ترجمه – مدخلی بر زندگی و آثار کارل مارکس و فردریک انگلس(٣٣) دیوید ریازانف فصل هفتم

مدخلی بر زندگی و آثار کارل مارکس و فردریک انگلس

(٣٣)

دیوید ریازانف

فصل هفتم

بحران ١٨٥٧ – ٥٨. رشد جنبش کارگری در انگلستان، فرانسه و آلمان. نمایشگاه بین المللی لند در سال ١٨٦٢. جنگ داخلی در آمریکا. قحطی پنبه. شورش لهستان. تأسسی بین الملل اول. نقش مارکس. خطابه افتتاحیه.

در فصل پیش متذکر شدیم که تقریبا ده سال سپری شد تا جنبش انقلابی کارگری پس از شکست ١٨٤٨ – ٤٩ شروع به بهبود یافتن نماید. نشان دادیم که آغاز این بهبودی با بحران ١٨٥٧ – ٥٨ که ابعاد بین المللی بخود می گرفت و حتی بگونه ای بسیار بارز بر روسیه نیز تأثیر گذارد مرتبط بود. نشان دادیم که چگونه طبقات حاکمه اروپا، که تا آنزمان ظاهرا صلح‌جو بودند، مجبور شدند حل همه مسائلی را که توسط انقلاب ١٨٤٨ مطرح شده بودند و هرگز حل نگشته بودند، تقبل کنند. مهمترین مسئله ای که حل فوری می طلبید مسئله ناسیونالیسم بود – اتحاد ایتالیا، تشکیل آلمانی متحد. ما اجمالا این واقعیت را یادآور شدیم که این جنبش انقلابی، به سخن دقیق، تنها به اروپای غربی محدود می‌شد و تنها بخشی از انگلستان را تحت تأثیر شدید خود داشت. اما نتوانست به بخشهای عمده اروپا، روسیه و به ایالات متحده آمریکا دور دست برسد. در آن زمان در روسیه مسئله حاد روز الغای نظام سرواژ بود. در دوران باصطلاح “رفرمهای بزرگ” بود که جنبش آغاز شد و در اوایل دهه شصت بشکل انجمن‌های انقلابی زیرزمینی که در پیشاپیش آنها انجمن باصطلاح “زمین و آزادی” قرار داشت در آمد. در سوی دیگر اقیانوس اطلس، در ایالات متحده، مسئله الغای برده داری حلی فوری می طلبید. این مسئله، حتی در مقیاسی بزرگتر از مسئله مشابه در روسیه نشان می داد چگونه جهان واقعا بین المللی شده بود، جهانی که سابقا بعنوان بخش محدودی از اروپا در نظر گرفته می شد.

مسئله ای چنان دور افتاده مانند الغای برده داری در ایالات متحده، دارای اهمیتی فوق العاده برای خود اروپا شد. این امر آنقدر پر اهمیت شد که مارکس در مقدمه اش به اولین جلد سرمایه بیان داشت که جنگ برای الغای برده داری ناقوس جنبش کارگری جدید در اروپای غربی را بصدا در می آورد.

با مهمترین جنبش کارگری، یعنی جنبش کارگری انگلستان، شروع می کنیم. تا سال ١٨٦٣ دیگر چیزی از جنبش انقلابی چارتیستها باقی نمانده بود. چارتیسم مرده بود. در واقع برخی مورخین بر این عقیده‌اند که در سال ١٨٤٨، درست بعد از تجربه معروف تظاهرات نافرجام بود که چارتیسم مرد. اما در واقع چارتیسم یک دوره شکوفائی دیگر در دهه پنجاه در طی جنگ کریمه داشت. بشکرانه رهبری ارنست جونز (١٨٦٨ – ١٨١٩)، سخنور زبردست و روزنامه‌نگار برجسته‌ای که با همکاری مارکس و دوستان مارکس بهترین ارگان سوسیالیستی آن زمان را درست کرده بود، چارتیسم توانست نارضائی توده های کارگری را در دوران جنگ کریمه بکار گیرد. برای ماه ها “روزنامه مردم” ارگان مرکزی چارتیستها، یکی از پر نفوذترین روزنامه‌ها بود. مقالات استادانه مارکس که متوجه گلدستون و خصوصا پالمرستون بودند توجه همگان را بخود جلب می کردند. اما این تنها احیائی موقت بود. بفاصله کوتاهی بعد از ختم جنگ، چارتیسها ارگان خود را از دست دادند. علت، تنها مخالفتهای فراکسیونی میان جونز و مخالفینش نبود؛ علل اساسی تری وجود داشت.

