حبیب بکتاش -درسهای انقلاب مصر برای مردم ایران

درسهای انقلاب مصر برای مردم ایران
حبیب بکتاش
١. انقلاب علیه تماممیت نظام و حزب
برای رسیدن به خواستهای انقلاب، “نان، آزادی، و کرامت انسانی”، تمام نظام کهنه باید مورد هجوم قرار گیرد و نابود شود. سقوط و سرنگونی راس نظام یا دیکتاتور تنها میتواند آغازی بر سقوط و سرنگونی نظام دیکتاتوری باشد و ادامه مسیر برای سرنگونی تمام اجزا و اندامهای نظام باید بدست خود مردم و بموازات و در ادامه به زیر کشیدن سر نظام صورت بگیرد. دستگاه اجرائی و اداری یعنی دولت یا کابینه و پارلمان، دستگاههای سرکوب از ارتش تا پلیس تا نیروهای امنیتی تا دستگاههای جاسوسی تا لباس شخصیها تا زندانها ، دستگاه قضائی از مراجع قانون گذاری تا مراکز اجرای قانون و بویژه دادگاهها، و دستگاهها و نهادهای تبلیغاتی و فرهنگی بویژه رسانه ها تماما باید بموازات و در ادامه حمله به راس نظام (رئیس جمهور، شاه، ولی فقیه) مورد هجوم قرارگرفته شوند، در هم شکسته شوند، و کنار گذاشته شوند. تمام این اجزا و ارگانهای نظام برای به اسارت کشیدن طبقه کارگر و مردم زحمتکش ساخته و پرداخته شده اند و هیچکدام به درد مردم و انقلاب نمی خورند. نشانه گرفتن راس نظام در هر انقلابی یک امر طبیعی و یک استراتژی درست است بخاطر اینکه سرنگونی راس نظام کل رژیم را دچار تشتت و سردرگمی و از کار افتادگی میکند، اما سقوط راس نظام تنها باید بعنوان یک قدم مهم پیروزی و پیشروی در ادامه مسیر انقلاب تلقی شود و عزم مردم انقلابی برای سرنگونی اجزا و اندامهای دیگر نظام را جزمتر کند. سقوط راس نظام نباید مایه کوچکترین توهم به بقیه نظام و کوتاهترین وقفه در ادامه انقلاب باشد.
یکی از بزرگترین ضعفهای انقلاب مصر این بود که با سقوط مبارک دچار توهم و وقفه شد. همین مسئله دوباره در انقلاب سی ژوئن علیه مورسی تکرار شد. این وضعیت در چند فاکتور ریشه داشت: نداشتن درک و ذهنیت درست از انقلاب و نظام، نداشتن آلترناتیو سیاسی در مقابل نظام کهنه، و تناسب قوا. اینکه تمام اجزا و اندامهای رژیم باید بموازات و بلافاصله در ادامه سقوط راس نظام مورد هجوم قرار گیرند و در هم شکسته شوند بخودی خود برای توده های وسیع مردم شناخته شده و ملکه ذهن نیست. این بخش پیشرو، آگاه، و سوسیالیست جامعه است که باید توده ها را از این واقعیت آگاه کرده و جهت و توجه حرکت انقلابی را به آن جلب کند. بموازات سرنگونی، درهم شکسته شدن، و کنار گذاشته شدن راس نظام و ارگانهای نظام، راس و ارگانهای دولت انقلابی باید شکل بگیرند و جایگزین آنها شوند. این بدین معنی هست که مردم انقلابی باید آلترناتیو خود را برای بدست گرفتن قدرت سیاسی در تمام سطوح جامعه داشته باشند و ارگانهای کهنه ضد انقلابی را با ارگانهای نو و انقلابی خود جایگزین کنند. اگر مردم انقلابی آلترناتیو خود را نداشته باشند، طبقات حاکمه راس نظام و ارگانهایی را که کنار گذاشته میشوند با افراد و ارگانهای همیشه آماده خود جایگزین میکنند، همانطور که با سقوط مبارک عمر سلیمان و ژنرالهای ارتش سرکار آمدند. اینهم روشن است که امر سرنگونی یک پروسه است و هیچ رژیمی یکروزه تمام و کمال سرنگون نمی شود. با شکست و کنارگذاشته شدن هر بخش یا سطحی از رژیم، بقیه رژیم تجدید آرایش میکند و به جنگ برای بقا و سلطه خود ادامه میدهد. تناسب قوا شاید اجازه ندهد که تمام ارگانهای رژیم کهنه بلافاصله درهم شکسته شده و کنار گذاشته شوند، اما نیروهای انقلابی نمی توانند و نباید سرنوشت امور را به بقایای رژیم ضد انقلابی واگذار کرده و صحنه نبرد را ترک کنند. مردم انقلابی مصر نباید بعد از سقوط مبارک و یا مورسی سرنوشت امور را به ارتش و بقیه ارگانهای دست نخورده رژیم میسپردند و به خانه بر میگشتند.

