک سرگیجه آوری به نظم جهانی سرمایه وارد آورد که گیجسری حاصل از آن در تحلیلهای بورژوایی امروزی درباره صدمین سال آن انقلاب عیان است. ضربه سنگین زلزله وارش چنان گرداب نظام حاکم را تکان داده که لرزه ها و امواج گرانشی آن پس از صد سال همچنان در جَوَلان است.

در یک قرن گذشته جز معدود آثاری چون کار کارستان و کارشناسانه مورخ بریتانیایی ای. اچ. کار درباره انقلاب روسیه، میلیونها سناریوی پرتناقض درباره آن انقلاب عظیم، توسط نظریه پردازان و تاریخسازان بورژوازی ساخته و بافته شده است. صادقانه ترین روایت را “جان رید” کمونیست آمریکایی شاهد مستقیم آن انقلاب در اثر ماندگار “ده روزی که دنیا را لرزاند” با واقعبینی بی نظیری به دست داده که ازجمله نوشته است: “بلشویکها قدرت را نه از راه سازش با طبقات دارا، یا رهبران سیاسی دیگر، نه از راه آشتی با دستگاه دولت سابق تصرف کردند. و نیز نه به وسیله خشونت سازمانیافته یک گروه کوچک. اگر توده های سراسر روسیه آماده قیام نبودند، قیامشان شکست میخورد. یگانه دلیل پیروزی بلشویکها آن است که آنها آرزوهای بزرگ و ساده وسیعترین اقشار مردم را تحقق بخشیدند. مردم را فراخواندند تا کهنه را پاره کنند و دور بریزند، و سپس با همکاری مردم، نو را بر ویرانه های آن بنا کردند”.

لنین و حزب کمونیست روسیه با به پیروزی رساندن انقلاب اکتبر، امکانپذیر بودن انقلاب کارگری را به اثبات رساندند. امروز صد سال پس از آن پیروزی، نیاز جهان به انقلاب کارگری عظیمتری، ضرورت و مبرمیت و امکانپذیری چنین انقلابی صدها برابر روشن و اثبات شده است. این است آن درس اساسی که باید از پیروزی کارگری اکتبر آموخت. دلایل قابل درک شکست انقلاب اکتبر هم به این کمبود اساسی بر میگردد که دیکتاتوری پرولتاریا پس از پایان دوره انقلابی دست به خلع ید بورژوازی در عرصه اقتصاد نبرد، از پیشروی به انقلاب اقتصادی، به زیرورو کردن مناسبات کاپیتالیستی، به لغو کار مزدی و برقراری مالکیت اشتراکی باز ماند. نقد سوسیالیستی و کارگری تجربه شوروی کلید آموزش درسهای انقلاب اکتبر ١٩١٧، کلید کاربست خلاقانه دیدگاه کمونیستی و مارکسی اصیل در صدمین سالگرد انقلاب عظیم اکتبر، این عزیزترین و گرانقدرترین نقطه عطف تاریخ کمونیسم کارگری معاصر است.

کنگره اکتبر بر حقانیت عمل انقلابی بلشویکها تاکید میکند و در این مناسبت به مهمترین واقعه قرن بیستم، انقلاب سوسیالیستی در روسیه، ارج می‌نهد. کنگره اکتبر اعلام میکند که حزب کمونیست کارگری -حکمتیست حزبی برای تکرار اکتبر در ایران است. کنگره اکتبر کارگران و کمونیست های جهان را فرامیخواند که به کمونیسم مارکسی و حزب لنینی و کمونیستی کارگری برای تقابل با سرمایه داری متکی شوند. کنگره اکتبر کارگران و مردم زحمتکش و آزادیخواه در ایران را به پیوستن به صفوف حزب اکتبر فرامیخواند. کنگره اکتبر اعلام میکند که تنها راه نجات بشریت از منجلاب سرمایه داری، کمونیسم است!

زنده باد اکتبر، زنده باد انقلاب کارگری

 

کنگره هشتم حزب کمونیست کارگری – حکمتیست (کنگره اکتبر)

سیزده آبان ١٣٩٦ – چهارم نوامبر ٢٠١٧

جامعه ایران به پیشروی جنبش کارگری چشم دوخته است

(بیانیه کنگره هشتم حزب حکمتیست)

 

(مصوب کنگره به اتفاق آرا)

 

۱- گسترش قابل توجه اعتراضات و اعتصابات در مراکز و رشته های مختلف کارگری خصلت نمای ظرفیتهای بالا و تواناییهای تعیین کننده مبارزاتی نهفته در جنبش طبقه کارگر ایران و همزمان منعکس کننده محدودیتها و موانع پیشاروی جهش اساسی و دگرگون کننده در جنبش کارگری است. این موقعیت متناقض دو وجه قابل مشاهده جنبش کارگری و اعتراضات جاری کارگری است. شناخت دقیق هر دو وجه مسئله لازمه اتخاذ سیاست موثر کمونیستی و کارگری فعال در قبال جنبش طبقه کارگر است.

