الهام صالح نیا- بر نسل جوان در جمهوری اسلامی چه می گذرد!

بر نسل جوان در جمهوری اسلامی چه می گذرد!

وقتی می گوییم نسل جوان معمولا همه ی جوانان مملکت منظور است. اما در جامعه ی سرمایه داری هیچ چیز علی العموم و همه با هم نیست. جامعه از طبقات درست می شود. در مورد نسل جوان هم همین است. جوانان دختر و پسر شکم سیر و مرفه جامعه  و جوانان خانواده های کارگر و زحمتکش و زیر فقر جامعه با هم، هم درد و هم مساله نیستند. اولی ها چیزی کم ندارند. نه مشکل کنترل و فشار دولت و نه کنترل و فشار خانواده. هر چه بخواهند دارند. نه مشکل شغل و بیکاری و پول توجیبی دارند و نه درد نان اور بودن خانواده.  این دسته جوانان  صاحب ماشین های مدل بالا و خانه های مجلل و سفرهای تفریحی  هستند. اما اکثریت جوانان جامعه ما مثل خانواده هایشان  اسیرفقر وبیکاری و فلاکت  در خانواده  و جامعه هستند. وقتی صحبت از بیکاری است، کل خانواده های کارگر را شامل می شود. وضعیت  خانواده های کارگری که هم پدر و هم مادر و هم پسران و دختران  خانواده  بیکار هستند معلوم است. در بهترین حالت پدر نان آور خانواده است و مادر بار رنج چرخاندن و گذران زندگی بخور و نمیر چند نفره را بدوش میکشد و نظاره گر معیشت زیر خط فقر همه خانواده است و تلاش قهرمانانه خود برای گذراندن یک روز دیگر .

نتیجه عملی  بیکاری و فقر و دست تنگی میتواند نهایتا به ناامیدی ختم شود. در شرایط سخت معیشتی میتواند باعث شود برای بفراموشی سپردن تلخی ها و نداریها، گاها تعدادی از جوانان پسر ودختر خانواده های کارگر و زحمتکش به اعتیاد پناه می برند و زندگی و جوانی خود را به  اتش میکشند . زندگی آنان  تباه می شود و سرمایه داری دیگر فربه تر. تن فروشی  نتیجه دیگر فقر و بیکاری و گرسنگی است که بخشی از دختران جوان در نهایت و تحت فشار سختیهای زندگی زیر فقر  و تنگدستی خارج از توان به آن روی میاورند  تا نان سفره خانواده را تامین کنند یا مخارج تحصیل خود یا عضوی از خانواده را تامین کنند..کیست که این را نداند و بر روی آن چشم نبندد؟؟

اگر حتی برای لحظاتی فقر و تنگدستی و فشار اقتصادی  را کنار بگذاریم، فشار فرهنگی و اخلاقی و روانی که بر جوانان تحمیل میشود  یک فاکتور غیر قابل انکار و حذف است که اکثریت جوانان  حتی بخشی از جوانان خانوده های متوسط الحال را در بر میگیرد و از آن رهایی ندارند.

فقر و بیکاری و گرسنگی خانواده باعث تباهی جسمی کل اعضای خانواده از پدر و مادر گرفته تا  فرزندان میشود، فشار فرهنگی و اخلاقی هم روان، عواطف ، احساسات ،اعتماد بنفس و غرور و احترام به خود  جوانان را از بین میبرد و این درد کم تر از درد گرسنگی و فقر و نداری نیست.

از روزی که جمهوری اسلامی با مصادره دستاوردهای انقلاب 57 بقدرت رسید پروژه سرکوب نسل جوان انقلابی متوقع و پویا جزئی از برنامه تحکیم حاکمیت و قدرتش بوده است از پروسه  پاکسازی دانشگاهها از عناصر انقلابی تا دستگیریهای وسیع سالهای 60 و اجرای طرح ارتجاعی و ضد زن حجاب اجباری همگی در خدمت این پروژه بوده است. تلاش رژیم  برای به تسلیم  کشاندن جوانان  هیچ حد و مرزی را نشناخته و به هر ترفندی برای اجرای این طرح دست زده است.

