حامد محمدی آریستوکراسی سازماندهی

آریستوکراسی سازماندهی
حامد محمدی

قبل از هر بحثی‌ در مورد مبارزات طبقه ی کارگر در ایران و نقش سازماندهی و بعلاوه چگونگی‌ سازماندهی باید تکلیف را با مفهوم طبقه ی کارگر مشخص کرد، تا دیدگاه‌های
مانع در سازماندهی را بتوان به کنار زد.
این وجهه از بحث که من سعی‌ می‌کنم ان را قطبی تر کنم مفاهیم کلیشه یا بازگو کردن مفاهیم اولیه طبقاتی در تقابل با دیدگاه‌هایی‌ که نافی تحلیل طبقاتی از جامعه است، نیست هرچند اگر بخواهیم سخت‌گیری بیشتری کنیم میتوان به این مفهوم رسید. این زاویه از بحث که ذهن من را به خود مشغول کرده دست بر نقطه ی حساس طبقه یعنی‌ محیط کار میگذارد. بنابر این سؤالی که مطرح میشود این است که آیا فرض ما برای هرگونه فعالیت، حتماً باید از مجرای کارخانه یا فابریک و هر محیط کاری گره بخورد و عدم وجود محیط کار برای کارگر ، وی را میتواند اگر لاقل از دست بندی طبقه ی سهیم در واژگونی قدرت خارج نکند ولی‌ به عنوان بخشی از طبقه ی کارگر در راستا ی مبارزه ی طبقاتی ‌اشبرجسته نکند؟
بگذارید با این توضیح کوتاه دست بر نقطه ی کلیدی تری بگذارم. آیا کارگر صنعتی نقش برجسته‌ای برای سازماندهی در راستا ی منافع طبقه ی کارگر در جامعه ایفا می‌کند و کارگر بیکار یا کارگر غیر صنعتی نمیتواند در این رل نقش بازی کند چون صنعتی نیست یا در یک حلقه بالاتر بخشی از محیط کار نیست؟! این نگرش از توصیف چگونگی‌ سرنگونی حکومت پهلوی تا اهمیت دادن به سازماندهی بخش‌هایی‌ از طبقه ی کارگر که در صنایع سنگین ایران مشغول به کارند, اهمیت فاکتور صنایع سنگین در امر سازماندهی و برجسته کردن آن قشر از طبقه ی کارگر را مهم جلوه میدهد. سازماندهی کارگران صنایع را برجسته می‌کند و در تحلیل از سرنگونی رژیم پهلوی طبیعتا جمله ی کلیشه‌ای “اعتصاب کارگران صنعت نفت کمر رژیم شاه را شکست” نه تنها در اذهان بلکه در کاربرد توصیفی و تحلیلی از آن سرنگونی برجسته, و مانند پتکی بر سر طبقه ی کارگر فرود می‌‌آید .
این در حالی‌ است که ارجحیت اشاره به کارگر صنعت نفت لزوماً نه به معنی اهمیت صنعت نفت بلکه به معنای تقابل با دیدگاه‌هایی‌ بود که جامعه ی ایران را سرمایه داری نمیدانستند چرا که با واسطه ی چنین تحلیلی به مخدوش کردن نقش پرولتاریا یا عدم وجود چنین طبقه ی فراگیری میرسید تا چپ جامعه فضا را برای راست جامعه باز بگذارد. کاربرد صنعت در مفاهیم مارکس نیز به معنای شکل گیری دو طبقه ی اصلی‌ جامعه استدلال میشد نه اهمیت کارگر صنعتی در تقابل با دیگر بخش‌های طبقه ی کارگر.*حتی مارکس نقش انقلاب صنعتی و ماشین بخار در انکشاف جامعه در انگلستان را کمتر از نقش انقلاب بورژوایی در فرانسه نمی‌دید** همان طور که ساخت راه آهن تا مدرنیزاسیون و ورود تکنولوژی صنایع سنگین، صنایع پتروشیمی، نفت،فولاد، و زیرساخت‌های تابع, همگی‌ در انکشاف جامه ایران از فئودالیسم به سرمایه داری برگ چغندر نبود.
چرا صنعت درترمینولوژی این دستگاه فکری جایگاه ویژه‌ای پیدا می‌کند؟! ، به نظر من از یک دید سندیکالیستی و بعضا انارکو سندیکالیستی استخراج میشود که قبل از همه به اهمیت شکل و میزان تولید و در نهایت محیط کار گره می‌خورد.
تا جایى که مبارزه طبقاتی طبقه کارگر در اَشکالی دنبال میشود که زایده فابریک است،اساساً از موقعیت عینی‌اى که بورژوازی به طبقه کارگر داده و تفکیک‌هایی که بورژوازی در طبقه کارگر بوجود آورده است، برای نشان دادن شکل اعمال قدرت، حرکت کرده‌ است. صنعت بعد دیگر این دستگاه فکری است چون در ان تولید انبوه صورت می‌گیرد. نقش کارگر در توقف تولید(اعتصاب) نیز در چنین دستگاه فکری مکانیسم رهبری جامعه را به ”کارگر صنعتی” میدهد! از این رو بود که در این دستگاه فکری اعتصاب کارگران نفت جایگاه برجسته‌ای ایفا میکرد. و از این رو است که در این دستگاه فکری اهمیت سازماندهی کارگران صنایع سنگین تقدیس میشود.
این دستگاه فکری لایه‌های مختلفی‌ را در ترمینولوژی خود به کار می‌بندد، اعتصاب کارگری در کارخانه همه ی ماهیتش میشود چون آموخته است اگر تمام کارگران اعتصاب کنند لذا کمر سرمایه داری شکسته خواهد شد و در این کشمکش اعتصاب برگ برنده ی کارگر در مقابل سرمایه دار است ولی‌ مفلوک نمیداند که سرمایه اگر خود سود هم نکند اعتصاب می‌کندلذا تولید را متوقف می‌کند.توقف تولید ابزار هر کدام از طبقات علیه طبقه ی دیگر میشود. لذا صنعت ویژگی‌ منحصر به فردی برای تمایز ندارد.و کارگر صنعتی ویژگی‌ متمایز تری برای سازماندهی یا ارجحیت ندارد.
در این نگرش اگر مقوله ی توقف تولید به عنوان یک ابزار براندازی سرمایه داری! با یک درجه تخفیف نقد شده باشد ولی‌ هنوز مقوله ی کارگر صنعتی مقوله ی کلیدی تری در عدم نقد عمیق چنین نگرشی است.
طبقه ی کارگر نه به عنوان تقدیس کارگر بودن یا صنعتی بودنش، بلکه به عنوان تنها طبقه‌ای که هیچ گونه منافع ای درجهان موجود ندارد،، تنها قشری از جامعه است که میتواند در شمایل رهبر انقلابی‌ جامعی رل ایفا کند. این رل را هم یک کارگر بیکار میتواند ایفا کند و هم یک کارگر صنعتی و هم یک کارگر جنسی‌، منهای اینکه چنین نقشی‌ را از صنعتی بودن و اهمیت میزان یا نوع تولید و محیط کار استخراج کنیم. تمام این مباحث را ضربدر شرایط اقتصادی ایران در کاهش همه جانبه ی تولید انجام دهیم تا ورشکستگی این ترمینولوژی در نبود تولید یا کاهش تولید یا نبود صنعت سنگین به گٔل بنشیند‌..
لازم به ذکر است که همان قدر طبقه ی کارگر تنها طبقه ی هم منافع اقدام انقلابی‌ علیه وضع موجود و آلترناتیو‌ها انقلابی‌ است، کارگران کمونیست مفهوم کلیدی تری در سازماندهی کّل این طبقه است.

