آرمان پویا-نگاهی به سخنرانی رفیق ابراهیم علیزاده در کنفرانس سالانه ی تشکیلات آلمان

نگاهی به سخنرانی رفیق ابراهیم علیزاده در کنفرانس سالانه ی تشکیلات آلمان

آرمان پویا

« گاهی در این تحلیلها خود جامعه ی کردستان فراموش می شه! این که این جامعه کجا قرار گرفته، مثلا این که این جامعه طبقاتیه، این که حتی از لحاظ توازن طبقاتی، توازن به نفع طبقه ی کارگر هم نیست در این جا! یعنی این جا طبقه ی متوسط به بالا از لحاظ تعداد  بیشتر هم هستند از طبقه ی کارگر!!! و این که در این جامعه کارگران در کارگاه ها و مراکز کوچک کارگری پراکنده هستند. و این که هنوز به اصطلاح سازمانهای کارگری که بتوانند آن کارگرهایی که زیر سقف یک کارخانه اقلا متحد کنند، این تشکلها وجود ندارند! »

عبارات بالا بخشی از سخنان رفیق ابراهیم علیزاده در اختتامیه ی کنفرانس سالانه ی تشکیلات آلمان بود! لازم است همین جا قبل از هر سخن دیگری به رفیق علیزاده یاد آوری کرد که مطابق آمارها با یک حساب سر انگشتی، حدود بیست و دو میلیون نفر شاغل و حدود ده میلیون نفر بی کار هستند که این خود به تنهایی نزدیک به نیمی از جمعیت ایران را تشکیل می دهند! اگر رفیق علیزاده خانواده هایشان را هم جز طبقه ی کارگر بشمار بیاورد، بفرمائید بیش از هشتاد درصد کل جمعیت!

رفیق ابراهیم علیزاده طی یک سخنرانی که موضوع اصلی آن تحلیل شرایط سیاسی ایران پس از اعتراضات توده ای طبقه کارگر که بیش از صد شهر را در بر گرفته بود، این چنین طبقه ی کارگر را انکار می کند.

در کجای تاریخ جوامع طبقاتی می توان جامعه ای یافت که طبقات میانی مرفه و حاکم اکثریت جامعه باشند! این یعنی اکثریت دارای رفاه هستند! یعنی در چنین جامعه ای رفاه عمومیت دارد! و همه ی این ها بر روی زمینی گفته می شود که بیش از نیمی از ثروت و امکانات و مال و ملک روی آن در تملک اقلیت بسیار ناچیزی می باشد! خیر! چنین تحلیلی را نمی توان در هیچ کجای دل علوم گذاشت! غیر مارکسیستی و غیر علمی است.

اگر فقط همین می بود، می شد تصور کرد که; همه ی ما گاهی ممکن است “حرف بی پشتوانه ای را سهواً به میان بیاوریم” و از کنار آن می گذشتیم اما دریغا که چنین نیست. گویی هدف رفیق علیزاده از آن سخنرانی تپق های عامدانه ای بود که همگی حامل یک پیام بودند که طی برشمردن این تپق ها، به پیام آنها نیز خواهیم رسید.

رفیق علیزاده گویی خود نیز به خوبی واقف است که پس از اتمام سخنانش حتما از این سخنان انتقاد خواهد شد، پس در جایی از سخنرانی پر تناقض خود در شرح موقعیت اپوزیسیون چپ پیش دستی کرده و  می گوید;  « چپ از یک زمینه های عینی برخوردار است که بایستی از آن استفاده کند. البته این کار درستی است که حزب کمونیست ایران پی گیری می کند، این که هم گرایی نیروهای چپ در خارج کشور را سعی می کند تقویت کند… مسأله انعکاس این همگرایی در داخل است. یعنی این که رادیو بی بی سی و رادیو آمریکا و مردم که توی ایران می شنوند، بگویند کمونیستها این را می گویند. توجه جامعه به کمونیست ها جلب بشه. همه اش نگویند که کمونیستها کارشان این است داخل یک اتاق هی بشینند و بعد متفرق بشوند! مدام از همدیگر انشعاب می کنند و از هم جدا می شوند. اصلا به وحدت درونی خودشان هم توجه نمی کنند! این تصویر بدی است که ما از خودمان به جامعه نشان داده ایم. حزب کمونیست ایران، سازمان فلان، حزب فلان، نه تنها با هم وحدتی ندارند بل که به وحدت درونی خودشان هم رحم نمی کنند. این دیگر فلاکت است. این تصور را باید در جامعه از بین ببریم. باید جامعه به این نتیجه برسد که کمونیستها وحدت بخش و وحدت طلب هستند. آدمهای سیاسی هستند که می توانند در لحظات تاریخی مهم می توانند تصمیم بگیرند که پا روی خیلی از چیزهای گذشته و “پیش داوری ها” و چیزهای گذشته بگذارد. »

