امیر پیام – یادداشت های جنبش کارگری:«در این کشور یک آتش زیر خاکستر هست که هر آینه ممکن است شعله ور شود»

یادداشت های جنبش کارگری:

«در این کشور یک آتش زیر خاکستر هست که هر آینه ممکن است شعله ور شود»

انتخابات دو مجلس شورا و خبرگان با نتیجه مساوی بین دو جناح حاکم و مغضوب ارتجاع جمهوری اسلامی به پایان رسید. هر دو جناح به سهمی از این بخش قدرت سیاسی دست یافتند و هر دو پیروزی خود را اعلام داشتند. اگر تبلیغات وسیع پیش و پس از مضحکه های انتخاباتی برای خود فریبی و مردم فریبی پیرامون ثبات و اقتدار رژیم حاکم را جدی نگیریم، و اگر از مهملات تبلیغی دو طرف پیرامون «حماسه سازی مردم» برای تقویت نظام و یا باز گرداندن «اصلاح طلبان» به قدرت بگذریم، آنگاه به نظر می آید که چنین نتیجه ای حاصل تلاش دو جناح و یا بقول خودشان «تلاش عقلای دو طرف» برای ایجاد درجه ای از تعامل و تعادل قدرت بین دو جناح است تا با ایجاد احساس ثبات و امنیت شرایط سیاسی مناسب برای برون رفت از گرداب بحران اقتصادی کنونی فراهم شود. اما بنابر واقعیات رژیم اسلامی این تلاشی  شکننده است چرا که مراکز اصلی و متعدد قدرت در جمهوری اسلامی در خارج از ارکان رسمی و بویژه خارج از بخش به ظاهر انتخابی آن نظیر مجلسین قرار دارند و در بین محافل متخاصم پخش است، محافلی که بی وقفه برای از میدان بدر کردن یکدیگر نقشه  می کشند و تهدید می کنند.

 آیا این ترفندها کار سازند و قادرند رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی را از بحران اقتصادی که در آن قرار دارد نجات دهند؟ پاسخ کارگران سوسیالیست به این سوالات روشن است. بحران اقتصادی ایران در متن و امتداد بحران جهانی اقتصاد سرمایه داری قرار دارد که حل آن توسط نظام سرمایه داری تنها بواسطه تحمیل فقر و فلاکت و بی حقوقی و ناامنی فزاینده به کارکنان و مزدبگیران میسر است. اما حل همین بحران در سرمایه داری ایران که الگوی انباشت سرمایه در آن بر مبنای استثمار نیروی کار ارزان و حفظ و تحکیم و تقویت این الگو با اتکا به سرکوب طبقه کارگر سازمان یافته است، یعنی حل  بحرانی که نزدیک به چهار دهه و تحت هدایت حاکمیت استبدادی سرمایه داری جریان داشته و فی الحال طبقه کارگر را در فقر مطلق قرار داده است اساسا لاینحل می نماید. همه اینها سالهاست که جامعه ایران را حامل امکان واقعی تحولی زیر و رو کننده و انقلابی نموده است. امکانی که دیگر نه شَبه آن، بلکه تهدید واقعی اش بر فراز کل ارتجاع حاکم دایما در گشت و گذار است و منظما آنرا وا می دارد تا با اتخاذ ترفندی از آن بگریزد.

صحت و درستی این تحلیل را نه صرفا بواسطه درستی منطق درونی اش که بر پایه منافع طبقاتی کارگران قرار دارد، و یا با اتکا به حقایق اقتصاد و سیاست ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، بلکه همچنین می توان در تحلیل ها و اظهارنظرات سخنگویان و نظریه پردازان و  دلسوزان این نظام دید که از سر منافع طبقاتی خود  و برای حفظ آن منافع بابت تهدیدات و مخاطرات بنیان کن مقابل نظام منظما هشدار می دهند و خواستار «وفاق ملی» در بین محافل قدرت متعدد و متخاصم درون ارتجاع اسلامی حاکم هستند.