 یک نسل از جوان و نوجوانان  آن جامعه  در جنگ ویرانگر ایران و عراق  کشته شدند بدون اینکه بدانند این جنگ برای چیست و چرا باید به این جنگ وارد شد؟  صنعت مذهب با صرف پولهای سرسام آور در سیستم آموزشی و تحمیق جوانان و نوجوانان، حضور ده ها هزار آخوند و جوجه آخوند  که  در استخدام  این رژیم هار و ارتجاعی هستند  تا نوجوانان و جوانان را به سم مذهب و خرافات آلوده کنند تنها بخشی از این تلاش است. تاثیر مسموم تبلیغات مذهبی و خرافی، حضور مداوم گشت های امنیتی و اخلاقی، حضور افراد وابسته به  سازمان های نظامی و غیر نظامی دولتی، کمتر از فقر و تبعیض و گرسنگی نبوده و این وضعیت  بخشی از جوانان را مسموم و تباه کرده است.

اما بر گردم به فشار فرهنگی و اخلاقی، این قسمت بخش فاجعه آور وضعیت زندگی جوانان و هم نسلهای من در ایران است. وقتی دختر باشی و حق انتخاب نداشته باشی، شادی و خنده و خوشی های زندگی برایت مجازات به ارمغان بیاورد اجازه پوشش و نوع آن بدست و اختیار خودت نباشد عشق و دوست داشتن و تمایلات انسانیت سرکوب شود، وقتی پسر باشی و مدام تحت فشار که پایت را از گلیم قانون و شریعت و اخلاقیات عقبمانده دراز نکنی… آنوقت معلوم است در دنیای واقعی ته این داستان به کجا ختم میشود..

فشار اخلاقی و فرهنگی عقبمانده علیه دختران بسیار بیشتر و چند برابر پسران است.  اختلاف جنسیتی و استفاده از حقوق انسانی بر اساس جنسیت منجر به نوعی اپارتاید جنسی میشود که امروز به میزان زیادی در جامعه ایران شاهد آن هستیم.  بخشا این موقعیت نابرابر در بین پسران و دختران در خانوادهه ها هم بوضوح خود را نشان میدهد. فشار مضاعف جامعه و خانواده به دختران در اشکال مختلف دیده میشود.  در روابط بین دختر و پسر این مسئله به شکل حادتری دیده میشود. بعضا پسرها می توانند علنی و حتی با اطلاع خانواده و فامیل دوست دختر داشته باشند، اما برای دختران داشتن دوست پسر یعنی لکه دار شدن، یعنی خطر ناموسی  یعنی بی آبرویی برای خود و خانواده و این فقط بخش کوچکی از این نابرابری و برتری جنسیتی است.

 اما واقعیت گاه پنهان و گاه اشکار زیبایی موجود است که تمام هراس جمهوری اسلامی از آنجا نشات میگیرد. جوانان چه پسر و چه دختر در تمام این 30 و چند سال تلاش کرده اند که تسلیم این وضع نشوند. این تلاش ها  عموما بی سازمان  و فردی بوده است. ولی نتیجه عملی آن بوضوح این است که  انگار نسل جوان امروز همه حرفهایشان را یکی کرده اند و تصمیم گرفته اند زیر بار زور و فشار فرهنگی و اخلاقی عقبمانده نروند.

گویی دخترها همه با هم تصمیم گرفته اند تا آخر و هر جا ممکن باشد درس بخوانند ، دانشگاه بروند وبه  آرزوهایشان برای یک زندگی مستقل و استقلال  مالی و انسانی جامه عمل بپوشانند . تصمیم گرفته اند مدام در پوشش خود تغییر بدهند. مانتوها را تنگ و تنگ تر کنند. روسری ها را نازک و نازک تر کنند و رنگ لباسها  را شاد و شادتر کنند.

