آذر کیمیا-چرا استبداد؟ و چه باید کرد؟

چرا استبداد؟ و چه باید کرد؟

آذر کیمیا

موضوع استبداد و نبود حق آزادی در ایران یک داستان قدیمی است و قدمت آن  حتی به ٤٠ سال حاکمیت جمهوری اسلامی محدود نمی شود،  بر میگردد به دوران خاندان پهلوی و آنهای که همواره قدرت راگرفته اند و سیاست و فرهنگ و اخلاق خود را به فرهنگ و اخلاقیات جامعه تبدیل کرده اند. ابعاد استبداد و نتایج مخرب  آن در این کشور آنچنان عمیق است که حتی  پس از سقوط  سرنگونی این حکومت هم نباید انتظار داشته باشیم که یک شبه ریشه های این درخت  فاسد برای همیشه ریشه کن شود.

 یک پایه مهم استقرار حاکمیت های استبدادی ریشه در فرهنگ عقب مانده مردم هم دارد. در تاریخ دولت‌ها  آمده اند و حکومت‌ها پس از دیگری رفته اند. آنچه که باقی مانده جامعه ای دیکتاتور زده و مردم “استبداد خواه” بوده که به عنوان زیر بنای استبداد پایه گذار رو بنای حکومت مستبد بعدی شده است. و این بخش از مردم هم افراد معمولی نیستند، قشری که قدرت را در آسمان و ‌و همچنین قشری که قدرت را در پول و ثروت و برتری اقتصادی و اجتماعی و سیاسی خود بر بقیه می دانند در پی استقرار حاکمیت های مستبد هستند تا حکومت خود را برقرار نمایند. چه در پوشش  دین و خدا و چه در پوشش شاه و میهن  وخدا آنچه که میخواهند بدست می آورند و با این عناوین هم کلاه سر بقیه می گذارند هم فرهنگ و جهالت را شریک زندگی جامعه میکنند.

 راه نجات از این اوضاع حاکم نیز  بی شک سرنگون کردن  نظامهای استبدادی و ضد آزادی از جانب طبقه و اقشار سرکوب شده و مرعوب  شده وهمه کسانی که بر ضرورت رهای خود و همنوعانش آگاه شده است. اما برای اینکار  و اینکه دوباره با چنین پدیده های مواجه نشویم باید انقلاب را در عرصه ی جامعه و فرهنگ اجتماعی مردم به وجود آورد و زیر بنای فرهنگ جامعه را  نیز عوض کنیم. تا زمانی که انقلابی در زیر بنای جامعه به وقوع نپیوندد، تا زمانی که بخش اعظم مردم عمیقا به عدالت و آزادی و برابری در همه سطوح از جمله در عرصه برابری زنان و مردان و آزادی  کارگران و زحمتکشانی که جامعه را آنها میسازند به آرمان والایشان تبدیل نشود و برای استقرارحکومت خودمان به منظور اجرای این حداقلها و آرمانهای انسانی خود کاری آنجام ندهیم ساختار قدرت و رو بنای سیاسی تا کنونی در ایران تغییر کیفی نخواهد کرد حتی اگر این حکومت هم مانند حکومتهای پیشین برود. شاهان آمده اند  و رفته اند و یا بیرونشان کرده ایم، اینک اما بجای استبداد تاج  استبداد عمامه بر این جامعه ی استبداد زده حکومت میکند. در صورت که به همان روال تا کنونی جلو برویم  فردا نیز نوبت کت و شلوار پوشان تکنو کرات و یا شاید نظامیان کلاه خود دمکراسی امریکایی به سر باشد، باز تکرار تاریخ استبدادی دیرینه در این کشور خواهد بود.

