حامد خاکی تتمه افکار انحلال طلبانه در حزب حکمتیست ( نگاهی به نقد قطعنامه اوضاع سیاسی ایران)

تتمه افکار انحلال طلبانه در حزب حکمتیست
( نگاهی به نقد قطعنامه اوضاع سیاسی ایران)

به طور اتفاقی نشریه شماره 6 کنگره حزب حکمتیست را دیدم، مطلبی در آن توجهم را به خود جلب کرد. نقدی که یکی از کادرهای این حزب به یکی از قطعنامه های پیشنهادی به کنگره این حزب دارد. نقد مورد نظر متاسفانه گویای این واقعیت تلخ است که انگار تتمه افکار و مشی جمعی که از آن حزب با یک کودتا رفتند، تصمیم ندارد یقه این حزب را ول کند. نویسنده تلاش بسیار دارد که تنها و تنها یک نکته را از سیاست حزبشان حذف کند و آن اینکه جمهوری اسلامی حکومت متعارف بورژوائی نیست. این شاه بیت تحلیلی بود که مدتی بر دیدگاههای حزب حکمتیست حاکم بود.

من امیدوارم بودم که حزب حکمتیست همچنان که در مقابل استنتاجات سیاسی و پراتیکی این نوع تحلیل ایستاد و نسخه تعطیلی حزب را نپذیرفت، عمق انحراف جناح رفته و اهمیت این بحث را دریابد. اما متاسفانه چون این بحث هیچ وقت کالبد شکافی نشد و به همه زوایای اهمیت آن پرداخته نشد، امروز همان نوا را کنگره این حزب می شود شنید.

وجه طنزآمیز قضیه این است که نویسنده ظاهرا به سیاستهای آن جمع رفته و از آن جمله ” جنبش کمیته های کمونیستی” انتقاد دارد اما از مبنای همان همان مباحث دفاع می کند. انگار متوجه نیست که ادامه منطقی همین بحث ایشان همان نتیجه گیریهائی است که ارائه دهنده گان آن مباحث به آن رسیدند.
من این جا قصدم نه دفاع از قطعنامه مذکور است و نه الزاما می خواهم به همه نکات مطرح شده در نوشته منتقد این قطعنامه بپردازم. دفاع از قطعنامه به عهده ارائه دهنده گان آن است و اساسا قطعنامه فراتر از این بحث مورد نظر من است. نوشته منتقد این قطعنامه هم متاسفانه حاوی مقدار بسیار زیادی احکام بی پایه و اساس است که پرداختن به همه نکات آن از حوصله یک نوشته خارج است. این نقد از انحرافات و تناقضات متعددی رنج می برد و آنچنان از هرگونه تحلیل علمی و مارکسیستی به دور است که حقیقتا اگر نویسنده کادر آن حزب نبود واز زمینه طرح این بحث مطلع نبودم فکر می کردم شاید پروژه یک دانشجوی سال اول اقتصاد سیاسی است.

برای نمونه میگوید ” علیرغم اینکه حکومت فعلی شیوه مطلوب فعلی سرمایه داری در ایران است اما این شیوه حکومتی تناقض ماهوی با توسعه هرچه بیشتر انباشت سرمایه دارد”
پس چرا مطلوب است؟ حکومت مطبوع بورژوازی آن است که انباشت سرمایه را آن هم در سطح کلان تضمین کند. اگر نکند چرا مطلوب است؟

یا اینکه ” در سرمایه داریهای غربی اگر مرز ناروشنی بین روبنای سیاسی و بورژواها وجود دارد در ایران این خود بورژواها هستند که روبنای سیاسی را تشکیل می دهند. جمهوری اسلامی را می توان حکومت ایده آل سرمایه دارها در ایران و در مقطع فعلی نامید” کدام مرز ناروشن؟ ناروشن برای چه کسی؟ خود بورژواها روبنا هستند یعنی چه؟ پس اگر جمهوری اسلامی ایده آل است چرا به قول خودت بورژوازی هم ناراضی است…

“… جنبش اسلام سیاسی در ترکیه و اخیرا در کشورهایی مانند تونس و مصر نتیجه این نوع انعطافهاست و در تلاش است هرگونه تناقض با سرمایه داری غربی به حداقل برساند، جمهوری اسلامی هم اگرچه تلاشهای ناموفقی داشته است اما این پتانسیل را دارد که به این سمت و سو برود” بالاخره تونس و مصر فعلی نتیجه بحران سرمایه داری بودند یا انعطاف اسلام سیاسی؟ اهمیت ترکیه این وسط چیست؟ انگاردر ترکیه دهه هاست اسلام سیاسی حاکم بوده و تازه دارد با غرب راه می‌آید…

