جمال کمانگر-از منشور کوروش هخامنشی تا سوسیالیست بودن مولا علی! (نقدی بر رضا رخشان)

از منشور کوروش هخامنشی تا سوسیالیست بودن مولا علی!

(نقدی بر رضا رخشان)

 

جمال کمانگر

این روزها گردهمایی و ابراز وجود ناسیونالیسم ایرانی حول مقبره کوروش پادشاه هخامنشی در پاسارگارد شیراز بحثهایی را در میان ایرانیان از طیفهای گوناگون دامن زده است. این تحلیل و بحثها فراتر از بزرگداشت این روز است. اگر از پاساگارد و جنجالی که حول آن راه افتاده است کمی فاصله بگیریم و آرزوها و تعابیری که حول این واقعه طرح میشود را بررسی کنیم به ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی میرسیم که دنبال هویت گم شده اش میگردد. این هویت طلبی نمایندگان متعددی دارد از بی بی سی فارسی تا صدای آمریکا گرفته، تا دهها رادیو و تلویزیون فارسی زبان که روزانه در مدح و ثنای “منشور حقوق بشر” کوروش هخامنشی جامعه را بمباران میکنند.

برای ما کمونیستها، برای ما انترناسیونالیستها که حوزه فعالیتمان جغرافیای ایران است پرداختن به این موضوع حیاتی است. زمانی که فعال کارگری و صنفی علیه چپها و در دفاع از کوروش قلم فرسایی میکند، حاکی از عمق پیدا کردن کوروش زدگی در میان جامعه است! از میان این گفتار و نوشته ها به  مورد رضا رخشان فعال کارگری سابق نیشکر هفته می پردازیم که سر راست تر ازهمه علیه کمونیستها و چپها در دفاع از کوروش هخامنشی نوشته است و در میان مطلبش به موضوعاتی پرداخته که نیاز به پاسخ دارد.

شکست انقلاب مشروطه از مشروعه گری، برای روشن فکر ایرانی و کنش گران سیاسی میراث ناقص الخلقه ای به جا گذاشته است که چند نسل است نتوانسته اند از زیر آوار آن بیرون بیایند. کودتای ۲۸ مرداد و شکست انقلاب ۱۳۵۷ و به قدرت رسیدن ارتجاع اسلامی و فروپاشی بلوک شرق در رشد لمپنیزیم نوع احمدی نژادی در جامعه و میدان پیدا کردن دوباره کلاه مخملی ها در سیاست ایران نقش داشته است. اسلام زدگی و ناسیونالیسم در میان طیف وسیعی از مبارزین ضد استبداد در تاریخ معاصر ایران عمیق تر شده است. اگر خسرو گلسرخی در دفاعیاتش در دادگاه چنین سخن گفت: “از مولا علی به عنوان نخستین سوسیالیست جهان نام برد و نیز از سلمان فارسی‌ها و ابوذر غفاری‌ها. زندگی مولا حسین نمودار زندگی کنونی ماست که جان بر کف، برای خلق‌های محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه می‌شویم. او در اقلیت بود و یزید، بارگاه، قشون، حکومت، قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد. هر چند یزید گوشه‌ای از تاریخ را اشغال کرد، ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد، راه مولا حسین و پایداری او بود، نه حکومت یزید. آنچه را که خلق‌ها تکرار کردند و می‌کنند، راه مولا حسین است. بدین گونه است که در یک جامعه مارکسیستی، اسلام حقیقی به عنوان یک روبنا قابل توجیه است و ما نیز چنین اسلامی را، اسلام حسینی را و اسلام مولا علی را تأیید می‌کنیم”.

و بعدها پدیده مارکسیستهای اسلامی درون مجاهدین خلق، حزب توده و فدائیان خلق -اکثریت مدتی در رکاب جمهوری اسلامی بوده اند، به این وضعیت اضافه کنید تا تصویر روشنی از اسلام زدگی طیف چپ در گذشته و حال را ببینید. متاسفانه نسل جدید فعالین سیاسی و کارگری هنوز نتوانسته اند صف خود را از این نوع چپ و سنت جدا کنند و در تند پیچها مقهور حضور توده ها در خیابان میشوند و هنوز نتوانسته اند صف مستقل کمونیستی- کارگری خود را تشکیل بدهند. پرداختن به رضا رخشان و منصور اوسانلو و دیگر فعالین کارگری که به کمپ ناسیونالیستها نقل مکان کرده اند و امروز به  مجیز گویان کوروش هخامنشی تبدیل شده اند دفاع از انترناسیونالیسم کارگری و جلوگیری از رواج بیش از حد پوپولیسم در میان کارگران است.