 تا زمانی که ما نوک این چرخی  که در تمامی مقاطع تاریخی ایران پاشنه اش بر درب استبداد و قلدری حاکمان چرخیده، از ریشه عوض نکنیم، یعنی تا زمانی که به جای قشر متکی به خرافات دینی و ملی گرا، که هر دوی آنها برای بدست آوردن ثروت و سامان مملکت و اعمال قدرت اقلیت خود بر اکثریت جامعه تلاش کرده اند و به همین دلیل هم به استبداد دینی و ملی از کانال ارتش و زندان و پلیس و سپاه و شلاق نیاز دارند، خبری از پایان تاریخ نظامهای استبدادی در ایران نیست!. تا زمانی که ما   طبقه  و قشر  همواره سرکوب شده در نظامهای مستبد دین سالار و شاه سالار، یعنی ما کارگران، زحمتکشان، زنان و فرهنگیان و مردم مترقی، اکثریت قاطع شهروندان، به این درک و درایت و ضرورت نرسیم که  حکومت خود را به دست خود باید تشکیل بدهیم تا به پایان استبداد و سرکوب  آزادی و برابری در ایران برسیم، متاسفانه باید همچنان سر بزیر و به عنوان لشکر سیاه  و ذخیره  قدرت گرفتن مستبدین مورد استفاده قرار گرفته شویم.

ما وظیفه داریم  در کنار  مبارزه و افشا و نقد حاکمیت مستبدین ، ترسهای پوپولیستی خود  را  نیزکنار گذاشته و بدون هراس به نقد مردمی بپردازیم که در فرهنگ و اخلاق و ساختار حاکمیت و طبقه ظالم سرمایه داری در غلطیده اند و همواره به بقای آنها خدمت میکنند.  گفتیم که دولت و طبقه حاکمه رنگ و فرهنگ خود را به جامعه می زند اما این به معنی بی غل و غش بودن جامعه هم نیست. گویا “مردم” پدیده خیلی مقدس و خطا ناپذیری است؟ در حالی که در میان همین مردم ‌بخشی واپسگرا و مرتجع هستند که زیربنای “مردمی” حاکمیت استبدادی را تشکیل میدهند و چهل سال است  به بقای یکی از مستبدترین و فاسد ترین حکومتها، جمهوری اسلامی، کمک می کنند.  متاسفانه کمتر کسی مقوله مردم را زیر ذره بین قرار داده و رفتار های اجتماعی و روانشناسی آنها را زیر سئوال میبرد. جامعه ی ما جامعه ی آزادی محسوب نمی شود و بخش بزرگی  از این مشکلات ناشی از خود ما “مردم” بوده و باید خودمان برای رفع این مشکلات اقدام کنیم و به نقد صریح بکشیم. این ما هستیم که به صورت  اگاهانه و یا نا آگاهانه بر عمر استبداد دینی افزوده و باعث این همه ضرر و زیان مادی و معنوی نخست به خود بعد به جامعه مان می شویم. در واقع می توان گفت حاکمیت با بهره جویی از بخشی از روحیات ما ایرانیان توانسته است که بر گرده ی جامعه سوار شده و با سو استفاده از این طریق به بقای عمر انگل وار خود ادامه دهد. کل حاکمیت جمهوری اسلامی در رده های بالای مدیریتی و تصمیم گیری کشوری و لشگری در کلان شهرهای ایران بیش از چند هزار خانواده نیست آیا تا به حال از خود پرسیده اید که چگونه چند ده هزار نفر به صورت غیر مستقیم و  چند هزار نفر به صورت مستقیم بر بیش ٨٠ میلیون انسان در ایران حکومت می کنند؟!. و چرا در کشورهایی در اروپا امکان حتی ١ روز حکومت برای حاکمان مستبد ایران میسر نیست و اینها حتی ١ روز هم نخواهند توانست که کشورهای مذکور را اداره کنند، ولی از بد حادثه می بینیم که ٤٠ سال است که به راحتی می توانند بر مردمی که روزی برای آزادی و برابری قیام کردند و یک استبداد دیگر قرن را سرنگون کرد بر ما حکمروائی میکنند و هر کاری بخواهند علیه منافع و آزادیهای ما آنجام می دهند! و ما هم بیشترمان دستمان را به کلاهمان گرفته ایم.

