آذر ماجدی-چرا رژیم از رسانه ای شدن در هراس است؟

چرا رژیم از رسانه ای شدن در هراس است؟

اخبار زندانیان سیاسی را وسیعا رسانه ای کنیم!

آذر ماجدی

جمهوری جنایتکار اسلامی خانواده های زندانیان سیاسی را برای رسانه ای نکردن دستگیری عزیزانشان تحت فشار می گذارد. رژیم اسلامی از چه در هراس است؟ رژیمی که مدعی است به هیچ احد و قدرتی پاسخگو نیست و مدام دارد برای دنیا رجز می خواند، چرا این چنین از رسانه ای شدن اخبار مربوط به زندانیان سیاسی واهمه دارد؟ قاعدتا اگر رژیم با اقتدار کامل بر جامعه تسلط و حاکمیت داشت، باید از انتشار هر چه وسیعتر اخبار مربوط به زندانی شدن فعالین کارگری، سیاسی و جنبش آزادی زن استقبال می کرد؛ زیرا در این حالت هر خبر دستگیری و شکنجه جامعه را مرعوب تر و لاجرم خاموش تر می کند. درست مانند دهۀ شصت که هر شب اسامی صدها زندانی و اعدام شده را در روزنامه ها منتشر می کرد. این هراس از اینرو است که ارکان قدرتش بشدت به لرزه درآمده است؛ پایه های حکومتش سست شده است؛ توازن قوا بنفع مردم و علیه رژیم تغییر کرده است. این حقیقت انکار ناپذیر را رژیم اسلامی بخوبی فهمیده است. ما نیز باید بر آن واقف شویم و از آن بسود مبارزات خود برای به زیر کشیدن این نظام منحوس جنایتکار استفاده کنیم.

رسانه ای شدن اخبار مربوط به زندانیان سیاسی دست رژیم را برای سرکوب خشن تر می بندد؛ نمی تواند به آسانی سر آنها را زیر آب کند. رویدادهای یکسال و نیم اخیر بر این واقعیت کاملا صحه می گذارد. علیرغم دستگیری، سرکوب، شکنجه و سر به نیست کردن برخی از زندانیان سیاسی، مردم همچنان به اعتراضات خود ادامه می دهند. فریاد: “زندانی، سرکوب، شکنجه دیگر اثر ندارد!” فقط یک شعار نیست؛ عین واقعیت موجود جامعه است. روانشناسی جمعی جامعه متحول شده است. مردم به این حقیقت واقف شده اند که بجز زنجیرهایشان چیزی برای از دست دادن ندارند.

باید این حقیقت مسلم و مهم را از خاطر نبریم. قابل درک است که خانواده ها در هراس از اذیت و آزار دلنبدانشان دچار ترس و واهمه شوند. رژیم هم از همین ترس سود می جوید. اما نگاهی به رویدادهای اخیر نشان می دهد که این هراس بی اساس است. آخرین تراژدی کشتن وحشیانۀ علیرضا شیر محمدعلی جوان بیست و دو ساله در زندان است. او را به شیوه ای وحشیانه با چهل ضربه چاقو کشتند. هیچکس بغیر از نزدیکانش از زندانی شدن او اطلاع نداشت؛ نامش ناآشنا بود؛ در نتیجه قتلش کم هزینه. سپس مادر داغدیده اش را تحت فشار گذاشتند که اگر مرگ او را رسانه ای کند جنازه را تحویلش نخواهند داد. اما خبر قتل رسانه ای شد و داد از فغان جامعه بلند شد. خاکسپاریش به صحنۀ اعلام جرم علیه جمهوری اسلامی بدل شد. مادرش، مهناز سرابی، با شجاعت اعلام کرد که باید “مشت شویم.” و چه درست گفت. عملا رژیم اسلامی را در رسانه ها و در گورستان به محاکمه کشیدند. این ابراز وجود یک جامعۀ از ترس گذر کرده است. این واقعیت را باید دریافت.

