ایرج فرزاد – گرفتار در تَبِ آتش و نور

گرفتار در تَبِ آتش و نور

“انقلابهاى بورژوایى، از نوع انقلابهاى قرن هژدهم، با سرعت تمام از یک کامیابى به کامیابى دیگر میرسند. آثار دراماتیکِ هر یک از انقلابها بیش از دیگرى است. آدمها و اشیاء غرق نور و آتش‌اند، و روز، روزِ از خود بیخودى است. اما این همه دوامى ندارد و طولى نمیکشد که این شور و شوق‌ها به نقطه اوج خود میرسد؛ و جامعه به دورانى طولانى از پشیمانى، در حالتى فرو میرود که هنوز فرصت نیافته است کامیابى‌هاى دوران توفان و التهابش را با آرامش و سنجیدگى جذب و هضم کند. انقلابهاى پرولتاریایى برعکس، مانند انقلابهاى قرن نوزدهم، همواره در حال انتقاد کردن از خویش‌اند، لحظه به لحظه از حرکت باز میایستند تا به چیزى که بنظر میرسد انجام یافته، دوباره بپردازند و تلاش را از سر گیرند، به نخستین دودلى‌ها و ناتوانیها و ناکامیها در نخستین کوششهاى خویش بى‌رحمانه میخندند، رقیب را به زمین نمیزنند مگر براى فرصت دادن به وى تا نیرویى تازه از خاک برگیرد و به صورتى دهشتناک‌تر از پیش رویاروى‌شان قد عَلَم کند، در برابر عظمت و بیکرانىِ نامتعین هدفهاى خویش بارها و بارها عقب مینشینند تا آن لحظه‌اى که کار به جایى رسد که دیگر هرگونه عقب نشینى را ناممکن سازد و خودِ اوضاع و احوال فریاد برآورند که “رودُس همینجاست، همینجا است که باید جهید! گل همینجاست، همینجاست که باید رقصید.”

(مارکس هیژدهم برومر لوئی بناپارت)

تصور میکنم، بویژه تمامی نسل ما که در انقلاب ۱۳۵۷ شرکت داشتیم و شاهدان و بازیگران و نیز “ناظران” تحولات آن سالها بودیم، اکنون دیگر معنی این جمله مارکس را که “آدمها و اشیاء غرق نور و آتش” بودند و “روز، روز از خود بیخودی” را با رگ و پوست و خون خود میفهمیم. آری ما کل “چپ ضد شاهی”، چنان با نور و آتش خیزش مردم علیه رژیم شاه از خود بیخود شدیم و چنان “تب” ناشی از آن “کامیابی”های دوران توفان و التهاب قدرت تعقل و تعمق را از ما گرفت، که متوجه نشدیم و نخواستیم متوجه بشویم که از حاشیه ای ترین و پرت ترین و ارتجاعی ترین عنصر جنبش اسلامی، یک رهبر “انقلاب” را در آن دوره “خماری” و “نشئه گی” ناشی از نظاره شکوه و جلال یک آتشفشانی و آتش بازی واقعی، ساختند و بر جامعه ایران تحمیل کردند. یکی از خصوصیات همین “انقلابات بورژوائی”، سرمستی از پیروزیها و “کامیابی” های یکی پس از دیگری بود؛ که برخلاف انقلابات پرولتری، از “همواره انتقاد کردن” از خویش و ریشخند “ناتوانیها و دودلی ها و ناکامیهای خویش” عاجز و ناتوان ماندند و “عیب” بود که تعمق کنند، “از حرکت بازایستند” تا مبادا “عظمت و بیکرانی” هدفهای” استراتژیک تر و غیر آنی و لحظه ای آنان را از خماری و تب به هوش آورد. اما انگار این درسهای انقلاب ۵۷، دارد به موزه تاریخ سپرده میشوتد.

وقتی “بیانیه” مشترک حزب کمونیست کارگری، حزب حکمتیست، حزب کمونیست ایران، سازمان راه کارگر و مبارزان کمونیست را دیدم، انگار بار دیگر امضاء کنندگان را در تب و تاب خیزش باشکوه مردم ایران، چنان “غرق در نور و آتش” دیدم ، بویژه آنهائی که تعهدی به مبانی و سیاستها و برنامه کمونیسم کارگری را لااقل، لفظا و در حرف”، اعلام کرده اند،  متوجه نشده اند، دارند در برابر “عظمت و بیکرانی نامتعین هدفهای خویش”، “سپر” انداخته اند.