این حجم سخن و تهدید به پراکندگی و اختلاف در میان چپ، به میان می آید و چپ را به پا گذاشتن روی پیش داوری، بخوان “انتقاد”، دعوت می کند و می خواهد پیشاپیش راه را بر انتقاد بگیرد. زیرا خود بهتر از هر کسی می داند سخنانی که خواهد زد انتقادها را برخواهد انگیخت. زیرا سخن از صد و هشتاد درجه چرخش سیاسی در یک تجدید انتخاب می باشد!

دقیقا کمی بعد از فارغ شدن از زمینه چینی و انتقاد زیاد از هر گونه انتقاد می گوید; « آرایش سیاسی ایران را که نگاه می کنید، این تصور که در آینده چه نیروهایی در مقابل همدیگر.. ، شاید در مقابل هم درست نباشه، در “کنار” همدیگر ولی نه با هم. دو تا طیف را دارای آینده می بینیم. یکی طیف لیبرالها که خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی هستند…و در کنار این طیف چپ قرار دارند. »

البته قبلتر وصف موقعیت و جایگاه نیروهای اپوزوسیون بورژوایی که رفیق علیزاده آنها را لیبرالها میخواند، گفته بود; آنها دارای پشتیبانی دولتها و از امکانات مالی فراوان برخوردارند و مهمتر از آن از پایگاه اجتماعی خود نیز برخوردارند  همانا طبقه متوسط به بالا می باشد که زعم رفیق علیزاده به تعداد نیز از طبقه ی کارگر بیشترند!!  از طرف دیگر طی سخن رانی مدام از پراکندگی احزاب چپ و عدم وجود تشکلهای کارگران و جمعیت اندک طبقه ی کارگر و غیره نیز سخن می راند! طوری که ارواح حاکم بر کل سخنان، روح خبیث و خوفناک ضعف چپ و طبقه کارگر پیشاپیش شکست خورده و روح بی کران قدرت مالی و پشتیبانی دولتها بود و کلا تریبون به میدان به رخ کشیدن قدرت بی کران بورژوازی با کلیت سیاسی و طبقاتی آن! با این سخنان چنان تصویری را ارائه می دهد که ناگهان میل تسلیم را می تواند در برخی برانگیزد! ! و در ادامه وقتی سخن از احزاب بورژوا – ناسیونالیست مستقر در کردستان به میان می آید دست به دو عمل انتحاری می زند اول احزاب زحمتکشان را که خود تا مدتی پیش “زحمتکشان شماره ی یک و زحمتکشان شماره دو” می خواندند را رسما به عنوان کومله می پذیرد و از کومله ها حرف می زند و آن را پدیده ای مربوط به گذشته می داند و اعلام می کند; بخواهیم یا نخواهیم آنها خود را کومله معرفی کرده و مردم به عنوان کومله می شناسندشان! صد البته این یعنی همان کومله ها!

در عملیات بعدی با ایجاد رعب به واسطه ی استناد به مسلح بودن احزاب بورژوا- ناسیونالیست در کردستان، اعلام می کند که حزب کمونیست با این احزاب همیشه رابطه داشته و نمی تواند برای این موضوع برنامه ای نداشته باشد و این روابط و همکاری ها می تواند تا هر سطحی باشد.

در کنار همه ی این ها هر از گاهی سخن از چپ در کنار لیبرالها به میان می آید!

واقعا وقتی همه ی این ها را کنار هم می گذارید چه می بینید!؟ نام این تصویر چیست؟ آیا منظره ی غم انگیز محکومیت ابدی طبقه کارگر پیشاپیش در هم شکسته، آیا حادثه ی حزن انگیز چپ در کنار لیبرالهایی که با آنها روابط و همکاری دارد؟ آنهایی که مسلح هستند و بر خلاف تجارب و شواهد تاریخی در همه جای جهان و از جمله در کردستان، قول می دهند هرگز کمونیستها را نکشند!!