پدر ساناز الهیاری پس از پنج ماه، زمانیکه حال دختر دلبندش به وخامت گرایید، تصمیم گرفت که به رسانه ای رجوع کند و اخبار بیماری و بلاتکلیفی دخترش را به اطلاع عموم برساند؛ او را تصادف دادند و مجروحش کردند تا باصطلاح درسی به خانواده ها داده باشند. اما خبر تصادف و جراحات او سریعا رسانه ای شد و نقشۀ کثیف رژیم را نقش بر آب کرد. اخبار مربوط به ساناز و کلیه زندانیان سیاسی پروندۀ هفت تپه و زندانیان تظاهرات اول ماه مه دوباره به راس اخبار رفت و تلاس برای آزادی آنها فعالتر شد. در پائیز که جمهوری اسلامی به هفت تپه حمله ور شد و تعدادی از کارگران و فعال کارگری سپیده قلیان را دستگیر نمود، اعتراضات وسیع و متشکلی برای آزادی اسماعیل بخشی، سپیده قلیان و علی نجاتی سازمان یافت و رژیم مجبور شد پس از یکماه آزادشان کند. اما دو سه ماه بعد مجددا اسماعیل و سپیده را دستگیر کرد و اکنون پنج ماه است که آنها را در شرایطی سخت و در موقعیتی بلاتکلیف محبوس نگاه داشته است. تفاوت این دوره با دوره پیش کاهش اعتراضات متحد و یکپارچه بوده است. اگر جامعه برای آزادی آنها، فعالین نشریه گام و زندانیان اول ماه مه با همان حرارت و پشتکار به میدان می آمد، رژیم مجبور به آزادی آنها می شد.

این فقط چند نمونه از واقعیات رویدادهای یکسال و نیم اخیر است. باید این رویدادها را جمعبندی کرد؛ نقاط ضعف و قدرت مبارزاتی را یک به یک یادآور شد و برای رفع نقاط ضعف کوشید. ما همه خواهان سر به نیست کردن این نظام منحوس و کثیف هستیم؛ همه می خواهیم که این رژیم جنایت و فقر و فلاکت را به زیر بکشیم؛ همه قلب هایمان برای یک دنیای بهتر، یک نظام عادلانه، آزاد و برابر و مرفه به طپش افتاده است. همه مان برای سرنگونی این رژیم روزشماری می کنیم. این یک واقعیت انکار ناپذیر جامعه است. برای دستیابی به این آرزو، برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی، برای ساختن این دنیای بهتر نیاز به همبستگی، اتحاد و تشکل داریم. همه بخوبی به این امر واقفند. مساله اما اینجاست که فعالین باید آستین ها را بالا بزنند و برای این اتحاد و تشکل تلاش کنند.

این وضعیت می تواند از خستگی و استیصال و بی افقی ناشی شده باشد. این مساله کاملا قابل درک است. در اینجا نیز مقابله با این شرایط بیش از هر چیز بر عهده فعالین است. در شرایط انقلابی با دادن یک افق روشن و رادیکال می توان بر خستگی و استیصال فائق آمد. اما مساله ای که در این وضعیت نقش دارد و به بی افقی نیز کمک می کند، اختلاف نظر سیاسی است که بعضا بعلت سکتاریسم و بعضا توسط رژیمی ها در جامعه رخنه کرده و موجب تفرقه و چند دستگی شده است. ما پیش از این در مورد نقش چپ خلقی و سکتاریسم نوشتیم. این مساله ای مهم و مانعی مهمتر است. برخی از روی ناآگاهی و سکتاریسم به این شرایط دامن می زنند؛ بعضی ریگ به کفش دارند و با هدف معین به این کار مبادرت می ورزند. باید ریگ به کفشان را افشاء نمود و با دستۀ دیگر به بحث رفیقانه نشست. اختلاف نظر سیاسی یک امر کاملا عادی است؛ اگر نبود عجیب می بود. باید بر توافقاتمان تاکید گذاریم و بکوشیم اختلافاتمان را در یک فضای سالم سیاسی حل کنیم.

بحث اینجا اشتراکات میان جناح ها و جریانات راست و چپ نیست؛ بحث سازماندهی یک جنبش و “انقلاب همه با هم” نیست؛ ما با جریانات رژیم سابقی، اصلاح طلبان حکومتی، رژیم چنجی ها و توده ای – اکثریتی ها به توافق نمی رسیم. اما میان جریانات رادیکال و چپ می توان و باید اتحاد و اشتراک نظر بوجود آورد. اشتراکات میان این بخش از جامعه بسیار از اختلافات بیشتر است. این چپ باید برای آزادی زندانیان سیاسی، فعالین کارگری، فعالین آزادیخواه و برابری طلب متحد و یکپارچه به میدان بیاید. تفرقه و تشتت فقط به سود جمهوری اسلامی و نیروهای راست است. باید تجمعات گسترده و روزمره برای آزادی کلیه زندانیان سیاسی سازمان دهیم؛ باید در مقابل زندان اوین و زندان های شهرستان ها و در میادین شهرها تجمع و تحصن کنیم؛ عکس و نام زندانیان سیاسی را با خود همراه داشته باشیم. باید به کمک خانواده های زندانیان سیاسی بشتابیم. نباید اجازه بدهیم که مورد علیرضا شیر محمدعلی بار دیگر تکرار شود. به فریاد مهنار سرابی گوش فرا دهیم. “باید همه یک مشت شویم.”

***