و یا ادعای به شدت زمخت و بی اساس: ” ساختار اقتصادی سرمایه داری در ایران همانقدر می تواند نامتعارف باشد که اقتصاد یونان یا اسپانیا. در واقع در شرایط فعلی، سرمایه داری در ایران متعارف تر از سرمایه داری در قبرس و یونان به نظر می رسد”
نویسنده بحران را با ساختاراقتصادی یک حکومت اشتباه گرفته است. واقعا هیچ دانشجوی سال اول اقتصاد هم می تواند ادعا کند، سرمایه داری یونان و اسپانیا غیر متعارف است، بدون اینکه مورد تمسخر همکلاسیهایش قرار گیرد؟ از کی تا به حال هر اقتصاد بحران زده ای را نامتعارف می نامند؟ اصلا بنا به تعریف بحران یک وجه جدایی ناپذیر سیستم سرمایه داری است. پس لابد باید به جای بحرانهای ادواری از این به بعد واژه نامتعارف شدنهای ادواری را به کار ببریم.

من به چند نمونه از کلی ادعاها و احکام نادرست اشاره کردم. اما همانطور که گفتم قصدم پرداختن به آنها نیست، بلکه تنها سعی می کنم به طورخلاصه به بحث نامتعارف بودن جمهوری اسلامی و اهمیت این بحث بپردازم. امیداورم بتوانم سوالات زیر را جواب بدهم.

– آیا رژیم جمهوری اسلامی یک حکومت متعارف است؟
– اگر نیست، می تواند متعارف شود؟
– منظور از متعارف اینجا چیست؟
– جواب این سوالات چه اهمیتی دارد؟
– می خواهیم چه نتیجه ای بگیریم؟

 

منظور از متعارف چیست؟
قبل از هر چیز مهم است بدانیم راجع به چیزی داریم بحث می کنیم. متعارف نبودن یک رژیم کاپیتالیستی در جهان کنونی یعنی چه؟
سیستم حاکم در کل دنیا کاپیتالیسم است. واضح است که مدتهاست که هیچ کشوری مستثنی از این قاعده نیست. کاپیتالیسم به عنوان روابط حاکم بر شیوه تولید، در کل جهان گسترده است. پس ابدا بحث این نیست که گویا سیستم بورژوازی در ایران حاکم نیست یا اینکه مثلا بورژوازی این سیستم را از آن خود نمی داند.
اگرچه این اظهر من الشمس است اما صرفا جهت بستن راه بر هرگونه خلط مبحث باید بگویم به نظر من بورژوازی در ایران حاکم است، تمام قوانین بورژوایی در ایران به قدرت عمل می کنند. در هیچ گوشه ای از این مملکت هیچ نوع روابط دیگری حاکم برتولید نیست. نه سیستم برده داری هست، نه سیستم فئودالی هست و نه سیستم کمونیستی. سیستم دیگری هم اگر باشد من هم مانند همه آدمهای دیگر دنیا، نمی شناسم.
علیرغم نارضایتی شدید بخشهایی از بورژوازی ایران از ناکارآمدی این سیستم و عدم اعتماد به ثبات اقتصادی و سیاسی آن، احدی اذعان نداشته است که این سیستم بورژوایی نیست. اما همانطور که گفتم بخشهای وسیعی از بورژوازی ایران از ناکارآمدی این سیستم و عدم امکان انباشت سود در سطح کلان در آن به شدت ناراضی هستند و دیدن این نارضایتی اتفاقا مهم است.

روبنای سیاسی حاکم بر سیستم سرمایه داری ایران درتمام این سه دهه بزرگترین مانع بوده در راه ادغام این سیستم در سرمایه داری جهانی و رشد و توسعه صنایع بزرگ در این کشور که نقش اساسی و زیربنایی در بارآوری و سود دهی کلان سرمایه دارند. این روبنای سیاسی یک مانع بزرگ بوده برای آنکه چه سرمایه دار خارجی و چه سرمایه دار داخلی ثباتی در این سیستم ببیند و به سرمایه گذاری در بخشهای صنایع و تکنولوژی بپردازند، به اضافه اینکه در تمام طول حیات این رژیم، کلیت رژیم با اقشار مختلف مردم در جنگی به غایت عیان بوده. به این فاکتور دوم ،که باعث شده جمهوری اسلامی سیستم روبنایی سیاسی کاملا منحصر به فردی داشته باشد، بعدا خواهیم پرداخت. اما به عنوان چکیده این بخش باید بگویم که رژیم جمهوری اسلامی علیرغم سرمایه دار بودنش یک سرمایه داری متعارف به معنای دقیق کلمه نیست.