یک بار در نامه ای به ایشان گفته بودم “تضاد طبقاتی نیز به تبعیت از کل تضادهای موجود در طبیعت ریشه در تنازع بقا دارد” لذا این تضاد نیز اصلاح ناپذیر، تعدیل ناپذیر و مهمتر از همه گریز ناپذیر است و مانند همه ی تضادها به نفع یکی از طرفین فیصله می یابد. حال می پرسم با توجه به این سخنان شما و صف بندیهای طبقاتی و سیاسی را که بر شمردید، تضاد طبقات و نمایندگان سیاسی شان که اکنون قرار است در کنار هم باشند به نفع کدام یک از طرفین فیصله یافته است!؟ سخن اضافه با نقل قول داهیانه زیر به پایان می برم و سپس به مسائل کلیدی تری می پردازیم که هدف از این نوشتار بوده است.

سوسياليسم خرده بورژوازى

« اشرافيت فئودال يگانه طبقه‌اى نيست که بدست بورژوازى سرنگون شده و شرايط گذرانش در جامعه معاصر بورژوازى وخيم‌تر گرديده و خود راه زوال را طى کرده است. صنف قرون وسطائى شهرنشينان و صنف دهقانان خرده پا اسلاف بورژوازى معاصر بوده‌اند. در کشورهايى که از لحاظ صنعتى و تجارتى کمتر رشد يافته ‌اند، اين طبقه تاکنون هم در کنار بورژوازى رشد يابنده زندگى جامد خود را ادامه ميدهد. در آن کشورهايى که مدنيت معاصر رشد يافته و بسط گرفته است خرده بورژوازى جديدى بوجود آمده است – و بعنوان بخش مکمل جامعه بورژوازى دائما سير بوجود آمدن خود را طى ميکند. اين خرده بورژوازى بين پرولتاريا و بورژوازى در نوسان است. ولى رقابت، پيوسته افراد متعلق به اين طبقه را بداخل صفوف پرولتاريا ميراند و آنان ديگر شروع به درک اين نکته ميکنند که آن لحظه، که بر اثر رشد صنايع بزرگ بعنوان بخش مستقل جامعه معاصر بکلى از ميان بروند، نزديک است و جاى آنها را در تجارت و صنعت و زراعت، بازرسان و مستخدمان اجير خواهند گرفت. در کشورهايى مانند فرانسه، که دهقانان بمراتب بيش از نيمى از کليه نفوس را تشکيل ميدهند، پيدايش نويسندگانى که جانب پرولتاريا را عليه بورژوازى گرفته و در انتقادات خويش نسبت به نظام بورژوازى مقياسهاى خرده بورژوازى و خرده دهقانى را بکار ميبردند و حزب کارگر را از نظرگاه خرده بورژوازى درک مينمودند امرى طبيعى بود. بدين ترتيب بود که سوسياليسم خرده بورژوا پديد آمد. سيسموندى نه تنها در فرانسه بلکه در انگلستان نيز بر رأس ادبياتى از اين نوع قرار دارد. اين سوسياليسم با تيزبينى و بصيرتى فراوان توانسته است تضادهاى موجود در مناسبات توليدى معاصر را درک نمايد و ثناخوانى سالوسانه اقتصاديون را فاش کند و اثرات مخرب توليد ماشينى و تقسيم کار، تمرکز سرمايه و مالکيت ارضى، اضافه توليد، بحرانها، زوال ناگزير خرده بورژوا و دهقان، فقر پرولتاريا، هرج و مرج توليد، عدم تناسب فاحش توزيع ثروت، جنگهاى خانمانسوز صنعتى ملتها با يکديگر، منسوخ شدن آداب و رسوم سابق و مناسبات کهن خانوادگى و مليتهاى قديم را با شيوه انکارناپذيرى مبرهن سازد. ولى از نظر مضمون مثبت خود، اين سوسياليسم سعى دارد با وسائل کهن توليد و مبادله و به همراه آن مناسبات قديمى مالکيت و جامعه کهن را بار ديگر احياء نمايد و يا آنکه وسائل معاصر توليد و مبادله را از راه جبر و زور بار ديگر در چهارچوب مناسبات کهن مالکيتى که قبلا بوسيله اين وسائل توليد منفجر شده و ناچار مي باستى هم منفجر شود بگنجاند. در هر دو حالت اين سوسياليسم، در عين حال، هم ارتجاعى است و هم تخيلى. آخرين کلام اين سوسياليسم آن است که سازمان صنفى در صنايع و روابط پاتريارکال در کشاورزى مستقر گردد. اين طريقت در رشد و تکامل آتى خود به لند لند مرعوبانه‌اى مبدل گرديد. » (مانیفست حزب کمونیست- کارل مارکس، فردریک انگلس)

