آرمان کابلی -کودکان در منگنه فقر و توحش اسلامی

کودکان در منگنه فقر و توحش اسلامی

آرمان کابلی

با نگاهی به سیاست های جمهوری اسلامی و با توجه به وعده و وعید های پوچ براحتی میتوان دریافت که نه تنها شرایط زندگی مردم بهبود نیافته بلکه اوضاع به مراتب وخیم تر شده است. تمامی وعده ها در مورد رعایت حقوق زنان، کودکان و حقوق شهروندی، وضعیت معیشتی مردم دروغی بیش نبوده و نیست. به گزارش سازمان های حقوق بشر و عفو بین الملل تاکنون بیش از 300 نفر از زمان روی کار آمدن روحانی به جوخه های اعدام سپرده شده اند. فقر بیداد میکند. با گذری در شهرهای ایران در همان نگاه اول میشود به عمق فاجعه ای که به وقوع پیوسته و در حال گسترش است پی برد.

فاجعه ای که ریشه در فقر دارد. فاجعه ای که زوال و انحطاط هر چه بیشتر گروه های مختلف اجتماع را به همراه دارد. برای مشاهده آن نیازی به نگاه عمیق و موشکافانه نیست. نیازی نیست به هیچ حزب و سازمان و گروهی تعلق داشته باشید. میتوان با گذری ساده در شهرها و بخصوص کلان شهرها به عمق فاجعه‌ ای که در پشت زرق و برق این شهرها پنهان شده را دید و لمس کرد. زنانی که ناچار به ترک شهر و خانه خود گشته اند، زنانی که همسرانشان یا اعدام شده اند و یا در زندان بسر می برند، جوانانی که قربانیان خشونت روزمره بوده اند، کودکانی که بدون سرپرست اند. همه اینان به امید کار و تامین معاش راهی شهرهای کلان شدند غافل از اینکه باندهای مافیایی برای به دام انداختنشان در کمین نشسته و مترصد فرصت مناسب میباشند. درست زمانی که قربانی از دو دو زدنهای بیهوده خسته و وامانده میشود، تبهکاران وارد عمل شده و با وعده های توخالی و نشان دادن درب باغ سبز که از شگردهای آنان است، خود را ناجی و فریاد رس قربانی معرفی و در نهایت آنها را به دام خود گرفتار می کنند. تمامی این باندها با سپاه و گشت و پلیس به نوعی رابطه دارند.

این زنان که در مواردی هم فرزندشان را بهمراه دارند برای پیدا کردن سرپناهی ابتدا در محلات فقیرنشین به جستجوی نان و کار و خانه ای میپردازند. بعد از مدتی آنان با دست خالی باز میگردند و از سرناچاری به پانسیونها و یا مراکز مشابه مراجعه میکنند. در این محل ها با پرداخت مبلغی اتاقی برای سکونت اجاره میکنند. در بسیاری از این اماکن نه خبری از بهداشت است و نه امنیت. اینجا همه قشر آدمی پیدا میشود. از زنان کارمند و دختران دانشجو که به امید تحصیل به این شهرها آمده اند تا زنانی که به تن فروشی می پردازند. همه در کنار هم زندگی میکنند.

این زنان بعد از بیکاری و گرسنگی کشیدن، طعمه گروههای مافیائی شده و به مواد مخدر آلوده میشوند و عملا هیچ راه گریزی برایشان باقی نمی ماند. اینان نه تنها از طریق این باندها بلکه از طریق پلیس و ماموران مختلف دولتی مورد سواستفاده قرار میگیرند. این قربانیان فقر و فلاکت نه تنها تن و جانشان به حراج گذاشته میشود، بلکه باید شاهد و ناظر به قربانگاه رفتن فرزندانشان باشند. مادری که با عشق و امید به یک زندگی بهتر کودکش را با خود آورده است، با این واقعیت مواجهه میشود که کودک عزیزش قربانی بعدی است. کودکانی که باید تنها دغدغه شان بازی های کودکانه باشد، اکنون دغدغه های “بزرگتری” در سر دارند، زیرا باندهای تبهکار برای کسب درآمد روی اینها حساب جداگانه ای باز میکنند. این کودکان یا مورد سواستفاده جنسی قرار می گیرند و یا بعنوان کودکان کار وارد خیابانها شده و در سطح شهر رها میشوند که از هیچگونه امنیت جانی و روانی برخوردار نمیباشند.