اهمیت بحث
اصلا این بحث چه اهمیتی دارد؟ برای چه کسانی مهم است؟ قرار است چه نتیجه ای دست خواننده بدهد؟
اصولا یکی از تفاوتهای اساسی آدم سیاسی با روشنفکران و آکادمیسین ها این است که تحلیل و بررسی برای یک اکادمیسین خود به خود اهمیت دارد و می تواند تمام ماجرا همان تحلیل باشد. اما برای آدم سیاسی و به طریق اولی کمونیستها تحلیل و بررسی به خودی خود و فی النفسه چیزی نیست، اگر راهنمای یک پراتیک سیاسی و اجتماعی نباشد. آدم سیاسی تحلیل و بررسی می کند تا بلاواسطه از آن سیاست و پراتیک استنتاج کند.
به نظر من این بحث برای مخالفین جمهوری اسلامی و علی الخصوص برای کمونیستها بحث بسیار مهمی است. بدیهی است که برای مخالف سیاسی یک رژیم شناخت آن ضروری است، برای ما کمونیستها که با کلیت سیستم سرمایه داری مخالفیم و تلاش در سرنگونی آن داریم شناخت دقیق برای تحلیل و ارائه تاکتیک درست به طریق اولی مهم است.
اهمیت بحث وقتی بیشتر نمایان می شود که در تفاوتها در پراتیک و تاکتیکهای سیاسی دو طرف بحث دقیق شد. به نمونه جریان کوروش مدرسی دقت کنید. ایشان معتقدند که جمهوری اسلامی متعارف شده است، مانند پرتغال( مقایسه ایشان است). بگذریم از اینکه هم ایشان بودند که زمانی می گفتند رژیم غیر متعارف است، از همینجا نتیجه می گرفت که جنبشی به اسم جنبش سرنگونی وجود دارد و حتی ایشان برای این جنبش برنامه و منشور و طرح و نقشه می داد و یک دفعه خوابنما شدند که رژیم متعارف شد، جنبش سرنگونی شکست خورد، و لاجرم باید آویزان کارگر شد. می گویم خوابنما شد چون یک سرسوزن هم استدلال در متعارف بودن جمهوری اسلامی ندارد.

اگر شما هم مانند ایشان که فی الحال معتقدند رژیم متعارف شده، فکر کنید لابد به این نتیجه می رسید که مثلا
• کارگر باید تشکلهای توده ای اش را منحل کند و برود در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی فعالیت کند و به ایجاد “انجمنهای صنفی کارگری” وابسته به خانه کارگر بپردازد.(تشکل های فعالین کارگری موجود ناچار از انتخاب هستند، اسد گلچینی)
• از طرح حذف یارانه ها تحت عنوان تلاش بورژوازی برای مدرنیزه کردن مناسبات سرمایه داری دفاع کنید.
• وقتی مردم میلیونی به خیابان می ریزند و کل رژیم را می خواهند سرنگون کنند، شما باید سبز، موسوی چی و از این دست بنامیدشان.
• کل اپوزسیون را دنباله رو و بی افق و برنامه بنامید، از خود رژیم خوشبین تر به توان رژیم بگویید” کلیت جمهوری اسلامی و جناح هایش در مقابل تهدیدات نظامی و حمله به مراکز اتمی ایران، یکپارچه خواهند ایستاد و همزمان با همه توان تحرکات اجتماعی را در صورت بروز، درهم خواهند کوبید.” ( دوستان مردم کیانند، مظفر محمدی)
• و …
اما تا زمانی که تحلیل تان این باشد که رژیم جمهوری اسلامی متعارف نیست، نمی تواند متعارف شود و با رنگین کمانی از اقشار مختلف که مخالف آنند روبرو است. یعنی به بیان دیگر جنبشهای مختلف زنان، جوانان، دانشجویان، کارگران و… وجود دارند که به قول مانیفست در جدالی گاه نهان گاه آشکار تمامیت رژیم را در همه دوران حاکمیت آن به چالش طلبیده اند، آن وقت قضیه کاملا متفاوت است. آن وقت یک حزب کمونیستی باید تلاش کند که هژمونی طبقه کارگر در این جدال را تضمین کند، باید به تجسم سیاسی و متحزب نقطه اشتراک این جنبشها یعنی “نه به کلیت رژیم” تبدیل شود. آن وقت باید روزی که مردم میلیونی به خیابانها ریخته اند حزب کمونیستی به جای آیه یاس خواندن، تلاش کند در این اعتراضها نه تنها نقش فعال داشته باشد بلکه راس امور را به دست بگیرد. آن وقت حزب کمونیستی به جای توصیه به ایجاد انجمنهای صنفی وابسته به خانه کارگر، فراخوان به برپایی مجمع عمومی کارگران میدهد به جای ترویج یکپارچگی و قدرت رژیم حاکم نقاط ضعف رژیم را می یابد و از آن استفاده میکند.
مثال بسیار گویای این تفاوتها ادبیات حزب حکمتیست و اساسا جناح کودتای آن از یک طرف و از طرف دیگر ادبیات منصور حکمت است.(2)
پس بنابراین این بحث مهم است چون همانطور که دیدیم منشاء تاکتیکها و پراتیک سیاسی و اجتماعی یک جریان می شود.