داشتن یک حزب سیاسی انقلابی یک امر ضروری و کلیدی برای رفع یا تخفیف هر سه ضعف مورد بحث در بالا بود که مردم مصر از آن محروم بودند. یک حزب سیاسی انقلابی میتوانست هم ضرورت سرنگونی تمام ارگانهای نظام، هم تشکیل و پیش راندن ارگانهای آلترناتیو، و هم در صحنه نبرد ماندن و ادامه انقلاب را روی میز مردم حاضر در میادین و خیابانها بگذارد. همین مسئله بنوعی دیگر در تحولات سال ٨٨ ایران اتفاق افتاد. علاوه بر تمام ضعفهای دیگری که انقلاب ٨٨ داشت، از جمله سراسری نبودن آن، یک ضعف اساسی انقلاب ٨٨ این بود که میلیونها مردم حاضر در تظاهراتها در تهران و چند شهر دیگر از حزبی که آنها را سر خواستها و شعارهای مشخص متحد کند و برای ادامه انقلاب در خیابانها و میادین شهرها نگه دارد محروم بودند و بخش قابل توجهی از آنها چشم و گوششان به امثال موسوی و کروبی بود تا فراخوان تجمع و تظاهرات بدهند، و آنها هم بمحض درک این مسئله که قیام مردم فراتر از پرچم اصلاحات نیم بند و رای من کو بود در حساس ترین شرایط مردم را به سکوت و آرامش و خانه نشینی فراخوان دادند.

٢. تشکلها و شوراهای محل کار و زندگی و حزب
یکی از مشخصه های نظامهای دیکتاتوری این است که فرصت و امکان ایجاد و رشد تشکلها و شورهای محل کار و زندگی را به مردم نمی دهند. اما زمانی که توده های وسیع مردم و کارگران به میادین و خیابانها می آیند و روزها و ماهها دست به تظاهرات و تجمع و نبرد با رژیم میپردازند فرصت خوبی برای ایجاد و گسترش تشکلهای و شوراهای محل کار و زندگی هست. این تشکلها بطور اتوماتیک تا حدودی در هر انقلابی شکل میگیرند و در انقلاب مصر هم تشکلهای کارگری و کمیته های دفاع از محلات شکل گرفتند، اما هم نوع، استحکام، و دوام این تشکلها و هم سطح گسترش آنها با وجود یک حزب سیاسی که تشکل و سازماندهی را بطور مشخص در دستور خود و توده های انقلابی مردم قرار دهد میتواند در عمق و سطوح بالاتری انجام پذیرد و این تشکلها را همیشگی و بخشی از واقعیت اجتماعی و سیاسی جامعه کند. یکی از ضعفهای انقلاب ٨٨ هم شکل نگرفتن تشکلها و شوراها بود. میلیونها مردم ماهها تجمع و تظاهرات برپا کردند و با نیروهای سرکوب رژیم درگیر شدند اما تشکلها و شوراهایی که بتواند عصای دست ادامه مبارزه و نبردهای بعدی باشد درست نشد.

