جمعی از جدا شده گان از نهادهای همبستگی با جنبش کارگری در ایران- خارج کشور-چرا از نهادهای همبستگی با جنبش کارگری در ایران کناره گیری کردیم؟

چرا از نهادهای همبستگی با جنبش کارگری در ایران کناره گیری کردیم؟
نهادهای همبستگی با جنبش کارگری ایران خارج کشور (از این به بعد نهادها) درشرایطی شکل گرفتند که از یک طرف جنبش کارگری در ایران بعد از گذراندن دوره نقاهت، پس از قتل عام های دهه ۶۰ و ضربات جنگ ارتجاعی امپریالیستی عراق و ایران، در حال پوست انداختن و حرکت به سوی متشکل شدن و رادیکال شدن و حرکت به جلو بود و از طرف دیگر رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی در ایران شروع به چرخش سریع به طرف پیاده نمودن رهنمودهای سازمان های بین المللی سرمایه مانند بانک جهانی و صندوق بین المللی پول کرده و در صدد پیاده نمودن برنا مه ها و اهداف ضد کارگری؛ با سازمان جهانی کار در حال بند و بست بود. درچنین فضایی بود که رژیم سرمایه می باید برای هر نوع تغییر در رابطه با توده زحمتکش، اول تکلیف خودش را به عنوان حامی سرمایه داران با طبقه ی کارگر مشخص می کرد که شیشه عمرش و کلاً سیستم موجود جامعه با آن گره خورده بود. بر این اساس یورش به کارگران و بویژه قتل عام کارگران خاتون آباد را سازمان داد و ننگ تکرار سرکوب و کشتار کارگران اعتصابی جهان چیت کرج (در زمان دیکتاتوری پهلوی) را به جان خرید.
آری، رژیم و طبقه سرمایه دار این را درک کرده بودند که برای پیشرفت در این مسیر یعنی نئولیبرالیسم اقتصادی می باید با زیر گرفتن آن چه که طبقه کارگر با انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ هر چند ناچیز بدست آورده بود، سنگرهائی که طبقه کارگر با یاری کارگران آگاه ومبارزه کمونیستی می توانست از آنها استفاده نموده و با متشکل کردن خویش در تشکل های توده ای طبقاتی ، راه را بر دولت دیکتاتور و استثمارگر سرمایه داری سد کند و رژیم را به عقب نشینی و در نهایت سرنگونی وادار نماید. گوشه هایی از حرکت حساب شده ی حامیان سرمایه و نوکران تازه بقدرت رسیده امپریالیسم جهانی در بعد ازشکست انقلاب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ عبارتند از:
1- با خصوصی سازی و به اصطلاح کوچک و لاغر کردن دولت، اموال عمومی را به حراج گذاشته و سرمایه داران امپریالیست و داخلی ریشه گرفته از شکست انقلاب را بیش از پیش در سود ناشی از ارزش اضافه تولید شده به وسیله کارگران شریک کرده و طبقه کارگر و توده ها را حتی از حس مالک بودن بر ابزار تولید نیز بی بهره کرد.
2- با مطرح کردن و کم خرج کردن تولیدات، تعدیل نیرو، اخراج کارگران رسمی و بعد با به استخدام در آوردن موقت آنان، با تمام توان امنیت شغلی شان را نشانه رفت. در عرصه بازی های سیاسی در آن مقطع این سیاست به موانعی برخورد که با روی کار آمدن دولت به اصطلاح اصلاحات سیاسی خاتمی و با مطرح کردن شعار “ایران مال همه ایرانیان”، “قانون مداری ” ، “جامعه مدنی” و رواج دادن تشکلات نیم دولتی مانند انجی او(NGO)، اولاٌ مسئله بیکاری و کمبود دستمزد را به کارگران افغان تبار نسبت داد و جو فاشیستی و راسیستی را نسبت به این بخش پناهنده و آسیب پذیر جامعه را تشدید ساخت. دوماٌ قوانینی از قبیل محروم کردن کارگران کارگاه های ۵ نفره و بعد ۱۰ نفره و بعد محروم کردن کل کارگران کارگاه های قالیبافی از بهره مند بودن اندک بیمه های اجتماعی را سرعت داد، این در شرایطی بود که چنین برنامه هائی را با روی کار آمدن دولت رفسنجانی به نام “سردار سازندگی” و اخراج وسیع کارگران در سایه تعدیل نیرو و بازسازی