الف- برجسته ترین خصلت مبارزاتی یکسال اخیر در جامعه ایران گسترش مداوم اعتصابات و اعتراضات کارگران بسیاری رشته ها و مراکز کارگری علیه کارفرمایان و هیئت حاکمه جمهوری  اسلامی است. این مبارزات بر محور ایستادگی در مقابل تعرضات معیشتی وسیع و شنیع سرمایه داران و دولت سرمایه اسلامی و تلاش برای بهبود مستمر شرایط کار و زندگی، مقابله با ترفندها و توطئه های متعدد علیه حق طلبی کارگری و مقاومت در مقابل سرکوبگری مستمر علیه رهبران و فعالین کارگری استوار است. اعتصابات و اعتراضات وسعت یافته جاری کارگری این خودآگاهی طبقاتی و این آمادگی مبارزاتی را میرساند که طبقه کارگر ایران بیش از این به شرایط کار ارزان و استبداد خشن و سرکوبگری تن نمیدهد. علیرغم ترفندهای متنوع سرمایه داران و دولتشان در جهت محدود کردن و کوچک نشان دادن این مبارزات، علیرغم سطحی گری چپ غیرکارگری در کم اهمیت جلوه دادن تحرک مبارزاتی کارگران، معلمان، بازنشستگان، پرستاران و دیگر بخشهای اردوی کار زیر لوای پراکندگی و دفاعی بودن این اعتراضات، اما کمونیسم کارگری و رهبران و فعالین کمونیست کارگران جایگاه پر اهمیت همه اعتراضات کارگری جاری از کوچک تا بزرگ را به روشنی تاکید کرده و همین مبارزات نشان میدهد، جنبش کارگری مطرحترین و پیشروترین جنبش سیاسی- اجتماعی حاضر در صحنه جدال سیاسی و طبقاتی جامعه ایران است. همین واقعیت و چشم انداز عروج تمام قد این جنبش کابوس سران بورژوازی و جمهوری اسلامی است. تمامی ترفندها، سرکوبگریها و مانورهای متنوع بورژوازی و جمهوری اسلامی دقیقا در راستای تقابل با تواناییهای جنبش کارگری علیه استثمار و حاکمیت سرمایه است.

ب- ما براین امر واقفیم، محدودیتهای مقابل جنبش کارگری مانع جهش اساسی جنبش کارگری برای بهبود تعیین کننده در شرایط کار و زندگی کارگران، علیه وضع موجود و در تنگنا قرار دادن نظم حاکم سرمایه و هیئت حاکمه اسلامی ضد کارگری است. نیاز به کار ارزان در جهت سودآوری نجومی سرمایه داران و دولت سرمایه، موجب تعرض معیشتی سبعانه و تحمیل شرایط کار برده واری است که کل طبقه کارگر ایران، اعم از شاغل و بیکار، کارگران مراکزصنعتی و بزرگ، یا مراکز و رشته های کوچک و پراکنده کارگری را تحت فشار قرار داده است. شاخص واضح تعرض وسیع و گستاخانه سرمایه داران و دولتشان را در پدیده ای چون دستمزدهای معوقه چند ماهه و چندین ماهه و گاها یکساله و دوساله، میتوان دید. سازماندهی بیش از نود درصد اعتصابات و اعتراضات جاری حول مطالبه گرفتن دستمزدهای معوقه، اگر چه مقاومت و مبارزه ای بسیار ضروری و حیاتی است، اما در نفس خود یک ترفند و مانع تحمیل شده بزرگ سرمایه داران و دولت مقابل پیشروی جنبش کارگری و یک عامل محدود کننده در مسیر تحقق دیگر مطالبات فوری معیشتی و اقتصادی طبقه کارگر است. مولفه هایی چون دستمزد تعیین شده هر سال چند بار زیر خط فقر، بیکاری میلیونی، تغییرات در سازمان کار و تکه تکه کردن بخشهای مختلف کار، ایجاد تفرقه گسترده در صفوف کارگران، اضافه کاری، کار موقت و شرایط کار برده وار و قراردادهای سفید امضا، محرومیت از حق تشکل و اعتصاب، مجموعا ابتدایی ترین استاندارهای امنیت شغلی را از بین برده است. زندگی و جسم و جان کارگر و خانواده کارگری را له کرده، مجموعه این فاکتورها موانع بزرگ پیش پای پیشروی اساسی تر جنبش کارگری است. این وضعیت تناسب قوای تحمیل شده به شدت نامساعد و نابرابر علیه جامعه و به طور اخص علیه جنبش کارگری و اعتراضات کارگری ایجاد کرده است. تحمیل و حفظ این تناسب قوا بدون حاکمیت استبدادی خشن و اختناق وسیع و دایمی و سرکوبگری مدوام علیه طبقه کارگر و فعالین کارگری ممکن نیست.

