امیر پیام-یادداشت های جنبش کارگری:ایران، دوران مبارزه طبقاتی

یادداشت های جنبش کارگری:

ایران، دوران مبارزه طبقاتی

واضح است که تاریخ جامعه بشری از آن لحظه ای که اولین طبقه بندی و شکاف طبقاتی در آن رخ داد تاریخ مبارزه طبقات دارای منافع متضاد است و بر پایه چنین مبارزه ای حرکت می کند و متحول می شود. مانیفست کمونیست در پایان دوره بلندی از این تاریخ و آغاز دوران سرمایه داری که ظرف نوین تحقق مبارزه طبقاتی بود اعلام داشت «تاریخ جوامع تاکنونی تاریخ مبارزه طبقاتی است»  و شکل نوین بروز آن، مبارزه بین سرمایه داران و کارگران، یعنی بین مالکان ابزار و وسایل تولید از یکسو و بردگان مزدی از سوی دیگر، و بین پرولتاریا و بورژوازی و بربنیاد تضاد آشتی ناپذیر کار و سرمایه است.

در ایران نیز از اوایل دهه چهل و با انجام اصلاحات ارضی، نظام سرمایه داری بر همه شئون اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جامعه سلطه افکند و تضاد کار و سرمایه و مبارزه طبقاتی بین پرولتاریا و بورژوازی اساس تحولات این جامعه قرار گرفت. نقش تعیین کننده این مبارزه را می توان در انقلاب 57 دید که اگر طبقه کارگر با اعتصابات گسترده و در راس آن نفتگران رزمنده اش وارد انقلاب نشده بود شاید سلطنت هیچگاه سرنگون نمی شد.

بنابراین تاکید به دوران مبارزه طبقاتی در ایران کنونی تاکیدی مجدد بر این دانسته های عمومی و بدیهیات تاریخی نیست.  بلکه این برای تاکید به چپ رادیکال است که در اندیشه سیاسی و در نگاهش به تحولات ایران جایگاه مبارزه طبقاتی هم وزن دیگر مبارزات برحق اجتماعی شده و با حل شدن در مبارزه همگانی به حاشیه رفته است. این در حالی است که خود جامعه بطور فزاینده ای درگیر مبارزه طبقاتی بین کارگران و تشکلات و فعالین و رهبران شان از یکسو و کارفرمایان و سرمایه داران و دولت شان یعنی جمهوری اسلامی از سوی دیگر است. به عبارتی دیگر ایران کنونی در حال بدل شدن به میدان نبرد آشکار بین پرولتاریا و بورژوازی و قطبی شدن حول تضاد کار و سرمایه است.

ارتجاع جمهوری اسلامی با اعمال وسیع استبدادی خونین بر همه اقشار اجتماعی باعث شد که جامعه ایران نه فقط حامل فرودستی طبقه کارگر و ستم طبقاتی بر آن، که در همان حال دربرگیرنده آپارتاید جنسی و ستم بر زنان و سرکوب خلق های تحت ستم و اقلیت های دینی و ضدیت با خواسته های برحق جوانان و نفی آزادیهای سیاسی و اجتماعی و سرکوب نویسندگان و هنرمندان مستقل  و آزادیخواه و هر فرد انسانگرایی و سرکوب همجنسگرایان و غیره باشد. این حجم گسترده سرکوب و ستم در طول حیات رژیم  که هرکدام ضد انسانی و ددمنشانه اند و مبارزه برعیله آنها ضروری و حیاتی است، اما در عین حال نقش و اهمیت تعیین کننده مبارزه طبقاتی پرولتاریا در نظام سرمایه درای را به حاشیه راند. از اینرو ایران در بخش اعظم حیات جمهوری اسلامی سرمایه با ستم های غیر طبقاتی تداعی و شناخته می شد. طوری که گویی در اینجا  جنبش کارگری و مبارزه طبقاتی موجود نبوده است.

این البته تا حدودی اجتناب ناپذیر بود. در جوامع سرمایه داری که قدرت سیاسی بورژوازی با اعمال سلطه استبدادی بر جامعه حکومت می کند برای حفظ وتحکیم و تقویت موقعیت بردگی مطلق طبقه کارگر چاره ای جز اعمال ستم و سرکوب بر دیگر اقشار جامعه ندارد. نمی توان حق و حقوق و شان و منزلت همه اقشار را رعایت کرد و در همانحال طبقه کارگر را که اتفاقا تنها تولید کننده ثروت موجود است در فقر و فلاکت و بی حقوقی و ناامنی و بی حرمتی نگه داشت. لذا عمومیت یافتن ستم وسرکوب عملا با برانگیختن مبارزه عمومی علیه ارتجاع حاکم به تضعیف نقش تعیین کننده پرولتاریا می انجامد. اما این تضعیف نقش خود به معضلی در برابر مبارزه طبقاتی پرولتاریا انجامید. طبقه ای که رهایی قطعی اش به سرنگونی انقلابی ارتجاع حاکم گره خورده است، و امر رهبری جنبش عمومی علیه ارتجاع را به عهده دارد، چگونه خواهد توانست با تضعیف نقش تعیین کننده اش به این رسالت پاسخ دهد.