٣. دوستان و دشمنان انقلاب
انقلاب قبل از هر چیز یک امر سلبی هست، یعنی بر سر نخواستن و نفی و طرد و سرنگونی نظامی هست که استثمار و فقر و محرومیت و بیکاری و تبعیض و بی حرمتی و سرکوب و زندان و کشتار را بر توده های مردم و طبقه کارگر تحمیل کرده است. بنابر این اولین دشمن روبروی مردم دولت و بطور ویژه رئیس دولت است. توده های مردم این را بخوبی میدانند و بخاطر همین هم مبارزه شان را برای سرنگونی راس نظام متمرکز می کنند. اما همانطور که پیشتر گفته شد، بخش بزرگی از مردم امر سرنگونی را به سطوح و ارگانهای مختلف نظام بسط نمی دهند. تبلیغات دائم و وسیع رسانه های بورژوائی داخلی و خارجی یک تصویر “خودی” یا “مردمی” از ارگانهای مختلف رژیم مثل ارتش و دستگاه قضائی و مجلس در ذهن مردم ارائه میدهند. همچنین نیروها و احزاب مختلف بورژوائی که با تمامیت و کلیت نظام و امر استثمار طبقاتی هیچ مشکلی ندارند بلکه به این یا آن مسئله یا مشکل در جامعه اعتراض دارند و بخاطر طبیعت بغایت بسته و دیکتاتوری خشن رژیم برای همین خواستها یا اعتراضات نیم بند هم گاها سرکوب میشوند در ذهن بخشهای وسیعی از مردم در کنار دوستان مردم قرار میگیرند. اگر چه نیروهای انقلابی باید تمام تلاش خود را بکنند تا هر شخص یا نیرو یا حزبی که اندک اعتراضی به رژیم دارد هر چه بیشتر از رژیم فاصله گرفته و به جبهه انقلاب نزدیکتر شود، اما نمی شود هر مخالف نیم بند رژیم را در کنار دوستان انقلاب قرار داد. هر چه انقلاب پیشروی بیشتری داشته و عمیق تر شود اشخاص و نیروهایی که تضاد چندانی با رژیم و یا نظام طبقاتی و مبتنی بر استثمار ندارند در مراحل مختلف پروسه انقلاب بیشتر و بیشتر در صفوف دشمنان انقلاب قرار خواهند گرفت. اخوان المسلمین و نیروهای لیبرال مثل “جبهه نجات ملی” برهبری البرداعی از جمله این نیروها در مصر هستند. نیروهای رنگارنگ اسلامی از به اصطلاح طلبان تا سبزها در انقلاب ٨٨ از جمله این نیروها بودند. کمدی واقعیت ها در انقلاب ٨٨ از جمله این بود که اشخاص، احزاب و نیروهایی که بظاهر در راس انقلاب بودند و از طرف رسانه های بورژوائی مثل بی بی سی و صدای آمریکا بعنوان رهبران حرکتها و تظاهراتها و اعتراضات معرفی میشدند تقریبا هیچ بخشی از خواستهای اثباتی و سلبی مردم در خیابان را نمایندگی نمی کردند و در اصل به صراحت هم میگفتند که هدفشان حفظ نظام است. اما مجموعه شرایط سیاسی ایران از جمله سرکوب و وحشی گری بی مانند رژیم و نبود تحزب سیاسی مردم معترض را وادار کرده بود تا از این نیروها بعنوان عصای دست استفاده کنند. دیدیم که انواع و اقسام نیروهایی که بنام نیروهای مخالف یا اپوزیسیون معروف بودند از سلطنت طلبها و دموکراتها تا سکولارهای نیم بند تماما رفتند پشت اصلاح طبان و سبزها و عملا در مقابل انقلاب قرار گرفتند.

برای شناختن نیروهای دوست و دشمن هم حزب سیاسی لازم است. حزب سیاسی لازم است تا با شفاف و تیز و عمده و فرموله کردن خواستنها و نخواستنها (خواستهای اثباتی و خواستهای سلبی)، با طرح و بکار گرفتن تاکتیکها و استراتژی مشخص و روشن برای رسیدن به خواستها، با اتخاذ شیوه های مناسب برخورد به نیروهای مختلف دخیل در سوخت و ساز جامعه، و با افشای نیروهای ارتجاعی و ضد انقلابی صف دوست و دشمن را از هم تمیز دهد و توده های مردم را از درافتادن به دام نیروهای ارتجاعی مثل اخوان و البرداعی و موسوی و کروبی و رضا پهلوی نجات دهد. بمیدان آوردن خواستهای سلبی و اثباتی مشخصی مثل سرنگونی تمامیت رژیم، محاکمه تمام آمران و عاملان کشتارها و جنایتهای رژیم، آزادی تمام زندانیان سیاسی، برابری کامل زن و مرد، آزادیهای بدون قید و شرط سیاسی از آزادی بیان تا تشکل تا تمجع تا تظاهرات تا اعتصاب، لغو تمام روابط تبعیض آمیز جنسی و قومی و مذهبی، کار یا بیمه بیکاری مکفی، بهداشت و آموزش و پرورش رایگان برای همه، تامین تمام نیازهای جسمی و روانی برای تمام کودکان، و نظایر آن میتواند صفوف دوستان و دشمنان انقلاب را از هم تمیز دهد.

