آذر ماجدی – انقلاب اکتبر و جنبش رهایی زن

انقلاب اکتبر و جنبش رهایی زن
بخش آخر

آذر ماجدی

سقط جنین
آزادی سقط جنین موضوع مجادلات داغ میان موافقین و مخالفین بود. برخی از اعضای حزب رقم بالای سقط جنین در مسکو، لنینگراد و شهرهای بزرگ دیگر را “وحشتناک” توصیف می کردند. اسمیدوویچ، یکی از مسئولین ژنوتدل، اعلام داشت که او زنان جوانی را دیده است که در یک سال 4 یا 5 بار عمل سقط جنین داشته اند. شرایط بحران اقتصادی و گسترش فقر، نابسامانی های اجتماعی، از هم پاشیده شدن بسیاری از خانواده ها، گسترش عقاید و ارزشهای نوین در زمینه برابری زن و مرد، گسترش روابط آزاد جنسی و بالاخره، یک مساله تعیین کننده، عدم وجود وسایل جلوگیری از بارداری و در نتیجه توسل به سقط جنین بعنوان تنها راه جلوگیری از بچه دار شدن، مجموعه شرایطی بود که در افزایش نرخ سقط جنین نقش داشت.

اما علیرغم رقم بالای سقط جنین، “سماشکو” در تحلیل نتایج قانونی شدن سقط جنین می نویسد که رقم سقط جنین در شوروی هنوز از سایر کشورهای اروپایی پایین تر بود. تعداد سقط جنین در سال 1929 در شوروی 2/8 برای هر هزار نفر گزارش شده بود؛ در حالیکه در همان سال میزان سقط جنین در آلمان دو برابر شوروی یعنی 4/15 ثبت شده بود. در صورتیکه مساله غیرقانونی بودن سقط جنین در آلمان را در نظر بگیریم، میزان حقیقی سقط جنین درآلمان رقمی بسیار بالا تر است. در ادامه سماشکو متذکر شده که دلایل اصلی سقط جنین برای بسیاری از زنان، مساله کمبود مسکن، فقر، بیماری و داشتن خانواده های بزرگ ذکر شده است. (نقل شده در اشلزینگر، تغییر بینش ها در شوروی: خانواده در شوروی، ص 172)

در سال 1927 کنفرانسی از متخصصین بیماری های زنان و زایمان در اوکراین تشکیل شد که طی آن بحثهای بسیاری بر له و علیه آزادی سقط جنین درگرفت. یکی از شرکت کنندگان در دفاع از آزادی کامل سقط جنین اینطور استدلال کرد:

“تقاضای زن (برای انجام سقط جنین) کافیست، زیرا هیچکس مثل خود زن قادر نیست که شرایط اجتماعی او را ارزیابی کند. هیچیک از ما مردان حاضر نیستیم تصمیم کمیسیونی مبنی بر نفع اجتماعی متاهل بودن یا نبودنمان را بپذیریم. این حق را از زنان دریغ نکنید که بتوانند در مورد یک مساله اساسی در زندگیشان خود تصمیم بگیرند. زن مثل مرد در برخورداری از یک زندگی آزاد جنسی محق است… . بی شک، سقط جنین بسیار ناگوار است، اما هنوز جانشینی برای آن پیدا نکرده ایم.” (همان منبع، صص 7- 186)

سقط جنین تا سال 1926 قانونا آزاد باقی ماند و در این سال غیرقانونی شد.

فحشاء
در سالهای اول انقلاب فحشاء بشدت کاهش یافت؛ برخی بر این عقیده بودند که کاملا ناپدید شده بود. اما در دوره نپ شرایط برای رشد فحشاء ایجاد گردید. طبق آمارهای دولتی، در سال 1921 حدود 17 هزار تن فروش در پطروگراد و 10 هزار در مسکو وجود داشتند. در سال بعد این رقم به 32 هزار نفر رسید. این برای دولت بسیار هشدار دهنده بود. آمار فحشاء به دوره پیش از انقلاب می رسید.

