اژدر امیری -سئوالی آشنا ، جوابی غریب !

سئوالی آشنا ، جوابی غریب !

یه اعترافاتی هست که در زندان و زیر شکنجه های جسمی و روحی صورت میگیرد که در بیرون از زندان ، و در جامعه اعتباری ندارد و قابل پرداختن نیست ؛ حتی اگر اعتراف کننده باکمال میل ” و از ته دل ” به چیزی اعتراف کند ! اما اعترافاتی هست که در بیرون از زندان و به اصطلاح در فضای باز صورت میگیرد و معتبر است و بسته به موضوع ارزش پرداختن دارد .

ارزش پرداختن به اعترافات شالگونی از این نوع است ، نوعی ” کمونیست ” که آزادانه  خودش به خودش  شکنجه روحی میدهد . اعتراف گیرنده طبعآ با سئوال آغاز میکند : ” آیا یک کمونیست می تواند در مرگ یک ” فقیه عالیقدر ” آهی بکشد ؟ ” سئوال اعتراف گیرنده  که با آن هم خودش را شکنجه روحی میکند و هم ما را ، دست کم بیش از چهار ده است که در صحنه سیاسی ایران آشناست و راستش پر است از این شکنجه های روحی . آشنایی مختصر با این تاریخ !

” آیا یک مارکسیست – لنینیست می تواند در مرگ ” مولا حسین ” آهی بکشد ؟ ” هم شالگونی با اعتراف به اینکه ” یک کمونیست هستم ” ، و هم حضرت گلسرخی با اعتراف به اینکه ” یک مارکسیست – لنینیست هستم ” در صحن کربلا ( ببخشید دادگاه آریامهری ) ، جواب میدهند بله ! می تواند آه بکشد ! و آه که چه بگوئیم ، بیشتر و بهتر از خود فقهای عالیقدر از ته دل برای ” مولا حسین ” عزاداری میکنند .

” آیا یک کمونیست می تواند در مرگ ” آیت الله امام خمینی ” آهی بکشد ؟ ” حال اگر نه مشخصآ شالگونی بعنوان یک کمونیست ، زیرا او یک کمونیست آن جامعه است و تنها کمونیست آن جامعه نیست ، بلکه یک کمونیست دیگری پیدا میشود و جواب میدهد بله ! می تواند آه بکشد ! و آه که چه بگوئیم ، چه گریه ها و چه عزاداری ها که از ته دل ” برای امام ” نکردند ! داشتیم و دیده ایم !

بعد فاجعه وقتی بیشتر نمایان میشود که ما همینطور  سئوال را با توجه به یکصد و بیست و چهار هزار پیر و پیغمبر و گله رو به رشد آخوند ادامه دهیم ؛ و کمونیست مربوطه که دائمآ و خستگی ناپذیر باید از خودش سئوال کند که در مرگ این و آن آهی بکشد یا نه ! و در صورت جواب آری ، آنطور که شالگونی  جواب میدهد ، در آنصورت آیا وقتی برای کمونیست مربوطه باقی می ماند که به امور دیگری ، حال اگر نگوئیم شادی ، غیر از عزاداری بپردازد !

بدیهی است که دلایل برای آه کشیدن با هم فرق دارند ، یکی به دلیل ” شهید بزرگ خلق های خاورمیانه ” ، دیگری به دلیل ” امام ضد امپریالیست ” ، و این یکی به دلیل ” حساسیت انسانی ” ! و کسیکه نتواند برای هر چیزی دلیلی بیاورد ، باید واقعآ ( Geistig  ) آدم بدبخت و بیچاره ایی باشد ، و شهروند ما ، دوست و رفیق ما شالگونی نه فقط آدم بیچاره و بدبختی نیست ، بلکه یک کمونیست است و از قضا خیلی هم با نمک ! نمک جهان !

ماتیوس  Matthäusقدیس : 5.13

” شما نمک زمین هستید Ihr seid Salz der Erde . ” ، و این تم افانگلیست های آلمانی در سال 1999 در روز معروف به روز کلیسا Kirchentag  در  شهر اشتوتگارت بود  و نیز با این شعار : ” ما نمک این جهان هستیم Wir sind das Salz dieser Welt . “

و شالگونی با نمک ، منتظری را نمک این جهان میداند ! و یا درست تر او را در شوره زار و کویر نمک اطراف قم به خاک می سپارد تا بعد مردم بتوانند برای طعم غذایشان ، برای اینکه غذایشان مزه ای داشته باشد از آن استفاده کنند ، اما به مقدار خیلی کم ، به اندازه یک قاشق ماتریالیستی  ، زیرا خودش ( نمک ) به خودی خود خوردنی نیست ، خیلی شور است ، و این زمینی است و ماتریالیستی ! ( گوش کنید به گفتگوی رادیو سپهر با محمد رضا شالگونی در مورد انتشار نوار صوتی منتظری ) . انگار در ایران همه راه ها به قم میشود !