تصور کنید ذهن کنجکاو و چشمان جستجوگرشان چگونه شاهد دیدن فقر، فحشا، خرید و فروش مواد و اعتیاد میباشد و به این موارد کار در خیابان و مورد تحقیر و سواستفاده واقع شدن را اضافه کنیم. متوجه میشویم که چه سرانجام تلخی در انتظارشان است. مدرسه و کلاس درس این کودکان همان خیابانهاست و در آن می آموزند که چگونه زنده بمانند. بسیاری از این کودکان طعمه خوبی برای باندهای قاچاق هستند. تکدی، گلفروشی، در سر چهار راه های خیابانها و تلاش برای لقمه نانی میان ترافیک خطرناک و آمد و رفت اتوموبیل ها، پرسه زدن در کوچه و خیابان محیط بشدت نا امنی برای کودکان معصوم فراهم کرده است. پلیس هر از چند گاهی برای خالی نبودن عریضه به جمع آوری آنها می پردازد و روز بعد از آزاد شدن از چنگال پلیس و باج خورهای دولتی، همین زندگی ادامه دارد. بسیاری از آنها مورد تجاوز جنسی قرار میگیرند و استفاده جنسی از دختران و حاملگی در میان آنها و رواج انواع مختلف بیماریهای مقاربتی پدیده ای گسترده است. این قربانیان فقر اگر از این مرحله بسلامت جان بدر برند، اغلب تبدیل به انسانهایی خشن و انتقامجو میشوند که حقوق از دست رفته و پایمال شده خود را از جامعه طلب میکنند. در نتیجه شروع به انتقام گیری از جامعه مینمایند. به این صورت قربانی دیروز به بزهکار امروز تبدیل میشوند. این چرخه معیوب که روزی لنگ لنگان و به آهستگی در حرکت بود، امروز به شتاب خود افزوده و بسرعت هر چه تمام در حرکت است.

طبق گزارشات نهادهای مختلف و همچنین تجربه شخصی که از نزدیک شاهد آن بودم، علاوه بر اینکه جمعیت زنان معتاد بسرعت رو به افزایش است، سن اعتیاد هم بسرعت رو به کاهش نهاده و این خود زنگ خطری است برای جامعه جوان ایران که باید به آن توجه ویژه داشت. در این آشفته بازار فقر و فلاکت مقصر اصلی کیست؟ مقصر اصلی نظام اقتصادی حاکم بر ایران و فقط جمهوری اسلامی میباشد. جمهوری اسلامی برای پیشبرد اهداف ننگین خود و در امان ماندن از خشم توده های مردم به گسترش اعتیاد و مواد مخدر دامن میزند و فقر و فحشا را گسترش میدهد. اینان فقط بخشی از قربانیان رژیم جهل و جنایت اسلامی هستند.

برای پایان دادن به این وضعیت تنها یک راه وجود دارد و آن ایجاد یک نظم اجتماعی بر اساس عدالت و حرمت انسانی است. بر اساس اینکه شهروندان حق داشته باشند که در جامعه ای آزاد و برابر زندگی کنند. دولت موظف است که برای کودکان امکان رفاهی و آموزشی و اجتماعی مناسب را تامین کند. کودک نمیتواند سرنوشت خود را در دست بگیرد. مسبب همه این مشقات و بی حقوقی ها جمهوری اسلامی است. این رژیم باید برود و بجای آن حکومتی آزاد و پیشرو جایگزین شود که به حقوق زنان و کودکان ارج نهاده و آزادی و برابری و حقوق فردی و اجتماعی شهروندان را تضمین نماید.

زنده باد مبارزه برای یک زندگی انسانی! *

2013-12-01