آذر ماجدی -نبرد بورکینی سکولاریسم و اسلاموفوبی؟

نبرد بورکینی

سکولاریسم و اسلاموفوبی؟

 

آذر ماجدی

 

تصمیم چند شهردار در فرانسه برای ممنوعیت “بورکینی” مساله حجاب را بار دیگر بجلوی صحنه آورده است. بحث حول این موضوع چه در رسانه های بستر اصلی و چه در رسانه های اجتماعی، صرفنظر از موضع شرکت کنندگان در بحث، عموما از مبانی اشتباه آغاز می کنند. نقطه عزیمت مدافعین ممنوعیت بورکینی “ارزشهای سکولاریستی”، “ارزشهای فرانسوی” و مساله امنیت است. مخالفین ممنوعیت عموما بحثشان را بر مبنای “اسلاموفوبی” و “امپریالیسم فرهنگی” قرار می دهند. مساله حقوق زنان، و آزادی و برابری زنان نیز مطرح می شود اما بعنوان یک مساله ثانویه. بنظر من این مبانی نادرست و مانع رسیدن به یک موضع پیشرو است. موضعی که باید احترام به حقوق مدنی و آزادی های فردی، مخالفت با تبعیض میان شهروندان و همچنین حقوق زنان را در نظر داشته باشد. در این مقاله می کوشیم این مسائل را بشکافیم و به یک موضع پیشرو و برابری طلبانه دست یابیم.

 

حجاب

حجاب در اشکال مختلفی موجود است، روسری، چادر، برقع، نقاب و اکنون هم مُد جدید بورکینی. جنبش اسلامی در ۴ دهه اخیر با تمام قدرت کوشیده است که در جوامع تحت تسلط اسلام و همچنین در محیط های مسلمان حجاب را اشاعه دهد. حجاب به بیرق جنبش اسلامی بدل شده است. در هر گوشه ای که اسلامیست ها بقدرت می رسند، حجاب را به زور بر زنان تحمیل و کسانی که زیر بار نمی روند را شدیدا مجازات می کنند. ایران پس از شکست انقلاب ۱۳۵۷ اولین کشوری بود که حجاب در آن به یک مساله مهم تقابل و اعتراض سیاسی جنبش حقوق زن، جنبش ضد اسلامی و چپ بدل شد. هنوز پس از ۳۷ سال مساله حجاب در راس تقابل میان رژیم اسلامی از یک سو و جنبش آزادی زن از سوی دیگر است. هر سال رژیم اسلامی نیروهای وحشی خود را بجان زنان می اندازد و زنان زیر بار نمی روند تا حجاب اسلامی را آنگونه که اسلامی ها دستور می دهند، بر سر و تن کنند. در واقع “مُد” حجاب در ایران که هر روزه به اشکالی بسیار مبتکرانه متحول می شود یک روش اعتراض و مقاومت موثر علیه رژیم اسلامی است که به بهترین شکلی حجاب اسلامی را به سُخره می گیرد. این روش شاهد گویایی از شکست رژیم اسلامی در به تسلیم واداشتن زنان به سیاهی است. اکنون ما شاهد آن هستیم که در ترکیه پس از “کودتا” همین داستان در شرف وقوع است. حجاب نه تنها بیرق جنبش ارتجاعی اسلامی است، بلکه همچنین سمبل و ابزار سرکوب زنان است. جنبش های پیشرو و چپ باید ماهیت واقعی حجاب را بشناسند و با آن مقابله کنند. اما آیا این مخالفت بمعنای آنست که باید حجاب را ممنوع کرد و یا از ممنوعیت آن دفاع کرد؟

 

قانونی در مقابل سیاسی

مبارزه با حجاب بطور عمومی می تواند به دو شیوه انجام گیرد: سیاسی یا قانونی. اگر چه ما کاملا روش حقوقی را رد نمی کنیم اما روش سیاسی باید راه اصلی مقابله با حجاب باشد. تمرکز بر ابزار قانونی برای مقابله با حجاب در واقع تاثیر مخرب و منفی دارد و عموما به شکست می انجامد. از طرف دیگر رد کامل روش های قانونی امری است اشتباه. باین خاطر که نقش مهم قانون و قدرت سیاسی را در اجرای تحولات پیشرو در جامعه نادیده می گیرد. این مبحث را باز کنیم.

