ابراهیم حیدری – شعر برای رفقای گردان شوان

برای رفقای گردان شوان

Relaterad bild

 

یک گردان عشق …

 

زآاان گاە …

کە داس مرگ ، برتن هستی ساقەی نیستان

بە درو درآمد … سالیانیست

سالیانیست … کە این نیزارها

درشتی میشوند و نبردی سرخ را مینویسند …

و نجوای رود ، زوزەی باد

رقص گندمزاران

با آهنگ صدای خش خش

درختان ، گون و بلوط و بید …

فریادش میزنند و می سرایند و باز میگویند …

 

***

 

کە زین خط زنان و مردانی سرخ

در آن هنگام ، کە شب بە راە بود

خورشید وار

شصت و هشت ، ستارە

بر سینەی آب ، نقرە فام صیقل خوردە

در نگاە افسردەی غروب آفتاب

نیستان آشفتە ، بە نظارە افول

آخرین ستارەهایش ، با رود * ” سیروان ”

بە دریا میسپارد  …

و نیستان ، فسانەی عشق را بە زندگی آموخت .

درآن فرا سپیدە

کە ماندە درفضا

بوی آتش و دود و باروت

گاز شیمیایی ، چون بوی تند سیر تازە …

بر پیکر سوختە و تاول زدە

یک گردان عشق

رفقای ما ، گردان شوان

 

***

 

هر سال بهاران ،

هر روز ، مرغان مهاجر ، کوچ تا کوچ

شام تا بام بر آسمان سرخ نیزار

یکایک نامشان را بر گوش شرم جهان

بانک بر میزنند …

و زمین بە پاسخ

با لالەهای سرخ از درون سر بر میآورد .

و هر روز ز سپیدە …

دهقانان ، ماهیگیران ، مسافران ، رهگذران

کودکان در راە مدرسە …

در لابەلای صدای صفیر گلولەها

انفجار نارنجک و بوی تند سیر تازە …

هنوز ، میشنوند

سرود و فریاد زنان و مردان سرخ

کە میخواندند

و آنها ، همصدا آنرا نجوا میکنند .

با گردان عشق

آزادی ، برابری ، سوسیالیسم …

 

ابراهیم حیدری . سوئد  ٠٣ /  ٢٠١٧

 

*( سیروان نام رودی است در کردستان )