تن فروشان به چه قشر اجتماعی متعلق بودند؟ طبق تحقیقات ولفسون، در مسکو 43% منشاء دهقانی داشتند، 14% منشاء کارگری و 42% به “مردم سابق” (بورژوازی، بازرگان و اشراف) تعلق داشتند. فحشای کودکان که یک محصول جانبی کودکان رها شده بود نیز رشد یافت. ریچارد استایتز می نویسد: “طبق تحقیقی در مورد کودکان خیابانی، حدود 60 تا 80% دختران جنحه کار در سال 1920، تن فروش بودند.” (جنبش رهایی زن در روسیه ص 373)

تعداد تن فروشان به نسبت جمعیت در شوروی از هر کشور اروپایی دیگر کمتر بود، اما هنوز برای جامعه ای که صادقانه برای از بین بردن این پدیده تحقیر آمیز کمر بسته بود، واقعیتی دردناک محسوب می شد. برخوردهای متفاوتی در مبارزه با فحشاء وجود داشت. اینکه تن فروش یک قربانی بود یا یک انگل، موضوع بحث بود. از شواهد اینطور بر می آید که پلیس موافق شق دوم بود. برخی بر این عقیده محافظه کارانه بودند که تن فروشان از یک بیماری علاج ناپذیر در رنجند. ولی مسئولین امر غالبا این گفته لنین را مبنای کار خود قرار می دادند: “تن فروش را به کار مولد بازگردانید، جایی برای او در اقتصاد اجتماعی بیابید.” لیکن پیشبرد این سیاست در عمل با مشکلات بسیاری روبرو می شد.

فحشاء فقط یک مساله ناگوار اجتماعی نبود، بلکه یک معضل بهداشتی نیز محسوب می شد. بنابراین، کمیساریای بهداشت یک شورای مرکزی برای مبارزه با فحشاء ایجاد کرد. این شورا یک روش پیشگیرانه تدبیر کرد: توسعه فرصت های شغلی برای زنان، ایجاد امکانات آموزشی و حرفه ای، سازماندهی یک کمپین علیه فحشاء، ایجاد یک شبکه که برای ملاقات دختران دهقانی که به شهرها می آمدند، در ایستگاه های قطار برای دادن اطلاعات و مشاوره به آنها. سیاست آنها این بود که با تن فروشان بعنوان قربانی برخورد کنند و اطمینان حاصل نمایند که آنها توسط مردان مورد اذیت و آزار قرار نگیرند. لیکن “دلالان و صاحبان فاحشه خانه های غیر رسمی با مجازات سخت روبرو می شدند.” این شورا موفق شد که یک شبکه مراکز پیشگیری ایجاد کند که در آن کلینیک های بیماری ها مقاربتی، کارگاه و پناهگاه وجود داشت. در این مراکز “تن فروشان مبتلا به بیماری های مقاربتی مورد مراقبت قرار می گرفتند، درمان می شدند، تحت آموزش قرار می گرفتند و بعضا برایشان شغل پیدا می کردند.”

اما ریشه کردن این سرطان اجتماعی امری بسیار پیچیده و غامض بود. این سیاستها و اقدامات دولت علیرغم موفقیت های نسبی نمی توانست فحشاء را نابود کند و یا حتی بمیزان قابل توجهی کاهش دهد. بخاطر مشکلات مالی، تعداد این مراکز محدود بود و لذا امکان تحت پوشش قرار دادن بخش قابل توجهی از تن فروشان وجود نداشت. بعلاوه، می بایست با دلایل وجودی فحشاء مبارزه می شد: فقر، بیکاری وسیع میان زنان، رها شدن کودکان، ترک همسر، کمبود مسکن، شهرهای شلوغ و در میان اینهمه نابسامانی اجتماعی، وجود مردانی که پول داشتند و زنانی که فاقد آن بودند.

نکات پایانی فصل
در خاتمه این فصل اشاره به چند نکته ضروری است. مطالعه مبحث و موقعیت خانواده و روابط جنسی در دوران اولیه پس از انقلاب در شوروی، بخوبی ابعاد عظیم، تنوع و پیچیدگی مسائلی که دولت انقلابی با آنها دست بگریبان بود را نشان می دهد. در این فصل، شاید بتوان گفت که بیشتر روی جنبه های تاریکتر شرایط، روی مشکلات و نابسامانی ها مکث شد. این کار ضروری بود، باین علت که بتوان دامنه و عمق مسائل و مشکلات آن دوره را درک کرد. در این فصل سعی شد نشان داده شود که موانع مادی مهمی در مقابل تحقق طرحها و قوانینی که با اهداف و آرمانهای مترقی و رهایی بخش تنظیم می شود، وجود دارد. موانع آنچنان وسیع بود که در مواردی طرحها و قوانین نتیجه عکس می داد. لیکن تمرکز بر مسائل و مشکلات نباید باعث شود که دستاوردها و موفقیت های طراحان و پیاده کنندگان تحولات اجتماعی در این دوره نادیده گرفته شود. یک وجه مهم این موقعیت، شرکت و دخالت وسیع مردم است. بحث عمومی در مورد قانون خانواده سال 1926 یک نمونه برجسته این دخالت و شرکت وسیع اجتماعی است.