 

بطور نمونه ممنوعیت حجاب برای دختران زیر سن قانونی یک وجه مهم حمایت از حقوق کودکان است. بنابراین تا آنجا که به حمایت از حقوق کودکان در مقابل خشونت و سوءاستفاده مربوط می شود، قدرت قانون نقشی تعیین کننده دارد. ممنوعیت حجاب برای دختران زیر سن قانونی بمعنای پذیرش ماهیت سرکوبگرانه حجاب و اعلام آن بعنوان ابزار سرکوب و ستمکشی است. این ممنوعیت بما امکان می دهد تا تاثیرات سرکوبگرانه حجاب بطور اخص و دین بطور اعم را بر کودکان کاهش دهیم. این یک قدم مهم بسوی حمایت از حقوق کودکان در برابر سرکوب است.

 

ما نباید از اعلام نظر درباره حجاب بعنوان سمبل و ابزار ستمکشی و سرکوب زن شرمگین باشیم. از این رو که نگران هستیم در کنار نژاد پرستان قرار می گیریم و یا حق آزادی بیان، عقیده و مذهب معتقدین به اسلام را زیر پا می گذاریم. احترام گذاردن به حق آزای بیان، عقیده و مذهب بمعنای احترام گذاشتن به محتوای عقیده یا نظرات همگان و مذهب نیست. بعنوان انسان های مترقی، کمونیست، آزادیخواه و برابری طلب ما نمی توانیم و نباید به عقایدی که به برابری انسان ها، به برابری زن و مرد احترام نمی گذارد یا خرافه و  نظرات ارتجاعی را ترویج می کند، احترام بگذاریم. ما حق افراد را در اعتقاد به هر مذهبی برسمیت می شناسیم، اما به مذهب آنها احترام نمی گذاریم. این یک معادله ساده و روشن است.

 

بنابراین، تا آنجا که به حق زنان بزرگسال مربوط می شود، صرفنظر از نظری که در مورد حجاب داریم، ما به آزادی پوشش حجاب قائلیم. چرا که ما به حق آزادی ابراز وجود، عقیده، مذهب و پوشش همگان احترام می گذاریم. این درست است که در بسیاری محیط های اسلامی زنان وادار به رعایت حجاب می شوند، اما دفاع از حق این دسته از زنان را نمی توان عموما با ممنوعیت حجاب تامین کرد. زیرا این عمل می تواند مبارزه ما برای آزادی و برابری زنان و علیه زن ستیزی را منحرف کند. ما باید همچنین این مساله را در نظر بگیریم که در دو سه دهه اخیر در غیبت یک جریان قوی مارکسیستی – کمونیستی که موضعی قوی و پیشرو علیه دو قطب تروریستی، اسلامی و دولتی، اتخاذ کند، و قطب سوم را علیه این دو قطب بسیج و سازماندهی کند، اسلامیست ها موفق شده اند جنگ خود علیه تروریسم دولتی را بعنوان یک مبارزه برحق “ضد امپریالیستی” جلوه دهند. حمله وحشیانه به عراق در ۲۰۰۳، گسترش دائمی اشغال جامعه فلسطین توسط اسرائیل و سرکوب خشن فلسطینی ها، دخالت اخیر ناتو در لیبی و دادن قدرت به اسلامی ها در این کشور،  بمباران سوریه و تبعیض گسترش یابنده علیه مسلمانان در جوامع غربی، بسیاری از زنان از محیط های مسلمان نشین را به پوشیدن حجاب بعنوان یک موضع سیاسی اعتراضی علیه دولت های غربی و اسرائیل کشانده است. ما نمی توانیم و نباید با این موضع سیاسی اعتراضی از طرق قانونی مقابله کنیم. هر گونه برخورد حقوقی برای مقابله با حجاب در این زمینه به عکس خود بدل شده و به مقاومت سیاسی ارتجاعی دامن می زند. چنین اقداماتی عواقب مخرب دارد. مقابله با حجاب باید از طریق سازماندهی و بسیج یک آلترناتیو مترقی و برابری طلبانه علیه هر دو قطب تروریستی و مبارزه برای آزادی و برابری زنان انجام گیرد.