البته همینجا باید یادآور شوم که انقلابی گری یک حزب کمونیستی و تلاش برای سرنگونی یک رژیم بورژوایی از طرف کمونیستها ابدا مشروط به این نیست که رژیم مورد نظر حتما باید غیر متعارف باشد. بلکه اینجا تنها تلاش کردم که شان نزول این بحث برای جریان کوروش مدرسی را نشان بدهم.
البته به اعتقاد من هر فرد یا جریانی مانند ایشان قائل به داده هایی نظیر عدم بحران اقتصادی و سیاسی رژیم و قدرت و یکپارچگی رژیم باشد لاجرم به همان نتایج پراکتیکی می رسد که ایشان رسیده اند. حزبشان را تعطیل کنند، به کارگر فراخوان بدهند که انجمنهای صنفی درست کنند. مردم معترض در خیابان را با بدو بیراه به سکوت و خانه نشینی راهنمایی کنند و …
پس بحث ابدا سرمایه داری خوب و بد یا گویا نقد از زاویه سرمایه داری نیست. همانطور که گفتم این بحث هم مانند همه تحلیلهای دیگر اهمیتش در ترجمه به سیاست و اتخاذ پراتیک و سیاست روزانه است.

آیا رژیم جمهوری اسلامی یک حکومت متعارف است؟

تا همینجا واضح است که جواب من به سوال بالا منفی است. یعنی جمهوری اسلامی یک حکومت بورژوایی متعارف نیست. به این معنی که این رژیم از ایجاد شرایطی که انباشت سرمایه به طور کلان و در سیکل متعارف خود ممکن گردد، عاجز است. از ارائه کارویژه های عمومی که نیاز یک جامعه مدرن و امروزی است عاجز است. از برآوردن حداقل رفاهیاتی که برای پابرجا بودن سرمایه داری ضروری است عاجز است.
سیستم سرمایه داری موجود در ایران از ادغام در سیستم سرمایه داری جهانی عاجز بوده و هست. زیربنای اقتصادی و روبنای سیاسی در هر سیستم و جامعه ای دارای یک رابطه دیالکتیکی هستند که اگرچه در تحلیل نهایی زیربنای اقتصادی نقش تعیین کنندگی دارد اما این رابطه یک طرفه و مکانیکی نیست، بلکه روبنای حاکم و سیستم سیاسی حاکم به شدت تاثیر گذار و حتی در مواردی نقش تعیین کنندگی دارند و ویژگیهای سیستم اقتصادی به عنوان زیربنا را شکل می بخشد.

