ایرج فرزاد-یوم الله

یوم الله

این روزها در غرب ایران زلزله آمده است. اولین عکس العمل مردم مصیبت زده این بود:

“تسلیت نمیخواهیم، کمک میخواهیم”.  رژیم اسلامی پس از چند روز از گذشت این فاجعه، هنوز هیچ تمایلی به پذیرش “کمک” دولتها و نهادهای خارجی، بویژه از غرب، نشان نداده است.

آخوندی در همین رابطه علنا و وقیح گفته است:

“مساله نظام، اتمام قبر و ضریح “امام حسین” و رفع نگرانی مسئولین در مورد رسیدن طلاها به محل صریح مذکور است، زلزله زده ها خود  باید  به  فکر خود  باشند”.

ممکن است چنین تصور شود که این موجود، شاید به دوایر “خودسر” تعلق داشته باشد. اما این جملات را بخوانید تا متوجه شوید آرزوی مرگ برای شهروندان جامعه ایران، جزئی از سرنوشتی است که در “یوم الله”ها برای مردم مقدر کرده اند:

“یوم الله واقعی روزی است که امیرالمومنین علیه السلام شمشیرش را کشید و خوارج را از اول تا به آخر درو کرد و تمامشان را کُشت. ایام الله روزهائی است که خداوند تبارک و تعالی یک زلزله ای را وارد میکند، یک سیلی را وارد میکند، یک طوفانی را وارد میکند،  به این مردم شلاق میزند که آدم بشوید….”*

(سخنان خمینی به مناسبت تولد محمد در سال ۱۹۸۲)

هیچ دولتی، حتی فاشیستی ترین رژیمها، با  نیّت زیر آوار بردن شهروندان کشوری که بر آن حاکم اند، چنین بی پرده و بیرحم، نابودی فیزیکی  و نفرت از زندگی و تقدیس مرگ مردم را چون جزئی از راه تحکیم قدرت خود توصیف نکرده اند.  این خصلت، ویژگی رژیمهائی است که رفتنی اند. چگونه میتوان چنین آرزوی بیمار گونه و جنون آمیزی داشت که بلکه “خداوند تبارک و تعالی” زلزله و طوفان و سیل بیاورد که “مردم آدم بشوند”؟! آن انبوه کودکان که در صحنه های دلخراش زلزله در غرب ایران، در آغوش مادران و پدران داغدیده زندگی را تجربه نکرده و رفتند، چگونه طبق این جهالت و حس جنون اسلامی، “آدم” شدند؟

و واقعیت تلخ و آزار دهنده حاکمیت اسلام سیاسی، بسیار از آنچه به نظر میرسد، هولناک تر است. حکومت اراذل و اوباشی که  زیر آوار بردن انسانهای زنده را هنوز مصداق کامل یوم الله های خود در خرداد ۶۰ و شهریور ۶۷  نمیدانند؛ و زلزله و مرگ انبوهی انسان بی دفاع را به عنوان سناریو خداوند برای “آدم کردن” کودکان بی پناه و مردم فاقد پشت و پناه و ساکن در منازل  بی حفاظ  و نا امن در “دعا”های ربانی خویش زمزمه میکنند، ریشخند تاریخ تمدن بشر و دهن کجی به مدنیت است.

در این میان آدمهائی پیدا شده اند که رد صلاحیت فلان عضو “زرتشتی” شورای اسلامی شهر یزد، به عصیانشان آورده است. چنین فرموده اند:

“تصادفاً استناد شورای نگهبان به سخنان خمینی، در تعلیق سپنتا نیکنام، به خوبی نشان می دهد که مفهوم امروزی “وکالتِ” نمایندگان منتخب مردم، برای خود خمینی هم قابل هضم نبوده است. او در مهرماه ۱۳۵۸ در جمع اعضای “مجلس خبرگان”  گفته:

” افراد باید اولاً مسلمان باشند و ثانیاً معتقد به نهضت باشند، امین باشند در کارهایشان، ایمان حقیقی داشته باشند، متعهد باشند نسبت به احکام اسلام، سوابق خلاف و سوء نداشته باشند… و البته آنهایی که غیرمسلم هستند برای خودشان شوراهایی ممکن است تعیین کنند”. با این درک خمینی، غیرمسلمانان باید در گتوهای خاص خودشان زندگی کنند و فقط در اداره امور آن گتوها می توانند حق تصمیم گیری داشته باشند. اما چرا خمینی همین درک خودش را در قانون اساسی جمهوری اسلامی نگنجانده؟ می دانیم که نمایندگان “اهل کتاب” در مجلس شورای اسلامی در رأی گیری های عمومی این مجلس شرکت می کنند و رأی شان نیز شمرده می شود.  فکر می کنم پاسخ روشن است:  او نظر خودش را به خاطر “مصلحت نظام” مسکوت گذاشته.  و وقتی اعلام می کرد که “میزان رأی ملت است”، خودش بهتر از هرکس دیگری می دانسته که دارد دروغ می گوید، دروغی مصلحتی برای تثبیت نظام.