 

امپریالیسم فرهنگی

امپریالیسم فرهنگی یک مقوله کاذب است که توسط ناسیونالیست ها و طرفداران نظرات و فرهنگ عقب مانده کشورهای تحت سلطه یا سابق مستعمره علم شده است. بیش از نیم قرن است که این مقوله عمدتا توسط جنبش های ناسیونالیستی کشورهای فوق برای خفه کردن صدای مبارزه طبقه کارگر، جنبش کمونیستی، جنبش آزادی زن مورد استفاده قرار گرفته است. مبارزه علیه سلطه سیاسی استعمار یا مبارزه “علیه امپریالیسم” در این کشورها به عرصه فرهنگ یا ارزش های سیاسی ای که از غرب نشات گرفته نیز تعمیم یافته است. بعضا مبارزه علیه “فرهنگ امپریالیستی” جایگاه برجسته تری از مبارزه علیه سلطه سیاسی- اقتصادی استعمار یا امپریالیسم یافته است. بطور نمونه حقوق برابر زن و مرد و خواستهای آزادیخواهانه برای تغییر موقعیت زنان در جامعه، در بسیاری از کشورهای سابق مستعمره، بویژه کشورهای تحت سلطه اسلام بعنوان “امپریالیسم فرهنگی” رد شده و می شود. بسیاری از جریانات چپ پوپولیست به این نظریه ارتجاعی پیوسته یا خجولانه از آن دفاع کرده اند. یک مورد بسیار فاحش حاکمیت مقوله امپریالیسم فرهنگی و نتایج مخرب آن، جنگ استقلال در الجزایر است. پس از کسب استقلال موقعیت زنان در الجزایز بسیار به عقب رانده شد و سنت ها و قوانین اسلامی دست بالا پیدا کرد. ایران در دهه پنجاه و شصت شمسی نمونه تاریخی برجسته دیگر است.

 

جنبش آزادی زن در ایران ابتدا عمدتا با توسل به این مبارزه ایدئولوژیک مورد حمله قرار می گرفت. رژیم اسلامی در اوایل به قدرت رسیدن این مقوله را علم کرد و هنوز نیز بر همین طبل می کوبد. حقوق و آزادی زن را امپریالیسم فرهنگی یا غربی خواندند و کوشیدند حجاب، آپارتاید جنسی و قوانین و سنت های زن ستیز را بر جامعه تحمیل کنند. در ابتدا چپ پوپولیست در مقابل این تهاجم سیاسی – ایدئولوژیک رژیم خلع سلاح شد. زیرا چپ پوپولیست نیز به این مقوله قائل بود. جنبش ملی – اسلامی شرق زده در ایران آزادی زن و برابری زن و مرد و تمایل به فرهنگ و ارزشهایی که از غرب نشات گرفته بود را “غرب زدگی” و امپریالیسم فرهنگی می خواندند. لذا جنبش آزادی زن در ایران باید هم علیه تحمیل بزور حجاب و آپارتاید جنسی می جنگید و هم علیه ایدئولوژی پوپولیسم چپ. کمونیسم کارگری موفق شد این نظرات و ایدئولوژی عقب مانده را بی اعتبار کند. باین خاطر است که این مباحث دیگر در میان جنبش چپ و جنبش حقوق زن در ایران چندان بردی ندارد. اما این نظرات در میان چپ بین المللی، بویژه چپ پوپولیست ناسیونالیست در کشورهای در حال توسعه کاملا باب است. طی مباحث مربوط به ممنوعیت بورکینی این مقوله بارها و بارها مورد اشاره قرار گرفت.