۲- جنبش کارگری مُهر مبارزات گسترده بر بستر تند پیچ های مهمی را بر خود دارد که در چهار دهه اخیر از سر گذرانده است. پتانسیل و تواناییهای مبارزاتی به دست آمده در جنبش کارگری و همزمان موانع و محدودیتهای تحمیل شده توسط کاپیتالیسم و دولت سرمایه داران بر جنبش کارگری هر دو پدیده ای بدون پیشینه در حیات مبارزاتی و سیاسی طبقه کارگر ایران نیست. ازجمله از مقطع وقوع انقلاب ۵۷ تا قبل از شروع سرکوبهای وسیع و گسترده خرداد سال ۶۰، جنبش کارگری دوره بسیار مهمی از پیشروی و تحرک  و مبارزه همه جانبه را تجربه کرد. دستاوردهای طبقاتی و سنتهای با ارزش اعمال اراده مستقیم کارگری را پشت سرگذاشت. در همان دوره این درس بزرگ تجربه شد که لازمه رهایی قطعی جامعه قد علم کردن طبقه کارگر در قامت رهبری تحولات جامعه است. در راستای  تعیین تکلیف قدرت سیاسی به نفع طبقه کارگر و کمونیسم و آزادیخواهی، یکبار دیگر این درس بدیهی برجسته شد که حزب کمونیستی رهبر و سازمانده در راس طبقه کارگر لازم است. در قدم بعدی در دوره سرکوب خشن سال ۶۰ و تاکنون هم طبقه کارگر و پیشروان آن با ایستادگی و مبارزه جویی موجودیت طبقاتی و جنبشی و مبارزاتی خود در مقابل یکی از هارترین رژیمهای بورژوایی دوران معاصر را تثبیت کردند. سپس دوران سخت جنگ ایران و عراق و پیامدهای آن نتوانست طبقه کارگر را به تمکین بکشاند. از مبارزه علیه لایحه های مختلف قانون کار سراپا ضد کارگری درسهای گرانبهایی آموخته شد. عرصه گرامیداشت اول مه و احیای این سنت جهانی کارگری به عرصه پرشور سازماندهی، اتحاد و همبستگی و اعلام کیفرخواست کارگری علیه کاپیتالیسم تبدیل شد. در نتیجه جنبش کارگری پختگی خود را از دل چنین جدال همه جانبه ای کسب کرده است. اکنون با جنبش کارگری ای پرتجربه، صاحب فعالین و رهبران خود آگاه و حاضر در صحنه، دارای مطالبات اقتصادی و سیاسی روشن روبرو هستیم. اعتصابات و اعتراضات کارگری جاری گوشه ای از پتانسیل بالایی است که با اندک تغییری در تناسب قوا شاهد جهش بزرگی خواهیم بود و نقش تعیین کننده ایفا خواهد کرد. اکنون  صورت مسئله اساسی چگونگی تغییر تناسب قوا به نفع طبقه کارگر و جنبش کارگری است.

۳- مولفه های تغییر تناسب قوای کنونی: تغییر تناسب قوا در سطح ماکروی کل جامعه به فاکتورهای متعدد تحولات سیاسی و صف بندیهای مبارزاتی گره خورده و تماما در دست طبقه کارگر و مبارزات کارگری نیست، اما یک فاکتور محوری آن به میدان آمدن سازمانیافته تر و قدرتمندتر جنبش کارگری است. تا آنجا به اراده مستقیم طبقه کارگر مربوط است، تک تک مبارزات جاری کارگری علاوه بر اهمیت در خود آن در تحقق مطالبات فوری و برای بهبود شرایط کار و زندگی در عین حال بخشی از گامهای کارگران در مسیر تغییر تناسب قوا هم به نفع جنبش کارگری و هم به نفع تغییر تناسب قوای عمومی تر اجتماعی است. گسترش اعتراضات جاری، فراتر رفتن آنها از سطح یک مرکز و رشته کارگری و سراسری تر شدن اعتراضات کارگری و به ویژه گسترش این اعتراضات به مراکز کلیدی کارگری، در کنار دخالتگری سیاسی طبقه کارگردر جدالهای طبقاتی و اجتماعی قطعا فاکتورهای تعیین کننده در تغییر تناسب قوا به نفع جامعه و جنبش کارگری است.

 