٤. یا سوسیالیسم یا بربریت
واقعیت این است که نظام سرمایه داری امروز چیزی جز استثمار و فقر و گرسنگی و بیکاری و بی تامینی و تن فروشی و اعتیاد و تبعیض و بی حرمتی و سرکوب و زندان و شکنجه و مذهب و قوم پرستی و جنگ و کشتار برای اکثریت عظیم انسانها (٩٩% انسانها) ندارد. در مهد تمدن سرمایه داری، در آمریکا و غرب، هم این نظام اکثریت عظیم انسانها را به زیستن در شرایطی سخت محکوم کرده است، اما در کشورهای عقب مانده مثل مصر و ایران ابعاد فاجعه ترسناک و اظطراری هست. نه تنها وضعیت در حال حاضر وحشتناک است، نه تنها امید هیچ بهبودی در حال حاضر نیست، بلکه شرایط بطور محسوس و مداوم بسوی وخیم تر شدن سوق میکند. کارگران، زنان، جوانان، و کودکان مصر و ایران زخم شلاق سرمایه داری را هر روز بر تن و روان خود حس میکنند و از وخیم تر شدن اوضاع هم با خبرند و نیازی به توضیح بیشتر نیست. آنچه لازم به ذکر باشد این نکته است که هر نوع رژیم سرمایه داری در کشورهای عقب مانده ای مثل ایران و مصر سرکار بیاید در بر همین پاشنه خواهد چرخید و این نکته مهم و قابل تعمل است.
سرمایه داران و نظام سرمایه داری، بویژه بعد از فروپاشی نظام سرمایه داری دولتی شوروی، نشان داده اند و ثابت کرده اند که حد و مرزی بر استثمار و توحش آنها نیست. نه تنها نود و نه درصد مردم کشورهای عقب مانده به یک زندگی زیر خط فقر و دهشتناک محکوم شده اند و مدام بیشتر به دره فقر و بی تامینی و … سقوط میکنند، بلکه اندک تامین اجتماعی هم که در کشورهای غربی وجود داشت بسرعت از طبقه کارگر و اقشار زحمتکش پس گرفته میشود و سرمایه های اجتماعی در دستهای اندک و اندکتری متمرکز میشود. بخش اعظم ثروت و سرمایه اجتماعی دنیا امروز در دست تعداد انگشت شماری از شرکتها، کنسرنها، کارتلها، و تراستهای بین المللی متمرکز شده و یک الیگارشی تمام عیار بر حیات و ممات مردم دنیا حاکم گشته است. امروز این بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، بانکهای مرکزی اروپا و آمریکا و کشورهای دیگر هستند که به پشتیبانی ارتش، پلیس، آژانسهای جاسوسی، اوباشان لباس شخصی، و سایر نیروهای امنیتی سرنوشت بیلیونها انسان را رقم میزنند. این نهادها هر روز چاقتر و قدرتمندتر میشوند و به همان تناسب هم کارگران و زحمتکشان و کودکان فقیرتر و بی چیزتر می گردند.
تنها راه رهایی انسانها در هر کشوری و بطور بین المللی این است که روابط سرمایه داری بطور ریشه ای در هم شکسته و نابود گردد، کار مزدی که نسخه فقر و گرسنگی و بی حقوقی طبقه کارگر و اقشار زحمتکش هست لغو گردد و جامعه ای بر اساس برابری کامل اقتصادی، حقوقی و اجتماعی انسانها و بر اساس آزادیهای عمیق و وسیع تفکر و کار و زندگی و تشکل و اعتراض و تظاهرات سازمان داده شود.