 

اسلاموفوبی

اسلاموفوبی یک مقوله ایدئولوژیک ساختگی است که بویژه در دو دهه گذشته بسیار متداول شده است. اسلاموفوبی به چه معنا است؟ معنی لغوی این ترم داشتن ترس یا انزجار ناموجه از اسلام است. این ترم توسط اسلامیست ها ابداع شده تا هر گونه نقد و افشای عقب ماندگی و زن ستیزی اسلام را خفه کنند. اسلاموفوبی بر وزن “بیگانه فوبی*” یا بیگانه گریزی ساخته شده است. این ترم توسط اسلامیست ها با نیت ارعاب ابداع شده، اما توسط جنبش چپ و ضد نژاد پرستی با نیت انسان دوستانه و برابری طلبانه اشاعه یافته است. این پارادوکسی است که جنبش چپ ضد امپریالیست با درک ناسیونالیستیش از آزادیخواهی و برابری طلبی دچارش شده است. اگر امپریالیسم فرهنگی کلیه سنن، عقاید و مذاهب در کشورهای سابق مستعمره یا تحت سلطه را شامل می شود، اسلاموفوبی صرفا به کشورهای تحت سلطه اسلام و یا سنن اسلامی اشاره دارد. اسلاموفوبی یک ابداع کلاهبردارانه است. در شرایط حاضر هر نقدی از اسلام از طرف اسلامیست ها و چپ ضد امپریالیست مارک اسلاموفوبی می خورد. و مردم عموما اسلاموفوبی را با مسلمان گریزی یکی می گیرند و بمنظور مبارزه با نژادپرستی هر نوع نقد و ابراز مخالفت یا انزجار نسبت به اسلام را تقبیح می کنند. این شرایط تاثیرات مخربی بر جنبش آزادی زن در محیط های مسلمان و نقد هر گونه خرافه و عقب ماندگی اسلامی داشته است.

 

مساله اینجاست که استفاده کنندگان این ترم اسلام و مسلمان را مترادف قرار داده اند. این یک حقه بازی است. چه در سطح تجرید یا فلسفی و چه در دنیای واقعی و در عرصه سیاست میان یک عقیده، ایدئولوژی و باور کنندگان آن باید تفاوت گذاشت. اسلام و مسلمان مترادف نیستند. این حقیقت را باید اعلام کرد و ترم اسلاموفوبی را افشاء نمود. باید اعلام کرد که تبعیض علیه مسلمانان محکوم است اما نه تنها نقد و افشای اسلام درست و واجب بلکه تمسخر آن نیز مجاز است. تاکتیک مشابه ای توسط دولت اسرائیل و طرفداران آن بکار گرفته می شود. هر نوع نقد به دولت اسرائیل، سیاستهای جنایتکارانه آن نسبت به فلسطینی ها یا دفاع از حق مردم فلسطین را “آنتی سمیتیسم” می نامند و با توسل به این تاکتیک می کوشند هر نوع نقدی را خفه کنند. متوسلین به هر دو تاکتیک اسلاموفوبی و آنتی سمیتیسم، لااقل در غرب، موفق شده اند تا در مقابل نقد به این دو ایدئولوژی موانع جدی ایجاد کنند.

 

اما در سالهای اخیر تبعیض علیه مسلمانان در جوامع غربی افزایش چشمگیری داشته است. برای مقابله با این پدیده چه باید کرد؟ باید همانگونه که علیه نژاد پرستی یا تبعیض علیه هر بخشی از جامعه مبارزه می کنیم در مقابل تبعیض علیه مسلمانان نیز بایستیم و با آن مقابله کنیم. ولی باید بخاطر داشت که مبارزه علیه تبعیض حقوقی، سیاسی یا اقتصادی بمعنای سکوت در برابر عملکردهای عقب مانده نیست.