الف- سازماندهی مبارزه ای موثر و سراسری علیه دستمزدهای معوقه: دستمزدهای معوقه زخمی عمیق بر پیکر جنبش کارگری است. این پدیده زشت به نحو دردناکی جنبش کارگری را به عقب رانده  است. سرمایه داران و دولت سرمایه، پدیده شنیع دستمزد معوقه را با بهانه کمبود سرمایه، ورشکستگی مراکز کار و اقتصادی و… توضیح میدهند. اینها توجیهاتی وارونه و گستاخانه است. تحمیل دستمزدهای پرداخت نشده، دقیقا نقشه آگاهانه سرمایه داران ایران و دولت سرمایه در راستای کسب سود نجومی، تصاحب بخش مهمی از حق کارگران و بکارگیری آن در گردش سرمایه به نفع خود، دزدی آشکار صاحبان سرمایه به قیمت گرسنه نمودن خانواده کارگری است. نتیجه بلاواسطه و به شدت منفی آن پایین آوردن سطح توقع و انتظارات کارگران، به عقب راندن مبارزه جویی کارگری حول دستمزدهای معوقه و به درجه زیادی حاشیه ای کردن دیگر مطالبات عاجل و فوری کارگری در مبارزات جاری است. شکل گیری بیش از نود درصد اعتراضات کارگری حول دستمزدهای پرداخت نشده، این واقعیت تحمیلی دردناک را میرساند. جنبش کارگری راه گریزی ندارد، جز اینکه در تحرکی هدفمند و سراسری و موثر علیه این درد مشترک و با خواست گرفتن دستمزدهای معوقه به این تعرض گستاخانه پایان دهد. پایان دادن به این پدیده، علاوه بر بهبود فوری شرایط کار و زندگی، یک عامل مهم تغییر تناسب قوا به نفع جنبش کارگری و فرصتی ایجاد میشود، تا مبارزات کارگری با انتظارات واقعی و بالاتر حول  مطالبات عاجل اقتصادی و سیاسی در مقابل تعرض سرمایه قد علم کند.

 

ب-  تقویت مبارزات جاری حول فوریترین مطالبات کارگری: مقابله موثر و سراسری با تعیین دستمزد زیر خط فقر، خواست افزایش فوری دستمزدها، مطالبه بیمه بیکاری مکفی، به رسمیت شناسی حق اعتصاب و تشکل عاجلترین مطالباتی است که لازمست اعتراضات کارگری حول آن بیشترین اتحاد و همبستگی را ایجاد کند.

 

ج- اتحاد کارگری علیه بیکاری: دامن زدن به جنبش اتحاد کارگری علیه بیکاری، ایجاد بیشترین و محکم ترین اتحاد و همبستگی میان کارگران شاغل و بیکار علیه بیکاری، گام مهم دیگری در تغییر تناسب قوا و پیشروی کلیت جنبش کارگری و عقب راندن دولت سرمایه و صاحبان کار است.

د- نقش تعیین  کننده تحرک اعتراضی مراکز کلیدی کارگری: ظرفیت اعتراضی مراکز کلیدی کارگری به تحرک در نیامده است. شرایط شغلی بالنسبه مناسبتر در این مراکز نسبت به بخشهای وسیعی از مراکز و رشته های کارگری که حتی همین قانون کار ضد کارگری جمهوری اسلامی هم شامل حال آنها نمیشود، به نوعی امکانگرایی و حفظ شرایط موجود را در میان کارگران مراکز صنعتی و کلیدی دامن زده است. با این وصف واضح است در مراکز کلیدی کارگری نیز تعرض معیشتی، دستمزد زیر خط فقر، عدم تامین ایمنی محیط کار و زدن مزایا و تهدید به بیکاری و بیکارسازی و سرکوب و بازداشت فعالین کارگری، مدواما گریبان کارگران را گرفته است. این تعرضات میتواند پایه های گسترش و قدرتمند شدن تحرک اعتراضی موثر در مراکز صنعتی و کلیدی کارگری را تقویت کند. مواردی از اعتراضات و اعتصابات مهم کارگری در پتروشیمی ها، پارس جنوبی، ماشین سازیها و اخیرا در آذرآب و هپکو همین واقعیت را نشان میدهد. اما این گوشه محدودی از ابراز وجود قدرتمند کارگری در مراکز کلیدی کارگری ایران است. مسئله اینست رهبران و فعالین رادیکال کارگری و کارگران کمونیست در همان مراکز کارگری و در جنبش کارگری با تشخیص دقیق و تلاش مسئولانه برای رفع موانع سد راه به میدان آمدن همه ظرفیت کارگران در این مراکز بکوشند. جهش اساسی جنبش کارگری ایران در گرو گسترش اعتصابات و اعتراضات کارگری به مراکز کلیدی و صنعتی کارگری است.

ه- ایجاد تشکل توده ای کارگری:  پیشروی طبقه کارگر لازمست در ایجاد تشکلهای توده ای کارگری پایه و در محل کار و در سطح سراسری تجسم پیدا کند. تلاش برای ایجاد تشکلهای پایه در مراکز و رشته های کارگری یک امر فوری و عملی و واقعی در راستای اتحاد سراسری کارگری است. به عنوان گرایش کمونیستی طبقه کارگر و به عنوان حزب حکمتیست بیش از پیش بر دامن زدن به جنبش مجمع عمومی و شورایی کارگر تاکید داریم. بر ضرورت و مبرمیت برگزاری مجامع عمومی منظم و شورایی کارگری در بطن اعتراضات جاری کارگری تاکید میکنیم و خود راسا برای ایجاد آنها تلاش میکنیم.