*به قول مارکس صنعت بزرگ در همه جا مناسبات طبقاتی مشابهی‌ به وجود آورد(ایدئولوژی آلمانی). انگلس نیز در اصول کمونیسم در پاسخ به پرولتاریا چیست به نقش انقلاب صنعتی در شکل گیری چنین طبقه‌ای اشاره می‌کند
**در حالی‌ که در فرانسه طوفان انقلاب، کشور را فرا گرفته بود، در انگلستان دگرگونی آرام تر، ولی‌ نه کم عمق تری جریان داشت. نیروی بخار و ابزار ماشینی جدید،مانو فاکتور را به صنعت بزرگ مدرن مبدل ساختند و از این راه, انقلابی‌ در تمام اساس جامعه بورژوازی به وجود آوردند. آهنگ خواب آور دورهٔ ی مانوفاکتور جای خود را به یک دورهٔ ی واقعا طوفانی تولید داد. تقسیم جامعه به سرمایه داران بزرگ و پرولتاریای بیچیز، با سرعت روز افزون جریان داشت و در میان این دو طبقه به جای طبقه ی متوسط و پایدار سابق، اکنون متزلزلترین بخش جامعه، یعنی‌ توده‌ای ناپایدار از پیشه وران، کاسبکاران, زندگی‌ بیثباتی را میگذرانند(تکامل سوسیالیسم از تخیل به علم)