چرخش از کدام سو به کدام سو؟

رفیق علیزاده می گوید، « در کنار لیبرالها هر کدام برنامه های خود را به مردم معرفی می کنیم تا انتخاب کنند. » لابد مکان انتخاب هم باید پارلمان باشد!!! پارلمان سمبل دولت، که تعریفش “تکامل یافته ترین تشکل طبقه حاکمه بر علیه طبقه ی کارگر است!”

در نقطه ی مقابل تشکلهای مستقل کارگری و شوراهای محلات و شهرها و… قرار دارد که به حکم طبیعتشان می خواهند سامانه های قدرت از جمله سامانه ی سیاست را از طریق تشکلهای خود کسب و همین شوراها در زمینه ای مساعد حاکمیت طبقه کارگر را اعمال و نظام سرمایه داری را واژگون میکنند و دنباله بورژوازی را در همه ی عرصه های تولید و فرهنگ و سیاست خلع ید می کند.

در این میان حزب کمونیست بیش از ابزاری در دست طبقه ی کارگر برای رسیدن به اهدافی که برشمردم نیست! لذا رسالتی غیر از سازماندهی طبقه کارگر در محل کار و محل سکونت کارگران، به هدف دستیابی طبقه کارگر به قدرت سیاسی و حاکمیت نیست. به همین دلیل در کنار لیبرالها قرار گرفتن و مماشات با احزاب بورژوایی محلی  و نظیر اینها هرگز نمی تواند مواضعی مارکسیستی و در خدمت جنبش سوسیالیستی باشد.

و دقیقا همه ی اینها در کنار لیبرالها اتفاق می افتد. آن همه نام از لیبرالها برده شد اما برخلاف نرم همیشگی سخنرانی های رفیق علیزاده ابدا نامی نه از رفرم یا رفرمیستها به میان نیامد!! بل این بار این نام و نشان لیبرالها بود که مدام گوشزد می شد!

رفیق ابراهیم علیزاده طی سال های گذشته بحث سابقه دار رفرم یا رفرمیست را تحت عنوان رفرم و انقلاب را از گنجه تاریخ مارکسیسم بیرون کشیده بود و به حق و ناحق در هر مراسم و مجلسی  یادی هم از رفرم می کرد و هر بار به همان مقدار که واژه ی لیبرال در سخنان اخیرش تکرار شد، سخن از اصلاحات بود و بس! تا جایی که اگر قبلا عبدالله مهتدی از اصلاح طلبان پشتیبانی نکرده بود، شاید رفیق ابراهیم علیزاده از آنها پشتیبانی می کرد و تنها رقابت با عبدالله مهتدی، ایشان را وادار نمود تا علی رغم تمایل به اصلاحات، از اصلاح طلبان پشتیبانی نکند. چرا که در آن دوران این احزاب و شخصیتهایی که به زعم ایشان “بهتر است و باید در کنار شان باشیم و با آنها روابط تا هر سطحی داشته باشیم” رقبایی سرسخت به شمار می آمدند!  حال به راستی چه اتفاقی افتاده است که این بار در این مقطع، « تپ، والا در کنار لیبرالها!!! »

جوابش در اعتراضات توده ای طبقه کارگر و مخصوصا یکی از شعارهایشان نهفته است. “اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا” این شعار هوشمندانه نشان داد که توده های میلیونی طبقه ی کارگر توهمی نه به اصلاح طلبان و نه هیچ جناح دیگری ندارند و با این شعار شناسنامه ی اصلاحات را باطل کردند.

رفیق ابراهیم علیزاده نیز این بار با علم بر این ها ماجرای اصلاحات را که از دو هزار و هشت به بعد رویش کار کرده بود را مسکوت گذاشت و با عجله لیبرالها را به جای آنها گذاشت تا خط سیاسی فکری را که در تشکیلات خود درست کرده بود بی افق نماند.

چرخش سیاسی اول رفیق ابراهیم به اصلاح طلبی یک انتخاب آگاهانه و فکر شده بود اما چرخش اخیر وی از اصلاح طلبی تا آغوش لیبرالها را می توان در راستای این ستون تا آن ستون، جبری از سر بی افقی به شمار آورد.