حقیقت این است که با تئوری “مصلحت نظام” خمینی  یا  “ولایت مطلقه فقیه”، حاکمیت قانون در جمهوری اسلامی ناممکن می گردد و فرمانروای مستقر در رأس هرم قدرت، نه فقط برفراز قانون اساسی، بلکه بر فراز احکام شریعت محمدی جا می گیرد. حقیقت این است که در شریعت اسلامی، دولت قانون قابل تصور است، اما در نظام ولایت فقیه چنین چیزی قابل تصور نیست. در جمهوری اسلامی نه فقط غیر مسلمانان، بلکه مسلمانان و حتی شیعیان کاملاً معتقد نیز در مقابل ولی فقیه مسلوب الحق اند.

(محمد رضا شالگونی، ماجرای سپنتا نیکنام داستان بی حقی همه ایرانیان در مقابل ولی فقیه است،  ۹ نوامبر ۲۰۱۷ – خط تاکیدها از من است.)

 بزعم این عضو رهبری جناح هیات اجرائی راه کارگر که تحصیلکرده و در اروپا  هم ساکن است، مشکل رژیم اسلامی و شخص خمینی این بود و کماکان این است که خمینی حتی همان “درک خودش” را در “قانون اساسی”  نگنجاند و  “ولایت فقیه” ،”نه فقط بر فراز قانون اساسی”، بلکه “برفراز شریعت محمدی”  نیز قرارگرفت و کماکان قرار میگیرد!  و این البته یک “چشم انداز” و تصویر این جماعت برای تن دادن به زندگی تحت یک رژیم “اصلاح شده” اسلامی و غیر ولایت فقیهی است برای حال و آینده ایران. تصویر زندگی برای شهروندان محترم جامعه ایران از جانب جریاناتی که هنوز با ذهنیت اپوزیسیون ضد سلطنتی، که “غرب زده” هم بود و با “شریعت محمدی” و زمینهای اوقاف و مراکز “حوزه علمیه” چندان سر سازگاری نداشت. اینها در دوران پس از تحولات سالهای ۵۷ و اوضاع احوال  اجتماعی و تغییرات در بافت جمعیت  و ذهنیت و انتظارات و توقعات مردم، هنوز با کلاه تا ابرو پائین آمده و عینک دودی، پامنبری مرحوم طالقانی در “مسجد هدایت” تهران اند و در خماری ناشی از صدور “فتوا”ی “میرزای شیرازی” در آغاز جنبش مشروعه برای تحریم “تنباکو های وارداتی”، هنوز با یافتن قبله گاه سیاسی خویش، صلوات زمزمه میکنند. برای اینها منشا مخالفت ارتجاعی خمینی با اصلاحات ارضی و حقوق زنان و سپاه دانش شدن “زن” و کشف حجاب در لابلای ابرهای تیره پنهان است. خمینی از منظر آن گرایش نماینده و سمبل اعتراض “مردم مسلمان” علیه “حکومت فاسد” بود  که حجاب ها را برداشت و “زن کاباره ای” را به جای “عفت فاطمه” گذاشته بود. تصور موهوم اینکه مردم ایران، در شرایط فقدان چاقو و چماق و حجاب و قمه، هنوز دارند با یوم الله های خرداد ۶۰ و شهریور ۶۷ و همه دیگر یوم الله ها که مردم را در هشت سال جنگ با عراق به کشتن دادند**، برای “دفاع از حرم” در سوریه آنان را به میدان “شهادت” مامور کردند، تا “آدم بشوند”، ابلهانه است.

