ترجمه – مدخلی بر زندگی و آثار کارل مارکس و فردریک انگلس (٤)دیوید ریازانف

مدخلی بر زندگی و آثار کارل مارکس و فردریک انگلس

(٤)

دیوید ریازانف

به سال ١٨١٥ بازگردیم. جنبش لودیت که تنها هدفش انهدام ماشین بود، مبارزه آگاه تری را به دنبال داشت. انگیزه سازمان‌های انقلابی جدید عزمشان در تغییر آن شرایط سیاسی‌ای بود که کارگران مجبور بودند در آن زندگی کنند. اولین خواسته های آنها آزادی تجمع، آزادی اجتماع و آزادی مطبوعات را در بر می گرفت. سال ١٨١٧ با برخورد سرسختانه‌ای آغاز شد که اوج آن واقعه رسوا کننده “قتل عام منچستر” در سال ١٨١٩ بود. قتل عام در سینت پیترزفیلد بوقوع پیوست و کارگران انگلیسی آن را جنگ پترلو نام نهادند. نیروهای عظیم سواره علیه کارگران بمیدان آورده شدند و درگیری با قتل چند ده نفر از مردم پایان یافت. بعلاوه، اقدامات جدید سرکوب کننده، به اصطلاح “شش قانون” (قوانین محدود کننده) علیه کارگران صورت گرفت. در نتیجه این پیگردها، کوششهای انقلابی شدت یافت. در سال ١٨٢٤ کارگران انگلیسی، با همکاری فرانسیس پلاس (١٧٧١ – ١٨٥٤)، که رفقای انقلابی خودش را رها کرده و یک کارخانه‌دار ثروتمند شده بود ولی در عین حال روابطش را با نمایندگان رادیکال مجلس عوام حفظ کرده بود، توانستند “قوانین ائتلافی” (١٨٢٤ – ١٨٢٥) مشهور را بعنوان امتیازی برای جنبش انقلابی از تصویب مجلس بگذرانند. جنبش برای بوجود آوردن سازمان‌ها و اتحادیه‌هائی که از طریق آن کارگران بتوانند در برابر ظلم کارفرمایان از خود دفاع نمایند و شرایط بهتر و دستمزد بالاتر و غیره برای خود کسب کنند، امری قانونی شد. این واقعه سرآغاز جنبش تریدیونیونیستی انگلستان را مشخص می‌کند. همچنین سبب پیدایش انجمن‌های سیاسی‌ای شد که مبارزه برای کسب حق رأی عمومی را آغاز نمودند.

در این اثناء در فرانسه در سال ١٨١٥ شکست خورد کننده ای بر ناپلئون وارد آمد و سلطنت خانواده بوربن لوئی ١٨ تشکیل شده بود. دوران بازگشت سلطنت که در آن زمان آغاز شده بود، حدودا پانزده سال بطول انجامید. لوئی پس از بدست آوردن تخت و تاج با کمک دخالت خارجی (الکساندر اول روسیه)، امتیازاتی به زمیندارانی که در اثر انقلاب متضرر شده بودند، اعطا کرد. زمین نمی توانست به آنها بازگردانده شود و در مالکیت دهقان باقی می ماند، ولی زمینداران با دریافت غرامتی برابر یک میلیارد فرانک مورد استمالت قرار می گرفتند. قدرت سلطنتی تمام نیرویش را در کوششی برای متوقف ساختن انکشاف روابط جدید اجتماعی و سیاسی بکار برد، کوشش کرد امتیازاتی را که اجبارا به بورژوازی داده بود، ملغی نمایند. در اثر این جدال بین لیبرال‌ها و محاظفه کاران، سلسله بوربن مجبور شد با انقلاب جدیدی که در ژوئیه ١٨٣٠ آغاز شد، مواجه گردد.

در انگلستان که در اواخر قرن ١٨ در قبال انقلاب فرانسه جنبش کارگری برانگیخته شده بود، در قبال انقلاب ژوئیه فرانسه تغییرات جدیدی بوجود آمد. جنبش قدرتمندی برای همگانی تر شدن انتخابات آغاز شد. بنابر قوانین انگلستان حق شرکت در انتخابات به بخش ناچیزی از مردم، عمدتا زمینداران بزرگ، تعلق می‌گرفت که غالبا حوزه‌های انتخاباتی خالی شده از سکنه‌ای را با دو سه نفر رای دهنده معروف “حوزه های گندیده” به در قلمرو خویش داشتند، و با وجود این به پارلمان نماینده می‌فرستادند.