۴– جنبش طبقه کارگر، قدرت سیاسی و مبرمیت تحزب کمونیستی کارگری

جامعه ایران با تحولات و تلاطمات سیاسی جدی روبرو است. جدالهای طبقاتی و مبارزاتی بسیار تعیین کننده در راه است. چشم اندازها و افق های سیاسی متفاوت در قبال جامعه قرار خواهند گرفت. جنبشهای مختلف سیاسی و اجتماعی حاضر در صحنه جامعه از بستر چپ تا بستر راست جامعه هر کدام در نظر دارند، مهر خود را بر این تحولات بکوبند. تمام تجارب تاکنونی و از جمله تجربه پشت سرگذاشتن سرنوشت انقلاب ۵۷ به ما میگوید، این بار جنبش طبقه کارگر به عنوان جنبش مدعی قدرت گیری و هدایت گر مبارزه و تحرک انقلابی جامعه برای تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی و جنبش های بورژوایی باید رسالت خود را به جای آورد. ایفای چنین رسالتی سازمان رهبری کننده و کمونیستی جنبش طبقه کارگر را میطلبد. در جدالهای سیاسی جامعه، جنبش ها و طبقات اجتماعی از کانال احزابشان نمایندگی میشوند. طبقه کارگر هم از طریق حزب کمونیستی خود باید در همه لحظات جدالهای اجتماعی و طبقاتی و به ویژه در مقطع تعیین تکلیف قدرت سیاسی نمایندگی شود. کارگران کمونیست، رهبران رادیکال و پیشرو کارگری لازمست به روشنی مبرمیت اتکا به تشکل یابی حزبی و حزبیت کمونیستی طبقه کارگر را در میان صفوف کارگران اشاعه دهند. با گرایش تحزب گریزی و دور کردن کارگران از دخالتگری در تحولات سیاسی مبارزه کنند. درس مهم انقلاب ۵۷ و درسهای برگرفته از همه تحولات مهم چند دهه اخیر این واقعیت بدیهی را تاکید میکند، که جنبش طبقه کارگر بدون کمونیسم و تحزب کمونیستی خود و کمونیسم و حزب کمونیستی هم بدون درهم تنیدگی طبقاتی و اجتماعی با طبقه کارگر نمیتوانند آزادی و رهایی قطعی انسان را از استثمار و ستم ممکن سازند. کمونیسم کارگری به عنوان گرایش فی الحال موجود در جنبش کارگری و  حزب کمونیست کارگری – حکمتیست از همان ابتدا با رسالت تحکیم همسرنوشتی جنبش کارگری و جنبش کمونیستی پا به عرصه گذاشته است. ما برای ایفای این نقش تاریخی طبقاتی با تمام توان میکوشیم. مصممیم محدودیتها و موانع سیاسی و عملی سد راهمان را کنار بزنیم. در این مسیر همت و همگامی کارگران کمونیست و رهبران و فعالین رادیکال و سوسیالیست کارگری را به یاری میطلبیم. رهبران و فعالین رادیکال کارگری و کارگران کمونیست را به انتخاب حزب حکمتیست فرامیخوانیم.

***

قطعنامه در باره اوضاع سیاسی ایران

 

ما به یک پیروزی کارگری چشم دوخته ایم!

 

مصوب کنگره هشتم حزب حکمتیست به اتفاق آرا

آبان 1396 – نوامبر 2017

 

۱- حزب کمونیست کارگری – حکمتیست برای یک جامعه سوسیالیستی مبارزه میکند. فلسفه وجودی ما بعنوان حزب، امحای نظام سرمایه داری، خلع ید سیاسی و اقتصادی از طبقه بورژوازی، استقرار جامعه ای آزاد و مُرفه و خوشبختِ سوسیالیستی است که به دور باطل حاکمیت های استبدادیِ مذهبی و ناسیونالیستی یک قرن گذشته در ایران پایان دهد. اهدافِ برنامه ای و استراتژیک ما از طریق سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و یک انقلابِ کارگری پیروزمند تحقق خواهد یافت. یک انقلاب کارگری پیروزمند در ایران، نه فقط میتواند اوضاع منطقه را عوض کند، نه فقط سرآغازی برای رهائی خاورمیانه از یوغِ مذهب، نژادپرستی و شکافِ قومی است، بلکه منشأ احیای کمونیسم در قلمرو جهانی و حلِ مسئله تروریسم اسلامی و بسیاری از مسائلِ قدیمی و لاینحل در دنیای امروز خواهد بود.

 