جمعبندی
موضوع رساله ای که در چند بخش در این نشریه بچاپ رسید تحلیل و بررسی یکی از مهمترین لحظات در تاریخ جنبش آزادی زن است. ارزیابی فانیا هال در سال 1932 از این جنبش، علیرغم کلی و خلاصه بودنش، توصیف خوبی از این تلاش تاریخی بدست می دهد: “روند رهایی ای که هم اکنون در شوروی در جریان است از کلیه پروسه های پیشین به ثبت رسیده در تاریخ بشریت، از این جهت متفاوت است که طبق نقشه و در مقیاسی بی سابقه انجام گرفته است. حال هر شکلی که این روند طی توسعه تاریخی بخود بگیرد، یک دستاورد تثبیت شده است: انسانی شدن زنان.” (هال، زنان در شوروی، نقل شده در استایتز، جنبش آزادی زن در روسیه، ص 419.) و باید اضافه کرد که این تفاوت با جنبش های بعدی نیز موجود است.

چگونه باید شوروی پس از انقلاب را قضاوت کرد؟ نقطۀ ارجاع ما چه باید باشد؟ جامعه پیش از انقلاب، ایده آلها و اهداف انقلاب یا هر دو؟ دوره مورد بررسی یک دوره بسیار ویژه است. جامعه در آشوب بود. شرایط اقتصادی بسیار وخیم بود. در عین حال روحیه انقلابی بر کلیه وجوه زندگی حاکم بود. اوضاع سیاسی بمدت طولانی بی ثبات بود. لیکن در این شرایط سخت و وخیم و علیرغم موانع بسیار بزرگ دستاوردهای دهه اول پس از انقلاب عظیم است. لاپیدوس این دوره را این چنین ارزیابی می کند:

“سراسر اولین دهه حاکمیت شوروی پیشرفت های بسیار مهمی در زمینه برابری جنسی بوجود آورد. برسمیت شناسی حقوقی تساوی زنان در عرصه اقتصاد، سیاست و در ازدواج نرم های رسمی نوینی را برای روش اجتماعی مستقر کرد که بر بینش و رفتارها تاثیر گذاشت. بعلاوه، فعالیت های سازمانگرایانه و آموزشی ژنوتدل موجبات ایجاد تحول در آگاهی را بوجود آورد و امکانات و آلترناتیوهای جدیدی در عرصه اجتماعی و خصوصی به زنان ارائه داد. (لاپیدوس، زنان در جامعه شوروی، ص 93.)

اگر جامعۀ پیشا انقلابی را بعنوان نقطه ارجاع در نظر بگیریم، دستاوردها در عرصه هایی که به آسانی قابل اندازه گیری است، مانند قانون، سواد، نرخ شرکت زنان در اتحادیه های کارگری و زندگی اجتماعی بسیار قابل توجه است. بطور مثال، شرکت زنان در سازمانهای کارگری حتی با استانداردهای امروزه نیز بسیار بالا بود. حال اگر در نظر بگیریم که طبقه کارگر در زمان روسیه تزاری تقریبا از هر نوع تشکل توده ای بی بهره بود و زنان کارگر جزو عقب مانده ترین بخش طبقه محسوب می شدند، آنگاه می توان تاثیر روند آزادی و انقلاب سیاسی- اجتماعی را بهتر درک کرد. علیرغم این واقعیت، کولونتای، یکی از رهبران دولت انقلابی، از شرایط ناراضی بود و تعصبات موجود را بعنوان سدی در مقابل دخالت فعال زنان در این تشکلات به نقد می کشید. برخورد کولونتای بیان کننده توقعات و بلند پروازی های رهبران انقلاب است.