تصمیم گرفته اند با پسران معاشرت کنند و دوست خود را انتخاب کنند. تصمیم گرفته اند شاد باشند بخندند و از زشوندگی لذت ببرند. ورزش کنند، تفریح کنند نظراتشان را پنهان نکنند و اگر تاوانی هم داشته باشد داده و میدهند. از غرو لند بزرگ ترهای خانواده تا چشم های دریده  و بی احترامی عقبمانده های خیابان و محله و تا گشت های ارشاد نتوانسته آنان از پا درآورد و تسلیم کند. گویی همه دستجمعی تصمیم گرفته اند خودشان باشند و زیر بار زور و عقبماندگی ارتجاع اسلامی نروند..

امروز برای بزرگترهای خانواده  دیگر سخت است که برای دختران و پسرانشان تصمیم بگیرند با چه کسی ازدواج کنند و کی و چگونه تشکیل زندگی مشترک بدهند ازدواج های سفید نشان این ادعا و رشد این روند است..

جمهوری اسلامی و گله آخوندها و ملاهای مرتجع به ترفندی متوسل شده اند از خطبه نماز جمعه و تبلیغات مذهبی تا تحریک دستجات  و گله های حزب اله برای تنگ کردن عرصه بر خصوصا زنان تاز  کف چرانی وا اسلاما از تحریکات عوامل سلفی در شهرهای کردستان تا دستگیری و شلاق در ملا عام هیچکدام نتواسته نسل جوان جامعه را وادار به کرنش در مقابل این دستگاههای سرکوب و تحمیق کند..دیگر  دیر شده است. نه می توانند جلو پوشش زیبا و مدرن دختران و پسران را بگیرند و نه می توانند جلو تفریحات و مهمانی های همراه با رقص و موزیک جوانان را بگیرند. دیگرحتی دستگیر کردن و اذیت و تهدید خانواده ها و لاطائلات مذهبی شان بیفایده شده است و این را خودشان هم می دانند.

اگر ادعا کنم جوانان علیه فشار فرهنگی و اخلاقی و عقبمانده ی حاکمیت  و بخش عقب مانده جامعه و خانواده انقلاب کرده اند اغراق نیست. انقلابی از درون و از اعماق جامعه. انقلابی که سازمان و شعار و تظاهرات خیابانی ندارد.

اما اوج این سرپیچی و تسبیم نشدن  روزی  است که این انقلاب سازمان پیدا کند و به خیابان بیاید!! من فکر می کنم آن روززیاد دور نیست.

انقلاب قطعا  کار زیادی می خواهد و ده ها میلیون انسان در پنجه فقر و بیحقوقی گرفتار شده و در راس آنها مخصوصا طبقه کارگر شاغل و بیکار باید برای این انقلاب سازمان پیدا کنند و آماده شوند، ولی اغراق نیست اگر بگویم جوانان و نسل امروز پس از انقلاب 57 نیروی  جدی تغییر در افکار و عمل و نگاه  جامعه  به خود هستند  و این را در عمل نشان داده اند. وسایل ارتباط جمعی و میدیای مجازی و ارتباطات سریع  توقع جوان ایرانی را چنان  بالا برده است که شانه به شانه مدرن ترین نوع زندگی و تفکر  ازاد یحواهی و برابری طلبی  دنیای امروز می زند و چیزی کم ندارد..

در اوج فقر و تبعیض و ستم و بی حرمتی حاکم بر جامعه ما، هم ناامیدی را می بینیم وهم امید را.  امید اما  دست بالا را دارد. امید به زندگی در جامعه ای ازاد و انسانی و برابر که  قانونش ،اخلاقیاتش  و فرهنگش، برابری زن و مرد را برسمیت بشناسد و رفاه آحاد جامعه را تامین و تضمین کند…

 زنده باد دختران و پسران جوان و تسلیم ناپذیر جامعه ما. آتشفشانی که در حال انفجار و طغیان است… ارام و عمیق که روزی همصدا و با هم   فوران خواهد کرد.

الهام صالح نیا 10 اپریل 2016