این هشدارها پس از توافق بین المللی برجام (برنامه جامع اقدام مشترک) شتاب یافته است چرا که از یکسو معتقدند هر گشایشی در وضعیت اقتصادی ایران در گرو ماندگاری این توافق و توسعه آن به دیگر عرصه های ارتباط با غرب و امریکاست و برجام شانس مهم جمهوری اسلامی است، و از سوی دیگر می دانند که موفقیت این مسیر در گرو اجماع واقعی در نظام و همراهی محافل متعدد قدرت در آن است. از اینروست که در ماههای اخیر شاهدیم که چهار وزیر دولت روحانی بابت رکود بی سابقه اقتصاد ایران و عمق وخامت اوضاع هشدار می دهند که «اگر بصورت ضرب الجل و بر اساس قواعد حاکم در شرایط بحران اتخاذ تصمیم نگردد، بیم آن می رود که این روکود تبدیل به بحران و آنگاه بی اعتمادی شود که برای زدودن آثار آن شاید مدت ها وقت لازم باشد.»(1) همینطور مسعود نیلی   مشاور اقتصادی حسن روحانی در مقاله «شرایط ویژه اقتصاد ایران و ضرورت شکل گیری گفتمان ملی پسا تحریم»(2) بطور مبسوط به این وضعیت پرداخته و پس بررسی یازده مشکل اقتصاد ایران و هشت امکان بالقوه برای حل آنها که بدنبال رفع تحریم ها حاصل می شود بهره برداری ازاین امکانات و حل بحران اقتصادی را در گرو «وفاق در سطح نظام تصمیم گیری، اجماع در سطح نخبگان، و مدیریت مطالبات در سطح مردم» می داند. مسعود نیلی می بیند که علی رغم همه این تمهیدات و حتی در صورت کسب نامحتمل «وفاق ملی» مورد نظرش اما «بهبود و ضعیت تدریجی و آرام خواهد بود و انتظار تحول بزرگ و آنی نمی رود.» لذا نگران بی صبری پایین و واکنش کارگران و زحمتکشان است و تاکید می کند که «مدیریت مطالبات و انتظارات افکار عمومی در این دوره تعیین کننده است.»

 

اما صریحترین این هشدارها توسط محسن رنانی اقتصاددان مدافع جمهوری اسلامی در نامه ای با عنوان «آینده ایران در دستانی لرزان»(3) انجام شده که اخیرا خطاب به شورای نگهبان «در باره پیامدهای اقتصادی انتخابات اسفند 94» منتشر نموده است. او صریح و بی پرده در باره تمامی مسایل و مشکلات اقتصاد ایران و برشمردن سه «رکود اقتصاد کلان» و «رکود ساختاری» و «رکود نهادی»، و اینکه ریشه این مشکلات اساسا سیاسی اند و به ساختار سیاسی مربوط می شوند صحبت می کند. اگر چه یک هدف فوری نامه وی متقاعد نمودن شورای نگهبان به ضرورت اقتصادی نرمش در رد صلاحیت ها و مشارکت دادن هر چه بیشتر نیروهای خودی در انتخابات است، اما این هدف را تماما در خدمت هدف استراتژیک نجات اقتصاد ایران که «در بلندترین دوره رکود تورمی خود در سالهای پس از جنگ جهانی دوم است» و برای حفظ نظام اسلامی طرح می کند. به جنبه هایی از نظرات وی نگاه کنیم:

– «بخش بزرگی از رکود اقتصادی کنونی ناشی از وجود عدم اطمینان در فضای کسب و کار است که آنهم ناشی از ابهام در فضای سیاسی است.»

 

– «کمبودهای اصلی بخش تولید و اقتصادی ما اکنون: کمبود ثبات، کمبود اعتماد، و کمبود افق است، اینها همان منابعی هستند که در فضای سیاسی و براساس رفتار بازیگران سیاسی شکل می گیرند.»

 

– «در چنین شرایطی که جامعه ما نه حامی بیرونی(قیمت بالای نفت) دارد و نه افق دورنی، یک حادثه می تواند به زنجیره ای از بی ثباتی ها و درهم ریزی های اقتصادی بیانجامد.»

 

– «نظام سیاسی- اقتصادی ما از جنس نفوذهای ناهمگن است. یعنی یکدست و یکپارچه نیست و هر پاره ای از قدرت در دست گروه و جناحی است و چون این گروه های قدرت با هم همکاری ندارند کلیت نظام نمی تواند توانایی های خویش را برای تحقق اهدافی بزرگ همگرا کند.»

 

– « در این کشور یک نیروی معارض و مخالف قوی وجود دارد که جناح حاکم از آن بشدت هراس دارد و هر آن ممکن است این کشور با تحولی تازه و بی ثباتی جدیدی روبروشود.»

محسن رنانی با بررسی نارضایتی های انباشته شده در جامعه و پتانسیل انفجاری آن به تفکیک دو دسته اعتراض اجتماعی می پردازد که یکی اعتراض طبقه متوسط شهری است که به نظر وی «رهبری پذیر و مذاکره پذیر» است و قابل کنترل می باشد، و دیگری «شورش پابرهنگان» (بخوان کارگران و زحمتکشان) است که نه «رهبری پذیر» است و نه «مذاکره پذیر» و اگر به حرکت درآید از آنجا که «فقط وضع موجود را نمی خواهند» لذا «تا در‌هم ریزی وضع موجود به شورش خویش ادامه می‌دهند.» او برای تفهیم احتمال و مخاطرات این امواج اعتراضی بنیان کن به مبارزات شهری کارگران و زحمتکشان عیله اولین برنامه پنج ساله تعدیل اقتصادی رفسنجانی که به شکست آن برنامه منجر شد اشاره نموده و یادآور می شود که «جمهوری اسلامی یک بار در اوایل دهه هفتاد شمسی در اسلام شهر، اراک، قزوین و مشهد با شورش محدود پابرهنگان رو‌به‌رو شده است و می‌داند چقدر خسارتبار است.» او با اشاره به وجود «بیکاری آشکار و پنهان در مرز هشت میلیون» و «حاشیه نشینی در مرز یازده میلیون» و در متن رکود اقتصادی بی سابقه کنونی هشدار می دهد که:

 

«در این کشور یک آتش زیر خاکستر هست که هر آینه ممکن است شعله ور شود.»

 

مشکل محسن رنانی و دیگر هشداردهندگان دلسوز ارتجاع حاکم که به آن نیز واقفند اینست که «اجماع و وفاق» مورد نظرشان برای عبور از این بحران باید مهر تایید نهاد رهبری که خود نافی اجماع و منشا فقدان وفاق در صف ارتجاع است را بهمراه داشته باشد، یعنی همان رهبری که خود یکی از باند های درگیر جنگ قدرت درون رژیم است و برای سهم بیشتر خود از قدرت و ثروت موجود می جنگد. بنابراین اگر عبور از بحران اقتصادی کنونی در گرو ایجاد «اجماع و وفاق» در صف ارتجاع است، و اگر دست یافتن به این نیز به تایید رهبری و مساعدت و نقش سازنده وی منوط است، و اگر رهبری خود فاقد چنین میل و توان و امکانی است، آنگاه «رکود اقتصادی کنونی در ایران که در هفتاد سال گذشته بی سابقه است» آنهم در کشوری که در کمین «شورش پابرهنگان» قرار دارد به یک بحران سیاسی نیز گره خورده است. اینها مجموعه ای از بحران های درهم تنیده اند که سالهاست ایران تحت سیطره جمهوری سرمایه داری اسلامی را باردار تحولاتی انقلابی نموده است. و این همان تهدید واقعی است که جمهوری اسلامی در آن بسر می برد.

جمهوری اسلامی تنها در یک مورد اجماع دارد و یکدست عمل می کند و آنهم سرکوب طبقه کارگر برای استثمار نیروی کار ارزان این طبقه و تامین انباشت سرمایه است و همین عنصر بنیادی و ماهوی این نظام است که آنرا به حاکمیت مطلوب و متعارف بورژوازی ایران بدل نموده است. خارج از این حوضه اما جمهوری اسلامی قادر نشده است تقسیم قدرت و ثروت را بین محافل متعارض و متخاصم دورنی اش به نحوی قانونمند سازمان دهد و لذا جنگ دایمی این محافل خصلت نمای این نظام سیاسی و عنصر بحرانزای  آنست. جنگی که اگر چه به تضعیف تدریجی کلیت نظام می انجامد، اما قادر است تا در غیاب طبقه کارگر سازمانیافته و متحزب و مدعی قدرت سیاسی به حیات خود ادامه دهد.

آنچه که این هشدارهای دلسوزانه نشان می دهند اینکه بحرانهای اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی عمیق و گسترده اند، خطر «شورش های پابرهنگان» جدی است، توانها و امکانات رژیم برای حل این بحرانها ضعیف و شکننده اند، و بسختی بتوان چشم انداز خروج از آنها را تصور نمود. اینها همه یعنی تایید سیاست و رویکرد ضد سرمایه داری و ضد رژیمی کارگران سوسیالیست در مبارزه طبقاتی جاری در ایران، رویکردی که تلاش دارد تا مبارزات حیاتی روزمره و جاری برای مطالبات فوری کارگران و بهبود کار و زندگی شان در همین امروز را به مبارزه بنیادی برای رهایی طبقه کارگر از ستم سرمایه و بردگی مزدی پیوند زند و از این دو  مبارزه برای تقویت یکدیگر بهره گیرد و انقلاب کارگران علیه کلیت نظم موجود را  تدارک ببیند.

هنگامی که خود کارگزاران و مدافعان نظام سرمایه داری و ارتجاع اسلامی حاکم اعتراف دارند و صریح و آشکار اعلام می دارند که «در این کشور یک آتش زیر خاکستر هست که هر آینه ممکن است شعله ور شود.» آنگاه ما باید بیش از پیش بکوشیم با کنار زدن این خاکستر کمک کنیم تا آن انقلاب از قوه به فعل بدل شود.

امیر پیام

17 اسفند 94

8 مارچ 2016

زیر نویس ها:

1- http://www.mehrnews.com/news/2930894/…

2- http://www.tasnimnews.com/fa/news/139…

3- http://renani.ir/index.php/texts/essa…

************************************************************************