 

سکولاریسم

مدافعین ممنوعیت بورکینی از موضع دفاع از سکولاریسم یا ترم فرانسه آن “لائیسیته” حرکت می کنند. معنای سیاسی  این دو ترم، سکولاریسم در گسترده ترین شکل و لائیسیته جدایی دین از حکومت، سیستم قضایی، آموزش و پرورش و هویت شهروندی است. در یک نظام سکولار دولت نباید از هیچ دینی دفاع کند؛ دین رسمی در کشور وجود ندارد. اما این معنا حتی در گسترده ترین شکل آن بمعنای ممنوعیت اعتقاد مذهبی یا محدودیت بر اعتقاد مذهبی نیست. تا آنجا که اعتقاد مذهبی یک فرد آزادی فرد دیگری را محدود نکند و موجب اعمال سرکوب بر فرد دیگری نشود، اعتقاد مذهبی باید آزاد باشد. با اتکاء بر این حق می توان از ممنوعیت حجاب کودکان دفاع کرد. زیرا حجاب برای کودک بمعنای سرکوب حق و صدمه به سلامت اوست. ممنوعیت حجاب و یا حمل و پوشش هر نوع سمبل مذهبی در مدارس و مشاغل دولتی نیز باتکاء حکومت سکولار می تواند ممنوع گردد. لیکن حجاب برای زنان بزرگسال در امکان عمومی را نمی توان ممنوع کرد. و به همین ترتیب ممنوعیت بورکینی در سواحل که یک مکان عمومی است، بمعنای محدودیت حقوق مدنی است.

 

ارزشهای ملی

مانوئل وال، نخست وزیر فرانسه اعلام کرد که حجاب و در این مورد بورکینی، تعرض به “ارزشهای فرانسوی” است. این یک اظهاریه کاملا ناسیونالیستی است و باید از جانب جریانات چپ و مترقی مورد تعرض قرار گیرد. در ادامه وال می گوید که بورکینی یک انتخاب سیاسی است. بله، برای بسیاری از طرفداران بورکینی، این امری سیاسی و نه مذهبی است. اما دولت بهیچوجه حق ممنوعیت انتخاب سیاسی افراد را ندارد. متاسفانه جنگ تروریست ها موقعیتی را بوجود آورده است که جنبش های ارتجاعی دست بالا را در گفتمان سیاسی و اجتماعی پیدا کرده اند.

 

بسیاری از حقوق مدنی و سیاسی به بهانه جنگ با تروریسم از مردم سلب شده است. تروریسم دولتی، دولتهای غربی به سرکردگی آمریکا همراه با اسرائیل و موتلفین منطقه ای شان، یک جنگ خانمانسوز و وحشیانه در شمال آفریقا و خاورمیانه براه انداخته اند و هر روزه جنایات وحشیانه ای مرتکب می شوند، و همزمان بسیاری از حقوق مدنی را از مردم در کشورهای غربی به بهانه جنگ تروریستی سلب و بر بسیاری ابعاد زندگی مردم کنترل پلیسی اعمال کرده اند. در شرایط حاضر دولت فرانسه به بهانه مقابله با حملات تروریستی حالت فوق العاده اعلام کرده و طی ماه های اخیر بشکلی وحشیانه به اعتراضات و تظاهرات کارگری و مردم علیه قانون کار جدید یورش برده است.

 

بسیار روشن است که این دو قطب تروریستی، اسلامی و دولتی، چگونه خواسته یا نخواسته به یکدیگر کمک می کنند. چگونه آب به آسیاب یکدیگر می ریزند. وظیفه کمونیسم کارگری است که این هر دو قطب و ترفندهای سیاسی شان را افشاء کند و برای مقابله با هر دوی اینها و ساختن یک دنیای آزاد و برابر قطب سوم، قطب بشریت آزادیخواه و انساندوست را بسیج کند. این تنها راه است. به دنیا نگاه کنیم! از سال ۲۰۰۱ پس از واقعه تراژیک ۱۱ سپتامبر زمانیکه سوت آغاز این جنگ تروریستی زده شد، دنیا روز بروز ناامن تر و موقعیت میلیونها انسان روز بروز وخیم تر شده است. *