حزب کمونیست ایران، وجود خارجی ندارد. این را دوستان مدعی کمونیسم کارگری بهتر از من میدانند. این نام فقط تابلوئی برای نشست و برخاست “کومه له” با بقایای چپ ضد شاهی است که کماکان آن را به عنوان سازمان “خلق کرد” برسمیت بشناسند و در انتقادهای کمونیستها، سپر دفاعی در سنگر”چپ” و توجیه کننده سفر “بی بازگشت” به اردوی ناسیونالیسم کُرد. کومه له ای که دیگر همه واقف اند که تمامی علقه های سیاسی را حتی با  با تاریخ سازمانی خود گسسته است و اکنون در حاشیه جریانات ناسیونالیسم کرد قرار گرفته است. کومه له ای که دیگر دارد نسبت به سناریوها و نقشه عملهای عربستان و آمریکا، با بهانه “منفعت” کرد و اینکه بهرحال در خوش بینانه ترین ارزیابی ها، آنهم “شاید”، “گرایش سوسیالیستی جنبش کردستان” را نمایندگی کند. وارد کردن کومه له در لیست امضاء کنندگان، چیزی جز همان عارضه تب زدگی روزهای “غرق در نور” و پناه دادن به ناسیونالیسم و قوم پرستی، به عنوان رگه ای که هر چه باشد، “سرنگونی طلب” است و “ظاهر” چپ را حفظ کرده است،  چیز دیگری نیست.

راه کارگر، از امضاء کنندگان دیگر این بیانیه مشترک است. صرفنظر و مستقل از انشعاب اینها از بخش “کمیته اجرائی” راه کارگر، این سازمان همان جریانی است که نقش و جایگاه آن را در جنگ سراسری حزب دمکرات علیه کومه له کمونیست آن سالها و قرار گرفتن تا آخرین لحطه در جبهه حزب دمکرات، دفاع از جریان دو خرداد، دفاع از حجاب اسلامی، و نفرت طبقاتی از “کمونیسم کارگری” را در تمامی عرصه های مبارزه اجتماعی، قائل شدن به “ایران چند ملیتی و چند قومی و چند خلقی”میشناسیم. این ها، ظاهرا تا قبل از دوره خماری سیاسی برای مدعیان کمونیسم کارگری، “داده” بود.

من از پیش پاسخها و دفاعیات را میشناسم. همان پاسخهائی که انگار از پستوهای روزهای پر تب و تاب سال ۵۷ زمزمه میشوند: دوره “انقلاب” است و زمان، زمان “تامل” و پند و اندرزهای “روشنفکرانه”، نیست. دعوت است به مشارکت در این مناسک رقص و سماع عارفانه و سرمستی از “آتش و نور” لحظه ها؛ و “سپردن عقل به چشم”.

اما، من میگویم، دوستان عزیز! قبل از اینکه عینا چون دوران خیزش مردم علیه رژیم شاه، و پس از به قدرت رسیدن جریان اسلامی، به “کُمای” دوره ای از نا امیدی و “پشیمانی طولانی” دیگری دچار شوید، و قبل از اینکه در دستپاچگی ناشی از تب سیاسی، مردم را به استقبال از این دورنمای مُبهم و پوچ فرا بخوانید، خود “لحظه ای” از حرکت بازایستید، تعمق کنید و از اینکه “عظمت و بیکرانی” اهداف سیاسی کمونیسم کارگری را بخاطر خوش آمد و “اتحاد عمل” با فرقه های بازمانده “چپ ضد شاهی” و عناصر حاشیه ای ناسیونالیسم کرد، مُثله کرده اید، “از خود انتقاد” کنید. انتظار میرفت که شما ندا سر نمیدادید که در تحولات و خیزشهای حماسی مردم ایران و نبرد “نسل ها”؛ دَر کماکان بر پاشنه سالها و روزهای انقلاب ۵۷ و تاسوعا و عاشورای آن روزها و “رهبر فقط روح الله” میچرخد. من به عنوان کسی که تاریخ مبارزاتی مشترک با مدعیان کمونیسم کارگری دارم، از صدور و امضاء این بیانیه و  رفتن پای این “اتحاد عمل” و “فراخوان مشترک”، بشدت افسرده شدم. تصور میکنم، ذوق و شوق غرق شدن در “نور و آتش” چنان فریبنده است، که این احساس من و این یادآوری “عظمت و بیکرانی” اهداف کمونیسم کارگری از جانب من به دوستان، با نیش و کنایه: “بازهم یاوه های این اندزرگوی حاشیه نشین” بدرقه میشود. راستش، عواطف و عُلقه مناسبات دوستانه و رفیقانه من در “گذشته”  با هر کس و کسان، دیگر برای من مُهم نیست. انتظار دارم که در پشت این “نصایح” من، رگه های انحرافی را کشف و رونمائی کنند، که بعضا نیز، فعلا بطور شفاهی و محفلی، شاهد این “پاپوش دوزی” سیاسی نیز هستم. با همه اینها من گذشته را به گذشته ها سپرده ام. اما “شاید” مستقل از من و با صرفنظر کردن و بی محل کردن من، هنوز فرصتی برای تعمق و درنگ بخاطر قرار گرفتن بر این پرتگاه خطرناک سیاسی وجود داشته باشد، شاید، نفیر ” اژدها”، از خود بیخودشدگان و کسانی را که در خواب بسوی سراشیب سقوط رهسپار اند، بیدار کند. مطمئن نیستم.

iraj.farzad@gmail.com

۲۳ ژانویه ۲۰۱۸