به این معضل اما می شد و می باید با برگزیدن سیاست های طبقاتی آگاهگرانه و اتخاذ استراتژی سوسیالیستی پرولتاریایی پاسخ داد. این یعنی اتخاذ سیاست و استراتژیی که ضمن مبارزه روشن با همه اشکال ستم غیرطبقاتی و ضمن دفاع قاطع از مبارزات دیگر اقشار تحت ستم، اما بر نقش تعیین کننده مبارزه طبقاتی پرولتاریا و ضرورت تامین رهبری سیاسی این طبقه بر کل مبارزات حق طلبانه عمومی علیه ارتجاع و استبداد حاکم تاکید می کند.

اتخاذ چنین سیاستی البته کار احزاب و سازمانها و محافل چپ نزدیک به طبقه کارگر و رادیکالیسم این طبقه بود. اما این دقیقا همان چیزی است که غیر از دوره هایی کوتاه اساسا از آن قصور شد. چپ رادیکال ایران عملا به پرچم دار مبارزه عمومی علیه ستم های عمومی در جنبش عمومی علیه جمهوری اسلامی بدل گشت و یک مبارزه عمومی با نام سوسیالیسم را جانشین مبارزه سر راست طبقاتی کارگران نمود. اینکه همین مبارزه  چقدر عملی شد و چقدر در متن جامعه جای گرفت موضوع این بحث نیست، بلکه مساله اینست که برجستگی و تعیین کنندگی مبارزه طبقاتی در میان مبارزه ای عمومی کنار گذاشته شد و در دفاع از آن بعضا حتی تئوری های بورژوایی نیز ابدا گشت.

اگر چه نقد نظری این واگرایی و جایگزینی مبارزه طبقاتی با مبارزه ای عمومی و تطهیر و تقدیس آن مهم است، اما آنچه اکنون در پیش روی ما جاریست نقد عملی این واگرایی و جایگزینی در سیر تحولات جاری است که دارد رخ می دهد و مبارزه کارگری با سرعت شتابنده ای آنرا نفی می کند و کنار می زند .

در ایران و حداقل تا روزی که سلطه ارتجاع جمهوری اسلامی برجاست، ستم های غیرطبقاتی و سرکوب مطالبات اقشار دیگر همچنان بخش مهمی از تصویر سیاسی خواهد بود و مبارزه علیه این ستم ها و دفاع از مطالبات بر حق این اقشار بخش ثابتی از استراتژی سوسیالیستی می باشد. اما آنچه که طی دهه اخیر رخ داده و بتدریج وسعت یافته و هر روز برجسته تر گشته و در مرکز جامعه قرار گرفته مبارزه طبقه کارگر است.

این روندی است که تقریبا با مبارزه کارگران خاتون آباد در معدن مس شهر بابک و سرکوب خونین آن در 4 بهمن 1382 شروع شد و تا سرکوب وحشیانه کارگران هپکو و آذرآب در اراک در همین هفته،28 شهریور 1396،  بی وقفه رشد گسترش یافته است. هر روز بیش از پیش مبارزاتی رخ می دهند که یا مستقیما کارگری و برخاسته از مراکز صنعتی اند و یا به نحوی از ماهیت و بن مایه طبقاتی کارگری برخوردارند. ظهور پر صلابت این پدیده را می توان بار دیگر بطور بسیار گویا و نمادین در 14 شهریور 96 دید. روزی که چهار اعتراض بخش های مختلف طبقه کارگردر چهار مکان جداگانه رخ داد که هر کدام حامل نیازها و مطالبات متنوع و آمال این طبقه  بودند. در این روز شهر بانه در اعتراض به کشتن دو کولبر توسط رژیم به خیابان آمد تا شرایط ضد انسانی کار و زندگی بی حقوق ترین و محرومترین بخش طبقه کارگر را دربرابر جامعه ایران و جهان قرار دهد. در همین روز 2000 تن از بازنشستگان در مقابل سازمان برنامه و بودجه رفتند تا فریاد دادخواهی میلیونها بازنشسته  برای «بیمه کارآمد» و «پرداخت به موقع مطالبات» و «حفظ شان و منزلت اجتماعی» خود باشند و عهد کنند تا رسیدن به حق شان به مبارزه ادامه خواهند داد. همینطور جمعی از جنبش معلمان به خیابان پاستور و جلوی دفتر ریاست جمهوری رفتند تا با طرح دگر باره مطالبات خود نشان دهند که علی رغم زندانی نمودن اسماعیل عبدی و محمود بهشتی لنگرودی از فعالین شناخته شده شان به مبارزه  ادامه می دهند و پیگیر مطالبات شان هستند. و بالاخره  میدان بهارستان و مقابل مجلس شاهد حضور فعالین سندیکای واحد و دیگر فعالین کارگری و اجتماعی در همبستگی با اعتصاب غذای رضا شهابی و اعتراض به زندانی نمودن وی و دیگر فعالین کارگری و سیاسی بود که مورد حمله نیروی انتظامی قرار گرفت.