۲- شرایط کُنکرت سیاسی و تشدید بحرانهای تو در تو و پیچیده جامعه ایران، بیش از پیش ضرورت تغییر وضع موجود، هم در بالا و هم در پائین را، الزامی کرده است. جامعه ایران با مسائل حّاد و پیچیده ای روبرو است که جمهوری اسلامی توانائی حل هیچکدام از مشکلات اقتصادی و اجتماعی و محیط زیستی که خود موجب آن شده است را ندارد. به عبارت دیگر، خود این حکومت مانعی برسر راه هر نوع بهبود اقتصادی و زندگی روزانه طبقه کارگر و اکثریتِ عظیم جامعه است. این واقعیت را سران جمهوری اسلامی میدانند و بعضا به آن اعتراف میکنند. واقعیتِ بن بستِ همه جانبه رژیم اسلامی را هم بورژوازی ایران بخوبی میداند و هم کارگران و مردم منزجر از جمهوری اسلامی به آن پی برده اند. تناقضات و تشدید جدالهای درون حکومتی از یکسو ناشی از وضعیتِ بحرانی رژیم اسلامی و از سوی دیگر واکنشی به پتانسیلِ اعتراضی گسترده در جامعه علیه رژیم اسلامی است. تشدید بحران در بالا انعکاسی از تشدید فشار در پائین است. این جنگی برای بقای حکومت و تلاشی برای کنترل جامعه است. جمهوری اسلامی در چرخه تداوم سیاستِ صدور تروریسم اسلامی و جنگ افروزی و لشکرکشی در منطقه و سیاستِ امتیاز دادن به سرمایه داران خارجی برای توسعه سرمایه داری ورشکسته و بحران زده ایران، گیر افتاده است. راه اول، یعنی ادامه سیاستِ صدور تروریسم با موانع داخلی و خارجی گسترده روبرو است با اینحال جمهوری اسلامی از این سیاست عقب نخواهد نشست. راه دوم، متضمن پائین کشیدن ستونهای اساسی هویتی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی و لذا تامین امنیتِ کامل سیاسی و حقوقی سرمایه و دفاع از مشروعیتِ آنست، امری که در چهارچوب جمهوری اسلامی غیر ممکن است. مضاف بر تقابل دو روند اساسی داخلی، فاکتورهای جهانی و منطقه ای که سرمایه در آن بسر می برد، به ضرر جمهوری اسلامی عمل میکنند.

 

۳- در بالا، آخرین تلاشهای حکومتی برای وقت خریدن و مواجهه با اعتراضات داخلی، توافق موسوم به برجام بود. فشار تنگناهای عظیم اقتصادی و اجتماعی و وحشت از گسترش اعتراضات داخلی،  جمهوری اسلامی را علیرغم لفاظی های توخالی خامنه ای ناچار از قبول برجام کرد. واضح است که توقع دولتهای غربی و توقع جناح پرو غرب در حاکمیت و جنبش ملی اسلامی از برجام، صرفا توافق هسته ای نبود. رژیم اسلامی دنبال کسبِ امنیتِ نظام بود و غرب خواهان مهارِ جمهوری اسلامی و تضعیفِ نفوذ منطقه ای آن. مردم ایران از اینکه فعلا هیولای اسلامی مجبور به عقب نشینی شده و بهانه “تحریم هستیم” از دستِ رژیم درآمده است، خوشنودی خود را از این معاهده ابراز کردند. در این زمینه ما در سند اوضاع سیاسی کنگره هفتم اعلام کردیم: “رفع تحریمها و برقراری رابطه مجدد با قدرتهای غربی و اساسا کشورهای اروپایی اگرچه به نیازهای کوتاه مدت و امروز به فردا کردن اقتصاد بورژوایی ایران کمک میکند، اما چاره ساز معضلات بنیادی گریبانگیر اقتصاد سرمایه داری ایران نیست. وجود هیئت حاکمه متعارف بورژوائی تثبیت شده و تضمین کننده رشد و توسعه اقتصاد کاپیتالیستی در ایران از درون جمهوری اسلامی درنمی آید و فعلا جزو رویاهای غیر عملی بورژوازی ایران است”.

 

٤- کشمکش آمریکا و غرب با جمهوری اسلامی برسر برجام اساسا جنگ روانی برای امتیازگیری است. لفاظی های تهدیدآمیز ترامپ در قالبِ کنار گذاشتن برجام اعمالِ فشار به جمهوری اسلامی برای دست کشیدن از دخالتگری و توسعه  طلبی در منطقه است. همینطور لفاظی خامنه ای مبنی بر “پاره” کردن برجام، تلاشی برای وادار کردن دولتِ آمریکا برای قبول جمهوری اسلامی و تضمینِ امنیتِ آنست. سیاست دولت آمریکا و موئتلفینش در شرایط کنونی نه “رژیم چنج” بلکه همچنان تلاش برای “تغییر رفتار” حکومت اسلامی است. اعلام علنی روحانی که در کنار سپاه پاسداران خواهد ایستاد و اعلام علنی این سیاست از جانب خاتمی “رهبر اصلاحات” بیانگر اینست که هر دوی اینها، علیرغم ادعای ظاهری “تعامل با جهان” و “گفتگوی تمدنها”، زیر پرچم خامنه ای و تائید سیاستِ جنگ افروزی جمهوری اسلامی سینه میزنند. شرکای سفره خون و جنایتِ حکومت اسلامی، طیف “اصلاح طلبان”، که هدف و کارشان تنها بزک کردن جمهوری اسلامی در قالب ایجاد توهم به اصلاحات از درون این رژیم و تحمیل آن به طبقه کارگر و مردم آزادیخواه بوده است. حزب حکمتیست در تقابل خود با جمهوری اسلامی نقد و افشاء مستمر این سیاستهای ضد کارگری را تضمین میکند. تفسیر لفاظی های ترامپ به “رژیم چنج” و منطبق کردن آن با مصالح روز خود و راه انداختن جُنب و جوش حول آن از جانبِ جریانات جنبش ناسیونالیسم پروغرب، مجاهدین خلق، احزاب و گروههای پرو سویت سابق، همینطور امیدواری چپِ ناسیونالیست و شش جریان سیاسی در کردستان ایران، تنها آب به آسیابِ حکومت اسلامی میریزد.