صنایع شروع کرده بود. در ادامه ی تعرض همه جانبه به سفره ی خالی کارگران و زحمتکشان، دولت خاتمی اقدامات دیگری از قبیل معمولی کردن قرادادهای موقت و شرکت های پیمانی که هدفش شان تکه تکه کردن کارگران یک کارخانه و قرار دادن کارگران رو در رو یکدیگرو ایجاد دشنمی بین آنان بود تهاجم خود را بویژه به سه میلیون کارگر ایرانی و افغانی تبار را سازمان دادند. در زیر چنین فشارهای شکننده، کارگران در مقابل این برنامه ها مقاومت هائی را سازمان دادند و با تمام توان خواهان حفظ امنیت شغلی شان شدند. دولتی که شعارش قانونمداری بود، همه قوانین معمول و حتی دست ساز خود را زیر پا نهاد و با یورش به کارگران اعتصابی در خاتون آباد و قتل عامشان برنامه را در حال تکمیل کردن و پیاده نمودن اهداف سرمایه داران و اربابان امپریالیستش، نشان داد که کارگران راه دشواری برای گرفتن حق خود خواهند داشت. این عمل (کشتار کارگران در خاتون آباد) وحشیانه دولت “گفتگوی تمدن ها” نه تنها طبقه کارگر در کل وگرایش چپ و سوسیالیست انقلابی را تسلیم رعب و وحشت نکرد بلکه کارگران پر شور تر از گذشته، کوشش کردند که در سالروز چنین حمله ای با اعلام ۵ دقیقه اعتصاب و آن هم در بزرگترین صنعت اتوموبیل سازی منطقه خاورمیانه یعنی ایران خودرو و نیز با ایجاد تشکلات و کمیته ها ، در خارج از محیط کار عکس العمل نشان دهند. این ابتکار به سرمایه داران داخلی و بویژه امپریالیست ها فهماند که این طبقه را نمی توان به این راحتی از میدان بدر کرد در نتیجه به چاره اندیشی پرداختند و دولت نظامیان تازه سرمایه دار شده را به سرکردگی پوپولیست رذل و تیر خلاص زن به زندانیان سیاسی دهه ۶۰ (احمدی نژاد ) را روی کار آوردند. این دولتی بود که در یک دست عکس نان و در دست دیگر شمشیر واقعی سرمایه داری را داشت.
آری، در چنین شرایطی فعالین کارگری ای که در خارج از کشور بودند و عملکرد سازمان ها و احزاب رنگا رنگ به اصطلاح چپ و رادیکال و با اسامی و مارک های دهان پر کن را دیده و به حق ناامید گشته بودند ، کوشش کردند و کردیم که سنگری هر چند کوچک ولی پر انرژی را برای دفاع از جنبش کارگری در خارج از کشور بوجود آوریم. اما، به باورما، این نهادها از بدو موجودیت شان با گل و گشادی در پذیرش اعضا و نهادهای عضو، در عمل با امید زیاد شدن به اصطلاح نیروی مدافع (آکسیونی) پاشنه آشیل خود را با اعلام موجودیت خویش در خود متولد و رشد و نمو دادند. کج روی ها و آنهم به نام “چپ” از زمانی شروع شد که در برابر راست روی های اعضای خویش انگشت سکوت بر لب نهادند. دعوت از نمایندگان احزاب ورشکسته بورژوائی شناخته شده ی سوسیال دمکرات به جلسات شان، شرکت با راست ترین جریان های بورژوائی به اصطلاح اپوزیسیون مانند “همراهان” و گذاشتن نشست و گرفتن مراسم اول ماه مه با نیروهای مدافع حمله نیروهای امپریالیستی (سازمان زحمتکشان کردستان ایران عبدالله مهتدی و…) به ایران، منطقه و جهان. این در حالی بود که نهادها از اولین نشست خویش روی کاغذ مصوب کرده بودند که در مقابل جمهوری اسلامی و ارگانهای وابسته به آنان و نیروها و ارگانهای امپریالیستی و پشتیبانان و مدافعان آنها موضع گیری سفت و سخت دارند و این را که البته با هزینه بدست آمده بود را، به جنبش کارگری و مدافعان واقعی آن اعلام نموده بودیم. بطور مثال در این راستا مرکز همبستگی کارگری آمریکا که درست نقطه ضعف طبقه کارگر و فعالین آن را نشانه گرفته بود افشا نمودیم و به درستی استفاده ابزاری از کمک های مالی این نوع بنگاه های امپریالیستی را نشانه رفتیم. و در ادامه و برای نشان دادن همبستگی