همچنین اینرا نیز باید اضافه نمود که گسترش مبارزات کارگری به کف کارخانه و محیط کار و جلوی مراکز دولتی و حضور در خیابان محدود نشده و در عرصه گفتمان های اجتماعی نیز وسعت یافته است. هیچ حرکت و سیاست ضدکارگری حکومت نیست که مورد حجم وسیعی از برخورد و نقد توسط فعالین کارگری و روشنفکران حامی طبقه کارگر از طریق انتشار مقاله و سخنرانی و گفتگوهای رسانه ای و راه انداختن طومارهای اعتراضی قرار نگیرد. بخش قابل توجهی از رسانه های اجتمای به انعکاس مبارزات و نیازهای طبقه کارگر اختصاص یافته و طرح این مبارزات و نیازها نیز به رسانه های رسمی بورژوایی هم تحمیل شده است. رشد مبارزات کارگری در این سالها همچنین رشد مباحث مارکسیستی متمایل به جنبش کارگری بصورت ترجمه ها و سخنرانی ها و کلاس های آموزشی را در ایران بهمراه داشته است. بدون اینکه بخواهیم به قضاوت محتوایی در باره این مباحث بپردازیم اما ظهور این مباحث با همه محدودیت هایی که دارند نتیجه و نشانه رشد جنبش طبقه کارگر اند.

بنابراین با توجه به این مجموعه وسیع و متنوع از ابراز وجود و حضور اجتماعی جنبش کارگری می توان با اطمینان گفت  مبارزات کارگری خصلت نمای مبارزات اجتماعی شده اند و جامعه ایران شاهد پرولتریزه شدن مبارزه اجتماعی است.

نقطه قوت جنبش کارگری ایران تاکنون این بود که همیشه از کلیت چپ رادیکال متاثر بوده است. تاثیری که بواسطه رویکرد فعالتر بخش های مختلف این چپ به طبقه کارگر و در شرایط مساعد جهانی به نفع سوسیالیسم  در گذشته همیشه جاری و در تبادل بوده است. اما اکنون به نظر می آید این تاثیر رو به افول است. اما نه بدلیل شرایط نامساعد جهانی که اتفاقا پس بحران بزرگ اقتصادی 2008 اوضاع به نفع سوسیالیسم در حال بازگشت است، بلکه اساسا به دلیل واگرایی خود چپ رادیکال در ایران که تماما به فعال جنبش عمومی بدل گشته و فاصله اش بطور معکوس با جنبش طبقاتی کارگران در حال افزایش است. این در حالی است که جنبش در حال عروج طبقه کارگر در متن بحران فزاینده و لاینحل اقتصادی و سیاسی سرمایه داری ایران و بحرانهای منطقه  و رژه آلترناتیوهای رنگارنگ بورژوایی بیش از هر موقع  به سوسیالیسم مارکس وانگلس و لنین و تحزب پرولتاریی خود نیازمند است. آیا چپ رادیکال این ضرورت طبقاتی و تاریخی را تشخیص خواهد داد و از جنبش جنبش ها به پرچم دار جنبش طبقه کارگر بدل خواهد شد؟ آیا خواهد توانست  رادیکالسم عمومی اش را به رادیکالیسم پرولتاریایی تغییر دهد و با همه توش و توان مادی و معنوی اش در خدمت سازمانیابی توده ای کارگران در محیط های کار و تحزب یابی سوسیالیستی آنان قرار دهد؟ امیدواریم اینطور شود.

اما فعالین سوسیالیست طبقه کارگر نباید منتظر بمانند. چپ رادیکال به همین صورت اش نیز تنها متحد طبقه کارگر در ایران است. آنها باید خود برای مصافهای پیش رو آماده شوند. طبقه کارگری که به واسطه رشد مبارزات اش به مرکز جامعه رانده می شود مسایلی  فراتر از مبارزات جاری در مقابل اش قرار می گیرند که بدون پاسخگویی به آنها قربانی سیاست های بورژوایی خواهد شد. در راس این مسایل تامین سیاست مستقل طبقاتی کارگران است که مستلزم سازمانیابی توده ای آنان در محیط های کار و ایجاد حزب طبقاتی شان می باشد. مسایلی که پاسخ به آنها در گرو همدلی و همفکری و بکار گرفتن خرد جمعی فعالین سوسیالیست طبقه است.

امیر پیام

22 سپتامبرر 2017

31 شهریور 1396

amirpayam.wordpress.com

****************************************************