رضا رخشان در مطلبی تحت عنوان “کوروش و برخی از چپ ها ” به تاریخ ۱۰ آبان ماه ۱۳۹۵، این هم بستری سیاسی با فاشیسم در حال عروج در ایران را نشان میدهد. رضا رخشان مینویسد: “اگر فرانسوی ها ناپلئون را نماد قدرت و شکوه خود می دانند، یونانی ها هم به اسکندر میبالند، آلمانها به بیسمارک، ازبکها به تیمورلنگ، مغولها به چنگیزخان، روسها به شکوه وعظمت زمان استالین می بالند و حتا خنده دارتر اینکه در آمریکا از فقر متولوژی، به گانگسترهایی مانند بیل کوچیکه و ال کاپو و امثالهم متوسل میشوند. اما کوروش از جنس دیگریست. هم عظمت است. هم انسانیت است و هم آزادگیست.”

از نظر مردمانی که در آن زمان زیر یوغ اسکندر و تیمور لنگ و چنگیزخان و کوروش بودند این شخصیتها و امپراطوریشان نماد جنایت، خونریزی و قتل و تجاوز بوده است. کوروش هخامنشی هم از همین جنس بود. وگرنه چرا باید طرف مقابل دودستی تحت سلطه امپراطوری قرار بگیرد و باج و خراج بپردازند. هیچ قبیله و طایفه و قومی در زمان کوروش دواطلبانه به امپراطوری وی نپیوستند و با زور شمشیر و قتل و تجاوز و غارت بوده است. تاریخ را فاتحین نوشته اند و سراپا تحریف است! اینکه فلان شرق شناس در کتابش در مورد کوروش چی گفته است ذره ای از جنایتکار بودن پادشاهان خونریز تاریخ  کم نمیکند.

رضا رخشان در ادامه مینویسد: “در هر صورت کوروش مظهر آزادگی، احترام به کرامت انسانی و حقوق بشر است و برای کشوری مانند ایران با تنوع قومی و مذهبی فراوان، میتواند نماد همزیستی مسالمت آمیز و احترام به یک دیگر محسوب شود.”

اگر اینطور است پس چرا در همین مراسم شعارهای فاشیستی و ضد عرب داده شد؟ غیر از این است که همین شعارها تمایلات سیاسی و جنبشی شعار دهندگان را نمایندگی میکند که کوروش نماد آنهاست. باید این شعارها را در کنار شعار قوم پرستان ترک و عرب و کرد و بلوچ علیه فارس زبانان گذاشت. برچسب زدن به چپها تحت عنوان “تجزیه طلب” و “تجزیه طلبان خجول” ادامه همان شعارهای فاشیستی است که در پاساگارد داده شد. ادامه سرکوب خونین جمهوری اسلامی علیه آزادیخواهان و فعالین کمونیستی است که به جمهوری اسلامی “نه” گفته اند. رضا رخشان درست فهمیده است که کمونیستها “لجاجت و دشمنی عجیب غریبی” با جنبش ناسیونالیستی که کوروش نماد آنهاست، دارند. کمونیستها عار دارند عقایدشان را پنهان کنند. تمام حقیقت پشت تظاهرات ناسیونالیستها را افشاء میکنند. اما جهت یادآوری باید گفت: کمونيسم يک کيش، تعدادى مجسمه و يا حتى يک مدل سياسى و اجتماعى نيست. کمونيسم يک ايدئولوژى نيست. کمونيسم يک حرکت انتقادى – اجتماعى است. ايده‌آلهاى بنيادى‌اى در اين حرکت دنبال ميشوند که قلم گرفتن آنها مادام که جامعه بشرى وجود دارد ممکن نيست. کمونيسم جنبشى براى برابرى انسانها و غلبه انسان بر حيات اقتصادى و سياسى خويش است. کمونيسم جنبشى بر سر خلاصى از خرافه است. کمونيسم جنبشى براى آزادى و آزاد‌انديشى است. کمونيسم جنبش آزاديخواهانه کارگر در جامعه سرمايه‌داری است. لجاجت و دشمنی ما با ناسیونالیسم از اینجا سرچشمه میگرد. تردید دارم که رضا رخشان متوجه این نباشد! تا زمانی که نظام سرمایه داری هست تا زمانی که بردگی مزدی هست کرامت انسانی و همزیستی مسالمت آمیز تحقق پیدا نمیکند.