جنبش کارگری در ایران با دیگر هم طبقه ای هایمان نیز در سطح جهانی اقداماتی هر چند اندک انجام دادیم، اما هر چه جلوتر آمدیم به باور ما، اساساٌ به علت تحمیل عقب نشینی به جنبش طبقه کارگری در ایران، تئوری و عمل نهادها یکدیگر را ساپورت نمی کردند و در نهایت نکردند. این ادامه داشت تا در شرایط جدیدی که بوجود آمده بود، امپریالیست ها از درون نیروهای بورژوائی و خرده بورژوائی که مخصوصا بعد از جنبش سال ۱۳۸۸ و شکست آن بر کمیت شان بطور محسوسی در خارج از کشورافزوده شده بود و نیز نیروهای دیگری که نیت واقعی اشان را نشان داده بودند، برای آلترناتیو سازی با دو هدف اقدام و پا به عرصه جنبش مردمی گذاشتند. الف- فشار بین المللی به جمهوری اسلامی و به تمکین در آوردن آن، ب- اینکه اگر جمهوری اسلامی در کل و دولت روی کارآمده با حمایت نظامیان موفق به کنترل اوضاع نشد، فوراٌ نیروی جایگزینی را در انبان داشته باشند، جلسات و نشست هائی ترتیب دادند. چپ جدا افتاده از طبقه کارگر نیز درست به همان ترتیب، ولی با ظاهری آراسته و با نام نیروهای چپ و کمونیست دست به همان آلترناتیو سازی ها زدند. این شرایط و این تفکر طبیعتاٌ نهادها را که خود را “چپ” و حامی واقعی طبقه ی کارگر ایران در خارج از کشور می دانستند را نیز راحت نگذاشت. در این بین بودند افراد و نهادهای دخالت گر و متفاوت که برای آنان حکم مزاحم را داشتند و می توانستند بعنوان صدای جنبش کارگری و چپ برای آنان دردسر آفرین باشند. تهدید و فحاشی تعدادی از اعضا و نهادهای عضو شدت گرفت وعده ای از آنان که به باور ما خط راست و میانه بر ایشان غالب کرده بود، در جلسات به اصطلاح نیروهای چپ شرکت کردند و بیانیه و اعلامیه های مشترک صادر کردند. این در شرایطی بود که نهادها هدف دیگری را در برنامه یعنی مصوبات خویش به تصویب رسانده بودند . درست در چنین موقعیتی بود که کنفرانس سوم یکی از آلترناتیو های امپریالیست ها مشهور به “نشست پراگ” تشکیل یافت و یکی از اعضای نهادها و بدون اطلاع قبلی به نهادها در آن شرکت کرد و عکس خویش را به عنوان یادگاری و نشان دادن به بیرون و دهن کجی به نهادها در بغل عکس پاسدار سابق و کتابدار کنونی رئیس جمهور سابق جورج دبلیو بوش به نام سازگارا و آهی سلطنت طلب و احمدی اکثریتی خائن و نماینده حزب بورژوائی کرد که در پرونده خویش کارگر آزاری و کمونیست کشی دارد و خواهان حمله نظامی امپریالیست ها به کارگران و توده های زحمتکش، حزب دموکرات کردستان ایران و… به ودیعه گذاشت.
این مسئله که خیلی راحت با کنار گذاشتن این عضو خاطی نسبت به مصوبات نهادها می توانست خاتمه یابد، باعث شد که بحث های ماراتونی همراه با توهین و فحاشی انجام گیرد و به مدت چهار ماه نهادها زمین گیر شوند. این همان پاشنه آشیل و چشم اسفندیار بود که در شرایط مناسب، نهادها را طوری به راست چرخاند که در آخرین جلسه، روز یکشنبه دهم فوریه ۲۰۱۳، افتخار نهادها نشست و بر خاست با احزاب برادر، با میزبانی حزب اپورتونیست و رزیویونیست و خائن به طبقه کارگر فرانسه و به اصطلاح کمونیست فرانسه شد که به جنگ دولت امپریالیستی فرانسه در مالی رأی داده بود. از طرف دیگر کسانی در جلسات با صدای غرا صحبت کردند و داد سخن گفتند، که همین چندی قبل در تریبونال بین لمللی به اصطلاح دادگاه محاکمه سران جنایتکار و قاتل صد ها هزار انسان رژیم جمهوری اسلامی در بغل پیام اخوان یکی از نوکران و مزدوران به نام و شناخته شده ی دولت های امپریالیستی و بویژه آمریکا و کانادا بعنوان دادستان چنین بی دادگاهی و در کنار اعضای حزب محافظه کار انگلیس نشسته بودند.