مسئله مهم در باره کشورهای عقب مانده که تقریبا تماما رژیمهای دیکتاتور قومی و مذهبی و سلطنتی و … و ملی بر آنها حاکم هست این است که این دیکتاتوریها بخاطر بد طینت بودن سران این مملکتها یا عقب ماندگی فرهنگی یا تسلسل تاریخی و غیره نیست. این دیکتاتوریها ضرورت شرایط فلاکت بار اقتصادی هست. جائی که انسانها فقیر و گرسنه و بی حقوق نگه داشته میشوند طبعا اعتراض و اعتصاب و تظاهرات و مخالفت و مبارزه بوجود می آید و برای سرکوب این حرکتها هست که این یا آن شکل دیکتاتوری لازم میشود. یعنی مسئله این است که حتی برای از بین بردن دیکتاتوری و تبعیضات جنسی، مذهبی، و قومی و بی حقوقیهای سیاسی باید دست به ریشه برد. یعنی حتی برای بدست آوردن آنچه که دموکراسی نامیده میشود، که در غرب حداقلی از آزادی بیان و ابراز وجود و تشکل و تجمع و اعتراض و تظاهرات را برسمیت می شناسد و تحمل میکند، هم باید دست به ریشه برد و ریشه استثمار است. ریشه رابطه کار مزدی هست. ریشه این واقعیت است که اکثریت عظیم انسانها از تمام نعمات زندگی محرومند، از مالکیت بر ابزار لازم برای کار و فعالیت و تولید محرومند و برای نفس زنده ماندن، برای غذا خوردن، برای لباس داشتن، برای حداقلی از بهداشت و آموزش و پرورش و غیره مجبورند و ناچارند که نیروی کارشان را به یک اقلیت انگل کوچک بفروشند که تمام ابزار و منابع تولید و کار و فعالیت را در اختیار خود دارند و مالک همه چیز هستند. این رابطه در بهترین حالت مبلغی بنام دستمزد در اختیار کارگر میگذارد که زنده بماند و فردا و پس فردا هم برای سرمایه دار کار کند ولی ثروتهای هنگفتی در جیب سرمایه داران قرار میدهد. همین رابطه است که ریشه پدیده وحشتناک بیکاری و خیل عظیم بیکاران است. همین رابطه است که ارتجاع ملی-مذهبی را در فرم شاه یا خمینی بر جان مردم مسلط میکند. همین رابطه است که در تحلیل نهائی سلاح دست ساواک و پاسدار و بسیجی و اوباشان لباس شخصی میدهد و هر نوع اعتراض و اعتصاب و تظاهرات را سرکوب میکند. همین رابطه است که ریشه فقر و اعتیاد و تن فروشی و کلیه فروشی و بی بهداشتی و عدم دسترسی به آموزش و پرورش است.
مردم ایران، مثل مردم مصر، برای رهائی از هر یک از ستمها، ظلمها و تبعیضات اجتماعی، جنسی، قومی، مذهبی، برای رسیدن به خواست حداقلی و نیم بند و محدودی که “دموکراسی” نامیده میشود، و برای هر خواست ابتدائی دیگر هم نیاز دارند که دست به ریشه ببرند. خواستهای حداقلی و ابتدائی مردم به زیر و رو کردن ریشه روابط اجتماعی گره خورده است. رسیدن به حداقلی از زندگی، به حداقلی از آزادیها، به حداقلی از حرمت و احترام، به حداقلی از تامین آموزش و پرورش و بهداشت، به حداقلی از بیمه های اجتماعی، به حداقلی از تامین شعلی و امنیت محل کار، به حداقلی از امنیت محیط زیست، به حداقلی از بیمه بیکاری، به حداقلی از رهائی زن و برابری زن و مرد، و … تماما به لغو رابطه کار مزدی و در هم شکستن نظام سرمایه داری گره خورده است. یا سوسیالیسم یا بربریت امروز بطور عینی و واقعی دیگر یک شعار حداکثری نیست، طرح یک ایده آل انسانی نیست، بلکه یک شعار حداقلی و یک واقعیت عینی و گریز ناپذیر است.

٥. یا حزب یا بربریت
در میدان سیاست و اقتصاد دنیای امروز ما شعار “یا سوسیالیسم یا بربریت” به “یا حزب یا بربریت” ترجمه میشود. حزب نماینده سیاسی طبقه کارگر و اقشار زحمتکش است. مسیر تغییرات اقتصادی و اجتماعی از میدان سیاست میگذرد و حزب آن ابزار یا نهادی هست که برای جنگ سیاسی طبقه کارگر و توده های ستم دیده یک ضرورت غیر قابل چشم پوشی می باشد. همانطور که رسیدن به حداقلی از خواستهای انسانی در شرایط امروز ایران بدون دست بردن به ریشه روابط سرمایه داری سرابی بیش نیست، دست بردن به ریشه هم بدون حزب سرابی بیش نیست. حزب سیاسی کمونیستی آن ابزاری هست که برای در هم شکستن نظام سرمایه داری و بنیاد یک جامعه سوسیالیستی بر اساس آزادی، برابری، انسانیت، بر اساس “نان، آزادی، و کرامت انسانی”، کاملا لازم و ضروری هست. حزب ابزار درهم شکستن نظام سرمایه داری و بنای نظام سوسیالیستی برای طبقه کارگر و اقشار زحمتکش و تحت ستم است. کارگران و توده های ستم دیده برای رهایی از بربریت سرمایه داری و رسیدن به انسانیت سوسیالیستی چاره ای جز ساختن یا انتخاب حزب کمونیستی خود ندارند.

به حزب کمونیست کارگری ایران بپیوندید.