 در زندگی و روحیه ی بخشی از ما “مردم” استبداد پذیری، دروغگویی، رشوه خواری و فرصت طلبی و… موج میزند. آری تک تک ما ایرانیان هر کدام به شکلی مسئول بقای حکومت اسلامی هستیم. در واقع می توان گفت حاکمیت فاسد آیینه ی تمام نمای صورت تک تک کسانی است که در بقای چنین نظامی یا خود را ذینفع دانسته یا سکوت و ریاکاری پیشه کرده است. بخشی از این مردم که با تزویر و دروغ گویی با شایعه پراکنی و ریا کاری و روحیه ی تسلیم پذیری و… خود به حاکمیت این اجازه را می دهد  به کشتار و دزدی و چپاول خود همچنان ادامه بدهد. آن فعال سیاسی و اجتماعی که خود سانسوری میکند، آن نویسنده یا مدیر مسئول روزنامه ای که خود سانسوری می کند تا کتابش مجوز گرفته و روزنامه اش به چاپ و فروش برسد و یا در دوران رقابت های انتخاباتی به خاطر پول  قلم خود را به ابزار تبلیغاتی نظام مبدل کرده و تنور انتخابات مضحک و غیر آزاد را با ذکر شعارهای دهن پرکن حاکمان گرم نگه می دارد، کارمندانی که رشوه می گیرند و یا در مورد فساد اداری مدیران ارشد خود مهر سکوت به لب زده و یا به خاطر خود شیرینی در  روزهای جمعه علیرغم اعتقاد قلبی خود در صف های نماز جمعه و یا در راه پیمایی های حکومتی شرکت می کند یا حتی آن کارگری که به خاطر ترس از دست دادن شغل خود به  تشکل و اتحادیه ی کارگری و یا به صف همکاران اعتصاب کننده ی خود نمی پیوندد و به انها پشت میکند و آنها را در مقابل چماقداران حکومتی تنها می گذارد،و… همه و همه بخواهیم یا نخواهیم به بقای استبداد و حکومت جانی اسلامی کمک کرده و میکنیم.

اگر ما در همه موارد فوق، و وقتی که حق و دستمزدمان دزدیده میشود، وقتی زن و کارگر و فعال سیاسی و اجتماعی به زندان می برند، وقتی اوباش شهرداری به جان دست فروشان و کودکان می افتند، وقتی میریزند خانه همسایه مان را خانه گردی میکنند، وقتی…. دست بر کلاه برد باد رفته خود نگیریم و زبان بگشاییم و به آن موارد و کوچکترین ظلم و بی عدالتی محیط خود اعتراض می کردیم اکنون نه وضع و حال ما و نه این حکومت  مستبد فاشیست اسلامی چنین نمی بود!. بی شک حاکمیت به خود این جرات را نمی داد که در ابعادی وسیع تر درحق همه ی ما ظلم و بی عدالتی کند.

تنها جواب ما به چگونگی پایان دادن به نظام و فرهنگ استبدادی انقلابی عظیم اجتماعی ،با اتکا به آن بخش از جامعه که همیشه جزو قربانیان اول نظامهای استبدادی و پلیسی بوده اند، یعنی با اتکا به طبقه کارگر و زحمتکش و زنان آزادیخواه و جوانان و فرهنگیان مترقی و سکولار و با اهدف سوسیالیستی ممکن خواهد شد. حربه دین پرستی و ملت پرستی که پرچم مستبدین است برای دفاع از نظام سرمایه داری  باید بیرحمان نفی و نقدش کرد و این فرهنگ خرافاتی  و حقه بازی دینی پرستی و ملت و میهن پرستی را که علیه حق و حقوق و عدالتخواهی و حق برابر شهروندی تک تک ما انسانها بکار گرفته اند به گور بسپاریم. اما سوسیالیسم درست بر عکس با ضدیتش با استبداد و نظامهای سرمایه داری از چهره فریبنده و ارتجاعی دین و ملی پرستی نیز پرده بر میدارد و اعلام میکند هیچ چیزی در دنیا از انسان مقدس تر نیست!، و باید جنبش و طبقه ای قدرت بدست بگیرد که  تحقق سوسیالیسم و پایان دادن به تاریخ استبداد و سرمایه داری را به نفع خود میداند.

منبع: شماره ١٠٣ نشریه سوسیالیسم امروز

١ تیر ١٣٩٨

٢٢ جون ٢٠١٩