بد آموزی

خب اگر اعتراف گیرنده سئوال را با یک کمونیست شروع میکند ، پس اتوماتیک پای مارکس و کمونیسم هم در حین اعتراف به میان کشیده میشود ، آنجا که ” من به تبعیت از کارل مارکس ( به تبعیت از باروخ اسپینوزا  ) می گفت : ” انسان برای انسان خداست ” .

در اینجا ” انسان برای انسان خداست ” نقصی وجود دارد ، آنهم اینکه معلوم نیست این انسان نر است ماده است ، در جمع زندگی میکند یا فرد منفرد است ؟ انسان برای انسان خداست ، یعنی اینکه شالگونی آقا  و خدای خودش است و هر کاری دوست دارد می تواند انجام دهد ! اما آیا واقعآ اینطور است ؟

فویر باخ پاسخ میدهد : ” تک فرد انسان برای خود ، ذات انسانی در خود ندارد ،… وحدتی از من و تو خداست “

 „ der einzelne Mensch für sich das Wesen des Menschen nicht in sich Hat ,… die Einheit von ich und du ist Gott „

انسان برای انسان خداست و یا وحدتی از من و تو خداست ، خوب است نسبت به دیگران و پیشینیانی که با چیز های دیگر آغاز میکردند ، و برای مارکس و انگلس هم مهم است که از همینجا آغاز کنند ، از همین چیز ساده و پیش پا افتاده (برای فیلسوف ها) ، اما نه در این شکل اسپینوزایی یا فویر باخی بلکه در این شکل :

” نخستین پیش شرط ( پیش نهاده ، پیش فرض ) تمام تاریخ انسانها طبیعتآ وجود افراد سرزنده انسانی است “

 „ Die erste Voraussetzung aller Menschengeschichte ist die Existenz lebendiger menschlicher Individuen  „

و ادامه این قصه تلخ و شیرین  برای خوانندگان این تاریخ آشناست ، مارکس و انگلس از تاریخ انسانها و دقت کنید از وجود افراد  Individuen  سرزنده انسانی سخن میگویند و نه از انسان ، انسان منفرد و یا انسان فویر باخی ، و این فرق دارد ، فرقی بنیادی با تمامی متفکرین همدوره و یا پیشین ، از خدا ، از قدرت مطلق ، از روح مطلق و از فرد منفرد شروع نمیکنند تا بعد به انسانها برسند ، بلکه از انسانها و چگونگی زندگی انسانها آغاز میکنند تا بعد به خدا و  فرستادگان کمیک آسمانی اش  و نیز خدایان بیشمار جامعه انسانی  برسند ، و به این نتیجه رسند که :

” نقد مذهب با این آموزه پایان میگیرد ، که انسان بالاترین ( ارجح ترین ) وجود برای انسانها میباشد … Die Kritik der Religion endet mit der Lehre , dass der Mensch das höchste Wesen für den Menschen Sei ,.. „

و بگذارید در اینجا  و برای خاتمه “در تبعیت از کارل مارکس ( به تبعیت از اپیکور )” فریاد زنیم :

” بی خدا کسی نیست که خدایان توده را لغو میکند ، بلکه کسیست که عقاید توده به خدایان را به زنجیر میکشد ( منگنه میکند ) . “

„ Gottlos ist nicht , wer die Götter der Menge aufhebt , sondern wer die Meinung der Menge den Göttern anheftet „

زنجیری که شالگونی را محبوس میکند ، در سئوال اش و در اعتراف اش نهفته است ؛ و در بیگانگی با مارکس و انگلس و کمونیسم قرار میگیرد .

اژدر امیری . 21.08.2016

سایت راه کارگر (هیئت اجرایی ) : شالگونی ” آیا یک کمونیست می تواند در مرگ یک ” فقیه عالیقدر ” آهی بکشد ؟(انتشار دوباره )  و نیز گفتگو با رادیو سپهر  در باره نوار سخنان منتظری در حضور ” هیئت مرگ ”  .