احزاب مسلط، که در واقع دو فراکسیون از اریستوکراسی زمین دار، توری‌ها (Tories) و ویگ‌ها (Whigs) بودند، مجبور به تسلیم شدند. بالاخره حزب لیبرال‌تر ویگ‌ها، که نیاز به سازش و رفرم انتخاباتی را احساس می‌کرد، بر توری‌های محافظه‌کار پیروز شد. به بورژوازی صنعتی حق رأی داده شد، ولی کارگران در وضع سابق باقی ماندند. انجمن کارگران لندن در پاسخ به این خیانت بوژروازی لیبرال (پلاس، عضو سابق انجمن مکاتباتی، در این خیانت شرکت داشت)، پس از چند کوشش ناموفق در سال ١٨٣٦ تأسیس شد. این انجمن از وجود رهبرانی توانا برخوردار بود. سرشناس ترین آنان ویلیام لووت (William Lovett) (١٨٠٠ – ١٨٧٧) و هنری هترینگتن (Henry Hetherington) (١٧٩٢ – ١٨٤٩) بودند. در سال ١٨٣٧ لووت و رفقایش خواسته‌های سیاسی اساسی طبقه کارگر را تدوین کردند. می‌کوشیدند که کارگران را در حزب سیاسی مجزا متشکل سازند. با وجود این، آنچه در نظر داشتند حزب مشخص طبقه کارگری نبود که بر برنامه مخصوص خویش در برابر برنامه همه دیگر احزاب اصرار ورزد. بلکه حزبی بود که بتواند باندازه احزاب دیگر اعمال نفوذ نماید و به همان میزان در حیات سیاسی کشور نقش ایفا نماید. در این محیط سیاسی بورژوا، می‌خواستند حزب طبقه کارگر باشند. آنها هدف مشخصی نداشتند و هیچ برنامه اقتصادی مشخصی که علیه مجموعه جامعه بورژوا باشد ارائه ندادند. برای فهم بهتر این مسئله می‌توان بخاطر آورد که در استرالیا و نیوزیلند این چنین احزاب کارگری که بدنبال هیچ تغییر اساسی در شرایط اجتماعی نیستند وجود دارند. آنان گاهی از اوقات در ائتلاف نزدیک با احزاب بورژوا قرار می‌گیرند تا بتوانند به میزان معینی نفوذ در حکومت را برای کارگر تضمین کنند.

منشور (Charter) که در آن لووت و همکارانش مطالبات کارگران را تدوین کردند سبب شد تا این جنبش، جنبش چارتیست‌ها نامیده شود. چارتیست‌ها شش مطالبه مطرح نمودند: انتخابات عمومی، رأی‌گیری مخفی، پارلمان‌هائی که سالانه انتخاب شوند، پرداخت پول به اعضای پارلمان، لغو مالکیت بعنوان پیش شرط برای انتخاب شدن به عضویت پارلمان، و برابر نمودن حوزه‌های انتخاباتی.

این جنبش در سال ١٨٣٧، زمانی که مارکس ١٩ ساله و انگلس ١٧ ساله بود آغاز گشت و زمانی که مارکس و انگلس مردانی بالغ بودند به اوج خود رسید.

انقلاب ١٨٣٠ فرانسه، سلطنت بوربن‌ها را برچید، ولی برخلاف آنچه هدف سازمان‌های انقلابی وقت بود، یعنی به جای استقرار جمهوری، منجر به استقرار یک حکومت مشروطه سلطنتی که در رأس آن نمایندگان سلسله اورلئان قرار داشتند، گردید. در زمان انقلاب ١٧٨٩ و سپس در دوران بازگشت سلطنت  این خاندان در مخالفت با اقوام بوربن خویش قرار داشت. لوئی فیلیپ نماینده تیپیک بورژوازی بود. اشتغال عمده این سلطان فرانسه پس انداز کردن و احتکار پول بود و این امر سبب خوشنودی قلبی مغازه‌داران پاریس می‌شد.

سلطنت ژوئیه به بورژوازی صنعتی، تجاری و اعتباری آزادی عمل داد و پروسه ثروتمند شدن این بورژوازی را تسهیل و تسریع نمود، و حمله شدید خویش را علیه طبقه کارگر که تمایلی به متشکل شدن نشان داده بود متوجه ساخت.

در اوایل دهه سی، انجمن‌های انقلابی بطور عمده از دانشجویان و روشنفکران تشکیل می‌شدند. کارگران در این سازمان‌ها بسیار معدود و پراکنده بودند. باوجود این، در سال ١٨٣١ در لیون که مرکز صنعت ابریشم بود، یک شورش کارگری در اعتراض به خیانت بوژروازی در گرفت. برای چند روز شهر در دست کارگران بود. آنها هیچ مطالبه سیاسی مطرح نکردند. شعار “از طریق کار کردن زندگی کنید، یا در جنگ بمیرید” بر روی تابلوهائی که حمل می‌کردند نوشته شده بود. آنها بالاخره شکست خوردند و شکستشان نتایج معمولی این چنین شکستها را بدنبال داشت. شورش در سال ١٨٣٤ در لیون تکرار شد. نتایج آن حتی از نتایج انقلاب ژوئیه با اهمیت‌تر بود. انقلاب ژوئیه بطور عمده عناصر خرده‌بورژوازی به اصطلاح دمکرات را برانگیخت، در حالیکه شورش‌های لیون برای اولین بار اهمیت عنصر کار را که پرچم شورش علیه تمام بورژوازی را – اگر چه تا آن زمان تنها در یک شهر – برافراشته بود و مسائل طبقه کارگر را به پیش کشده بود، بنمایش گذارده بود. اصولی که توسط پرولتاریای لیون صریحا بیان شده بودند هنوز متوجه اساس نظام بورژوازی نبودند، بلکه مطالباتی بودند که علیه سرمایه‌داران و علیه استثمار مطرح می‌شدند.

(ادامه دارد)