رژیم و حاکمیت جمهوری اسلامی نه تولدش و نه حیاتش متعارف و نرمال نبوده است. جمهوری اسلامی پدیده منحصر به فردی است. مهم ترین مشکل این رژیم اتفاقا اسلامی بودنش است. جمهوری اسلامی یک رژیم ایدئولوژیک است. این به خودی خود یک مانع اساسی بوده و هست برای متعارف شدن این رژیم مضافا اینکه همین ویژگی این رژیم را در تمام طول حیاتش در برابر بخش اعظم جامعه قرار داده است. به اینها باید این فاکتور اساسی و مهم را اضافه کرد که جمهوری اسلامی حتی مانند رژیمهای بلوک شرق سابق یا دیکتاتوریهای نظامی آمریکای لاتین نیست. این رژیم همیشه و در همه سطوح چه برای تک سرمایه داری که دنبال انباشت سرمایه است و چه در رابطه با دول غرب در بطن یک پدیده فراتر از مرزهای حاکمیتش یعنی کل اسلامی سیاسی و افت و خیزهای آن سنجیده می شود.
جمهوری اسلامی که با دسیسه بورژوازی غرب به عنوان بهترین آلترناتیو ضدانقلاب 57 به انقلاب تحمیل شد، به این جهت که از شکست و سرکوب دینامیسم انقلاب عاجز ماند و مقاومت و مخالفت با این رژیم در ابعاد وسیع و اشکال متنوع همیشه در جریان بوده در تمام طول حیات سیاسی خود یکی از مهمترین مشغله ها و کارویژه هایش تلاش برای سرپا نگه داشتن خود بوده است. در ایران ما با پدیده ای مانند هر دولت دیگری روبرو نیستیم که یک دستگاه قضایی و یک پلیس و ارتش برای سرکوب و تضمین امنیت سرمایه دارد. جمهوری اسلامی حکومت اوباش و آخوند و دسته جات مختلف است، پلیس و ارتش دارد، سپاه و بسیج دارد، یگان ویژه و لباس شخصی و غیره و ذلک دارد. فتوا و مراجع تقلید و غیره و ذالک دارد. هیچ دولتی نه در عصر حاضر و نه در گذشته اینهمه واهمه نداشته و اینهمه نیازمند ساختن دم و دستگاه پیچیده سرکوب نبوده است.
صدالبته اینها همه بیش از هرچیز شواهدی محکم هستند دال بر اینکه جمهوری اسلامی همیشه با موج نارضایتی وسیع مردم روبرو بوده است و همیشه ترس و واهمه ای عظیم از مردمی داشته که سر هر فرصت به خیابان ریخته و خواستار نابودی کلیتش شده اند.
بنابراین واضح است که همچنین رژیمی نه تنها متعارف نیست بلکه ابدا نمی تواند متعارف شود.
جمهوری اسلامی برای تبدیل شدن به یک رژیم متعارف بورژوایی باید بتواند در ابعاد وسیع کل مردم و جنبشهای اجتماعی را به شدت سرکوب کند و بتواند به بخشی انتگره از سرمایه داری جهانی تبدیل شود که هر دو اینها مطلقا غیر ممکن است.

آیا جمهوری اسلامی می تواند متعارف شود؟ مثلا به سیستمی مانند ترکیه تبدیل شود؟ آیا می تواند شرایط رشد متعارف سرمایه داری در ایران را فراهم کند؟
جمهوری اسلامی برای تبدیل شدن به سیستمی مانند ترکیه باید از تونلی عبور کند که آنچه از آن سر تونل بیرون می‌آید دیگر جمهوری اسلامی نیست. اسلامیت آن ریخته، دیگر آخوند قانون و مرجع نیست، دسته جات مختلف قدرت باید یک کاسه شده باشد. سیستم و دم و دستگاه معلوم و شسته رفته ای باشد که هر سرمایه گذاری بداند ضمانتهایش چیست. قوانین چیست. هر کسی کجا ایستاده و… و این پروسه بر خلاف ادعاهای موجود، عملی کردن یک قلم از سفارشات صندوق جهانی پول( حذف یارانه ها) نیست. این تونل بسیار طولانی تر از آن است و به درجه زیادی مسیر تحولات ساختاری و سیاسی است تا صرفا اقتصادی.
بنابراین جهموری اسلامی تنها زمانی به سرمایه داری متعارف تبدیل می شود که دیگر جمهوری اسلامی نیست. می تواند اسم اسلامی داشته باشد اما ماهیتا باید بالکل تغییر کند. باید بتواند به بورژوازی جهانی نشان دهد که توان تضمین سرمایه گذاری و انباشت سود را دارد. و اتفاقا این امر فی الحال و بعد از این هشت سال اخیر برایش به شدت سخت تر شده است. اگر در دوران خاتمی غرب کورسویی از امید به تغییرات رژیم در جهت مورد نظرش داشت، فی الحال آن امیدها هم رفته اند. بنابراین به نظرم این واژه وضعیت فعلی مساله را برای طرفداران این بحث سخت تر می کند.
به عنوان اختتامیه بحث تاکید کنم که مساله کمونیستها متعارف کردن سیستم بورژوازی نیست. واضح است که آلترناتیو کمونیستها حکومت کارگری است، یعنی برچیدن کل سرمایه داری از متعارف تا نامتعارفش اما همانطور که سعی کردم نشان بدهم، ندیدن نامتعارف بودن سرمایه داری در ایران باعث انحرافات به غایت بزرگی می شود.