حال در چنین موقعیتی و حقیقتاٌ با دست بالا یافتن چنین شیوه ها و افرادی در این نهادها، خود قضاوت نمائید که آیا جائی برای کسانی مثل ما که تمام کوشش و سعی شان مصروف به مبارزه با چنین دولت ها، نشست ها و آلترناتیوها برای مصونیت و استقلال مالی جنبش طبقه کارگر در ایران و جهان بود و هست، جائی باقی مانده است؟ به نظر ما نه.
البته بعد ازخارج شدن ما از نهادها شوربختانه این خط همان طور که احتمال می رفت ادامه یافته و تعمیق شده است . و آن اینکه یکی دیگر از اعضای نهادها را در تلویزیون همکاران شناخته شده و روشن امپریالیست ها، “تلویزیون رها” وابسته به “موج سبز” مشاهده می کنیم. تلویزیونی که مهره بدنام امپریالیست، امیرحسین جهانشاهی را به عنوان بنیانگذار “موج سبز” چندی قبل با استفاده ی ابزاری به عنوان رهبر کارگری از منصور اسانلو و اولین مصاحبه ی او پس از خارج شدن از ایران، نهادها بلافاصله عکس العمل نشان داده و در اطلاعیه ای او را به جناح راست و سرمایه داری متهم کردند. موردی که ما نیز، با آن موافق هستیم ولی نهادها که عادت کرده اند، همیشه در بین صندلی ها جایی برای خود بیابند، هیچ عکس العملی با عضو “ارشد” نهادها که اتفاقا با همان تلویزیون “رها” مصاحبه کرده بود، نکردند. اینان استفاده از دکان ها و بلندگوهای راست و سرمایه داری (در نهایت امپریالیستی) را برای خود مجاز و عملی رادیکال می دانند. در ادامه باید خاطرنشان گردیم که این ادامه استحاله یافتن نهادها و درجه دگر دیسی را شدید می کند.
این هم محرومیتی دیگر است که بر تمام محرومیت های تا کنونی ما کارگران افزوده می گردد، ولی در هر حال نمی شود مهر سکوت بر لب زد و خود را مشغول نمود.
جنبش کمونیستی از پیدایش خود تا به امروز ، چه در عرصه بین المللی و چه در عرصه داخلی همیشه تلاش خود را کرده و می کند که همبستگی بین نیروهای ضد سرمایه داری و مترقی را حفظ کند، اما این همبستگی هرگاه به سازش با قدرت یا دشمنان طبقاتی پرولتاریا منجر می شد با جدایی و مرزبندی با یاران سابق انجامیده و می انجامد. دلیل دیرکرد ما، نه از این بابت بود که نسبت به آن سازشکاران و عمکردهای آنان “توهم” داشته باشیم، بلکه شرایط جنبش کارگری و بویژه کارگران زندانی و ارتباط آنان با داخل، ما را وادار نمود که، زمان می تواند دست سازشکاران را بیشتر رو کند، که کرد. ولی در هر صورت این دیرکرد را بعنوان یک انتقاد می پذیریم.
در پایان یادآور می شویم که صداقت انقلابی ایجاد می کرد و میکند که این را با شما طبقه کارگر مطرح نمائیم، زیرا که برخی از ما از روز اول در بنیانگذاری این نهادها همکاری داشتیم و شما چهره ما را دیده، نام ما و صدای ما را شنیده بودید و اگر هم نمی شنیدید باز هم ما باید این کار را انجام می دادیم. ما بر این باوریم که وسیله وسیله است و نمی تواند هدف را خدشه دار کند و جانشین هدف گردد یا به قول لنین «با وسائل نامقدس نمی توان به اهداف مقدس رسید.».
زنده باد جنبش طبقه کارگر
جمعی از جدا شده گان از نهادهای همبستگی با جنبش کارگری در ایران- خارج کشور
2013-09-29