فعال کارگری که به دوران برده داری امپراطوری هخامنشی غبطه میخورد، در حسرت “طبقه بندی مشاغل” در دوران برده داری ۲۵۰۰ سال پیش است، به خودش هر اتیکتی بزند یک ناسیونالیست دو آتشه است که هویت خود را در پاساگارد یافته است. رضا رخشان بهتر است به جای بد و بیراه گفتن به سوسیالیستها و “پیر و پاتال” نامیدنشان سرش را بلند بگیرد و به فاشیسم در حال عروج در ایران افتخار کند. هیچ ایرادی ندارد کسی از این گوشه سالن به آن طرف نقل مکان کند. طنز تلخ این است که رضا رخشان سالهاست این نقل مکان را کرده است اما چپ کارگر دوست هنوز حاضر نیست این طیف از ناسیونالیستهای چپ را به رسمیت بشناسد و با همان اسم صدایشان بزند. رضا رخشان ترجمه خط سیاسی و پوپولیستی احمدی نژاد در میان بخشی از کارگران است.

رضا رخشان با گفتن این جملات سر سپردگی خود به ناسیونالیسم ایرانی را بیشتر نشان میدهد: “یک گروه دیگری هم ازین جماعت چپ نما، با نشخوار شعارهای نفرت انگیز مانند استبداد فارس وغیره، به اهداف شومی می اندیشند که پشت این شعارها مخفی می کنند…. کمااینکه نظام جمهوری اسلامی هم که بر مبنای مذهب تشیع ایجاد شده است بهیچ عنوان، درآن نژاد پرستی و قوم گرایی جایی ندارد. پس حکومت فارسها کجا بود؟ و یا استبداد فارسها را کجا پیدا کردند؟”

توصیه میکنم رضا رخشان به جای مطالعه تاریخ ۲۵۰۰ سال پیش یک سفری به کردستان بکند و با خانواده اعدام شدگان، زندانیان سیاسی ۳۷ سال استبداد و خفقان جمهوری اسلامی از زبان بازماندگان آن جنایت آشنا شود. کمونیستها وظیفه خود میدانند که این لمپنیزیم سیاسی که در دوره جمهوری اسلامی عروج پیدا کرده است را افشاء و رسوا کنند. برای ما خوشایند نیست که فعالین کارگری سرسپرده ناسیونالیست ها باشد اما چاره ای نیست جز نقد بی مهابای این طیف از قلم بدستانی که یکی به نعل و یکی به میخ میزنند. باور بفرمایید ناسیونالیسم خوب وجود خارجی ندارد. ناسیونالیسم بستر اصلی فاشیسم و شوونیسم است. چپ و فعال سیاسی که “جذابیت” خود را از همراهی با جنبش ناسیونالیستی که کوروش هخامنشی نماد آن است به دست بیاورد، هرچی باشد به کارگر و زحمتکش جامعه که روزی به اسم ملت، روزی به اسم دین و روزی به اسم کوروش به کشتن اش خواهند داد؛ بی ربط است. اصرار به مدد گرفتن از ارواح گذشتگان تعلق خاطر به جنبش معینی است که ریشه در عرق ملی و خاک و وطن دارد. کارگر امروز به جای اینکه به این ارواح خونریز و جنایتکار توکل بکند، به کمون پاریس به مارکس و انگلس به انقلاب اکتبر به انقلاب کارگری چشم دوخته است. برای برانداختن کار مزدی و مالکیت بر وسایل تولید مبارزه میکنند. کرامت انسانی در گرو انقلاب کارگری و بنیاد نهادن جامعه سوسیالیستی است. ترویج خرافه پرستی استثمار کارگر را ابدی میکند. کارگران وطن ندارند! زنده باد انترناسیونالیسم کارگری!

***