اولین علت شکوفائی حیرت انگیز صنعت انگلستان بود که آغازش بسال ١٨٤٩ برمی گشت. برخوردهای کوچکی که در طی این دوران صورت می‌گرفت، برخوردها در بخشهای جداگانه صنعت، کوچکترین ممانعتی را در رشد عمومی صنعت بطور کلی نداشت. در پایان دهه ٤٠ تعداد وسیع بیکاران در این رونق عظیم صنعت کاملا حل شد. بدرستی می‌توان گفت که نه برای دهه‌های متعدد، بلکه برای قرنها صنعت انگلستان همیچگاه باندازه دوران بعد از نیمه اول قرن نوزده محتاج به کارگر نبوده است. علت دوم، موج نیرومند مهاجرت از انگلستان به ایالات متحده و استرالیا بود که در آنجا در بین سالهای ١٨٥١ و ١٨٥٥ معادن بیکران طلا کشف شده بود. در طول چند سال، دو میلیون کارگر از انگلستان مهاجرت کردند. مهاجرت، طوری که معمول است، از میان کودکان و افراد سالخورده صورت نمی‌گیرد؛ سالمترین، فعالترین و نیرومندترین عناصر انگلستان را ترک می‌کردند. جنبش طبقه کارگر و جنبش چارتیست ذخیره‌ای را که نیرویش را از آن تغذیه می‌کرد، از دست می‌داد. اینها دو علت اساسی بودند. تعدادی علل ثانوی نیز وجود داشتند.

همزمان با ضعیف شدن جنبش چارتیستها، سستی عمومی ای پیوندهائی را که بخشهای مختلف جنبش را بهم نگه میداشت، فرامی گرفت. حتی در دهه چهل مبارزه ای بین جنبش تریدیونیونی و چارتیستی در جریان بود. اکنون در اشکال دیگر جنبش طبقه کارگر نیز گرایشات تجزیه طلبی رشد می‌کرد و این گرایشات می‌کوشیدند بدنه اصلی را ترک کنند. تعاونیها، مثلا بر پایه برخی شرایط مشخص تاریخی جنبش کارگری انگلستان تکامل می‌یافتند. این خصوصیت جنبش کارگری انگلستان حتی در دهه پنجاه بخوبی مشخص می‌شد. ما غالبا در تاریخ آن به سازمانهای خاص مختلفی برمی خوریم که رشدی سریع و ناگهانی، و زوالی باز هم سریعتر و باز هم ناگهانی‌تر داشته‌اند. برخی از این سازمانها صدها هزار عضو را در برمی‌گرفتند. یکی از آنها برای مثال، هدفش از میان برداشتن مشروب خواری بود. سازمان چارتیست همواره خط کمترین مقاومت را دنبال می کرد. این سازمان در آغاز کوشید تا جنگ علیه الکل را در محدوده تشکیلات حزب انجام دهد؛ سپس شروع کرد که به آن بصورت هدفی خاص بنگرد؛ انجمن‌های مخصوصی را در سراسر انگلستان سازمان داد و بدینترتیب چندین گردان را از جنبش کارگری اصلی منحرف نمود. علاوه بر این جنبش پرهیز از مسکرات، جنبش تعاونی‌ای وجود داشت که توسط باصطلاح “سوسیالیستهای مسیحی” رهبری می‌شد. کشیش انقلابی مشهور، ژوزف استفانز (١٨٧٩ – ١٨٠٥) یکی از محبوب ترین سخنوران دهه چهل بود، اما بعدها وی گردش قابل ملاحظه‌ای به راست کرد. تعدادی عناصر مشابه استفانز از میان بشردوستان و انسانهای خیرخواه که مسیحیت عملی را به کارگران موعظه می کردند، به وی پیوستند. این امر افول جنبش چارتیست را بعنوان یک فاکتور سیاسی نشان می داد. این جنبش تمام هم خود را وقف تشکیل انجمن‌های تعاونی نمود. از آنرو که این جنبش خطری را برای طبقه حاکمه ایجاد نمی‌کرد حتی توسط اعضای حزب حاکم نیز حمایت می‌شد. تعدادی از افراد قشر روشنفکر که برای طبقه دلسوزی می کردند، خود را به جنبش چسپاندند. بدین ترتیب شاخه دیگری از طبقه کارگر، بدنبال اهداف خاص خود از آن جدا شد.

(ادامه دارد)