 

۵- در پائین، ناسازگاری جامعه با حکومت اسلامی خصلتِ مشخصه سیاست در ایران است. معضلات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و بحران همه جانبه جمهوری اسلامی بیش از پیش سر باز میکنند و مسئله سرنگونی حکومت اسلامی کماکان صورت مسئله اصلی جامعه و وظیفه بلافصل کمونیسم کارگری است. یک فاکتور تعیین کننده سیاستِ ایران که امروز بیش از هر زمانی مهمترین نگرانی حکومیتها را تشکیل میدهد، عروج جنبش اعتراضی کارگری در ابعاد گسترده است که علیه سرمایه داری و حکومت اسلامی حافظ آنست. جنبش کارگری و اعتراضات کارگری گسترده و بخشا سراسری و همزمان در ایران، علیرغم سرکوب ها و پرونده سازی ها و اخراج ها، یک جنبش بالنده و رو به رشد با مشخصات رادیکال و بعضا سوسیالیستی است. این جنبشی است که میتواند خواستِ وسیع سرنگونی و انواع نارضایتی در جامعه را به یک راه حل و یک آلترناتیو انقلابی در مقابل راه حل و آلترناتیوسازی ارتجاعی ارتقا دهد.

 

۶- یک تقابل اساسی و یک روند تعیین کننده آتی سیاست ایران، جدال آلترناتیوهای طبقات متخاصم و متمایز اجتماعی است. بورژوازی ایران علی العموم نه خواست و نه توانائی گذر از استبداد سیاسی به دمکراسی پارلمانی را دارد. بورژوازی ایران به استبداد سلطنتی سابق و استبداد دینی کنونی و گذاشتن فردی در راس آن برای استثمار کار ارزان و کارگر خاموش و از این طریق تسرّی این استبداد به کل جامعه نیاز دارد. این طبقه کارگر در ایران است که به حکم موقعیتش در اقتصاد میتواند آزادی و رهائی جامعه را با بزیر کشیدن طبقه حاکمه بورژوا و لغو مالکیتِ خصوصی و کار مزدی تامین کند. جامعه ایران راهی جز این ندارد. ادامه حاکمیتِ بورژواری و اقشار مختلفِ آن در فردای رفتن جمهوی اسلامی مجددا به استبداد سیاسی و حکومتی این طبقه منجر خواهد شد. این را رهبران و سخنگویان آن علیرغم هر توهم پراکنی در مورد رعایتِ “حقوق بشر” و “دمکراسی” و “رای مردم” و غیره، در موارد مختلفی علنا بیان میکنند. زن برابری طلب و نسل جوان سکولار و آزادیخواه جامعه ایران اگر بخواهند به این دور باطل خاتمه دهند لازم است حول کمونیسم کارگری و جنبش طبقه کارگر برای آزادی جامعه بسیج شوند. استراتژی حزب حکمتیست در پروسه سرنگونی برای مهمترین احتمالات جا باز میکند، آنها را در سیر جدال برای پیروزی و تبئین سیاست و تاکتیک دخیل و آگاهانه صفوف حزب و طبقه کارگر و بخش پیشرو جامعه را برای آنها آماده میکند.

 

۷- حزب کمونیست کارگری – حکمتیست همراه با میلیونها مردم کارگر و زحمتکش برای سرنگونی جمهوری اسلامی مبارزه میکند. اما دشمن ما و طبقه کارگر و اکثریت عظیم مردم زحمتکش، صرفا جمهوری اسلامی نیست بلکه خود نظام استثمارگر سرمایه داری است. در عین حال ما در هر وضعیت مشخصی و در هر تناسب قوای دوره گذار، خط مشی ای را دنبال میکنیم که هرچه سریعتر و کم مشقت تر به اهدافِ نهائی جنبش مان نزدیک شویم. حزب حکمتیست در ادامه سیاستِ تاکنونی خود در تقابل با جمهوری اسلامی بعنوانِ اصلی ترین و فعالین ترین عامل صدور تروریسم اسلامی به منطقه و دیگر نقاط جهان، دخالت جمهوری اسلامی در امور داخلی کشورهای منطقه، ایجاد دستجات اوباش مانند “حشد الشعبی”، راه انداختن جنگ مذهبی در میان مردمی که تا دیروز در کنار هم زندگی میکردند، گسترش تسلیحات جاه طلبانه و جنگ افروزیهای این حکومت را که خطرات آن مستقیما متوجه جامعه و مردم ایران است، قویا محکوم میکند. حزب حکمتیست مخالف هر نوع تهاجم نظامی، تحریم تجاری، آلترناتیو سازی و بند و بست از بالای سر مردم ایران است. ما و طبقه کارگر به هیچ حاکمیت و دولتِ بورژوائی در ایران بعد از جمهوری اسلامی رضایت نخواهیم داد. هر تغییر و تحول در صفوفِ کمپ بورژوائی و ساختار سیاسی قدرت در ایران برای ما فراخوانی به فوریتِ سرنگونی سرمایه داری توسط یک حرکتِ انقلابی و کارگری است.