شرکت زنان در “جلسات نمایندگان” یک نمونه دیگر از سیاسی شدن سریع زنان است. تا سال 1928 حدود 2 میلیون و 500 هزار زن در این جلسات در شهر و روستا شرکت کرده بودند. یک نمونه از تاثیر این اقدامات بر آگاهی زنان را می توان از بالا رفتن نرخ تیراژ نشریات زنانی که توسط ژنوتدل منتشر می شد، دریافت: در سال 1930 تیراژ این نشریات 670 هزار بود. علیرغم شرایط وخیم اقتصادی، استاندارد زندگی پس از انقلاب برای عموم مردم ارتقاء یافت. در سال 1913 نرخ مرگ و میر برای هر هزار نفر 2/30 بود، در 1926 این نرخ به 3/20 کاهش یافت. ایجاد و رشد مهدهای کودک، هر چند که باندازه کافی نبود، لیکن با در نظر گرفتن شرایط سخت اقتصادی بیانگر تمایل دولت به گسترش چنین موسساتی است.

پیشرفت زنان در عرصه اقتصادی از ایده آلهای انقلابی دور بود. در سال 1926 حدود 7/49% زنان شاغل بودند، اما فقط 1/28% نیروی شاغل غیر کشاورزی را زنان تشکیل می دادند. البته باید توجه داشت که در آن مقطع بخش وسیعی از مردم در روستاها زندگی می کردند. تقسیم کار سنتی در صنعت کماکان تا 1926 ادامه داشت؛ زنان عمدتا در بخش نساجی، مواد شیمیایی و پوشاک شاغل بودند. باید اذعان داشت که این واقعیت هر چند ناپسند، شگفت آور نیست. تحولات پایه ای درعرصه اقتصاد نیاز به زمان بیشتر و شرایط مناسب تری دارد. از یک جامعۀ در حال جنگ با فقر وسیع و نابسامانی اقتصادی و سپس دوره نپ یعنی بازگشت به اقتصاد بازار آزاد، انتظار دیگری نمی توان داشت.

همانگونه که پیش از این اشاره شد، دستاوردها در شرایط عینی و در بینش و ارزشها عمدتا در شهرها و در مناطقی حاصل شد که در زمان انقلاب پروسه سرمایه داری و صنعتی شدن در آنها آغاز گشته بود. در روستاها و در منطقه “شرقی” روند بسیار آهسته بود. در منطقه شرقی، عقب ماندگی اقتصادی، دور افتادگی و سنن و مذهب حاکم فاکتورهای دخیل در پیشرفت کُند است.

در پایان. جنبش آزادی زن در شوروی و دستاوردهای عینی و ذهنی آن طی یک دهه یکی از مهمترین لحظات تاریخی نه فقط در تاریخ جنبش آزادی زن، بلکه در کلیه جنبش های اجتماعی برای دستیابی به آزادی و برابری است. هیچیک از تحرکات یا جنبش های آتی زنان نتوانست چنین تاثیرات عمیقی در جامعه بگذارد. این جنبش متولد شد و چنین روندی را پیمود باین خاطر که یک انقلاب عظیم اجتماعی – سیاسی شکل گرفت که رهبران آن نه تنها ایده آلهای روشنی داشتند، بلکه از یک تئوری و ایدئولوژی روشن و علمی برخوردار بودند. علیرغم تلاشهای ضد کمونیستی که عدم موفقیت این دولت انقلابی در اهدافش را بپای شکست کمونیسم علی العموم و عجز آن در پاسخگویی به خواستهای بشریت می نویسند. از دیدگاه یک کمونیست کارگری، یک مارکسیست ارتدوکس دستاوردها و شکست نهایی این جنبش هر دو راه را نشان می دهد. انقلاب اکتبر، شکل گیری و شکستش هر دو درسهای عمیق و مهمی برای آزادیخواهان و برابری طلبان دارد. انقلاب اجتماعی به یک حزب کمونیست متشکل با رهبری آگاه و هشیار نیاز دارد؛ اما پیروزی انقلاب اجتماعی منوط به پیاده کردن اقتصاد سوسیالیستی است: نابودی کار مزدی و اجتماعی کردن مالکیت بر وسایل تولید. و عدم وقوع این دومی است که در نهایت موجب شکست انقلاب اکتبر و بازگشت کامل آن به یک جامع سرمایه دارانه با ایدئولوژی ناسیونالیستی گردید. *