 انگار این مردم بر میگردند و به آن ایام های”پربرکت”  یوم لله ها که مجاهدان “تعامل بین پیروان کتب آسمانی” و طرفداران “صادق” شریعت محمدی و “روشنفکران دینی” چه جَورها  از ولایت فقیه که نکشیدند،غبطه میخورند، و به امثال خلتمی و “خلخالی”، که در اواخر عمر ننگین “اصلاح طلب” شده بود،  و به سینه موجوداتی چون عبالکریم سروش مدال لیاقت و استقامت آویزان خواهند کرد. انگار این نوع  “چپ ” ضد رژیمی درذهنیتهای  دوره شاه  فریز شده است و در حسرت نماز خواندن پشت آخوند و آیت الله  مشروعه چی و مفسر شریعت محمدی، هنوز دارد بابت  بدهکاریهای معوقه به جنبش اسلام سیاسی “از خود انتقاد” میکند. انگار این شیوه فعالیت “چپ” در حاشیه و به عنوان سیاهی لشکر جنبش ملی –  اسلامی از دایره تغییر و قوانین تکامل بیرون افتاده است. این چپ اسلام پناه و اسلام زده و ضد رژیم “غرب زده” دوران سلطنت، خوشبختانه موضوعیت خود را در رابطه با سیر آتی تحولات جامعه ایران از دست داده است.

رژیم اسلامی به گفته صریح بالاترین مقامات آن، نیامده است که بسازد و بماند، آمده است که ویران کند، به قتل برساند و شب و روز و به مناسبت و بی مناسبت، دست به دعا و سینه زنی  که اگر یوم الله های زمینی بدست مستقیم جنایتکارانی چون خلخالی و لاجوردی و موسوی تبریزی و … مردم و آزادیخواهان را “آدم” نکرده بود، آرزوی شوم یوم الله های الهی را بلغور کنند.

این رژیم حتی اگر “رهروان” خمینی، ولایت فقیه را کنار بگذارند، قطعا رفتنی است. تصور یک ایران مدرن و پیشرو و همبسته با فرهنگ غربی برای تمامی لایه ها و احزاب مختلف جنبش ملی – اسلامی، که مقهور “شریعت محمدی” اند و آرمانشان را از مکتب خون و شهادت میگیرند، و مردم خاورمیانه را  “خلق های مسلمان” توصیف کرده اند، نا ممکن است. حقیقت سادهِ قرار گرفتن رژیم اسلام سیاسی در سراشیبی سقوط  را که امثال احمدی نژادها به منظور بیمه و رستگاری خویش در دوران پسا رژیم اسلام سیاسی در ایران، فهمیده اند، برای چپ ضد شاهی و فعالان جنبش ملی –  اسلامی،  که هنوز هم در ذهنیت ایام سپری شده خشم شان را از سیر غربزدگیها و “فرهنگ مصرف”  در دوران سلطنت پدر و پسر پهلوی ها، قورت میدهند، غیر قابل درک است.  بزیر کشیدن و ساقط شدن رژیم اسلامی، فقط یک خواست از روی مواضع جریانات سیاسی انقلابی و کمونیستی و یا حتی صرفا و فقط  جزئی از سناریوها و نقشه های “رژیم چینج” دولتهای غرب و آمریکا نیست.  این خواست انگار به چنان ضرورتی  محتوم تبدیل شده است که نه تنها مردم بجان آمده ایران تحت سیطره این اوباش، بلکه میدان تبرئه و برائت هر دایره و دسته ای نیز هست که طی نزدیک به چهار دهه از سیطره این بختک شوم بر جامعه ایران،، نقشی در جنایات هولناک علیه مردم ایران و در راستای تحکیم حاکمیت مشتی لومپن اسلامی بازی کره اند.

زلزله اخیر، به وضوح نشان داد که به زیر کشیدن رژیم اسلامی و حذف آن از معادلات سیاسی خاورمیانه، بزرگترین مانع را در مسیر تقویت و گسترش و تحکیم حس همیاری و همبستگی عاطفی- انسانی میان مردم در مواجهه با “یوم الله” های زمینی و آسمانی از پیش پا بر میدارد.  ترمیم ویرانیها و جبران خسارات ناشی از مصیبتهای طبیعت  در ایران رها شده از حاکمیت و خفقان اسلام سیاسی و امنیت و ثبات سیاسی و رابطه برابر با دیگر مردمان در منطقه، به مراتب ساده تر و ممکن تر و سر راست تر است. زلزله اخیر، عاجل و فوری بودن حذف بزرگترین نیروی اسلام سیاسی که اهرمهای دولت را در جغرافیائی به نام ایران، در قبضه دارد؛ در دستور روز گذاشت.

نیمه دوم نوامبر ۲۰۱۷

*. لینک به سخنرانی، از دقیقه ۱۱ به بعد را گوش کنید:

**.  اکنون به صراحت برخی از سران قدیمی تر سپاهی میگویند، امکان ختم جنگ پس از “آزادی خرمشهر” وجود داشت اما “امام” ندای “جنگ جنگ تا پیروزی” را به منظور قربانی کردن مردم در آن یوم الله، ۶ سال دیگر کش داد.