 

۸- بعنوان یک سیاست عمومی، حزب حکمتیست برای تقویت بستر سرنگونی طلبان در مقابل طرفداران رژیم، برای تقویت اردوی چپِ جامعه در مقابل اردوی راستِ جامعه، برای تقویت افق سوسیالیستی و کمونیستی و مارکسی در میان اردوی چپِ جامعه تلاش میکند. یک پروژه سیاسی حزب حکمتیست بسیج جامعه و اردوی چپِ آن حول سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و بدست دادن راه حل کارگری بحران سیاسی و اجتماعی موجود است. به این اعتبار ما تلاش میکنیم که اولا، نگرش و نوع انتقاد کمونیستی ما به وضع موجود و نفی حاکمیتِ رژیم اسلامی به نگرش و زبان عام اردوی چپِ جامعه و جنبشهای ضد تبعیض تبدیل شود. ثانیا، بر تحزبِ قدرتمند کمونیستی بمثابه رکنِ اساسی و غیرقابل بحثِ هر تحولِ انقلابی و کارگری تاکید داریم. ثالثا، برای ایجادِ بلافصلِ سازمانهای حزبی و توده ای طبقه کارگر بعنوان ستادِ جنگی پرولتاریا علیه وضع موجود و نیروهای بورژوائی و ضد کارگری تلاش میکنیم. رابعا، در تقابلهای کنکرت با جنبشها و طبقاتِ دارا و شکستن نقطه سازش ها برسر مبارزه جاری علیه جمهوری اسلامی؛ از جمله سیاستهای جنبش ملی اسلامی برای سازش با بخشی از حکومت و تلاشهای اپوزیسیون بورژوائی برای آلترناتیو سازی، بر بمیدان آوردن آلترناتیو سوسیالیستی و کارگری جامعه حول خطوط عام اهداف طبقه کارگر برای رهائی از جمهوری اسلامی و سرمایه داری تاکید داریم. خامسا، انقلاب کارگری در منطقه ای بحران زده، که فاکتور نظامیگری توسط بورژوازی به آن تحمیل و به یک داده سیاست بدل شده است، نیازمند آمادگی بدون ابهام برای سازماندهی یک نیروی نظامی قدرتمند برای دفاع از خود و برای تقابل با احتمالاتی است که میتواند نه فقط افق انقلاب کارگری بلکه کل جامعه و زندگی معمولی را زیر سوال ببرد.

 

۹- کنگره هشتم حزب حکمتیست اعلام میکند که دوره آتی، دوره قدرتنمائی وسیع تر جنبش های آجتماعی ریشه دار در جامعه، جنبش کارگری، جنبش علیه فقر و بیکاری، جنبش آزادی زن، جنبش علیه اسلام و خرافه خواهد بود. تشدید بحران حکومت اسلامی و تشدید فقر و گرسنگی و بیکاری و اختناق و بی آیندگی دهها میلیون نفر، چشم انداز یک تعیین تکلیفِ با جمهوری اسلامی را به صدر سیاستِ ایران میراند. این دوره ای است که طبقاتِ متخاصمِ اجتماعی و جنبش ها و احزابشان همزمان و با هدفِ پیروزی وارد این تعیین تکلیف خواهند شد. جمهوری اسلامی و نیروهای بازیگر صحنه سیاست ایران در دوره جدید با مصافها و تعیین تکلیف های جدی روبرو خواهند شد. حزب کمونیست کارگری حکمتیست در این تحولات برای یک رهایی قطعی جامعه از تبعیض و نابرابری و استثمار مبارزه و با ارتقای توانِ سازمانی و سیاسی و پراتیکی خود در مصافهای تعیین کننده دوره آتی، برای به پیروزی رساندن طبقه کارگر و کمونیسم کارگری در جدالهای سرنوشت ساز تلاش میکند.

 

۱۰- فراخوان کنگره هشتم حزب کمونیست کارگری – حکمتیست اینست که طبقه کارگر و اردوی آزادیخواهی و برابری طلبی برای پیروزی باید حول پرچم کمونیستیِ آزادی جامعه بسیج شود. سرنگونی جمهوری اسلامی پیش شرطِ هر گشایش واقعی و جدّی اقتصادی و سیاسی در شرایط موجود و گامِ ضروری در راه تحققِ انقلابِ سوسیالیستی در ایران است. کنگره اکتبر اعلام میکند که ما به یک پیروزی کارگری چشم دوخته ایم و کارگران و اردوی آزادیخواهی و برابری طلبی را برای کسبِ این پیروزی به صفوفِ حزب حکمتیست فرامیخوانیم!

 

***